چرا در ذهن تصویری واضح از دوران کودکی نداریم؟
در فرهنگهایی که خودپندارهها مستقلتر و خودمختارتر است، خاطراتِ والدین بیشتر بر تجربههای فردیِ کودکان و ترجیحات و احساسات آنها و کمتر بر روابط آنها با دیگران، آدابِ اجتماعی و رفتارهای استاندارد متمرکز است. برای مثال، کودکان آمریکایی ممکنست به یاد بیاورند که در دوره پیشدبستانی یک ستاره طلایی گرفتهاند، درحالیکه کودکان چینی ممکن است به یاد بیاورند که به صورت جمعی در کلاس خواندن یک آواز را آموختهاند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از فرادید، بسیاری از ما هیچ خاطرهای از ۳ تا ۴ سال اولِ زندگیمان در ذهن نداریم. درواقع، ما خیلی کم از قبل از ۷ سالگی به یاد داریم و وقتی هم که با تلاش زیاد چیزهایی از نخستین روزهایمان به یاد میآوریم، هنوز مطمئن نیستیم که آیا این خاطرات محصول تجربههای واقعی خودمان هستند یا بعد از تماشای عکسهای کودکی یا گوش دادن به روایت بزرگترها در ذهن ما شکل گرفتهاند.
به گزارش CNN، این پدیده که با عنوان «فراموشی کودکی» شناخته میشود، بیش از یک قرن است که ذهن روانشناسان را به خود مشغول کرده است و ما هنوز هم آن را بهطور کامل نمیشناسیم.
در نگاه نخست، ممکن است به نظر برسد که ما دوران کودکی را به این دلیل به خاطر نمیآوریم که هنوز حافظه در نوزادی و نوپایی کامل نشده است. اما تحقیقات نشان دادهاند که نوزادانِ ۶ ماهه، هم حافظه کوتاهمدت دارند، که چند دقیقه طول میکشد و هم حافظه بلندمدت دارند که اگر ماهها طول نکشد، حتماً هفتهها در ذهنشان میماند.
در یک مطالعه، نوزادان ۶ ماههای که یاد گرفته بودند با فشردن اهرم یک قطار اسباببازی آن را به حرکت درآورند، ۳هفته بعد از آخرین باری که این اسباببازی را دیده بودند، هنوز به یاد میآوردند که چطور باید قطار را به حرکت درآورند.
کودکان در سنین پیشدبستانی میتوانند خاطراتی را به یاد بیاورند که به سالها قبل بازمیگردد. البته هنوز مشخص نیست که آیا خاطرات مرتبط با این سنین، خاطراتِ اتوبیوگرافی - به این معنی که خودِ شخص در زمان و مکان مشخص آن را تجربه کرده است - هستند یا نه.
تکمیل حافظه تا نوجوانی
ظرفیت حافظه در این سنین شبیه ظرفیت حافظه بزرگسالان نیست. درواقع حافظه تا نوجوانی در حال تکمیل شدن است. درحقیقت، تغییراتی که انسانها در حین رشد در فرایندهای حافظه ابتدایی تجربه میکنند، یکی از اصلیترین توضیحات برای فراموشیِ دوران کودکی بوده و به نظر میرسد که نظریه قانعکنندهای است.
این فرایندهای ابتدایی نواحی مختلفی از مغز را درگیر میکنند و شامل شکلگیری خاطره، به حافظه سپاری و سپس به یادآوریِ خاطرات میشوند.
هیپوکامپ که تصور میشود مسئولِ شکل دادن به خاطرات است، حداقل تا سن ۷ سالگی در حال رشد است. اما به نظر میرسد مشکل در بخشِ شکلگیری خاطرات نیست بلکه بیشتر در بخشِ به ذهنسپاری آن است.
ارتباط زبان و حافظه
زبان عامل دیگری است که در این قضیه نقش دارد. کودکان از سن ۱ سالگی که فقط به صورت تکواژه صحبت میکنند، شروع میکنند و تا سن ۶سالگی به مرحله جملهسازیهای روان و سلیس میرسند؛ بنابراین در تواناییِ زبانی کودکان تغییرات اساسی صورت میگیرد که میتواند با دورانِ فراموشیِ کودکی همپوشانی داشته باشد. این ظرفیت زبانی شامل کاربرد «زمان گذشته» میشود که کودک میآموزد درباره وقایعی که رخ داده است، صحبت کند. همچنین شامل یادگیری خودِ واژه «به یاد آوردن» میشود، که کودک میآموزد چیزهایی را از گذشته به زمان حال فرا بخواند و درباره آنها صحبت کند. واژگانِ دیگر مانند «فراموش کردن» یا کاربرد ضمایر ملکی، مانند «مالِ من»، شامل واژگانی هستند که کودک در سنینی که زبانش کامل است، میآموزد و به او کمک میکند تا درباره خاطراتش صحبت کند.
توانایی کودک در به کارگیری زبان درست برای توضیح یک واقعه در زمانِ وقوع آن، نقش بسیار مهمی در به یادآوردنِ آن در ماهها و سالهای بعدی دارد. یک آزمایش در این زمینه از طریق مصاحبه با کودکانی که بعد از تصادف به بخش اورژانس یک بیمارستان آورده میشدند، انجام شد.
کودکان بالای ۲۶ماه که میتوانستند با استفاده از واژگان درست رویدادِ تصادف را در همان زمان توصیف کنند، با گذشتِ ۵ماه بعد از حادثه همچنان آن را به خوبی به یاد داشتند و توصیف میکردند. اما کودکانِ زیر ۲۶ماه که هنوز زبانشان در هنگام تصادف کامل نبود، ۵ ماه بعد نیز یا چیزی از آن به خاطر نداشتند یا خیلی کم به یاد داشتند.
تأثیرات فرهنگی و اجتماعی بر حافظه
اما بیشترین تحقیقاتی که در زمینه نقش زبان در خاطره انجام شدهاند، تمرکزشان روی شکل خاصی از بیان به نام «روایت» و کارکردِ اجتماعی آن بوده است. وقتی والدین با کودکانشان درباره واقعهای در گذشته صحبت میکنند، درواقع به او مهارت روایتگری را میآموزند. آنها به کودکِ خود یاد میدهند که چه رویدادهایی مهم است به خاطر سپرده شوند و چطور در هنگام صحبت کردن درباره آنها باید آنها را نظم داد و طوری درباره آنها صحبت کرد که برای دیگران قابلِ فهم باشد.
ما در به یادآوردنِ خاطرات صرفاً اطلاعات را برای دستیابی به اهدافِ واقعی بازگو نمیکنیم، بلکه به یادآوردن یک کارکردِ اجتماعی دارد که درباره به اشتراکگذاریِ تجربهها با دیگران است. بهاینترتیب، داستانهای خانوادگی دسترسی به خاطرات را در طی زمان ممکن میکند و انسجامِ روایتها، شامل نحوه سلسهمراتب رویدادها، موضوعِ آنها و شدتِ احساسات را افزایش میدهند. به بیانِ خیلی ساده، ما چیزی را به یاد میآوریم که پدران و مادرانمان برای ما روایت کردهاند. داستانهایی که انسجام بیشتری دارند، بهتر به یاد آورده میشوند.
بزرگسالان مائوری بیشتر از هر جامعه دیگری که تاکنون مطالعه شده است، خاطرات کودکی (تا سن ۲.۵ سالگی) دارد و علتش آن است که والدین در جامعه مائوری، داستانهای خانوادگی را مفصل برای فرزندانشان تعریف میکنند.
یادآوری در فرهنگهای مختلف دارای کارکردهای اجتماعی متفاوت است که به تنوع فرهنگی در میزان، کیفیت و سلسهمراتب زمانیِ خاطرات ابتدایی کودکی کمک میکند.
بزرگسالان در فرهنگهایی که برای استقلال ارزش زیادی قائل هستند، در مقایسه با بزرگسالان در فرهنگهایی که برای خویشاوندی ارزش قائلند، خاطرات دوران کودکی بیشتر و زودهنگامتری دارند. والدین در فرهنگهای متفاوت سبکهای متفاوتی برای به یادآوری خاطرات دارند.
در فرهنگهایی که خودپندارهها مستقلتر و خودمختارتر است، خاطراتِ والدین بیشتر بر تجربههای فردیِ کودکان و ترجیحات و احساسات آنها و کمتر بر روابط آنها با دیگران، آدابِ اجتماعی و رفتارهای استاندارد متمرکز است.
برای مثال، کودکان آمریکایی ممکنست به یاد بیاورند که در دوره پیشدبستانی یک ستاره طلایی گرفتهاند، درحالیکه کودکان چینی ممکن است به یاد بیاورند که به صورت جمعی در کلاس خواندن یک آواز را آموختهاند.
درست است که هنوز اطلاعات دانشمندان درباره فراموشی کودکی کامل نیست، اما محققان در این زمینه درحال پیشرفت هستند. برای مثال، تحقیقات طولی زیادی در این زمینه در حال انجام است. این تحقیقات افراد را از سنین کودکی تا بزرگسالی دنبال میکنند. این نوع تحقیقات، در مقایسه با آنهایی که مشارکتکنندگان به نگاهی به گذشته سعی در به یادآوری خاطرات دارند، دقیقتر هستند.
همچنین پیشرفت در رشته علوم اعصاب کمک میکند که ما بتوانیم حافظه را از طروق دیگری به غیر از واژگان، اندازهگیری کنیم.
گفتنِ این نکته ضروری است که هرچند ما خاطرات سالهای ابتدایی زندگیمان را به یاد نمیآوریم، اما این خاطرات در ذهنِ ما تجمع کرده و منشأ رفتارهای ما هستند.
تناقض قضیه همین است که نخستین روزهای زندگی فراموش میشوند، اما قدرت زیادی در شکل دادن به بزرگسالی که در آینده خواهیم شد، دارند.