چه کسی اقتصاد چین را کشت؟
شی جین پینگ آغازگر روند افول اقتصاد چین نبود اما به تسریع آن کمک کرد
اقتصادآنلاین - آرش نصیری؛ آدام پوسن در مقاله «پایان معجزه اقتصادی چین» (سپتامبر/اکتبر ۲۰۲۳)، چالشهای اقتصادی اخیر چین را به عنوان یک مورد «کووید طولانی اقتصادی» توصیف میکند. او معتقد است که «واکنش شدید شی جین پینگ، رئیسجمهور چین به همهگیری»، «واکنش دفاعی عموم مردم را برانگیخت» و «اقتصادی با پویایی به مراتب کمتر را ایجاد کرد». قیاس پوسن خلاقانه و روشنگر است. اما تشخیص او بیماریهای مزمنی را که اقتصاد چین را قبل از همهگیری کووید-۱۹ تحت تأثیر قرار میداد، در نظر نمیگیرد: یک مدل رشد اقتصادی از نفس افتاده، رشد جمعیت بهخاطر «سیاست تکفرزندی» و مهمتر از همه، شکستهای مدل رهبری شی.
شی مقصر عمیقترین مشکلات ساختاری اقتصاد چین نیست. با این حال، او مسئول شکست دولت در برخورد با آنها است. در سال ۱۹۷۸، دنگ شیائوپینگ اصلاحات اقتصادی گستردهای را پس از پایان انقلاب فرهنگی آغاز کرد. دنگ جدای از رهبران قبلی حزب کمونیست چین، بهویژه مائوتسهدونگ، رویکردی باز و عملگرایانه نسبت به توسعه اقتصادی در پیش گرفت. او روابط چین با ایالات متحده را از نو آغاز کرد و در سال ۱۹۷۹ متوجه شد که «همه کشورهایی که روابط خوب با ایالات متحده را تقویت کردند، ثروتمند شدهاند.» هنگامی که اقتصاد چین پس از سرکوب اعتراضات میدان تیانآنمن توسط دولت در سال ۱۹۸۹ دچار تزلزل شد، او با تکرار واضح تعهد حزب به اصلاحات اقتصادی، بهویژه در جریان تور تأثیرگذار ۱۹۹۲ در جنوب چین، مارپیچ نزولی را در پیش گرفت.
در طول ۴۵ سال گذشته، چین از یکی از فقیرترین و منزویترین کشورهای جهان به قلب زنجیره تأمین جهانی تبدیل شده است. با این حال، آن رشد اقتصادی بر پایه سیستم سرکوب مالی بنا شد که سرمایهگذاری و صادرات را بر مصرف خانگی اولویت میداد و منجر به رکود مضر در سمت تقاضای اقتصاد شد. پوزن سه ماهه اول سال ۲۰۲۰ را به عنوان «نقطه بیبازگشت» برای اقتصاد چین معرفی میکند، اما حداقل یک دهه است که با مشکلات جدی روبرو بوده است. موتور مدل رشد آن سالها پیش از نفس افتاده بود.
هنگامی که شی در سال ۲۰۱۳ رئیس جمهوری شد، فرصتی یافت تا با تغییر سیاست دولت برای ارتقای مصرف به جای سرمایهگذاری و با توسعه یک سیستم رفاه اجتماعی قویتر، بر اصلاحات اقتصادی طرف تقاضای داخلی تمرکز کند. درعوض، شوکهای انباشته سیاستگذاری در دو دوره اول شی، چالشهای ساختاری را بدتر کرد که اقتصاد چین را به سمت پایین میکشاند - اما همچنان نه در حد سقوط.
شی روی پروژههایی تمرکز کرد که سرمایهگذاری دولتی را در اولویت قرار میدادند و منابع را از حمایت خانوارها منحرف میکردند، مانند طرح «کمربند و جاده» در سال ۲۰۱۳ و برنامه استراتژیک «ساخت چین ۲۰۲۵» در سال ۲۰۱۵، که هدف آن کاهش وابستگی چین به فناوری خارجی بود. او نقش سیاستهای صنعتی برنامهریزی شده توسط دولت را بسیار گسترش داد و فضای مورد نیاز کارآفرینان خصوصی مصرفگرا را کاهش داد.
پوزن در این هشدار محق است که مدیریت نادرست شی از این بیماری همهگیر احتمالا «سالها اقتصاد چین را آزار خواهد داد.» اما او اشتباه میکند که بگوید مورخان به دوران کووید-۱۹ به عنوان یک مقطع حساس برای اقتصاد چین نگاه میکنند و نه یک قدم در یک مسیر طولانی. خیلی قبل از همهگیری، رویکرد تهاجمی شی در استراتژی همجوشی نظامی-غیر نظامی، رهبران ایالات متحده را بر آن داشت تا غربالگری سرمایهگذاری و کنترل صادرات را افزایش دهند. این محدودیتهای غربی هزینه تلاش او برای برتری فناوری را افزایش داده است و دولت را ملزم به کنترل منابع ملی اضافی کرده است.
افزایش فعالیتهای نظامی چین در اطراف تایوان، که پیش از همهگیری نیز رخ داده است، این تصور تیره و تار را در چین ایجاد کرده است که درگیری مسلحانه اجتنابناپذیر است. نسل تک فرزندی چین بار چنین درگیری را به دوش میکشد، تهدیدی که تعداد کمی از خانوادهها آماده مقابله با آن هستند. بسیاری از ناظران چین میزان کاهش اعتماد غرب به چین را که بر تمایل مردم چین برای هزینه و ریسک اقتصادی تأثیر منفی گذاشته است، دست کم میگیرند. بدبینی خارج از کشور به اینکه توده مردم چین اعتماد به نفس خود را از دست بدهند کمک میکند، که جیمز کینج از فایننشال تایمز به درستی آن را به عنوان یک «هراس روانی-سیاسی» توصیف کرده است.
در اصل، شی بمب ساعتی اقتصادی چین را به کار نینداخت، اما نقطه انفجار آن را به طرز چشمگیری کوتاه کرد. پوزن استدلال میکند که برای مردم عادی چین، حزب کمونیست چین (حکچ) اکنون به «تصمیمگیرنده نهایی درباره توانایی مردم برای کسب درآمد یا دسترسی به داراییهایشان» تبدیل شده است. تا حدی، این همیشه در چین وجود داشته است. آنچه تغییر کرده است نحوه واکنش حزب به مشکلات اقتصادی است. در گذشته با اصلاحات و عملگرایی پاسخ میداد. در مقابل، غریزه شی جین پینگ این بوده است که با هر چالشی از طریق آرایش جدید سیاسی و اقتصادی مقابله کند.
با این حال، تصور اینکه اقتصاد چین سقوط کرده است، زود است. شی به طور ناگهانی خط مشی «کووید صفر» خود را زمانی که هزینههای آن غیرقابل تحمل شد، تغییر داد. او باید این کار را در مورد استراتژیهای اقتصادی و سیاسی خود نیز انجام دهد، و محتمل است که این کار را انجام دهد. از نظر تاریخی، مردم چین پس از پشت سر گذاشتن تحولات سیاسی به گذشته خود نگاه نمیکنند.
پوزن فکر میکند که غرب ممکن است از افول چین سود ببرد. اما غرب منافع واقعی در جلوگیری از سقوط اقتصادی چین دارد. با توجه به اندازه و اهمیت اقتصاد این کشور، یک بحران مالی تمام عیار در چین عواقب بسیار بیشتری نسبت به سایر بحرانهای قبلی بازارهای نوظهور خواهد داشت. و یک بحران برای چین، گذار غرب به انرژی پاک را پیچیده میکند، زیرا چین تولید کننده غالب فناوریها و مواد معدنی مورد نیاز برای این انتقال است.
رهبران ایالات متحده و اتحادیه اروپا به جای جستجوی فرصتها در تقلای اقتصادی چین، باید علاقه خود را برای جلوگیری از بحران اقتصادی چین اعلام کنند. اولین قدم ضروری، ایجاد یک لیست مشترک برای هماهنگی غربالگری سرمایهگذاری و کنترل صادرات بر روی فناوریهای بالقوه با کاربرد دوگانه است. این حرکت میتواند پتانسیل دسترسی سرمایهگذاران با انگیزه استراتژیک به فناوریهای حساس را به حداقل برساند. با این حال، اگر واشنگتن و بروکسل نتوانند اهداف استراتژیهای «ریسکزدایی» خود را روشن کنند، یا اگر با رویکرد شی جینپینگ به شدت برخورد کنند، ممکن است به ادعای او مبنی بر اینکه بازدارندگی اقتصادی مقصر مشکلات اقتصادی چین است و تنها پادزهر در برابر آن انزوای بیشتر است مشروعیت بخشند.