اگر به ۴۰ سالگی نزدیک هستید مراقب این رفتارها در زندگی مشترک باشید
بحران میانسالی یکی از مقاطع زندگی هر فرد است که علائم و نشانههای جسمی، احساسی، روانی و رفتاری را به همراه دارد.
همه زوج ها مراقب این اشتباهات باشند
به گزارش اقتصاد آنلاین، در 40 سالگی از زندگی، فرد دچار تغییراتی میشود که بر روی زندگی شخصی، اجتماعی، کاری و روابط عاطفی و اجتماعیاش تاثیر منفی میگذارد. در این مقاله قصد داریم درباره علت بحران میانسالی، نشانههای آن در مردان و زنان، تاثیری که این بحران روی زندگی مشترک میگذارد و راهکارهای رفع این مشکل توضیح بدهیم.
بحران میانسالی چیست؟
با افزایش سن معمولا افراد احساس میکنند پیر، ضعیف و غیرجذاب شدند. معمولا افراد با افزایش سن مبتلا به افسردگی و اضطراب مزمن میشوند البته اگر نتوانند با روند طبیعی زندگی و افزایش سن کنار بیایند. بحران میانسالی و 40 سالگی به آنها کمک میکند که دوباره احساس جوان، قدرتمند و جذاب بودن کنند. این بحران اگر به درستی مدیریت نشود و فرد اطلاعاتی درباره آن نداشته باشد، ممکن است دچار تغییرات منفی شود اما در کل این بحران به خودی خود دوران بدی نیست و طبیعی است، فقط باید نحوه مدیریت آن را یاد گرفت.
آیا همه افراد بحران میانسالی را تجربه میکنند؟
تحقیقات نشان دادهاند که لزوما همه افراد بحران میانسالی را تجربه نمیکنند. در یک مطالعه و نظرسنجی، مشخص شد که فقط ۲۶% شرکتکنندهها بحران میانسالی را تجربه کردند. این که یک فرد دچار این بحران شود یا خیر بستگی به شرایط زندگی، روح و روان، شخصیت و ارتباطات او دارد.
این بحران در چه سنی اتفاق میافتد؟
معمولا در دهه ۴۰ زندگی افراد بحران میانسالی اتفاق میافتد و به صورت میانگین در سنین ۴۵ تا ۴۸ سال افراد بیشتر این احساسات را تجربه میکنند. گاهی به بحران میانسالی، بحران ۴۰ سالگی نیز میگویند.
دلایل تجربه کردن بحران میانسالی یا ۴۰ سالگی
اگر افراد در دهه ۴۰ زندگی خود این اتفاقات را تجربه کنند، بسیار بیشتر از سایر افراد احتمال دارد که بحران میانسالی را تجربه کنند:
سندرم آشیانه خالی
این سندرم به این معنی است که وقتی فرزندان ازدواج میکنند و از خانه پدری میروند، والدین با یک خانه خالی و تنهایی رو به رو میشوند که به آن عادت نداشتهاند. این موضوع میتواند والدین را دچار بحران میانسالی و افسردگی کند.
نگهداری و مراقبت از والدین
اگر افراد در دهه ۴۰ زندگی خود به هر دلیلی مجبور باشند از والدین مسنشان نگهداری کنند، ممکن است دچار بحران ۴۰ سالگی شوند، به دلیل اینکه دیگر فرصت نمیکنند به خودشان و زندگیشان رسیدگی کنند و تمرکزشان روی نگهداری از والدینشان معطوف میشود و کم کم خود را فردی غیرجذاب و یا ناتوان احساس میکنند.
بزرگ شدن فرزندان
گاهی والدین حس میکنند فرزندانشان بسیار سریع در حال رشد کردن و بزرگ شدن هستند و به زودی سراغ زندگی شخصی خودشان میروند و آنها را تنها میگذارند. داشتن این احساس تنهایی میتواند احتمال تجربه کردن بحران میانسالی را بالاتر ببرد.
پشیمانی از اشتباهات گذشته
اگر افراد اشتباهات بزرگی در زندگیشان کرده باشند، در دهه ۴۰ سالگی ممکن است دچار پشیمانی شدید شوند. این احساس آنها را به سمت احساسات آزاردهنده دیگر سوق میدهد.
مبتلا شدن به بیماری و کاهش توانایی جسمی
برخی از افرادی که در دهه ۴۰ زندگی خود دچار بیماریهای سخت میشوند و توانایی جسمیشان را از دست میدهند، به احتمال زیاد ممکن است بحران میانسالی را تجربه کنند.
حسرت داشتن زندگی بهتر
برخی از افراد در این سن به این فکر میافتند که «اگر شغل دیگهای رو انتخاب میکردم، زندگی بهتری داشتم» یا «ای کاش اون ریسک رو نمیکردم» و… این «ای کاشها» و «اگرها» یعنی حسرت داشتن زندگی بهتر میتواند فرد را دچار بحران میانسالی کند.
نشانههای بحران میانسالی
همه چیز را یک بلا میبینید
افرادی که وارد این بحران میشوند، همه چیز را در ذهنشان بزرگنمایی میکنند و یک بلای بزرگ میبینند. مثلا وقتی یک اتفاق بدی میافتد، چنان آن را بزرگ میکنند که انگار یک فاجعه اتفاق افتاده است. مثلا فرزندش ازدواج میکند و مادر حس میکند دیگر تنها شده است و فرزندش او را ترک کرده است و به دیدنش نخواهد آمد. انجام این کار یعنی بزرگنمایی کردن اتفاقات، فرد را دچار افسردگی و اضطراب زیاد میکند.
بیش از حد میخوابید
انگار دیگر امیدی به ادامه زندگی خود ندارید و دائما خواب هستید. انگیزهای برای بیدار شدن ندارید. با خود فکر میکنید:«بیدار بشم چیکار کنم. بخوابم بهتره.»
فکر میکنید اما عمل نمیکنید
هزاران فکر در سرتان است که چه کار کنید و چه کار نکنید و چطور زندگی بهتری داشته باشید اما انگیزهای برای عمل کردن به آنها را ندارید.
هیچ هدفی برای ادامه زندگیتان ندارید
انگار زندگیتان خود به خود و هرطور که دلش میخواهد پیش میرود و شما هیچ کنترلی روی آن ندارید، هیچ هدفی هم ندارید که بخواهید برای رسیدن به آن زندگیتان را کنترل کنید.
حس میکنید هیچ چیزی طبق برنامهریزیهایتان پیش نمیرود
حس میکنید هر چه را که برنامهریزی میکنید، خراب میشود و همه چیز دقیقا برخلاف آن پیش میرود. مثلا برای شغلتان، زندگی شخصی یا رابطه با همسرتان برنامهریزی میکنید اما در آخر همه چیز خراب میشود و حس بدی به شما دست میدهد.
به دیگران و موقعیتشان حسادت میکنید
یکی از نشانههای دیگر بحران میانسالی، حسادت کردن به دیگران است. شما به داشتههای دیگران و موقعیتهای آنها حسادت میکنید. مثلا با خود میگویید:«چرا زهرا مدیر شده اما من نشدم؟!» یا «چرا محمد تونست ماشین بخره اما من هنوز نتونستم یک موتور برای خودم بخرم.» یا «او حقش نبود به این جایگاه برسه. باید من میرسیدم.»
حس میکنید فرد شکستخوردهای هستید
احساس شکستخوردگی در زمینههای مختلف زندگیتان میکنید و هر کاری هم که میکنید و نمیتوانید از این احساس خلاص شوید.
شما فرد موفقی هستید اما از هیچ چیزی رضایت ندارید
افرادی که دچار بحران میانسالی میشوند، حتی اگر افراد بسیار موفقی هم باشند، رضایت کافی از زندگی و کارهایشان ندارند. مثلا فرد رئیس یک شرکت و تقریبا پولدار است، خانواده تشکیل داده است و بچههایش بزرگ شده و برای خود افراد موفق و خوبی شدهاند اما این فرد همچنان احساس نارضایتی از زندگی و شکستخوردگی دارد.
تمایل دارید رفتارهای افراطی انجام دهید
افرادی که دچار این بحران میشوند برای اینکه خودشان را جذاب، توانا و قدرتمند نشان بدهند اغلب رو به رفتارهای افراطی میآورند، مثل خیانت کردن برای ثابت کردن جذابیتشان، ولخرجی کردن برای ثابت کردن پولدار و قدرتمند بودن و…
در زندگیتان خلاقیت به خرج دهید
یکی از جنبههای شخصیتی همه ما، خلاق بودن ما است. زندگی ما تحت کنترل ما است البته نه صد درصد اما تا حد زیادی. این ما هستیم که انتخاب میکنیم هر روز چه کار کنیم و چگونه روزمان را بگذرانیم. به جای اینکه در الگوی تکراری و خستهکننده زندگی گیر کنید، کمی خلاقیت به خرج دهید. در کلاسهای متنوع شرکت کنید، آموزش ببینید، فعالیت کنید و تلاش کنید. شاید بگویید که حوصلهاش را ندارید اما اگر فعالیت نکنید، ذهنتان تنبل میشود و بیشتر شما را در این شرایط افسردگی و بحران فرو میبرد. پس باید هرطور که شده تلاش کنید اما نیاز نیست به خودتان فشار بیاورید و مثلا دو ساعت ورزش کنید. اگر حوصله ندارید یا به تنبلی عادت کردید، میتوانید از ۵ دقیقه شروع کنید. ابتدا لیستی از فعالیتهای مورد علاقهتان را تهیه کنید و در طول روز برای تعدادی از آنها حتی به مدت ۵ دقیقه وقت بگذارید. مثلا ۵ دقیقه ورزش کنید، ۵ دقیقه مدیتیشن کنید، ۵ دقیقه کتاب مورد علاقهتان را بخوانید، در کلاس نقاشی ثبت نام کنید و… این کارها به زندگیتان معنا و به شما انگیزه و شادی میبخشند و به بهبود علائم بحران ۴۰ سالگی کمک زیادی میکنند.
مدیتیشن انجام دهید
مدیتیشن کردن به ذهن و جسمتان آرامش زیادی می دهد و تمرکزتان را بالا میبرد. هر روز چند دقیقه مدیتیشن کنید.
تغییراتی را در محیط اطرافتان ایجاد کنید
میانسالی فرصت خوبی برای ایجاد کردن یک سری تغییرات است. در محیط زندگیتان تغییراتی را ایجاد کنید. مثلا اتاقتان را رنگ کنید، اتاق را مرتب کنید تا آرامش بیشتری داشته باشید، لباسهای جدید بخرید، خانه تکانی کنید و… این کارها به شما ثابت میکند که هنوز زندگی ادامه دارد، هنوز خودتان قدرت انتخاب و عمل دارید و میتوانید کاری که خوشحالتان میکند را انجام دهید.
شکرگزاری را تمرین کنید
کتاب معجزه شکرگزاری ۲۸ تمرین را به شما میدهد که کمک میکند ذهنتان از ذهن منفی به ذهن مثبت و شکرگزار تغییر کند. این کتاب را تهیه کنید و بخوانید. به علاوه همیشه این تمرین را انجام دهید که هر روز لیستی از ۱۰ نعمتی که در زندگیتان دارید و میتوانید برای آنها شکرگزاری کنید را تهیه کنید و یادداشت کنید. مثلا میتوانید بابت داشتن دستانی سالم، آب کافی، سقف بالای سر، همسر و خانواده و… شکرگزاری کنید. در زندگی همه ما هزاران هزار نعمت وجود دارد که فقط کافی است آنها را پیدا کنید و نگاهی به آنها بیندازید. همچنین این تمرین را هر بار که اتفاق بدی میافتد و ذهنتان را بهم میریزد و منفی میشود، انجام دهید. وقتی اتفاق بدی میافتد، بعد از اینکه کمی آرامتر و منطقیتر شدید، شروع کنید به فکر کردن درباره نقاط مثبت آن اتفاق. هر اتفاق بدی، نقاط مثبتی دارد که فقط کافی است پیدایشان کنید. آنها را یادداشت کنید. مثلا اگر با همسرتان دعوا کردید و ذهنتان بهم ریخته است، فکر کنید که این دعوا چه درسهای خوبی به شما آموزش داد و چه نقاط مثبتی در آن نهفته است. میتوانیم این مثالها را بزنیم: شما متوجه شدید که باید روی خودتان کار کنید و مهارت حل مسئله و مهارت ارتباطی را یاد بگیرید تا دعواهای بهتر و منطقیتری داشته باشید. شما متوجه شدید که دیدگاه همسرتان درباره موضوعی که در موردش بحث میکردید چیست و…
سعی کنید از فضای مجازی دور باشید یا حداقل ورودیهای ذهنتان را کنترل کنید
شاید نتوان از فضای مجازی کاملا دور بود چون الآن کل جهان از این تکنولوژی استفاده میکنند و میتوان گفت حتی بعضی از مشاغل وابسته به آن هستند، اما حداقل میتوانیم ورودیهای ذهنیمان را کنترل کنیم. یعنی کنترل کنیم که چه بخوانیم و چه نخوانیم، چه ویدیویی را نگاه کنیم، چه صفحات مجازی را دنبال کنیم، چه خبرهایی را بخوانیم و… چیزهایی که اذیتتان میکند را رد کنید و نخوانید، نگاه نکنید و گوش ندهید. شما انتخاب میکنید که چگونه از فضای مجازیتان استفاده کنید. حتما ورودیهای ذهنیتان را کنترل کنید تا زندگی و روان بهتر و سالمتری داشته باشید.
با دوستان سالم معاشرت کنید
با افراد سمی که بدبین، منفینگر، غرغرو و… هستند معاشرت نکنید. دوستانی را انتخاب کنید که حالتان را خوب میکنند و باعث رشد و پیشرفت شما میشوند.
از کمک حرفهای بهرهمند شوید
مواردی که توضیح داده شد، یک سری راهکارهای عمومی بود. ممکن است به دلیل علائم بحران میانسالی، دچار افسردگی و اضطراب شدید شده باشید. قبل از اینکه تمام زندگیتان تحت تاثیر این مشکلات قرار بگیرد، بهتر است از کمک تخصصی استفاده کنید تا یاد بگیرید چگونه این بحران را مدیریت کنید و از آن خارج شوید. در این زمینه، روانشناسان بالینی همیار عشق میتوانند به شما کمک کنند.
تاثیر بحران میانسالی بر زندگی مشترک
یکی از تاثیرات بحران میانسالی بر زندگی مشترک این است که فردی که دچار بحران شده است نسبت به ارتباط با همسرش دچار شک و تردید میشود که آیا همسرش میتواند او را خوشحال و خوشبخت کند یا خیر؟ مثل اینکه به ماهیت ارتباطشان شک میکند که ارتباط درستی است یا خیر؟ شاید حس کند دیگر به اندازه کافی جذاب نیست، اعتماد به نفسش را از دست بدهد و در نتیجه رابطه زناشوییشان تحت تاثیر قرار بگیرد. ممکن است فرد به دنبال شریک عاطفی جوانتر بگردد تا به او نیز احساس جوانتر بودن بدهد، یعنی گاهی بحران میانسالی باعث خیانت کردن زوجین به یکدیگر میشود که با برملا شدن خیانت، ممکن است ارتباط به سمت طلاق و جدایی برود. اگر زوجین بچه نیز داشته باشند، اوضاع کمی سختتر میشود. والدین دچار تضاد با جوانها و نوجوانان میشوند و حتی گاهی شاید به زندگی پر از امید و پرشورشان حسادت کنند. از طرفی یک سری اختلافات و مشکلات هم ممکن است برای زوجین ایجاد شود به دلیل ولخرجی، کمبود اعتماد به نفس، افسردگی، اضطراب و استرس و… به همین دلیل زوجین نیاز دارند که به یکدیگر کمک کنند از این شرایط عبور کنند و بتوانند دوباره ارتباطشان را ترمیم کنند. اگر شما و همسرتان هم در این شرایط هستید و نمیدانید که چگونه باید با یکدیگر برخورد کنید و ارتباطتان را مدیریت کنید، میتوانید از زوج درمانگران همیار عشق کمک بگیرید و به علاوه به توصیههای بخش بعدی مقاله عمل کنید.
گوش شنوای خوبی باشید
اگر همسرتان میخواهد در مورد استرسها و نگرانیهایش با شما صحبت کنید، او را پس نزنید. اجازه بدهید صحبت کند و خودش را تخلیه کند. در این مرحله باید در کنارش باشید و گوش شنوای خوبی برایش باشید.
در مورد حالش از او بپرسید
هر از چند گاهی در مورد احساسات و حالش از او بپرسید تا بداند که برایتان مهم است که حالش چطور باشد. مثلا بگویید:«احساس میکنم امروز حالت خوب نیست، درسته؟ چیکار میتونم برات بکنم؟ خواستهات چیه؟» هرگز او را مسخره نکنید، احساساتش را نادیده نگیرید و کاری نکنید که از احساساتش خجالت بکشد.
با او در مورد اهمیت کمک گرفتن از یک متخصص صحبت کنید
اگر میبینید حال همسرتان بسیار بد است و به کمک و حمایت شما هم بهتر نمیشود، با مهربانی با او از اهمیت کمک گرفتن از یک متخصص صحبت کنید و بگویید که در این مسیر در کنارش خواهید بود. به او یک روانشناس خوب معرفی کنید تا بتواند این دوران را به خوبی پشت سر بگذراند.
از او تعریف و تمجید کنید
ممکن است همسرتان خودش را غیرجذاب و زشت احساس کند. در این صورت بسیار مهم است که از او تعریف و تمجید کنید و از زیباییهای ظاهری و باطنیاش بگویید.
به او توجه و محبت کنید
در این شرایط برای همسرتان مهم است که توجه و محبت لازم را از سوی شما بدست بیاورد تا دوباره بتواند خودش را قوی، با اعتماد به نفس و جذاب بداند. سعی کنید با حرفها و رفتارهایتان، اعتماد به نفس و حس خودباوریاش را تقویت کنید.
روی خودتان کار کنید
هرچقدر شما پرانرژی و مثبت باشید، بیشتر میتوانید به همسرتان کمک کنید. اگر حس میکنید خودتان هم افسرده هستید یا از زندگی و رابطهتان رضایت ندارید، حتما این مشکلات را حل کنید تا بتوانید به همسرتان در پشت سر گذاشتن این بحران کمک کنید.
رابطه جنسی منظم و خوبی داشته باشید
داشتن رابطه جنسی منظم به همسرتان این پیام را میدهد که هنوز هم او را از ته دل میخواهید و هنوز او برایتان جذاب و خواستنی است. تنوع و هیجان لازم را در رابطه جنسیتان ایجاد کنید و اگر مشکلی در آن وجود دارد، به کمک سکس تراپیست حل کنید تا هر دوتان بیشترین لذت را از رابطه ببرید.
تشویقش کنید به اهدافش برسد
هم از لحاظ کلامی و هم از لحاظ رفتاری به همسرتان کمک کنید به اهدافش برسد. اگر نیاز به هم فکری دارد و میخواهد از شما بابت کاری مشورت بگیرد، به او کمک کنید. حتی اگر از نظر شما هدفش مسخره است، به او کمک کنید و مانعش نشوید.
با هم تغییرات مثبتی را در سبک زندگیتان ایجاد کنید
در این شرایط مهم است که همراه و حامی همسرتان باشید. همراه بودنتان را در تغییر سبک زندگیتان هم نشان بدهید. با هم ورزش کنید، مراقبه ذهنی انجام دهید، تغذیه مناسب داشته باشید چرا که هرچقدر که بدن سالمی داشته باشید، روح و روان سالمتری نیز خواهید داشت. مثبتاندیش باشید و افکار مثبتتان را نیز به همسرتان منتقل کنید. سفر بروید، تفریح کنید و با افراد سالم دوستی و رفت و آمد داشته باشید.