خودمختاری چیست؟
خودمختاری به ملتی اشاره دارد که با اتکا به خود فعالیت میکند.
خودکفایی و تجارت محدود با شرکای جهانی مشخصههای کشورهایی است که از سیاست خودمختاری پیروی میکنند. تعریف خودمختاری (Autarky) از زبان یونانی (autos به معنای «خود» و arkein به معنای «دفع کردن» و « قوی بودن به اندازهی کافی، کافی بودن» گرفته شده است. یک کشور کاملاً خودمختار یک اقتصاد بسته و فاقد هرگونه منبع حمایت، تجارت یا کمک خارجی است. بااینحال، عملاً، هیچ کشور مدرنی به این سطح از خودمختاری دست نیافته است، حتی زمانی که تحت تحریمهای تنبیهی قرار گرفته باشد. زیرا زنجیرهی تأمین جهانی، انزوای اقتصادی واقعی را دشوار ساخته است، درنتیجه هرگونه سیاست خودمختاری به جای اینکه به انزوای کامل اشاره داشته باشد، یک مسئلهی درجهای است.
آشنایی با خودمختاری
خودمختاری را میتوان یک شکل افراطی از حمایتگرایی و ناسیونالیسم اقتصادی در نظر گرفت. انگیزهی یک سیاست خودمختاری معمولاً ترکیبی از تأمین مطمئن عرضهی کالاهای مهم و تمایل به کاهش وابستگی کلی به سایر کشورها است. بسته به نوع ساختار سیاسی در یک ملت، هدف از کاهش وابستگی به کشورهای خارجی ممکن است با کاهش نفوذ نظامهای سیاسی و اقتصادی رقیب مرتبط باشد. بااینحال، در مقاطع مختلفی از تاریخ، گروههایی در سراسر طیف سیاسی خودمختاری را پیشنهاد کردهاند. خودمختاری زمانی که در چارچوب حفظ مخارج داخلی در داخل کشور یا توقف انتقال ثروت به بازیگران سیاسی بد قرار میگیرد، با مضامین جمعگرایی مماس میشود و به نظر میرسد که منطقی باشد.
نکات کلیدی
خودمختاری به وضعیت خودکفایی اشاره دارد و معمولاً برای توصیف کشورها یا اقتصادهایی استفاده میشود که هدفشان کاهش وابستگی به تجارت بینالمللی است.
هیچ کشور کاملاً خودمختاری در جهان مدرن وجود ندارد، زیرا حتی منزویترین آنها دارای مقداری مشارکت در تجارت بینالمللی هستند و حمایت یا کمکهای خارجی دریافت میکنند.
کرهی شمالی و آلمان نازی دو نمونه از کشورهایی هستند که سیاست خودمختاری را دنبال کردهاند.
خودمختاری اغلب بر اساس استدلالهای جمعگرایانه منوط بر حفظ پول در داخل کشور و دور از دسترس کشورهایی که دوست سیاسی نیستند، توجیه میشود.
اما خودمختاری عملاً دارای جنبههای منفی اقتصادی است که بلافاصله در بحثهای جمعگرایانه آشکار نمیشوند. آدام اسمیت اقتصاددان و سپس دیوید ریکاردو اولین افرادی بودند که خودمختاری را زیر سؤال بردند. اسمیت پیشنهاد کرد که کشورها باید در تجارت آزاد شرکت کنند و در زمینهی کالاهایی که در تولید آنها صاحب مزیت مطلق هستند تخصص پیدا کنند تا بتوانند ثروت بیشتری تولید کنند. این یکی از اصلیترین استدلالهایی است که اسمیت در کتاب ثروت ملل بهنفع تجارت آزاد مطرح کرده است. ریکاردو این استدلال را کمی اصلاح کرد و گفت که کشورها همچنین باید کالاهایی که در تولید آنها دارای مزیت نسبی هستند را نیز تولید کنند. کشورها با استفاده از مزیتهای نسبی خود، میتوانند برای ایجاد ثروت بیشتر در نظام تجارت جهانی، با یکدیگر همکاری کنند.
به عبارت دیگر، انصراف از تجارت جهانی و انجام تمام این کارها بهصورت داخلی، یک هزینهی فرصتی بالا برای کشورها دارد، درست مانند افراد. بهعنوان مثال، خانوادهای که مشغول دوختن لباسهای خود، ساختن اثاثیه و پرورش غذای خود است، لزوماً زمان کمتری را برای کار در بیرون از خانه برای کسب دستمزد خواهد داشت. این امر احتمالاً منجر به درآمد کمتر برای این خانوار و کارگران کمتر برای کارفرمایان نزدیک (و درنتیجه، به دلیل وجود درجهی بالایی از خودکفایی، اقتصاد کوچکتری) خواهد شد. این موضوع در مقیاس جهانی نیز صادق است.
نمونههایی از خودمختاری در دنیای واقعی
از لحاظ تاریخی، سیاستهای خودمختارانه در ابعاد مختلفی اعمال شدهاند. کشورهای اروپای غربی آنها را از قرن شانزدهم تا قرن هجدهم، تحت سیاستهای سوداگرایانه اعمال کردند. این امر اقتصاددانانی مانند اسمیت، ریکاردو و فردریک باستیا را برانگیخت تا بهعنوان استدلالهایی متقابل، فلسفههای بازار آزاد و تجارت آزاد را اصلاح کنند.
آلمان نازی نیز برای اطمینان از تدارکات استراتژیک مورد نیاز برای تلاشهای جنگی خود، نوعی خودمختاری را اجرا کرد. امروزه، کرهی شمالی نمونهی اصلی از یک سیاست خودمختاری است. انزوای اقتصادی کرهی شمالی ترکیبی از خوداتکایی عمدی برای کاهش نفوذ سیاسی بینالمللی و خوداتکایی تحمیلی ناشی از قطع تجارت بینالمللی از طریق تحریمها است.
نکتهی مهم: کرهی شمالی یکی از افراطیترین نمونههای خودمختاری معاصر است که بر مفهوم جوچه، که اغلب با اصطلاح «خودکفایی» ترجمه میشود، تکیه دارد.
بهای خودمختاری و خودمختارانه
یک اصطلاح مرتبط، قیمت خودمختاری یا قیمت خودمختارانه، به هزینهی یک کالا در یک وضعیت خودمختارانه اشاره دارد. هزینهی تولید در یک اقتصاد بسته باید با قیمتی که برای کالا در نظر گرفته میشود پوشش داده شود. اگر این هزینه نسبت به سایر کشورها بیشتر باشد، پس قیمت خودمختاری برای آن اقتصاد ملی یک زیان بیهوده است. قیمت خودمختارانه گاهی اوقات، در هنگام محاسبهی تقریبی مزیتهای نسبی یک کشور، بهعنوان یک متغیر اقتصادی استفاده میشود. بااینحال، کشف مزیتهای نسبی عملاً به جای اینکه از طریق یک مدل اقتصادی انجام شود، از طریق سازوکارهای بازاری صورت میگیرد.