سرنوشت سیاه زن نازا در دستان رمال شیاد
یکی آرزوی ازدواج دارد و بخت اش با طلسم بسته شده است و دیگری در حسرت مادر شدن به هر دری زده است ! داستان ۲ زن با سرنوشت هایی عجیب که آنان را به دخمه رمال های شیاد کشانده است.
به گزارش اقتصاد آنلاین؛ روزنامه ایران نوشت: از ازدواج مان۱۲سالی می گذشت دیگر ازپچ پچ زنانه در جمع های مهمانی خسته شده بودم از این دکتر به آن دکتر دیگر هیچ فایده ای نداشت و انگ نازایی بر پیشانی من و شوهرم هک شده بود هر جا میرفتم تا سرصحبت باز می شد هرکسی نسخه ای برایمان می پیچید تا اینکه در صف نانوایی زن غریبه رمالی را معرفی کرد که می گفت می تواند مشکل نازایی ما را حل کند.
ساعت ۸صبح بود صف نانوایی محل مثل همیشه شلوغ بود کنار دیوار نانوایی ایستاده بودم بازیگوشی دختربچه ای مرا به خودش جلب کرد و به او لبخندی زدم و مادر دخترک هم کنارم ایستاد و از شیطنت های دخترش گفت وقتی از من پرسید شما بچه دارید گفتم نه !
هر وقت هر کسی این سوال را ازمن می پرسید انگار دست خودم نبود دنیا روی سرم خراب می شد سر صحبت باز شد او که نوبت نان گرفتنش شد خداحافظی کرد و رفت درحالیکه من در فکر بودم .
زنی که در کنارم بود در گوشم زمزمه ای کرد و گفت کاری با تو دارم نوبتم شده بود نان را گرفتم وکمی ایستادم زن غریبه نزدیک شد و گفت متوجه شدم که نازا هستی برای حل مشکلت کسی را می شناسم که می تواند آن را حل کند و صاحب فرزند شوی.
نمیدانستم حرف هایش را قبول کنم یانه !! او شماره ای به من داد ،شماره یک مرد که حاجی صدایش می زد شماره را بی اختیار گرفتم رفتم خانه و هرچه تماس گرفتم خط یا اشغال بود یا پاسخ نمی داد...
زن غریبه که نامش هاجر بود چند ساعت بعد بامن تماس گرفت و پرسید آیا موفق به صحبت با حاجی شده ام یانه ؟! که پاسخ دادم خیر! بعد گوشی را قطع کرد چند دقیقه بعد تماس گرفتم وگفت آلان می توانم زنگ بزنم چون با حاجی هماهنگ کرده است.
مردی حدودا ۶۰ساله تلفنم را جواب داد و بعد ازگرفتن طالع ام گفت تو همزاد داری ! و افرادی در خانواده شوهرت هستند که باعث شدند تو نازا شوی و چله داری برای اینکه طلسم آنها را برایت بشکنم باید پول واریز کنی هر بار ۷میلیون و ۸میلیون واریز کردم و بعد گفت برای اینکه همزادت تو را رها کند باید به او طلا بدهم هرچه طلا داشتم دراختیار زن غریبه که هاجر نام داشت دادم تا به حاجی برساند مدتی بعد هاجر با یک کیسه کاغذ های تا شده مثلثی شکل جلوی درخانه امان آمد ومدعی شد که به زودی باردار می شوم و این دعاها را طبق دستوری که برایت نوشته عمل کن مدتی گذشت دیگه نه هاجر خبری بود و نه تلفن حاجی برقرار بود النگوهای وگردنبندم را به همین راحتی دراختیار کسی گذاشته بودم که حتی هیچ آدرس ازاو نداشتم .
شکایت نزد پلیس
این سناریو براساس داستان واقعی زنی است که همین چند روز پیش سراسیمه به کلانتری آمد و ماجرا تعریف کرد .موضوعی که شاید برای خیلی از خانم ها و آقایان رخ داده است .
بخت گشایی با دعا نویسی وصیغه
همه ی دختر های فامیل یکی پس از دیگری ازدواج کردند و تنها من ماندم انگشت نما شده بودن وبین هم سن سال های خودم که همهگی متاهل شده بودند احساس کمبود وخلا داشتم سن ام وه پایین ار بود خواستگارها پشت سر هم می آمدند اما از وقتی که ۳۵سال رو رد کردم انگار دیگر از خواستگار خبری نبود خواهر کوچکترم تر ازخودم تازه نامزد کرده بود با اینکه براش خیلی خوشحال بودم اما از نگاه های سنگین خیلی ها خسته شده بودم نمیدونستم احساس ترحم ها آنها تحمل کنم یا کنایه وپوسخند بعضی هارا زندگی انگار هرچی بیشتر جلو میرفت من را درتنگنا قرار داده بود از کلاس خیاطی که می آمدم تو اتوبوس یک خانم فالگیر آمد البته خیلی زود پیاده اش کردند او که رفت سر صحبت از رمال و فالگیر باز شد زنی گفت من کسی را می شناسم که کارش حرف نداره وخیلی راحت مشکلات مردم را حل می کند تا از بخت صبحت ازگشایی شد انگار گوش هام تیز تر شد ونمیدونم چرا شماره رو از آن زن غریبه گرفتم .
فردای همان روز بعد از کلاس خیاطی سراغ آدرسی رفتم که تلفنی گرفته بودم ...
خیلی دور بود ولی دلم خوش بود که شاید بختم باز شه و منم مثل خیلی ها ازدواج کنم واز کنایه هایی که هر روز می شنیدم رها بشوم.
سر یک کوچه بن بست که رسیدم یک در آبی رنگ پریده را دیدم رفتم جلوتر در کمی باز بود وقبل ازاینکه دربزنم چند زن و یک مرد ازآنجا بیرون آمدند رفتم داخل خانه خیلی قدیمی و کوچکی بود بوی مطبوعی نمی آند یک مرد حدودا ۵۰ساله پشت میز کهنه نشسته رود نوبت من که شد اول پول خواست بعد گفت بگو مشکل ات چیست تا مشکل ام را گفتم یک کتاب کهنه بازکرد و گفت طلسمی در بخت تو می بینم که فقط با صیغه موقت حل می شود بعد هم گفت اگر ابن طلسم از تو به آن نرد وارد شود من گناه کردم برای همین بهتر است تو صیغه خودم شوی.....
تا این جمله را شنیدم کیفم را برداشتن وازخانه گریختم اما بعد از مدتی نمیدانم چه شد و چقدر احمقانه فکر کردم و دوباره سراغ مرد رمال رفتم ماجرای صیغه رخ داد ولی نمیدانستم درپس از این صیغه چه بلایی قرار بود سر من بیاید.
کاش هیچ وقت سراغش نرفته بودم بعد از آن روز نحس واتفتق شومی که برایم افتاده دیگر حاضر نیستم ازدواج کنم کابوس های شبانه رهایم نمیکند و شادی های روزانه ام تبدیل به گوشه نشینی شده است احساس گناه میکنم وقتی یکی ازمطالب روزنامه ایران را دربخش مشاوره خواندم ترغیب شدم تا مشکلم را به روانشناس بگویم.
رمالی شگردی به روز برای کلاهبرداری
سرهنگ فضل الله سواری پور رئیس پلیس آگاهی غرب استان تهران با بیان اینکه اگر چه رمالی وفالگیری از گذشته نوعی کلاهبرداری از مردم ساده لوح به شمار می رود اما باید بگویم که این روزها هم کم نیستند افرادی که علی رغم تحصیلات عالیه دانشگاهی گرفتار این قبیل شیادان می شوند.
وی با اظهار اینکه ابن افراد باگرفتن مبالغ هنگفت وعده های پوچ را به مردم میدهند گفت :سو استفاده از شعائر مذهبی و نیاز های افرادی وباورهای نادرست نقشه های کثیف خود را پیاده می کنند.
اگر چه پلیس برنامه هایی را برای برخورد با این قبیل مجرمین در دستور کار خود دارد اما این خود مردم هستند که نباید دل به خرافات آنها نبندند و سعی کنند از طریق منطقی ودرست مشکل خود را حل کنند.
زمانی رمال ها در کوچه ها در زیر زمین ها فعالیت داشتند اما این روزها فعالیت آهان هم به روز شده واینترنتی وقت نی دهند و اینترنتی هم ارتباط برقرار میکنند دیگر نه آدرسی واقعی دارید و نه چهر ه اشان را می بینید کاربرهایی که پشت صفحه مانیتور هایشان فریب میخورند هیچ گاه فکرش راهم نمیکردند که روزگاری پولهایشان با این ترفند سرقت شود.
فتانه ورمزیار و فهیمه محمدیان ، کارشناسان ارشد روانشناسی گفت: آمار دقیقی از دعانویسان ایران در دست نیست ولی بعضی حدود ۱۰ هزار نفر را برآورد میکنند که در سراسر کشور پراکندهاند. بیشتر دعانویسان تحصیلات ندارند و تنها در حد خواندن و نوشتن میدانند. به باور اغلب جامعهشناسان، علت مراجعه مردم به دعانویسها، پایین بودن آگاهیهای دینی و سطح دانش مردم است و جهل و کمسوادی و اثر اشاعه وسیع خرافات در جامعه و گاهی دور شدن از منطق و تفکر صحیح و تمایل به حل شدن گرفتاریها بدون تلاش و کوشش سبب رواج فالگیری، پیشگویی و دعانویسی میشود.
رمالی، جادوگری و دعانویسی در همه جای دنیا وجود دارد اما در کشور ما به دلیل سوءاستفاده دعانویسان از اعتقادات مردم از مذهب رنگ دینی گرفته است. عامل دیگری که در پا بر جا ماندن خرافات در جامعه تاثیر دارد این است که وقتی ما به خرافات خاصی معتقد باشیم بیشتر به دنبال شواهدی میگردیم که آن عمل خرافی را تایید میکند. یعنی شواهد مخالف یا دال بر رد کردن خرافات را نادیده میگیریم و فقط به آن قسمتی از شواهد توجه میکنیم که تصادفا با آن خرافات اتفاق افتاده و بین آن رابطه علت و معلولی برقرار میکنیم
رمال ها تا وقتی رمال هستند که مشتری دارند واین مشتری به دنبال حال خوب هستند آیا حال خوب شما به دست مالی است که خودش گرفتار است.
رمال هیچ دانشی ندارد جز اینکه از ساده لوحی خود شما سو استفاده میکند.
در آسیب شناسی کیس های حاضر اذعان داشتند، در زندگی همه افراد مشکلات بسیاری وجود دارد که گاهی بر اثر تداوم آنها، ممکن است برخی افراد را با ناتوانی و عجز مواجه کند و برای حل آنها به صورت هیجان مدار و نه مساله مدار دست به اقدامات غیر علمی، ناکارآمد و جبران ناپذیری بزنند.
این افراد ممکن است دارای ویژگی های روانشناختی مانند: عدم تفکر انتقادی(عدم تجزیه و تحلیل رویداد ها افکار و رفتار دیگران،عدم تمایز قائل شدن، عدم استقلال منطقی ضعف در پیش بینی پیامد رفتار و تصمیم گیری ها و آسیب های آنان .)،ضعف در عزت نفس (عدم خود ارزشمندی)و اعتماد به نفس(عدم توانایی در انجام امور )، عدم سرمایه های روانشناختی مانند( انعطاف پذیری ، پذیرش شرایط موجود و امید به زندگی)،اختلال شخصیت اسکیزو تایپالstpd( دارای تفکرات جادویی ..) عدم مهارت حل مسله، ومهارت جرات مندی ،باشند که می تواند آنها را به برای حل مشکلات به سوی رمال ها سوق دهند و باعث به وجود آمدن مشکلات و آسیب های بیشماری برای فرد و خانواده گردد.
برای پیشگیری از چنین آسیب هایی نیاز به آموزش مهارت های زندگی مخصوصا به کودکان و نوجوانان و در سطح کلی به خانواده ها می باشد.
مانند :تقویت تفکر انتقادی، مهارت حل مساله، مهارت خود آگاهی ،تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس.