پشت پرده همکاری دموکرات ها و جمهوری خواهان آمریکا علیه ایران
پس از گذشت بیش از یک سال از آغاز مذاکرات دولت بایدن، نجات برجام همچنان نامشخص است. علیرغم شکست آشکار و پذیرفته شده کمپین «فشار حداکثری» که با تصمیم ترامپ برای لغو توافق در می ۲۰۱۸ آغاز شد، سیاستها در مذاکرات برجام مانند همیشه مسموم است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از انتخاب، Responsible Statecraft وابسته به اندیشکده کوئینسی نوشت: پس از گذشت بیش از یک سال از آغاز مذاکرات دولت بایدن، نجات برجام همچنان نامشخص است. علیرغم شکست آشکار و پذیرفته شده کمپین «فشار حداکثری» که با تصمیم ترامپ برای لغو توافق در می 2018 آغاز شد، سیاستها در مذاکرات برجام مانند همیشه مسموم است. در 4 می، سنا با 62 رای موافق در مقابل 33 رای مخالف، پیشنهاد سناتور جمهوریخواه جیمز لنکفورد برای مخالفت با ورود مجدد ایالات متحده به برجام را تصویب کرد، مگر اینکه این توافق حاوی چندین مفاد غیرواقعی باشد که همه می دانند ایران هرگز آنها را نخواهد پذیرفت.
در ادامه این مطلب آمده است: اما حدود 16 دموکرات به یک اقدام با هدف خرابکاری در دیپلماسی دولت رأی مثبت دادند. حتی پس از شکست ثابت شده رویکرد جنگطلبان علیه ایران در لغو توافق و اعمال فشار حداکثری، محاسبات سیاسی در واشنگتن این است که جانبداری از تندروهای بیاعتبار امنتر از حمایت از تعامل دیپلماتیک است.
ادامه گفتارهای جنگطلبانه بر سر توافق هسته ای، نشان دهنده انگیزههای پنهان در سیاستگذاریهای آمریکا است. انگیزههایی که سیاستمداران و سیاستگذاران را تشویق به پذیرش سیاستهای آشکارا بدتر برای آمریکا و جهان میکند. تا زمانی که این انگیزهها از طریق افزایش سازماندهی و فعالیت سیاسی تغییر نکند، اصلاح و مهار سیاست خارجی ایالات متحده بسیار دشوار خواهد بود.
لغو برجام برای منافع آمریکا مضر بوده و این نتیجهگیری چه با تعریفی محدود یا فراگیر از منافع آمریکا، صحیح خواهد ماند. این کار نیروهای آمریکایی را در معرض خطر بیشتر حملات موشکی و پهپادی قرار داده است و حداقل در دو مورد، ایالات متحده و ایران را به جنگ بسیار نزدیکتر کرده است.
نقض تعهدات ما تلاشهای دیپلماتیک کنونی و آینده آمریکا را تضعیف کرده و همین مسئله باعث میشود سیاست خارجی ما ضعیفتر و ناکارآمدتر از چیزی که میتوانست، باشد. خروج از برجام حتی باعث شد متحدان منطقه ای ما هم امنیت کمتری داشته باشند. با هر دیدگاهی، سیاست ترامپ در قبال ایران شکست خورد و برنامه هسته ای ایران پیشرفته تر از همیشه است. تمامی مشکلات دیگر واشنگتن با ایران هم در طول این چهار سال به طور همزمان تشدید شده است.
جنگ اقتصادی دولت ما نیز پس از چندین سال پایبندی کامل تهران به مفاد قرارداد، مجازات دسته جمعی غیرقابل دفاعی را برای مردم ایران به همراه داشته است. پیوستن مجدد به توافق و پایان دادن به جنگ اقتصادی مطمئناً همه مشکلات روابط ایران و آمریکا را حل نمی کند، اما موضوع هسته ای را حل می کند، همه چیز را قابل کنترل تر می کند و احتمال درگیری بین دولت های ما را بسیار کاهش می دهد.
با وجود همه اینها، حزب جمهوری خواه هنوز نپذیرفته که تصمیم ترامپ در لغو برجام اشتباه بود. سناتور رند پل تنها جمهوری خواه کنگره است که به طور علنی از این تصمیم انتقاد کرده است. حامیان اصلی تحریمهای «فشار حداکثری» به سادگی انکار میکنند که سیاستشان نتیجه معکوس داشته است و حاضر نیستند عواقب به بنبست کشاندن سیاست خارجی آمریکا در منطقه را بپذیرند.
شکست غیرقابل انکار "فشار حداکثری" نه به کنار گذاشته شدن آن که به تداوم آن در دوران بایدن منجر شد. همان انگیزههای انحرافی که بسیاری از سناتورهای دموکرات را تشویق میکند تا همراه با جنگطلبان جمهوریخواه رای دهند، دولت بایدن را نیز به سمت پذیرش خطر فروپاشی توافق هستهای به دلیل امتناع از دادن امتیازی عمدتاً نمادین سوق داده است. همانطور که پیتر بینارت اخیراً گفته است، "دولت بایدن، حتی بر اساس گفته خودش، توافق هسته ای ایران را بیهوده به خطر می اندازد."
معماران سیاست های شکست خورده نه تنها هیچ مجازاتی، چه سیاسی و چه حرفه ای، برای شکست های خود متحمل نمی شوند، بلکه تعصب جنگ طلبانه در همه مذاکرات باعث میشود رویکرد آنها با کمترین مقاومت مواجه شده و خواسته های نامعقولی را مطرح کنند که هدف آن جلوگیری از رسیدن به توافق است.
16 دموکراتی که به طرح لنکفورد رأی دادند، نمونه خوبی از این موضوع هستند، زیرا آنها آشکارا در مقابل رییسجمهور حزب خود قرار میگیرند و به مجموعهای از شرایط حداکثری رأی میدهند که شاید توسط مایک پمپئو نوشته شده باشد. انگیزه کارشناسان سیاست خارجی شبیه به هم است و همه پیشفرضهای جنگطلبانهای درباره نقش آمریکا در جهان و نحوه تعامل برای حل اختلافات آمریکا با دیگر کشورها دارند.
مثلا استفاده آمریکا از تحریم های اقتصادی را در نظر بگیرید. واشنگتن به هیچ وجه حاضر به کاهش این نوع تحریمها نیست، حتی اگر انجام این کار دستاوردهایی را به همراه داشته باشد که خود ایالات متحده به دنبال آن است. به طور کلی ترجیح آن است به جای اذعان به شکست یا نتیجه معکوس فشار تحریم های موجود، تحریمها بصورت مداوم افزایش پیدا کنند.
اگر دولت مقابل به سرعت تسلیم نشود، همیشه استدلالها به سمت افزایش فشار میرود نه پیشنهاد کاهش آنها. از آنجایی که طرفداران لغو تحریم ها اغلب متهم به "نرم" بودن با این یا آن دولت می شوند، بیشتر کارشناسان سیاست خارجی انگیزه قوی در حمایت از وضعیت موجود یا تایید گزینه های تندروتر دارند.
بحثهای سیاست خارجی ما به قدری پیچیدگی دارد که حمایت از تحریمهای ظالمانه و بیرویه، مزیت و حمایت از رفع تحریمها و سازش، عیب تلقی میشود. شکست سیاستهای تحریمی باعث حذف آنها نمیشود زیرا حمایت از لغو تحریمها خطرناکتر از درخواست تحریمهای بیشتر است.
همیشه گروه غالب در واشنگتن برای افزایش تحریمها لابی می کند، و کسانی که از تعامل و سازش حمایت می کنند، اگر اصلا وجود داشته باشند، معمولاً در اقلیت هستند. شکستن هنجار همیشه برای شرایط حرفهای خطرناکتر از سازگاری با آن است، بنابراین همیشه راحت تر است که همرنگ با جماعت بمانید. این مسئله در مذاکرات توافق هستهای کاملا آشکار است، اما به همان اندازه برای هر مشکلی از بحران سیاسی ونزوئلا تا سلاحهای هستهای کره شمالی قابل اجرا است.
تقریباً همه چیز در واشنگتن به گونهای طراحی شده است که حمایت از دیپلماسی را به خطری خطرناک تبدیل کند، و همین ساختارها جنگ یا تحریم را برای حل مشکلی تشویق میکنند، فارغ از آنکه این کار چقدر اوضاع را بدتر میکند. از آنجایی که سیاستهای زورگرایانه بارها و بارها شکست خورده، دلیل این حمایت نمیتواند مشاهده موارد متعدد موفقیت از این رویکرد باشد. تداوم سیاستهای شکست خورده برای سیاستمداران و سیاستگذاران آسانتر است، زیرا تغییر آنها به هر طریق مهمی میتواند باعث انتقاد و واکنشهایی شود که ترجیح میدهند از آن اجتناب کنند.
یکی از راههای تغییر این انگیزهها، برجسته کردن آسیبی است که سیاستهای قهری ایالات متحده به منافع آمریکا و مردم بیگناه در کشورهای هدف وارد میکند. تا زمانی که تحریمها بهعنوان دلیلی بر «سختگیری» در برابر یک دولت سوءاستفادهگر تلقی شود، حمایت از آن برای سیاستمداران و سیاستگذاران از نظر سیاسی سودمند خواهد بود. اگر بتوان این تصور را طوری تغییر داد که تحریم ها در درجه اول و مهمتر از همه به عنوان حمله به مردم عادی شناخته شوند، حمایت از جنگ اقتصادی بسیار دشوارتر خواهد شد.
تحریمها پاسخی پیشفرض در واشنگتن هستند، زیرا از نظر سیاسی تأییدشان بیهزینه است، بنابراین افزایش هزینه حمایت از آنها ضروری است.