محمد خواجویی: اسراییل نگران وقوع یک جنگ فراگیر است/ اسراییل ناگزیر به حمله زمینی به غزه است/ ایران به دنبال ادامه جنگ نیست
کارشناس مسائل خاورمیانه گفت: هدف حداکثری اسرائیل میتواند این باشد که اساساً غزهای وجود نداشته باشد و اگر بخواهد به اهداف حداقلی خود برسد مهمترین آن خروج حماس و گروه های مسلح فلسطینی از این منطقه است.
اقتصادآنلاین _ پرستو بهرامی راد؛ جنگ میان فلسطینیها و اسراییل ادامه دارد. شروع این حمله به تیتر یک تمام خبرگزاریهای جهان تبدیل شد. هنوز هم غزه در محاصره کامل قرار دارد و تنش میان دو طرف بالا است.
برای بررسی شرایط این جنگ و تبعات آن اقتصادآنلاین با محمد خواجویی، کارشناس مسائل خاورمیانه به گفتگو پرداخته است.
حماس حمله با شدتی به اسرائیل داشته، نظر شما در این مورد این حمله و تبعات آن چیست؟
این حمله در ادامه تنشهایی بود که بین فلسطینیها و اسراییل در سالهای اخیر به ویژه از زمانی که حماس کنترل نوار غزه را برعهده گرفت، تعریف میشود. طی سالهای اخیر هم جنگهای متعدد و چند روزهای بین اسرائیل و حماس به وقوع پیوست. اما تفاوت این عملیات در سطح، تبعات و اثرگذاری این عملیات بود. نوع عملیات به دلیل ترکیبی بودن از نوع موشکی، نفوذ زمینی و هوایی و اینکه در ایام تعطیلات رخ داد به نوعی دستگاه امنیتی اسرائیل برآورد دقیق از این عملیات نداشت و عملاً دچار غافلگیری بزرگی شدند و باعث شد که کشتهها و زخمیهای زیاد و بیسابقهای بدهند. در حقیقت این عملیات متفاوت از گذشته بود. البته به باور من حماس هم چندان برآورد چنین حملهای را نکرده بود. خیلی از مقامات حماس نیز مطرح کردند که ما فکر میکردیم میتوانیم طی این عملیات چند صهیونیست را به اسارت بگیریم. ولی با شرایطی در این عملیات روبه رو شدند که فضا و مجالی برای تحرکشان ایجاد شد و عملاً به دستاوردهایی رسیدند که شاید با برآوردهای ابتداییشان متفاوت بود. ضربه امنیتی و اطلاعاتی که اسرائیل از این عملیات خورد بیسابقه بود و تصویری را در داخل و خارج اسرائیل شکل داد که این رژیم ضربهپذیر است. تمام تلاش اسرائیلیها طی روزهای بعد از عملیات این بوده که این نگاه مخدوش را بازگرداند.
اما در ارتباط با این که نسبت این عملیات با ایران چیست؟ ما یک محوری را در منطقه تحت عنوان محور مقاومت داریم که در راس این محور ایران است. هیچ وقت هم مقامات ما این را پنهان نکردند. سویه اصلی و تقابلی این محور علیه مداخله خارجی در منطقه و همینطور در واقع اسرائیل به عنوان طرفی که محور مقاومت آن را اشغالگر میداند و مسبب بسیاری از بحرانها بوده، شکل گرفته است. طبیعتاً به معنای راهبردی هر آن چیزی که در این محور اتفاق میافتد و اقداماتی از سوی این محور انجام میشود به یک معنا به صورت راهبردی مرتبط با همه اعضای دیگر این محور است. اما این که ما تصور بکنیم ریز به ریز همه تحولات و اقداماتی که هریک از این اجزای محور مقاومت از خودشان نشان میدهند هماهنگ شده با راس این محور باشد، با واقعیت چندان سازگار نیست. به لحاظ راهبردی یعنی تقابل و ضربه زدن به اسراییل همه در یک راستا هستند. یعنی این اقدام در راستای منافع ایران که همواره تلاش کرده به منافع اسرائیل ضربه بزند، است. اما اینکه الزاماً تمام جزئیات این عملیات با ایران هماهنگ شده، به نظر من ناشی از ناآشنایی با این گروهها و کارکردشان است. طبیعتاً ما شاهد نوعی استقلال از سمت این گروهها هستیم. در عین حال نوعی وحدت میدانها و اشتراک در اهداف راهبردی بین تمامی اجزای مقاومت وجود دارد.
برخی تحلیل میکنند اسراییل اجازه ورود حماس به منطقه شهرکنشینها را داده است تا بتوانند محور مقاومت را از بین ببرد. در خصوص چنین تحلیلی نظرتان چیست؟
اگر هم اسرائیل بخواهد به عنوان مثال دستاویزی را داشته باشد یا یک بهانهای را بتراشد برای این که اقدامی انجام دهد، الزاماً نیازی به این حجم از آسیبپذیری ندارد. یعنی ما فرض میکنیم که این سناریو درست باشد و یک توطئهای در کار است که از سمت اسراییل برنامهریزی شده است. این توطئه را باید در یک سطح پایینتری انجام داد و در عین حال که بتواند در واقع محرکی برای اسرائیل باشد. اما امروز اسرائیل بابت تصویری که ازش مخدوش شده باید سالها تلاش کند تا بتواند بازیابی کند. حتی بنظر بنده این حملات نظامی که چند روز اخیر انجام داده نمیتواند آن تصویر مخدوش شده را پاک کند. اما اینکه اسرائیل از این شرایط استفاده و تلاش بکند تا خودش را احیا بکند و به اصطلاح بازی باخته را تبدیل به بازی برده بکند، طبیعتاً این ممکن است.
احتمال حمله زمینی اسراییل به غزه را چه میزان میدانید؟
از همان ساعات اولیه بعد از حمله اسرائیل تلاش کرد که نیروهای اطلاعاتی نظامی خودش را مجدداً بازسازی بکند.
طبیعتاً برای پاسخ گسترده به این عملیات نیاز به زمان برای بررسی همه جوانب است. تا الان راهبرد اصلی اسرائیل در پاسخ به عملیات فلسطینیان متکی بر حملات هوایی بوده است. این حملات هوایی با هدف از بین بردن زیرساختها، تضعیف پشت جبهه حماس و توانمندیهای نظامی حماس از نظر ضربه زدن به فلسطین بوده است. راهبرد اسرائیل در یک هفته اخیر دقیقا همین بوده است. اما به باور من اسرائیل به این حد بسنده نخواهد کرد، هدف اصلی اسرائیل ورود زمینی به غزه است. به جهت اینکه اسرائیل احساس میکند ضربه اساسی را خورده و هر آن چیزی که بعد از آن انجام میدهد باید در چارچوب یک نوع رفتارهای عصبی و هیستریک تحلیل کنیم. بسیاری از رفتارهایشان منطق نظامی ندارد، مثلاً اینکه آب غزه را قطع میکنند. من فکر میکنم این تاخیری هم که در حمله نظامی صورت گرفته با هدف بررسی شرایط است. ورود اسرائیل به غزه با چالشهای زیادی مواجه است، از جمله نحوه مواجهه با جمعیت ساکن در غزه. به هرحال دومیلیون انسان در غزه انسان زندگی میکنند. مسئله بعدی مواجهه با گروههای فلسطینی است. به هر حال میتواند احتمال یک جنگ فرسایشی را داشت. مسئله دیگر درگیری در سطوح مختلف در منطقه است، از جمله حزب الله لبنان. لازمه این شرایط نوعی از احتیاط است. هدف حداکثری اسرائیل میتواند این باشد که اساساً غزهای وجود نداشته باشد و اگر بخواهد به اهداف حداقلی خود برسد مهمترین آن خروج حماس و گروه های مسلح فلسطینی از این منطقه است.
کشورهای مختلف در منطقه سعی دارند صلح ایجاد کنند، البته برخی از کشورهای عربی رفتارهای متفاوتی داشتند. نظر شما راجع به این موضوع چیست؟
هر کدام از این کشورها رویکردها و منابع متفاوتی را راجع به مسئله فلسطین دارند. مصر همیشه یک پای بستن گذر رفح بوده، به این دلیل که توافق امنیتی با اسرائیل دارد. مضاف بر اینکه مصریها نگرانند که جنگ به داخل کشور خودشان سرریز شود. به همین خاطر تلاش میکنند با احتیاط برخورد کنند. قطر به دلیل اینکه مهمترین حامی اخوان المسلمین است و حماس هم بخشی از این جریان سیاسی و فکری هست شناخته میشود. از طرفی همیشه تلاش کرده خودش را در منازعات منطقهای طرف میانجی و فعال نشان بدهد، کمااینکه قطریها در ارسال پیامهای بین ایران و آمریکا هم نقش داشتند؛ در این فقره هم با توجه به روابط نزدیکی که با حماس و آمریکا دارند، تلاش میکنند برای ارتقا موقعیت دیپلماتیک خودشان شده روند میانجی را بازی کنند. به نظر من در این بین قطر و مصر فعالانهتر دارند ظاهر میشوند، از این نظر که بتوانند یک توافقی را رقم بزنند. در بقیه طرفها ما شاهد نوعی احتیاط در بازیگریشان هستیم، از جمله عربستان سعودی که به دنبال عادیسازی روابط با اسرائیل بود، تلاش کرد خودش را خیلی به صورت کنشی وارد این منازعه نکند و از دور موضوع را به طور کلی ببیند. تلاش کرده که مثلاً با طرح موضوعاتی از جنس این که دو طرف را به خویشتن داری دعوت کند. چندان ما شاهد فعالیت دیپلماسی عربستان برای این جنگ نبودیم. از طرفی ما شاهد نقش آفرینی آمریکا هستیم. آمریکاییها تواناییشان برای شکل دادن بع یک توافق و پایان دادن به یک جنگ کم است. به جهت اینکه بسیار اسرائیلیها نزدیک هستند و توانایی ایجاد تعادل بین دو طرف را ندارند. اگرچه گفته میشود روسیه طرح صلح ارائه داده، اما به نظر من چندان دیپلماسی روسیه در این موضوع مجالی برای به نتیجه رسیدن ندارد؛ چون آمریکاییها خیلی تمایل ندارند. زیرا در جنگ روسیه و اوکراین رقابت دارند و بدون شک مجال و مشروعیتی به دیپلماسی روسیه نخواهند داد. همچنین از طرفی اسرائیل هم رضایتی از نوع عملکرد روسیه در مسائل فلسطین ندارد. به باور من روسیه تحرکاتش محدود است. من فکر میکنم تحرکات دیپلماتیک بیشتر مربوط به قطر و مصر میشود. اما به نظر میرسد که یک مفروضاتی را این کشورها دارند که آن هم حمله زمینی اسرائیل به غزه است؛ یعنی انگار این مفروض است که اسرائیل حمله خواهد کرد و بعد از آن توافقی را شکل خواهند داد. اگر دقت بکنید تاکید طرفهایی مثل قطر فقط بر مسائل انسانی بوده، مثلاً گفتهاند گذرگاهی را برای کمکهای بشر دوستانه ایجاد بکنند. فعلاً صحبتی مبنی بر توقف جنگ وجود ندارد. کلید واژهها اعم از عدم گسترش جنگ است؛ یعنی پذیرش این که جنگ وجود دارد و فعلاً گسترش پیدا نکند دوم اینکه مسائل انسانی تا حدودی رعایت شود.
اینکه مکرون از دو کشوری یا دو دولتی شدن صحبت میکند، به نظرتان این گزینه روی میز مذاکرات قرار خواهد گرفت؟
مسئله دو دولتی طرحی است که مورد حمایت سازمان ملل، آمریکا، همه کشورهای اروپایی، چین و روسیه است. یعنی عمده بازیگران مطرح جهانی و نهادهای بین المللی اساساً حامی این طرح هستند و حتی کشورهای عربی منطقه هم تاکید به این موضوع میکنند.
اما نکته اینجاست که این موضوع سابقه دیرینی دارد ولی با وجود این در عرصه عملیاتی اون طرفی که باید این موضوع را بپذیرد یعنی اسرائیل هیچ وقت حاضر به اجرای این طرح دست کم در دو دهه اخیر که جریان راست گرا در اسرائیل بوده، نشده است. آقای نتانیاهو بارها اعلام کرده که ما نمیخواهیم کشوری به نام فلسطین در کنارمان وجود داشته باشد و همین مسئله یعنی عدم تمایل اسرائیل به تشکیل کشوری به نام فلسطین و این موضوع علت تمام این مسائل است. به رقم فشارهای غربیها یا طرح دیدگاهی که غربیها دارند راجع به موضوع راهحل دو کشور هیچ مکانیزمی برای اینکه اسرائیل را وادار به این موضوع بکنند، وجود ندارد یا هیچ مکانیزمی که اسرائیل را به دلیل عدم اجرا این موضوع با مجازاتهایی روبه رو بکند، وجود ندارد. بنابراین اسراییل پروژه اشغالگری خودش را در سراسر سرزمینهای فلسطینی اجرا میکند بدون هیچ عامل بازدارندهای و البته خروجی این مسئله را هم ما شاهد هستیم. به باور من راهحل اصلی بحران فلسطین دقیقاً رسیدن فلسطینیان به حقوق اولیه خودشان است.
خیلی این موضوع مطرح میشود که چرا حزبالله و محور مقاومت وارد جنگ نمیشوند؟ و از آن سمت هم پرسیده میشود که چرا آمریکاییها وارد نمیشوند و فقط وزیر خارجه آمریکا به منطقه سفر کرده است؟
طبیعتاً همه نگران جنگ بزرگ هستند. حتی به نظر من اسرائیل هم نگران جنگ بزرگ است که مجبور شود همزمان در چند جبهه بجنگد. چرا حزبالله لبنان به جنگ ورود نمیکند؟ باید اشاره بکنم که حزب الله بعد از یک دورهای که به عنوان یک محور مقاومتی شکل گرفت سالها علیه اشغالگری اسرائیل مبارزه کرد و آنها را از لبنان بیرون کرد. بعد از آن در ماجرای جنگ سال ۲۰۰۶ که توانست به نحوی قدرت ضربه زدن در مقابل اسرائیل را نشان بدهد، از آن دوره به بعد حزب الله با تواناییهایی که توانسته به دست بیاورد، توانسته یک شکلی از موازنه را در کشور خودش شکل بدهد. بخاطر همین است ما از سال ۲۰۰۶ تا الان عملاً جنگی را بین اسرائیل و لبنان شاهد نبودیم. دلیل اصلی این است که هر دو طرف قدرت تخریبی بالایی نسبت به هم دارند و این اتفاقاً خودش عامل بازدارنده جنگ است. اما گروههای فلسطینی هنوز به آن قدرت نرسیدهاند که بتوانند بگویند ما قدرت بازدارنده در مقابل اسرائیل داریم. حزب الله در داخل لبنان، خودش را به عنوان یک بازدارنده معرفی کرده است. اگر حرکتی انجام دهد که منجر به ورود جنگ با اسرائیل شود و اسرائیل هم واکنش جدیای انجام دهد، طبیعتاً موقعیتی که حزب الله برای خود ساخته آسیب میبیند.
بنابراین حزب الله در شرایط کنونی سیاستش پرهیز از جنگ با اسرائیل است؟
تا الان درسته که شاهد این بودیم که حزب الله نوعی درگیریهای مرزی با اسراییل داشته است، اما اسم این درگیریهای مرزی جنگ نیست. استراتژی این بوده که مرز ناآرام باشد تا اسرائیل احساس آرامش نکند. حتی سوریه هم همین است. اما پرسش اینجاست که اگر ورق برگردد و اگر اسرائیل دست به اقدامی بزند که محور مقاومت احساس خطر وجودی بکنند، آن موقع شرایط فرق خواهد کرد؟ یعنی اگر اسرائیل با مشت آهنین وارد غزه شود با هدف این که بخواهد حماس را نابود کند، تصور میکنم که سطح فعالیتهای تنشزای این گروهها علیه اسرائیل افزایش پیدا خواهد کرد. البته این استراتژی به صورت پلکانی اجرا خواهد شد.
البته آمریکا دو راهبرد را همزمان در یک هفته اخیر در پیش گرفته است. راهبرد اول حمایت تمام قد از اسرائیل است، به دلیل اینکه اسرائیل متحد آمریکاست و به هم خوردن توازن بین اسرائیل و گروههای موجود در محور مقاومت برای آمریکاییها مورد پذیرش نیست و از این موضوع احساس خطر میکنند. اما شکل دوم سیاست آمریکا این است که آمریکاییها تلاش دارند که جنگ بیشتر از این فراگیر نشود.
ولی اگر به سمتی برویم که محور مقاومت مجبور به ورود جدی به بشود، آن وقت آمریکاییها هم فکر میکنید به جنگ ورود بکنند؟
قطعاً اگر قرار باشد توازن به ضرر اسرائیل باشد، مثلاً شاهد تنش بین حزب الله و اسرائیل باشیم و حزب الله با یک توان نظامی خیلی بالا علیه اسرائیل وارد شود، طبیعتاً در چنین شرایطی آمریکاییها هم ساکت نخواهند بود. به طور کلی حمله طوفان الاقصی یک خون تازهای به محور مقاومت داد. حالا کافیست یک اقدام محاسبه نشدهای در این میان رخ دهد که جرقهای شود که امکان شعلهور شدن این جنگ را بالا ببرد.
در خصوص سیاست خارجی ایران در مواجهه با این قضیه چه فکر میکنید؟
به طور کلی عملیات طوفان الاقصی از آنجایی که از سمت یکی از اجزا محور مقاومت رهبری ایران انجام شد، یک دستاورد برای این محور بود. یعنی موقعیت این محور را در سطح منطقهای ارتقا داد.
سیاست و مواضع ایران در عملیات طوفان الاقصی را میتوانیم به دو مرحله تقسیم کنیم؛ مرحله اول مربوط میشود به موضعگیریای که رهبری انجام دادند، مشخصاً روز سهشنبه ایشان در ارتباط با این عملیات صحبت کردند، از این عملیات حمایت کردند و در عین حال تاکید کردند که ایران نقشی در آن نداشت و گروههای فلسطینی این کار را انجام دادند. خلاصه این صحبتها این بود که ایران از آنچه رخ داده بسیار راضی است و حالا مرحلهای است که بیشتر از این دنبال تنش نیست و باید این دستاورد را تثبیت کند. تنش بیش از این باعث از بین رفتن فلسطین و محور مقاومت میشود. اما به مرور وقتی که خبرهایی دال بر این آمد که اسرائیل عزم خود را برای حمله زمینی به غزه جزم کرده و همینطور افزایش حملات هوایی اسرائیل و ضربات جدیای که اسرائیل به نیروهای حماس وارد کرد، به نوعی ایران احساس کرد که شرایط کمی خارج از انتظارش حرکت میکند. اینجا بود که مرحله دوم شروع میشود و ابتدای آن سفر آقای امیرعبداللهیان به منطقه است; سفری با ارزیابی منطقه. در واقع ایران میخواهد خود را برای تنش آماده بکند که اگر سطح جنگ افزایش پیدا کرد، بتواند واکنش نشان بدهد. اگر شرایط جوری رقم بخورد که اسرائیل بتواند ضربه جدیای را به حماس بزند، این دقیقاً نقض دستاورد اولیهای است که اتفاق افتاد. به باور من ایران در شرایط کنونی با نوعی نگرانی تحولات را دنبال میکند که باعث آماده شدن برای تنش است.
فکر میکنید شرایط امنیتی منطقه در صورت ادامه این تنشها و شروع یک جنگ بزرگ و یا شکلگیری صلح چه تغیراتی خواهد کرد؟
این جنگ یک نقطه عطفی برای منطقه خواهد بود. این که محورها دقیقا چه نقشی را در این جنگ داشته باشند، بر آینده منطقه هم تاثیر خواهد داشت. به باور من در چند سطح میشود پیامدهای این جنگ را تحلیل کرد. یکی از پیامدها از حاشیه در آمدن مسئله فلسطین در منطقه و آمدن دوباره آن به متن تحولات منطقه است. یکی از این پیامدها میتواند کند کردن عادیسازی روابط بین اسرائیل و کشورهای عربی باشد. در سطح امنیتی یکی از تاثیرات دیگری که از نظر من این جنگ خواهد داشت، افزایش سطح نزاع بین ایران و اسرائیل خواهد بود؛ البته به صورت محدود، نه به صورت جنگ فراگیر. برآورد من این است که اسرائیل بعد از این ضربه اساسی که از فلسطینیان خورده، چون به هر حال ایران را به نحوی در راس این هرم مقاومت میداند، طبیعتاً در آینده احتمالاً برای بازگرداندن آن توازن اقداماتی را انجام خواهد داد و همزمان ایران هم واکنش نشان خواهد داد. یکی از آن میدانهایی که سطح تنش در آن افزایش خواهد داشت، در سوریه خواهد بود.
یکی از پیامدهای دیگر میتواند آسیبی باشد که بر روند تنشزدایی بین ایران و آمریکا که شکل گرفته بود، باشد. به هر حال دو کشور بعد از آن فضایی که برای مذاکرات احیای برجام از مارس سال گذشته ایجاد شده بود، وارد نوعی مذاکرات غیر مستقیم شدند که باعث شکل دادن به توافقات محدود با هدف تنش زدایی شده بود. از آنجایی اتفاقات اخیر به روند تعادل در منطقه آسیب زده میتواند در معادلات آمریکا در قبال ایران تاثیرگذار باشد. یعنی شاید آمریکا دیگر به آن شکل سابق به راحتی راضی به مذاکره با ایران نباشد. فضایی به وجود آمده که آمریکا نمیتواند به راحتی وارد روابط دیپلماسی با ایران شود و از سمت اسرائیل هم قاعدتاً تحت فشار خواهد بود. برخی سوال میکنند این اتفاقات میتواند تاثیری بر روابط ایران با کشورهای عربی داشته باشد؟ به باور من فعلاً ما در آینده نزدیک نشانهای دال بر اینکه روابط ایران و کشورهای عربی تحت تاثیر این شرایط به صورت منفی قرار بگیر نیست. اما از آنجایی که اگر قرار باشد ایران و محور ایران برنده این جنگ باشد در نهایت و موقعیت خود را ارتقا بدهد، طبیعتاً محور کشورهای رقیب ایران هم تلاش خواهند کرد که به نوعی این افزایش نقش را کاهش دهند و در جهت نوعی بالانس در مقابل ایران بروند.