x
۰۷ / شهريور / ۱۳۹۷ ۲۰:۵۷
سرنوشت جالب جوانِ کردستانی

از جارو کشیدن انبار شرکت نفت تا کار در ستاد انرژی ریاست جمهوری +عکس

از جارو کشیدن انبار شرکت نفت تا کار در ستاد انرژی ریاست جمهوری +عکس

بارقه‌ای از امید در تک تک کلماتش منعکس می‌شود و آنها را به درخشش درمی‌آورد. کمی با خود کلنجار می‌رود، سرش را به اطراف می‌گرداند و با غروری آمیخته با خواهش می‌گوید: شماره تماسم رو می‌ذارم. شاید مسئولی، دلسوزی تماس گرفت.

کد خبر: ۲۹۶۶۳۰
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از  ایلنا، «فعلا که شانش نداشتیم، نشد.» این را می‌گوید، برمی‌گردد، پشت سرش را نگاه می‌کند و با حسرت می‌گوید: خیلی دنبال کار گشتم. خوب شد که یکی از دوستان منو به اینجا معرفی کرد.

15

این قسمتی از روایت ثبت شده یکی از تحصیل کردگانِ ناراضی این مرز و بوم است؛ ناراضی از بودن در یک شغل غیرمرتبط با رشته تحصیلی. شاید تا اینجای کار رنجنامه «صلاح‌الدین کامرانی» چندان منقلب‌مان نکرده باشد؛ چراکه مارپیچ خوش اشتهای نارضایتی که پیوسته قد می‌کشد، پردازش هیجانات را در مغر ناکام می‌گذارد؛ طوری که با خود می‌گوییم: بی‌خیال، باز یکی دیگه!

اما صلاح‌الدین روایتش را چنان می‌آغازد و ادامه می‌دهد و به پایان می‌رساند که بینندگان کلیپ او همراهش می‌شوند و آن را به سرعت در شبکه‌های مجازی به اشتراک می‌گذارند؛ انگار که فهمیده‌اند صلاح الدین آخرین سنگر آنهاست و اگر ناشنیده‌اش بگیرند، زیرپای خود را خالی کرده‌اند.

همه چیز از اردیبهشت سال ۹۷ شروع شد. انگار که تیغی بر پوسته سخت و بی‌جان افکار عمومی و مسئولانی که در هاله سکوت فرورفته‌اند، کشیده باشند. شخصی که کارگر انبار شیمیایی شرکت نفت است، هنگام فیلم گرفتن روی آن حرف می‌زند قصدش معرفی همکارش است: «اینجا اهوازِ هوا هم خیلی آلودست. ما در انبار شیمیایی شرکت نفت هستیم. اینم دوست ماست. همکارمان که دارد جارو می‌زند. اونم جاروی بنده هست و بساطش.»

اشاره‌اش به صلاح‌الدین است. دوربین به سمت او می رود در حال جارو کشیدن است: سلام عرض می‌کنم. بنده صلاح الدین کامرانی هستم. بچه کردستان، متولد ۱۳۶۸، لیسانسم رو از دانشگاه خوارزمی گرفتم؛ لیسانس زمین‌شناسی. فوق لیسانس زمین شناسی آب زیرزمینی از دانشگاه شیراز و با دکترای همین رشته؛ از دانشگاه خوارزمی فارغ‌التحصیل شدم. کارت پایان خدمت دارم و همه جوره اگر حساب کنید یک نیروی آماده به کار هستم.

اهل کردستان و استان‌های مرزنشین که باشید با محرومیت در زمینهِ توسعهِ زیرساخت‌ها و فقر معرف‌شناختی مسئولان از قابلیت‌های استان آشنایی دارید. صلاح‌الدین با علم به این موضوع نقبی به کمبود آب در استان کردستان و سایر مناطق کشور می‌زند و می‌افزاید: اینهم گفتنش خوبه که من تنها دارنده مدرک دکترای بومی زمین‌شناسی آب زیرزمینی در استان کردستان هستم. همه خبر دارند، هر کسی که تلویزون می‌بیند، می‌داند که کشور با مشکل بی‌آبی و کم‌آبی دست و پنجه نرم می‌کند. اداره آب مریوان رفتم و درخواست دادم برای شغل کارشناسی منابع آب، خُب نشد!

حسرت از روی جملاتش لیز می‌خورد. با این حال عمیقا به فردایی بهتر و روشنتر از انبار خاک گرفته شرکتِ نفت که آلودگی هوای خوزستان آن را خاکستری رنگ کرده امیدوار است. می‌گوید: چون متاهل هستم خیلی تحت فشارم. خواهش من از مسئولان، از دوستان و هرکسی که این فایل را نگاه می‌کند این است که فکری به حال ما بکند.

خودش را کالای ایرانی توصیف می‌کند که دیری است خریداری ندارد. امیدوار است که حداقل در سال حمایت از کالای ایران قدرش را بدانند: به خدا هم پدرم ایرانی است، هم مادرم ایرانی است. منهم کالای ایرانی هستم. هر چیزی که می‌گویم مستند است. «صلاح‌الدین کامرانی» را در اینترنت بزنید؛ مقالات فارسی‌ام می‌آید. اخیرا مقاله‌ای در نشریه water research منتشر کردم که impact شش گرفت. دوستانی که تحصیلات دانشگاهی دارند، می‌دانند که با این ایمپکت، مقاله چاپ کردن چه قدر سخت است.

بارقه‌ای از امید در تک تک کلماتش منعکس می‌شود و آنها را به درخشش درمی‌آورد. کمی با خود کلنجار می‌رود، سرش را به اطراف می‌گرداند و با غروری آمیخته با خواهش می‌گوید: شماره تماسم رو می‌ذارم. شاید مسئولی، دلسوزی تماس گرفت. به خدا من می‌تونم خیلی مفیدتر از یک جارو زن برای کشور باشم.

شماره تماسش را اعلام می‌کند و ادامه می‌دهد: هیچ سابقه کیفری ندارم. نه خودم و نه هیچ کدام از اعضای خانواده‌ام. هیچ کدام از آنها از لحاظ شهروندی مشکلی ندارند؛ فقط  نمی‌دانم چرا اوضاع‌مان این است. امیدوارم یک گشایشی بشود. امیدوارم حداقل من مفیدتر از این وضع باشم چون از بی‌ثمری خیلی بدم می‌آید. الان بی‌ثمرم. من نمی‌تونم کسی را نصیحت کنم و بهش بگم که درس خواندن عاقبت دارد. چون وقتی من را نگاه می‌کنند، می‌بینند چه وضع بدی دارم.

و با این جمله تمام می‌کند: منتظر تماس دوستان، مسئولینی که می‌تواند کار بهتر از این به من پیشنهاد دهند، هستم. ممنونم ازتون. دوربین باردیگر روی جاروی صلاح‌الدین می‌ماند؛ گویی قرار نیست که هیچگاه از دستش بیفتد؛ گویی عاقبت تحصیل کردگان آنهم در رشته مهمی چون زمین شناسی آب‌های زیرزمینی افتادن به دوزخی در دورترین نقطه ایران است؛ آنهم با جارویی در دست، برای تمام عمر.

این «بچهِ اهلِ کردستان» به گفته خودش زمانی برای امرار معاش و زیست آبرومندانه، سودایِ زدن به دل کوه را داشت تا مانند سایر همشهریانش «کولبری» را به عنوان پیشه خود انتخاب کند اما دست تقدیر او را به خوزستان کشاند.

مطالبه‌گری از حاکمیت

با انتشار این ویدیو سیاست‌گذاریِ علمیِ حاکمیت در مقابل افکار عمومی به چالش کشیده شد. حالا افکار عمومی که به لطف گسترش شُعبِ دانشگاه‌های دولتی و غیردولتی در هر شهر و روستایی مطالبه‌گر شده است. شاید همین بالا رفتن سطح مطالبه‌گری است که صلاح‌الدین را وادشته تا با تاکید بر ملیت، قومیت، سطح تحصیلات و البته تجارتِ علمی خود بگوید: فکری به حال ما بکنید!

می‌گوید: پس از انتشار این کلیپ «اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیس جمهوری با من تماس گرفت. به دفتر ایشان رفتم و رئیس دفترشان را دیدم. ابتدا پرسیدند کجا می‌توانی کار کنی. بعد خودشان پیشنهاد دادند که در دانشگاه مشغول به کار شوم. اما به این خاطر که در دولت قبل در دانشگاه‌ها استخدام‌های بی‌حساب و کتاب شده بود، به من  توصیه کردند که با طیِ روال قانونی وارد دانشگاه شوم. روال قانونی این کار هم یک سال طول می‌کشید.

او ادامه داد: به هرحال در این یک سال باید زندگی می‌کردم. سازمان‌های زیادی بودند که من برای کار به آنها مراجعه کرده بودم تا حداقل یک درآمدی داشته باشم. هرجا رفتم یک عکس سه در چهار از من گرفتند و لابه لایِ مدارک دیگر گذاشتند تا مثلا خبر بدهند! من سرخورده ماندم تا اینکه قرار شد در اداره آب شهرستان مریوان با قرارداد شرکتی مشغول به کار شوم. دو ماهی آنجا بودم تا اینکه دوستی تماس گرفت و گفت: تهران کار می‌کنی. گفتم اگر کار خوب باشد، هرجایی کار می‌کنم. به هر حال به تهران آمدم به معاونت علم و فناوری ریاست جمهوری مراجعه کردم. مصاحبه‌ای علمی با من انجام شد. بعد گفتند تماس می گیریم. وقتی از دفتر بیرون می‌رفتم با خودم گفتم: خدایا این یکی لااقل مثل بقیه نشود!

چند روز بعد از معاونت علم و فن آوری ریاست جمهوی با صلاح‌الدین تماس می‌گیرند تا خبرش کنند که به آنجا بیاید. او می‌گوید: دیدم اتاق، میز و صندلی، همه چیز برایم آماده است. تازه آن کسی که با من تماس گرفته بود تا برای کار به اینجا بیایم، خودش را معرفی کرد. ایشان دکتر«کامبیز مهدی زاده فرساد» دبیر ستاد انرژی و مشاور معاون علمی و فن آوری رئیس جمهوری بودند. حالا یک ماهی است که به عنوان کارشناس آب و نفت در ستاد توسعه فناوری حوزه انرژی وابسته به حوزه معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری مشغول به کار هستم. از همین جا می‌خواهم از آقای دکتر مهدی‌زاده فرساد و آقای دکتر «سورنا ستاری» معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری تشکر کنم.

14

تورمی از جنس آرزوهای برآورده نشده

تاکید صلاح‌الدین بر این است که جامعه به خبر مثبت نیاز دارد؛ چراکه به گفته خودش خبرهای منفی در آن زیاد است. ادامه می‌دهد: خوشحالم که در جایی کار می‌کنم که مرتبط با تخصص و رشته تحصیلی من است.

پیگیری‌ها کامرانی جواب داد و مشغول به کار شد اما این تنها او نیست که آرزو یافتن کاری مرتبط با رشته تحصیلی و تخصصش را دارد. کارخانه‌های مدرک سازی (دانشگاه‌ها) فارغ التحصیلان زیادی را بیرون داده‌اند که همچون صلاح‌الدین شایستگی ترقی را دارند اما در آژانس‌ها یا تاکسیرانی‌های اینترنتی کار می‌کنند.

شخصی می‌گفت: «بچه که بودم، هر روز که تلویزیون رو روشن می‌کردم، آرزو داشتم بگه امروز اخرین قسمت اخباره.» ای کاش می‌شد گفت که این آخرین روایتی است که از تلخی به پایانی خوش میل کرد و راوی‌اش رستگار شد و بعد از این دیگر کسی را نخواهیم دید که خبری بد از شرایط کاری‌اش داشته باشد. با این حال زیر پوست شهرهای ایران نوعی تورم از جنس آرزوهای برآورده نشده وجود دارد.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x