نگاهی به پرونده ایران و آمریکا و کارشکنی های ایالات متحده / بازدارندگی یا تعامل، مساله این است
سیاست انکار، نام طرحی بود که آمریکا و انگلستان در دهه ۳۰ شمسی در منطقه دنبال میکردند. براساس این طرح در صورت احتمال دستیابی شوروی به منابع نفتی خاورمیانه، آمریکا و بریتانیا، ایران و عربستان را بمباران اتمی کرده و مانع دستیابی شوروی به چاههای نفت، تجهیزات و ذخایر سوخت، پالایشگاهها و خطوط لوله میشدند. شرکت نفت ایران- انگلیس و شرکت نفت آرامکو در این طرح مشارکت داشتند.
اقتصادآنلاین - موسی حسن وند؛ سیاست انکار برشی بیرحمانه از تاریخ جنگ سرد است که در سال ۱۹۹۶، کتابخانه ریاست جمهوری ترومن به اشتباه آن را از حالت طبقه بندی خارج کرد. اسناد بعدی نشان داد سیاست انکار، که تصور می شد در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور به پایان رسیده، در دولت کندی هم ادامه داشته است. در دسامبر ۱۹۵۰، یک روزنامه در ایران داستانی را منتشر کرد که در آن شایعاتی درباره مذاکرات بلندپایه دولت انگلیس برای نابودی صنعت نفت ایران در صورت وقوع جنگ منتشر شد. این مطلب حیرت و نگرانی محافل سیاسی ایران را به دنبال داشت و تلاشها برای ملی شدن صعنت نفت را که از سالها پیش در جریان بود، شدت بخشید. پس از روی کار آمدن مصدق و توقیف داراییهای شرکت نفت انگلیس و ایران، به نظر میرسید طرح انکار خنثی شده و نگرانی انگلستان این بود که در صورت دستیابی شوروی به پالایشگاه آبادان (که بزرگترین پالایشگاه وقت جهان بود)، همه نیازهای این کشور به انرژی تامین میشد. پس به هر قیمتی باید کنترل تولید و فروش نفت در ایران باید به انگلستان بازمیگشت. حتی اگر مجبور میشد آمریکا را در این قضیه شریک کند و از ۵۰ درصد منافع فروش به نفع ایران چشم پوشی کند. پس دولت مصدق سرنگون شد و به فاصله چند ماه کنسرسیومی متشکل از هفت خواهران نفتی به علاوه شرکت نفتی توتال، شریک نیمی از نفت ایران شدند تا جریان انرژی طبق استاندارد غرب پابرجا بماند. استراتژی که استقلال کشورهای بزرگ منطقه شامل ایران، عربستان، ترکیه و مصر را در صورتی محترم میشمرد که در جهت منویات باشد.
آغاز اختلاف استراتژیک
از دهه چهل و با بالا رفتن تدریجی قیمت نفت، دولت ایران شروع به ایجاد پروژه های صنعتی در کشور کرد. اما وقتی کار به توسعه صنایع سنگین مثل ذوب آهن و تولید فولاد رسید، آمریکا که حالا مهم ترین شریک سیاسی ایران بود، از پیشرفت کار جلوگیری کرد. البته فکر تاسیس صنایع سنگین از زمان رضاشاه در ایران بود. دولت ایران، قبل از جنگ جهانی دوم با آلمانها قرار گذاشت که یک کارخانه ۱۵ هزار تنی ذوبآهن در ایران بسازند. آلمانها مقداری ساختمان در کرج احداث کردند ولی جنگ بین الملل دوم شد و انگلیسها ماشین آلات و وسایل کارخانه ذوبآهن را در راه ( دریای مدیترانه) مصادره کردند و به مصر بردند و نگذاشتند آن کارخانه ساخته شود. کارخانه ذوبآهن کرج هیچگاه ساخته نشد. در زمان محمدرضا شاه، شریف امامی بهعنوان وزیر صنایع و معادن مذاکراتی را با آلمانها آغاز کرد و قرار شد قرارداد ساخت یک کارخانه بزرگتر ذوبآهن را امضا کنند. اما در موعد مقرر و زمانی که همه آماده امضای قرارداد بودند، آلمانها سر قرار حاضر نشدند. مقامات ایرانی پس از تماس با هتل متوجه میشوند که آلمانها دیشب وسایل خود را جمع کرده و از ایران خارج شدند! چرا که رییسجمهور آمریکا از رییس جمهور آلمان خواسته بود کارشناسان این کشور ایران را ترک کنند.
در نهایت در چهارچوب پروتکل همکاریهای فنی و اقتصادی میان دولت ایران و شوروی، احداث کارخانه ذوبآهن مورد توافق قرار گرفت و موافقتنامهای به امضاء رسید که در ۲۳ دیماه ۱۳۴۴ به تصویب مجلس رسید و عملیات اجرایی آن توسط شرکت تیاژپروم اکسپورت آغاز گردید.
با پایان دهه چهل و افزایش قدرت ایران، قرارداد کنسرسیوم هم مورد بازنگری قرار گرفت. ایران دست بازتری در مدیریت صنایع نفت خود به دست آورد و با خروج بریتانیا از منطقه و استقلال کشورها، عملا به عنوان ضامن امنیت در خلیج فارس و مسیر انتقال انرژی شناخته شد. در واقع روابط شاه با نیکسون را می توان دوره درخشان روابط ایران-آمریکا دانست و در زمان باقی روسای جمهور این روابط دچار تنش می شد. شاه هم که با خاطره اشغال ایران مدام در پی تقویت ارتش بود، علاقه داشت امنیت کل منطقه خلیج فارس را در دست داشته باشد. نقشی که تا سال ۱۳۹۰ و تغییر مناسبات انرژی در آمریکا بر عهده داشت و در قبال آن با ایالات متحده و نماینده هایش کار کرده است. برای همین وقتی این نقش در ابتدای دهه ۱۳۹۰ از دست رفت، زمینه برای تحریم های ایران آغاز شد. ایران به لحاظ جغرافیایی از موقعیتی ویژه در منطقه خاورمیانه برخوردار است و بسیاری از تصمیمات به دلیل همین موقعیت ویژه بر ایران تحمیل شده است. ایران نه کشوری بزرگ و پرجمعیت با منابع بسیار است که بتواند به تنهایی از خود دفاع کند؛ و نه آنقدر کوچک است که بتواند از استقلال خود صرفنظر کند و با تکیه استراتژیک بر یک قدرت خارجی بتواند به اهداف خود دست یابد. برای همین وقتی ایران در دهه ۴۰ برای هسته ای شدن تلاش کرد، به درخواست آمریکا، همکاری زیادی با ایران انجام نشد. اما در نهایت ایران توانست قرارداد ۵ نیروگاه هسته ای را با فرانسه منعقد کند و ضمنا با خرید ۱۰ درصد از یورودیف به عنوان کارخانه غنی سازی اروانیوم و پرداخت وامی یک میلیارد دلاری به فرانسه، مساله را تا حد زیادی حل کرد. اما بعد از انقلاب فرانسه بکلی از اجرای آن عقب نشینی کرد و ایران مجبور شد خود غنی سازی را ادامه دهد. آمریکا هم با اجماع جهانی و اعمال تحریم ها تلاش کرد غنی سازی ایران را متوقف کند.
شروع تحریمهای جدید و آغاز مذاکرات
از سال ۹۰ شمسی و دو سال پس از تحمیل تحریم های بین المللی علیه ایران، این باور به وجود آمد که مذاکره و رسیدن به یک توافق می تواند مشکلات بین ایران و ایالات متحده را حل کند. اما روی کار آمدن ترامپ و خروج کامل از برجام نشان داد مساله فراتر از غنی سازی است و تحریم هایی بر ایران اعمال شد که نه برای توافق که به نظر میرسید برای فروپاشی ایران طراحی شده بود. فروپاشی که بسیاری آن را براساس نظریه برنارد لوییس تئوریسین آمریکایی و یهودی می دانند. او در سخنرانی "ایران در تاریخ" که در مرکز موشه دایان دانشگاه تلآویو در ۱۸ ژانویه ۱۹۹۹ ایراد شد میگوید: «در دوهزار سال گذشته هیچ کشورگشا یا نیروی خارجی نتوانسته بر زبان و فرهنگ ایرانی اثرات بنیادی بگذارد که این یکی از نشانههای فرهنگ برتر است و فرهنگ برتر همیشه بر فروتر چیرگی یافته است.»
لوییس در کنفرانس گروه بیلدربرگ هم با ارائه همین مقدمه نتیجه میگیرد که تنها راه رویارویی با چنین فرهنگی نابود ساختن آن است و باید ایران به قطعات قومی گوناگون شکسته و میان کشورهای نوپا تقسیم شود. طرحی که حداقل با ایده اسرائیل و ایالات متحده بر سر آنچه "مرگ با هزار ضربه چاقو" می خوانند منطبق است.
راه حل چیست؟ بازدارندگی یا تعامل
به نظر می رسد پس از خروج ترامپ از برجام و عدم بازگشت جوبایدن به این توافق و ادامه عملیاتی طرح ترامپ، شرایط جدیدی بر روابط ایران و آمریکا حاکم شده باشد و حتی رسیدن به یک توافق "کمتر در برابر کمتر" و یا حتی بازگشت به برجام و تصویب آن در کنگره، نمی تواند تضمینی برای ادامه این توافق باشد. چرا که به لحاظ سیاسی، هر رییس جمهوری در آمریکا می تواند نظام جدیدی از تحریم را بر ایران اعمال کند و این مساله ای که ارائه تضمین حقوقی از طرف ایالات متحده را کان لم یکن خواهد کرد. برخی کارشناسان معتقدند بهترین راه برای خروج از این بحران، مذاکره مستقیم و مبادلات امتیازی بین ایران و آمریکاست، اما با توجه به وضعیتی که آمریکا پس از برجام به وجود آورد، این استدلال تا حد زیادی خدشه برداشته است. در مقابل برخی دیگر از کارشناسان هم معتقدند بهترین راه برای پایان این پرونده طولانی، رسیدن به قدرت بازدارندگی اقتصادی و ایجاد یک سپر ژئوپلتیک، برای دستیابی به موازنه با آمریکا با دستی برتر خواهد بود.