ژاپنیها را ما از ایران فراری دادیم
او را با قراردادهای نفتی میشناسند؛ چه آن زمان که قراردادهای بایبک را طراحی کرد، چه آن زمان که در دور دوم حضور زنگنه در وزارت نفت، رئیس کمیته بازنگری قراردادهای نفتی شد.
به گزارش اقتصادآنلاین، شکوفه حبیبزاده در شرق نوشت: زندگی مهدی حسینی، پر از خاطرات تاریخی است. شاید کمتر کسی را بتوان یافت که مانند او از ماجراهای قراردادهای بینالمللی ایران خبر داشته باشد؛ او که هم در جریان قراردادهای حوزههای صنعتی بود، هم روزگاری را نیز در عرصه نفت گذراند و بیشترین شناخت او نیز با نفت بود. ترجیح حسینی بر کارشناسماندن و دوری از فعالیتهای سیاسی، چهره کمتر شناختهشدهای را در جامعه از او برجای گذاشت. این در حالی است که حضور پررنگی را در بزنگاههای تاریخی پس از انقلاب تجربه کرده و یکی از مردان جوان، اما پرتلاش انقلابی محسوب میشد. حضور او در مذاکرات نفتی و فولادی برای حلوفصل دعاوی که با فسخ قراردادهای دوره پهلوی علیه ایران رقم خورده بود، اعتمادی را در بین مسئولان به او ایجاد کرد که میتوان با مذاکره، از جرائم گسترده بینالمللی رها شد. خاطرات او را به سختی میتوان جمعآوری کرد. تقریبا از هر عرصه حقوقی بینالمللی انقلاب، اطلاعاتی دارد که کمتر شنیده شده و دانستن آن میتواند نگاه تازهای به دورههای تاریخی ارائه دهد. اختلافنظر او با حاکم شارجه و همینطور مدیرعامل کرسنت، از او مخالفی جدی با قرارداد گازی معروف ساخت. هرچند که حسینی از مدافعان سرسخت صادرات گاز محسوب میشود، اما هرگونه همکاری با شرکت کرسنت را برنمیتابید و به همین دلیل، مخالفت عیان خود را با امضای آن هم ثبت کرد. پیشتر در روزنامه «شرق» برخی خاطرات او درباره فعالیتهایش در عرصه فولاد و نفت به چاپ رسید و حالا در اینجا بنا داریم بخش دیگری از این گفتوگو را پیشروی مخاطبان قرار دهیم. خواندن این گفتوگو، پشتپرده برخی از مذاکراتی را رو میکند که بیش از پیش، اهمیت اعتمادسازی در مذاکره را علنی میکند.
بخشی از فعالیت شما در عرصه قراردادهای بینالمللی به ثبت رسیده است. چه شد که این عرصه را در حوزه نفت هم دنبال کردید؟
من پیشتر در زمینه قراردادهای بینالمللی در حوزه قراردادهای معدنی و فولاد ایران کار کرده بودم. در دورهای تصمیم گرفتم به طرح کنگان بروم. تا سال 66 در کنگان ماندم و 60، 70 درصد کار پیش رفت تا اینکه مدیریت عوض شد. سال 66 آقای آقازاده مرا بهعنوان مشاور وزیر دعوت کرد. به ایشان گفتم مشاور وزیر به درد من نمیخورد. جوان هستم و میخواهم کار کنم. آقای کاظمپوراردبیلی معاون بینالمللی شده بود. ایشان گفت دو معاونت دارم که یکی آقای هدایتزاده است و مسئول فروش نفت است. معاونت دیگر مشارکت خارج از کشور و قراردادهای بینالمللی است. اگر میخواهی کار کنی بیا اینجا.
بعد از انقلاب قبل از شما کسی آنجا بود؟
یک نفر بود که آقای کاظمپور نمیپسندید.
کاری انجام شده بود؟
خیلی نه. از من دعوت کردند و قبول کردم و معاون آقای کاظمپور در امور مشارکتهای خارجی و قراردادهای بینالمللی شدم. به این صورت به شرکت ملی نفت رفتم. در دوره من، در بخش مشارکتهای خارجی، مسئله سرمایهگذاریها در هند را داشتیم که باید حل میشد. آفریقای جنوبی یکی از گرفتاریهای ما بود. آنجا مشکلات سیاسی داشتیم. وزارت خارجه کلی به ما فشار میآورد که از آفریقای جنوبی به علت حکومت آپارتاید خارج شویم، ما هم نمیرفتیم. سهام و سرمایهگذاری داشتیم که باید مسئلهاش حل میشد. سهام ما به پول آفریقای جنوبی بود و پول آنها هم افت کرده بود و سهم ما به صورت دلار، 70، 80 هزار دلار شده بود و مجمع تشکیل داده بودند تا ما را بیرون کنند. از آنجا که ارتباطمان را قطع کرده بودیم، به یکسری تعهداتمان عمل نکرده بودیم و به همین دلیل هم بدهکار شدیم. حجم زیادی بدهی داشتیم. با آفریقای جنوبی در وین مذاکره کردیم. سهام اندکی را که باقی مانده بود حدود هفت، هشت میلیون دلار فروختیم. سنگال با ما قطع رابطه سیاسی کرده بود و میخواست بیرونمان کند. آنجا در پمپبنزینها و 50 درصد توزیع گاز با شل شریک بودیم. من در یک سال 14 بار به سنگال رفتم، زیرا خط سیاسی به ما گفته بود که از این کشور خارج نشوید؛ نگهداشتن چیزی که میخواهند تو را بیرون کنند و تو هم زوری نداری. ما ماندیم و الان هم هستیم. مسئله هند را هم همینطور حل کردیم. بخش دیگر، میدان مبارک بود که شریک بودیم. این میدان متعلق به جزیره ابوموسی است. ایران و امارات هرکدام ادعا دارند که متعلق به ماست، اما سال 71 میلادی پروتکلی بین ایران و شارجه امضا شده که گفتیم با هم دعوا داریم بهجای خود، اما میدان مشترک را با هم 50-50 شریک باشیم. حاکم شارجه بعد از انقلاب که جنگ شروع شده بود، یکطرفه کار میکرد. اول اینکه کنسرسیوم آمریکایی داشت که بدون هماهنگی با ما به شرکت کرسنت داده بود. شرکت کرسنت هم میگفت طرف قرارداد من حاکم شارجه است و به تلکس ما جواب نمیداد. من هم خیلی پررو بودم، کلی مدرک جمع کردم و نامهای تند به حاکم شارجه فرستادم. یکی از دلایلی که من با کرسنت مخالف بودم، عملکردش در میدان مبارک بود، زیرا از نظر من متقلب بود. به همین دلیل هیچوقت تا وقتی که در شرکت ملی نفت بودم، اجازه ندادم جای دیگری جاپا باز کند. قراردادی که با کرسنت امضا شد، در زمانی رخ داد که من در لندن مأمور بودم.
گویا بر سر آزادگان هم با ژاپنیها در ابتدا مذاکره کردید و چالشی ایجاد شد. موضوع از چه قرار بود؟
خبرها را بهروز دنبال میکردم و متوجه شدم ژاپنیها برای تمدید قرارداد میدان الخفجی در منطقه مشترک بین کویت و عربستان، مشغول مذاکره با عربستان هستند. عربستانیها گفتند باید پنج میلیارد دلار سرمایهگذاری کنید و باهم به تفاهم نرسیده بودند. آنها هم پس از عدم توافق مستقیم در سطح قائممقام وزیر به ایران آمدند. فکر میکردند تا میآیند ما برایشان آغوش باز میکنیم. مذاکرهکننده ایران من بودم. اعلام کردند ژاپن میخواهد در زمینه نفت و میدان آزادگان سرمایهگذاری کند. ما هم تازه میدان آزادگان را کشف کرده بودیم. گفتم خوش آمدید اما ما با شما قرارداد نمیبندیم. مذاکرهکننده ژاپنی پرسید، چرا؟ گفتم قبلا ما را در پتروشیمی تنها گذاشتید. دو قرارداد بایبک برای میدانهای بلال و سیری را هم در ابتدا با شما مذاکره کردیم و پای قرارداد رسیدیم اما با فشار آمریکا، لحظه امضای قرارداد عقب کشیدید، بنابراین قابل اعتماد نیستید. گفت پس چهکار کنیم که اعتمادسازی شود؟ ما هم نیازمند پول بودیم. گفتم پنج میلیارد دلار پول میخواهیم. خندید گفت منظورتان 500 میلیون دلار است؟ گفتم نه دقیقا منظورم پنج میلیارد دلار است. خلاصه اینکه مذاکراتمان قطع شد.
این پول را به چه عنوان طلب کردید؟
بهعنوان زیرلفظی. گفتم این پول را بدهید تا اعتمادمان جلب شود و با شما مذاکره کنیم. به آقای زنگنه گفتم چنین کاری کردهام. ایشان گفتند ژاپنیها خوب انگلیسی متوجه نمیشوند، مطمئنی که فهمیدند چه گفتی؟ اصلا چنین چیزی را باور نداشت. آقای خاتمی هم گفته بود از ژاپنیها آبی گرم نمیشود. خدمت مرحوم نوربخش رفتیم. ایشان گفت حالا آقای حسینی مذاکره کند و بانک مرکزی هم کمک کند که انصافا هم کمک کردند و معاون ایشان در تیم ما قرار گرفت. فقط من بودم که به این قضیه اعتقاد داشتم و پای حرفم ماندم؛ هفت، هشت ماه مذاکرهمان طول کشید. نهایتا در سفری که آقای خاتمی میخواستند به ژاپن بروند، من در لندن مأمور بودم. آقای زنگنه گفته بود تو این کار را دنبال کن و من به ژاپن رفتم. 15روز قبل از آمدن آقای خاتمی به ژاپن، مذاکره با ژاپن را شروع کردم و شبانهروز کار میکردیم. باور نمیکنید در 15روز، فقط 30 ساعت خوابیدیم. آن زمان نهایتا امضا کردیم که حدود سه میلیارد دلار به ما پول بدهند تا شروع به حرفزدن کنیم که در حضور رئیسجمهور و نخستوزیر ژاپن امضا شد. به تهران آمدیم و دبه کردیم. البته دبه ما بیمعنا نبود. یک لایه نفتی خیلی خوب و سبک کشف کردیم و گفتیم این لایه نفتی در مذاکراتمان نبود. آیا این را هم میخواهید؟ خب میخواستند، چون حدود سه میلیارد بشکه هم نفت سبک داشت. گفتیم پس پنج میلیارد دلار میخواهیم. نهایتا چهار میلیارد و 200میلیون دلار، پول نقد، دلار سبز گرفتیم نه فاینانس. این پول را به حساب شرکت نیکو ریختیم که کارهای فاینانس هم انجام دهد. البته بخشی از این مذاکرات برای من دردناک بود. در طول مذاکرات سه، چهار مورد بود که وقتی به آن میرسیدیم، ژاپنیها میگفتند این باشد بعدا مذاکره کنیم. تا مذاکرات نهایی شد و قرار بود هفته بعد امضا کنیم. اینها فکر کردند من یادم رفته است. تمام که شد گفتم تکلیف آن چهار موضوع چه میشود؟ سعی کردند باز هم موضوع را عوض کنند. گفتم الان وقت صحبت درباره این موارد است. چون موضوع آسانی بود، یک روز جمعه قرار گذاشتیم که یکی، دو ساعته صحبت کنیم و تمام شود. مذاکره با ژاپنیها، عذاب الیم است. مثل اروپاییها نیستند که هر بخش را صحبت کنیم و تمام شود. مدام میگفتند برویم و فکر کنیم. یکباره دیدیم ساعت 10شب شده و تازه سر موضوع اول هستیم و تازه گفتند نقطه سر خط؛ یعنی رسیدیم اول کار. شاید کمتر کسی به اندازه من با شرکتهای آمریکایی و اروپایی مذاکره کرده باشد. یکی از اصول این است که زمان مذاکره آرام باشید اما من آن زمان خیلی عصبانی شدم و تمام کاغذهای روی میز را پاره کردم و از اتاقم بیرونشان کردم. قیافه من آنقدر عصبانی شده بود که ترسیدند و سریع بیرون رفتند. بعد از آن متوجه شدم که کارم اشتباه بوده و تماس گرفتم گفتم معذرت میخواهم و نباید عصبانی میشدم، برگردید. گفتند دیروقت است، بماند برای فردا. به خاطر این موضوع، ناراحتی قلبی پیدا کردم و روز بعد در بیمارستان بستری شدم که بعدها به سکته منجر شد اما وقتی کمی بهتر شدم، ژاپنیها تماس گرفتند و گفتند چهکار کنیم؟ گفتم بیایید در بیمارستان نفت بخش CCU مذاکره کنیم. خلاصه دوستان آمدند و دور تخت، صندلی گذاشتند و مذاکره شروع شد. آنجا بیشتر از یک ساعت صحبت نکردیم و چهار مورد هم حل شد.
ژاپنیها به دلیل تحریم، آزادگان را ترک کردند؟
آنها برای تحریم نرفتند. عمده تقصیر گردن خود ماست. ما بیرونشان کردیم. آن زمان من در وزارتخانه نبودم. سال 2005 میلادی (سال 84) قرارداد را امضا کردیم. یک سال هم وقت گذاشتیم چون منطقه هورالهویزه پر از مین بود. قرار بود ما مینروبی کنیم. در یک سال، قیمت نفت بهسرعت بالا رفت. زمانیکه قرارداد را امضا کردیم، نفت حدود 20 دلار در هر بشکه بود و یکباره به 70، 80 دلار رسید. در این صورت خدمات و سرویس نفت، دو، سه ماه بعد بالا میرود. مثلا یک دکل نفتی دریایی وقتی 40، 50 هزار دلار اجاره میکردیم، هزینه آن به 150هزار دلار رسید. ژاپنیها نزد من آمدند و گفتند شما که میدانید نفت گران شده، هزینههای ما هم افزایش یافته است. ما قرارداد فاز یک را بسته بودیم که 160 هزار بشکه تولید بود و آن را با رقم یک میلیارد دلار منعقد کرده بودیم. فاز دو را کمتر از یک میلیارد دلار قرارداد بستیم که جمعا به دو میلیارد دلار برسد و درمجموع 260 هزار بشکه نفت تولید کنند. گفتند الان هزینهها را برآورد کردهایم و از یک میلیارد به یک میلیارد و 900 میلیون بشکه رسیده است. چهکار کنیم؟ اینجا ما باید منطقی میبودیم و واقعیت بازار را درک میکردیم. گفتم اجازه دهید بررسی کنیم. کارشناسان گفتند یک میلیارد و 900 میلیون بشکه که گفتهاند زیاد است، اما یک میلیارد و 600 میلیون بشکه منطقی است؛ یعنی هزینهها 60 درصد افزایش داشت. آخرین مذاکره من با ژاپنیها این بود که گفتم ما یک میلیارد و 900 میلیون بشکه را قبول نداریم و حدود یک میلیارد و 600میلیون بشکه را قبول داریم. در ریسک 600میلیون بشکه اضافه، سه گروه درگیر بودند. بالاخره همهمان ریسک را قبول کرده بودیم. اعلام کردیم 200 میلیون دلار را ایران تقبل میکند، 200 میلیون دلار را دولت ژاپن و 200 میلیون دلار را هم شرکت پیمانکار ژاپنی بپذیرد. ژاپنیها گفتند ما باید بررسی کنیم. تا اینجای قضیه من بودم. این هنر است که شما مسائل را حل کنید. روز تحلیف آقای احمدینژاد، تصادفا روز بازنشستگی من هم بود. نفر بعدی من، این مشکل را حل نکرد. از طرفی، مینروبیها زمان برد و با استانداردهای ژاپن همخوانی نداشت. از سویی، آن چهار میلیارد و 200 میلیون دلار که از ژاپنیها گرفتیم، کمتر از یک درصد بهره داشت که سررسیدش رسید. آن زمان مدیرعامل شرکت نیکو این پول را نداشت و از شرکت اینپکس ژاپن خواست که از بانک جیبیک فرصت بگیرد. شرکت طرف ژاپنی هم گفته بود این موضوع به من ربطی ندارد و به بانک مربوط است. اینطور که من گزارشها را خواندم، آنها را برای مذاکره با بانک راهی کردیم، اما موفق نشده بودند که در این زمینه، بانک را برای گرفتن فرصت راضی کنند. یکی از دلایلی که این شرکت از ایران رفت یا گفتند برود، این بود که نتوانسته بود وام را استمهال کند. در حقیقت ما هُلشان دادیم که بروند، چون قبل از تحریمها رفتند. آنها اگر میماندند، در مدت 40 ماه به 150 هزار بشکه و در مدت 52 ماه به 260 هزار بشکه از میدان مشترک میرسیدند. الان کجاییم؟ عراقیها به 260 هزار بشکه از میدان مجنون رسیدهاند و ما در همان 40، 50 هزار بشکه درجا میزنیم. این از هنرهای ماست که جرئت نداریم با پیمانکار مسئلهمان را حل کنیم، البته عدهای هم اذیت میکنند. عین این جریان هم در فاز 11 و 13 اتفاق افتاد. قرارداد فاز 11 را من در سال 83 با توتال امضا کردم.
شاید باور نکنید رقم قرارداد برای میدان بزرگی که دو، سه فاز داشت، یک میلیارد و 260 میلیون دلار بود که سقفش را یک میلیارد و 400 میلیون دلار گذاشتیم. آن میزان الان شده پنج میلیارد دلار. در این سالها قطر بازی را برده. احتمالا او هم گفته گران شده، واقعا من آنها را چلانده بودم. اینجا واقعا هنر مدیریت است که اقداماتی کند که کار انجام شود. هم پول وارد مملکت نشد، هم رکود ایجاد شد. عین همین قضیه با شل اتفاق افتاد. من با شرکت شل، فاز 13 را امضا کردم. هر دو اینها قرار بود به LNG و صادرات گاز وصل شوند. قرار بود دو کارخانه بزرگ LNG را توتال بسازد و با ما شریک شود و صادرات LNG به بازارهای آسیای دور داشته باشیم که به سرانجام نرسید. قرار بود ما سه کارخانه LNG بسازیم که یکی از آنها ایرانالانجی بود که هنوز عایدیای برای کشور نداشته است. اول دولت آقای روحانی جلساتی تشکیل شد که گفتند سه میلیارد دلار در ایرانالانجی خرج شده است. پنج سال گذشته و هنوز خبری از آن نیست. در فاز 14 هم قرار بود با همکاری آفریقای جنوبی، GTL ساخته شود که آقای نعمتزاده در بخش پتروشیمی آن را دنبال میکرد. از لغو آن خوشحالم، زیرا حتی قطر که GTL میساخت، هزینهها به 20 میلیارد رسید و قطر هم آن را حذف کرد. الان هم با GTL موافق نیستم، چون محصولاتی بسیار گرانقیمت تولید میکند که بازار و سود خوبی ندارد.
با اینهمه فعالیت، از خودتان راضی هستید؟
کسی من را در مملکت نمیشناسد، چون کار سیاسی نکردم و وارد حزب نشدم. زمان رقابت آقای خاتمی و ناطق، آقای واعظی به من گفت برای آقای ناطق امضا جمع میکنیم. من آن زمان در پتروشیمی بودم. گفتم من امضا نمیدهم و وارد کار سیاسی نمیشوم. ایشان گفت بله، گفتهاند که تو چپ هستی. یکی دیگر به من گفت شنیدهام تو جزء حزب راست هستی. گفتم مهم نیست. امضا نکردم، چون نمیخواستم وارد کار سیاسی شوم. اعتقاداتم مربوط به گروه و دستهای نبود. کارهایی که در تیم ما انجام شد شاید کمتر کسی در این مملکت کرده باشد. واقعا با تمام وجودم میگویم از عملکردمان راضی هستم.