سرنوشت دودی!
راحله دل پری از شوهرش دارد. پنج سال تمام تحمل کرد ولی نتوانست با شغل شوهرش کنار بیاید. در نهایت هم درخواست طلاق خود را مطرح کرد. او هفته گذشته با شوهرش به دادگاه خانواده تهران رفت و دادخواست جدایی داد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از جام جم، او وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: پنج سال است که ازدواج کردهام. وقتی با اردشیر آشنا شدم، به من گفت در یک سفرهخانه سنتی مشغول بهکار است. اما چند وقت بعد متوجه شدم سفرهخانهای در کار نیست. منظور اردشیر از آن سفرهخانه، یک قهوهخانه است. وقتی این موضوع را متوجه شدم، تصمیم گرفتم ارتباطمان را قطع کنم. ولی چون عاشق شده بودم، چشمم را بستم و با اردشیر ازدواج کردم. تصور میکردم به مرور زمان شغلش را عوض میکند.
ولی الان پنج سال میگذرد. پنج سالی که فقط با خواهشها و اعتراضهای من به شغل اردشیر و اهمیت ندادن او به خواسته من گذشت. در این مدت هرچه سعی کردم او را راضی کنم تا از شغلش صرفنظر کند، فایدهای نداشت. او مثل پیرمردها هر روز صبح به قهوهخانهاش میرفت و شبها هم دیروقت برمیگشت. قهوهخانهای که نمیشد پایم را آنجا بگذارم. پر بود از مردان قدیمی و جوانهای شرور؛ درآمد خوبی هم نداشت. تا این که کرونا آمد و همه چیز تغییر کرد. قهوهخانهها و سفرهخانهها تعطیل شدند. مدتی به همین منوال گذشت.
اما باز هم اردشیر حاضر نشد دست از شغلش بکشد. از او خواستم به فکر یک شغل دیگر باشد. این بهترین فرصت بود تا آنجا را سر و سامان بدهد و شغلی بهتر برای خودش دست و پا کند. ولی اردشیر در کمال ناباوری گفت که منتظر باز شدن قهوهخانه میماند. حالا هم همچنان دارد به این شغل ادامه میدهد. نمیدانم چرا تا این حد به شغلش اهمیت میدهد و حاضر است با من جنگ و دعوا کند. او حاضر نیست از کارش دست بکشد و این من هستم که باید همیشه خجالت بکشم و مجبور باشم به همه دروغ بگویم. او در این شرایط کرونا باید شغلش را عوض میکرد. ولی من و خواستهام برایش اهمیتی نداشتیم. برای همین دیگر خسته شدم و نمیخواهم با این مرد زندگی کنم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: چند سال است که در آن قهوهخانه کار میکنم. آنجا دیگر قدیمی شده و مشتریهای خاص خودش را دارد. نمیتوانم از آنجا دست بکشم. از همان اول هم به راحله گفتم که چقدر به آنجا و شغلم علاقه دارم. هر فردی به یک شغل علاقه دارد و در آن تبحر پیدا میکند. من هم توانستهام در این شغل موفق باشم و یکی از قهوهخانهدارهای معروف تهران شدهام اما همسرم فقط به اسم این کار توجه دارد و به خاطر این موضوع زندگیمان را به جهنم تبدیل کردهاست. برای همین من هم دیگر نمیخواهم با این زن زندگی کنم. در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.