نظریهی کمیت پول چیست؟
نظریهی کمیت پول نظریهای است که در آن تغییرات قیمت به تغییرات عرضهی پول مربوط میشوند.
این نظریه معمولاً با استفاده از معادلهی مبادله بیان و آموزش داده میشود و پایهی اصلی نظریهی اقتصادی پولگرایی است.
نکات کلیدی
نظریهی کمیت پول چارچوبی برای درک تغییرات قیمت در رابطه با عرضهی پول در یک اقتصاد است.
این نظریه استدلال میکند که افزایش عرضهی پول باعث ایجاد تورم میشود و بالعکس.
مدل ایروینگ فیشر بیش از همه برای اعمال این نظریه استفاده میشود. سایر مدلهای رقیب بهدست اقتصاددان بریتانیایی، جان مینارد کینز، اقتصاددان سوئدی، کنوت ویکسل، و اقتصاددان اتریشی، لودویگ فون میسز، ساخته شدهاند.
مدلهای دیگر پویا هستند و یک رابطهی غیرمستقیم بین عرضهی پول و تغییرات قیمت در یک اقتصاد را مطرح میکنند.
آشنایی با نظریهی کمیت پول
رایجترین نسخه، که گاهیاوقات به آن «نظریهی کمیت جدید» یا نظریهی فیشر گفته میشود، نشان میدهد که یک رابطهی تناسبی مکانیکی و ثابت بین تغییرات در عرضهی پول و سطح عمومی قیمتها وجود دارد. این فرمول محبوب، هرچند بحثبرانگیز، نظریهی کمی پول بر پایهی معادلهی ایروینگ فیشر، اقتصاددان آمریکایی، استوار است.
معادلهی فیشر بهصورت زیر محاسبه میشود:
که در آن:
M = عرضهی پول
V = سرعت پول
P = سطح متوسط قیمت
T = حجم معاملات در اقتصاد
بهطور کلی، نظریهی کمیت پول توضیح میدهد که چگونه افزایش در مقدار پول باعث ایجاد تورم میشود و بالعکس. در نظریهی اولیه، V بهطور ثابت و T دارای ثباتی نسبت به M فرض میشود، بهطوری که تغییر در M تأثیر مستقیمی بر P میگذارد. بهعبارت دیگر، اگر عرضهی پول افزایش یابد، سطح متوسط قیمت به سمت افزایش گرایش پیدا میکند (و بالعکس)، و این تأثیر زیادی بر فعالیت اقتصادی واقعی نمیگذارد.
بهعنوان مثال، اگر فدرال رزرو (فدرال رزرو) یا بانک مرکزی اروپا (ECB) عرضهی پول در اقتصاد را دوبرابر کنند، قیمتهای بلندمدت در اقتصاد بهطور چشمگیری افزایش مییابند. این بدان دلیل است که گردش پول بیشتر در یک اقتصاد برابر خواهد بود با تقاضا و هزینهی بیشتر مصرفکنندگان و این موضوع قیمتها را افزایش میدهد.
نقد نظریهی کمیت پول فیشر
اقتصاددانان درمورد اینکه قیمتها پس از تغییر مقدار پول چقدر سریع و متناسب تنظیم میشوند و اینکه V و T واقعاً با توجه به زمان و M چقدر پایدار هستند، اختلاف نظر دارند.
نکتهی مهم: دورهی کلاسیک در اکثر کتابهای درسی اقتصادی براساس معادلهی فیشر است، اما نظریههای رقیب نیز وجود دارند.
مدل فیشر نقاط قوت زیادی دارد، ازجمله سادگی و کاربردی بودن در مدلهای ریاضی. بااینحال، این مدل از برخی از مفروضات استفاده میکند که سایر اقتصاددانان سادگی آن را زیر سؤال بردهاند، ازجمله بیطرف بودن سازوکار عرضه و انتقال پول، تمرکز بر متغیرهای کلی و میانگینی، استقلال متغیرها و پایدار بودن V.
نظریههای کمیتی رقیب
پولگرایان
اقتصاد پولگرایانه، که معمولاً با میلتون فریدمن و مکتب اقتصاد شیکاگو مرتبط است، از مدل فیشر حمایت میکند، البته با اعمال برخی از تغییرات. در این دیدگاه، V ممکن است ثابت یا پایدار نباشد، اما تغییر آن با شرایط چرخهی تجاری به اندازهای قابل پیشبینی است که سیاستگذاران میتوانند تغییرات آن را تعدیل کنند و نظریهپردازان عمدتاً آن را نادیده میگیرند.
براساس تفسیر پولگرایان، آنها اغلب از افزایش پایدار یا ثابت در عرضهی پول حمایت میکنند. اگرچه تمام اقتصاددانان این دیدگاه را قبول ندارند، بیشتر اقتصاددانان این ادعای پولگرایی را میپذیرند که تغییرات در عرضهی پول نمیتواند بر سطح واقعی تولید اقتصادی در بلندمدت تأثیر بگذارد.
کینزیها
کینزیها کم و بیش از چارچوبی مشابه با پولگرایان استفاده میکنند، اما با اندکی استثنائات. جان مینارد کینز رابطهی مستقیم بین M و P را رد کرد، زیرا احساس میکرد که این رابطه نقش نرخهای بهره را نادیده میگیرد. کینز همچنین استدلال میکرد که روند گردش پول پیچیده است و مستقیم نیست، بنابراین قیمتهای منفرد برای بازارهای خاص، با تغییرات عرضهی پول بهطور متفاوتی سازگاری پیدا میکنند.
نظریهی او تأکید میکرد که سرعت (V) ثابت یا پایدار نیست، اما میتواند بهطور گسترده براساس خوشبینی یا ترس و عدم اطمینان از آینده، که به ترجیحات نقدینگی جهت میدهند، نوسان کند. کینز معتقد بود که سیاستهای تورمی میتوانند به تحریک تقاضای کل و افزایش تولید کوتاهمدت برای کمک به اقتصاد جهت دستیابی به اشتغال کامل کمک کنند.
کنوت ویکسل و اتریشیها
جدیترین چالش برای فیشر از سوی اقتصاددان سوئدی، کنوت ویکسل، مطرح شد، که نظریههایش در قارهی اروپا توسعه یافته بودند، درحالیکه نظریهی فیشر در ایالات متحده و بریتانیا رشد کرده بود. ویکسل، همراه با اقتصاددانان اتریشی ازجمله لودویگ فون میسز و جوزف شومپیتر، موافق بودند که افزایش مقدار پول منجر به افزایش قیمتها میشود.
بااینحال، از نظر آنها، تحریک مصنوعی عرضهی پول از طریق سیستم بانکی، قیمتها را، بهویژه در بخشهای کالاهای سرمایهای، بهطور نابرابری مخدوش میکند. این، به نوبهی خود، ثروت واقعی را بهطور نابرابری تغییر میدهد و حتی میتواند باعث چرخههای تجاری شود.
مدلهای پویای ویکسلی، اتریشی و کینزی با مدل ایستای فیشر متضاد هستند. پیروان مدلهای بعدی، برخلاف پولگرایان، از ثبات سطح قیمت در سیاستهای پولی حمایت نمیکنند.