دومینوی پوپولیسم
تحسینکنندگان و منتقدان دونالد ترامپ بر یک چیز اتفاق نظر دارند: او متفاوت است. نیوت گینگریچ، یکی از حامیان اصلی جمهوری خواه او، ترامپ را «تجربهای منحصربهفرد و استثنایی» توصیف میکند.
البته بهنوعی – شهرت او و انعطاف پذیریاش در برابر واقعیتها- ترامپ غیرمعمول است. اما به معنای واقعی کلمه چنین نیست: ترامپ بخشی از موج گسترده پوپولیسم است که در حال در نوردیدن جهان غرب است. این موج را میتوان در کشورهایی با شرایط کاملا متفاوت دید: از سوئد به عنوان کشوری موفق تا کشور بحران زده یونان. در بیشتر کشورها، پوپولیسم بهعنوان جنبشی اپوزیسیون باقی خواهد ماند؛ هرچند جنبشی که قدرتش در حال زیاد شدن است. در برخی دیگر، مانند مجارستان، در حال تبدیل شدن به ایدئولوژی غالب است. اما تقریبا در همه جا، پوپولیسم توجه عمومی را به خود جلب کرده است.
پوپولیسم چیست؟
پوپولیسم یعنی چیزهای متفاوت برای گروههای متفاوت اما هر دو برداشت در سوء ظن و خصومت نسبت به نخبگان، جریان اصلی سیاست و نهادهای مستقر اشتراک نظر دارند. پوپولیسم به نمایندگی از سوی مردم «معمولیِ» فراموش شده سخن میگوید و اغلب خود را صدای وطن پرستی واقعی تصور میکند. ترامپ در آوریل 2016 در وال استریت ژورنال نوشت: «تنها پادزهر برای دههها حکمرانی ویرانگر از سوی بخش کوچکی از نخبگان همانا تزریق جسورانه اراده مردمی است. در هر مساله مهمی که بر این کشور تاثیر میگذارد، مردم راست میگویند و نخبگان حکومتی دروغ». نوربرت هوفر، که کمپین ریاستجمهوری «اول اتریش» را در سال 2016 هدایت میکرد، به رقیب خود (که یک استاد دانشگاه بود) گفت: «شما طبقه بالا را دنبال خود دارید و من مردم را».
به لحاظ تاریخی، پوپولیسم انواعی در جناح راست و چپ دارد و هر دو امروز در حال فوران هستند: از برنی سندرز تا ترامپ، از سیریزا (حزب چپگرایی که اکنون در یونان در قدرت است) تا جبهه ملی در فرانسه. اما پوپولیسم چپگرای امروز نه متمایز است و نه – بهخصوص- گیج کننده. کشورهای غربی مدتهای مدید یک چپ افراطی دارند که از احزاب اصلی چپگرا به مثابه احزابی بازار محور و منطبق با کسب و کارهای بزرگ انتقاد میکند. در دوران جنگ سرد، احزاب چپ میانه به مرکز [میانه] نزدیکتر شدند – تونی بلر در بریتانیا و بیل کلینتون در آمریکا- و از این رو موجب شکافی شدند که از سوی پوپولیستها پر شد. با این حال، این شکاف خالی ماند تا بحران مالی سالهای 2008- 2007. رکود بعدی موجب شد خانوادهها در آمریکا تریلیونها دلار ثروت خود را از دست بدهند و نرخ بیکاری در کشورهایی مانند یونان و اسپانیا تا 20 درصد و بیشتر افزایش یابد که از آن زمان تا کنون همین گونه باقی مانده است. تعجبی ندارد که به دنبال بدترین بحران اقتصادی از دوران «رکود بزرگ» به این سو، چپ پوپولیستی انرژی تازهای یافت.
دستور کار چپ جدید متفاوت از چپ قدیم نیست. در بسیاری از کشورهای اروپایی، احزاب چپِ پوپولیستی نسبت به 30 سال پیش به «میانه» نزدیکتر هستند. برای مثال، سیریزا، به اندازه حزب اصلی سوسیالیست یونان یعنی «PASOK» در دهههای 70 و 80 سوسیالیست نیست. این حزب، در قدرت، اصلاحات بازار و ریاضت را اعمال کرده است، دستور کاری با تغییراتی اندک نسبت به آن حزب دولتی که قبلتر بر سر کار بود. اگر پودموس، نسخه اسپانیایی سیریزا، به قدرت برسد – و در جدیدترین انتخابات در این کشور حدود 20 درصد از آرا را به دست آورد- احتمالا خود را در وضعیت مشابهی خواهد یافت. از سوی دیگر، احزاب راستگرای پوپولیستی در حال تجربه ظهور جدید و چشمگیری از این کشور به آن کشور در تمام اروپا هستند. جبهه ملی فرانسه در وضعیت حضور در انتخابات میاندورهای ریاست جمهوری در سال آینده است.
حزب آزادی در اتریش در سالجاری تقریبا ریاستجمهوری را ازآن خود کرد، زیرا آخرین دور از انتخابات لغو و به ماه دسامبر موکول شد. البته هر کشوری وسوسه درغلتیدن به سوی پوپولیسم را ندارد. اسپانیا، با سابقه مختصری از دیکتاتوری راستگرا، علاقه کمتری به چنین احزابی نشان داده است. اما آلمان، کشوری که بیش از هر کشور دیگری در چنبره افراطگرایی بوده است، اکنون حزب پوپولیست راستگرایی دارد به نام «آلترناتیو برای آلمان» که قدرتش در حال افزایش است و البته ترامپ هم هست. اگرچه بسیاری از آمریکاییها بر این باورند که ترامپ پدیدهای منحصربهفرد است؛ اما شواهد چیز دیگری میگوید. دانشمند سیاسی «جاستین گست» پلتفرم اولیه حزب راست گرای «ملی بریتانیا» را تعدیل کرد و از آمریکاییهای سفید پرسید آیا آنها از حزبی حمایت میکنند که وقف «متوقف کردن مهاجرتهای تودهای، دادن مشاغل آمریکایی به کارگران غیرآمریکایی، حفظ میراث مسیحی آمریکا و متوقف ساختن تهدید اسلام» باشد. 65 درصد از کسانی که مورد نظرسنجی قرار گرفتند گفتند که چنین خواهند کرد. گست نتیجه گرفت که ترامپیسم بیش از ترامپ طول خواهد کشید.
چرا غرب، چرا اکنون؟
در جستوجوی منابعی برای پوپولیسم جدید، باید توصیه شرلوک هولمز را دنبال کنیم و به سگی توجه کنیم که واق واق نمیکند. پوپولیسم در آسیا کاملا غایب است حتی در اقتصادهای توسعهیافتهای مانند ژاپن و کرهجنوبی هم دیده نمیشود. این رویکرد در آمریکای لاتین هم در حال عقبنشینی است؛ جایی که پوپولیستهای چپگرا در آرژانتین، بولیوی و ونزوئلا طی دهه گذشته کشورهای خود را به خاک نشاندهاند. با این حال، در اروپا نه تنها موج پیوسته و قدرتمندی از پوپولیسم را تقریبا در هر کجا شاهدیم، اما ریشههای آن عمیقتر از آن چیزی است که تصور میکنیم. رونالد اینگلهارت (در تحقیقی برای مدرسه حکومتِ کندی در هاروارد) و پیپا نوریس تخمین زدند که از دهه 60 به بعد، احزاب پوپولیست راستگرا سهم آرای خود در کشورهای اروپایی را دو برابر کرده و پوپولیستهای چپگرا سهم خود را 5 برابر افزایش دادهاند. در نیمه دوم دهه همین قرن، سهم متوسط کرسیها برای احزاب پوپولیستی راستگرا به 13.7 درصد افزایش یافته و سهم احزاب پوپولیستی چپگرا به 11.5 درصد رسیده است.
*مقاله نویس و نظریه پرداز