x
۲۳ / دی / ۱۳۹۹ ۱۶:۱۶

قتل مرد تنها، برای سرقت میلیاردی

قتل مرد تنها، برای سرقت میلیاردی

اسرار ناپدید شدن پیرمرد قناد که خانه‌اش هدف سرقت قرار گرفته بود، بعد از گذشت 4‌ماه با دستگیری یک زن و 2 مرد و اعتراف آنها به جنایت فاش شد. با دستگیری متهمان معلوم شد که 2 نفر از آنها برای تصاحب سهم بیشتر سر نفر سوم کلاه گذاشته بودند.

کد خبر: ۴۹۷۵۸۱
آرین موتور

به‌گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، تحقیقات در این پرونده از روز 31شهریور‌ماه امسال شروع شد. آن روز دختری قدم در اداره پلیس پایتخت گذاشت تا گزارش ناپدید شدن پدر 85ساله‌اش را به مأموران اعلام کند. وی گفت: پدرم قناد و آشپز است و به تنهایی در خانه‌ای حوالی شرق تهران زندگی می‌کند. برادر و خواهرم خارج از ایران هستند و من در کرج زندگی می‌کنم و هر از گاهی به دیدن پدرم می‌روم، اما این روزها به‌دلیل کرونا کمتر به پدرم سر می‌زدم و بیشتر با او تلفنی تماس می‌گرفتم. اما چند روزی می‌شد که پدرم جواب تلفن را نمی‌داد. من که نگرانش شده بودم از کرج به تهران آمدم، اما هرچه زنگ خانه پدرم را زدم در را باز نکرد. از همسایه‌ها پرس‌و‌جو کردم و آنها گفتند که آخرین بار اواخر شهریور‌ماه پدرم را در پارک محله دیده ولی پس از آن خبری از او ندارند و پدرم را ندیده‌اند.

سرقت میلیاردی 

با اظهارات این زن، مأموران راهی خانه پیرمرد شدند، اما اثاثیه خانه به هم ریخته و اثری از صاحبخانه نبود. بررسی‌ها حکایت از این داشت که پول، طلا، دلارها و تعدادی سنگ‌های قیمتی از خانه پیرمرد سرقت شده است. از سوی دیگر سالم بودن قفل در ورودی نشان می‌داد که سرقت از سوی افراد آشنا صورت گرفته است. درحالی‌که هیچ نشانی از پیرمرد نبود در ادامه تحقیقات مشخص شد که کارت عابربانک وی نیز سرقت و از حساب او 70میلیون تومان برداشت شده است.

یک سرنخ

برداشت پول از حساب مرد ناپدید شده می‌توانست سرنخی برای پیدا کردن ردی از او باشد. آنطور که در ادامه مشخص شد با استفاده از کارت عابربانک مرد گمشده داروهای بدنسازی، لباس و گوشی موبایل خریداری شده بود. 

مأموران برای پیدا کردن سرنخی در این پرونده به سراغ فروشندگان رفتند و مشخص شد یک زن و مرد جوان اقدام به خرید با کارت عابربانک پیرمرد کرده‌اند. آنها ماسک و شیلد داشتند؛ با این حال در زمان پرداخت پول، ماسک شان را برداشته و یکی از فروشنده‌ها موفق شده بود چهره آنها را به‌خاطر بسپارد. او تصویر زن و مرد ناشناس را چهره نگاری کرد و مأموران با نشان دادن تصاویر آنها به بقیه مغازه داران پاساژ، موفق به شناسایی مرد جوان شدند. این مرد جوان بهروز نام داشت که در کار خرید و فروش گوشی موبایل و معامله عتیقه و سنگ‌های قیمتی بود. 

با این سرنخ، بهروز دستگیر شد، اما در بازجویی‌ها گفت که پیرمرد گم شده را نمی‌شناسد و کارت عابربانک را یکی از دوستانش به نام آرمان در اختیارش قرار داده است. او مدعی بود که پس از گرفتن این کارت به همراه همسرش به پاساژ رفته و با کارت عابربانک پیرمرد خرید کرده است. با اطلاعاتی که وی در اختیار مأموران قرار داد، آرمان نیز چند روز قبل بازداشت شد. او در بازجویی‌ها اسرار ناپدید شدن پیرمرد را بعد از گذشت 4‌ماه فاش کرد و گفت: با همدستی بهروز و همسرش، پیرمرد را در جاده تلو به قتل رسانده و جسد را همانجا رها کرده‌اند. 

به‌گفته سرهنگ مرتضی نثاری، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران، با اعتراف این مرد، بهروز و همسرش نیز دستگیر شدند و در ادامه مشخص شد که جسد مقتول 28شهریور‌ماه در جاده تلو به‌عنوان جسدی مجهول الهویه کشف و به پزشکی قانونی منتقل شده است. در این شرایط دختر پیرمرد راهی پزشکی قانونی شد و جسد پدرش را شناسایی کرد.

به این ترتیب راز گم شدن مرد قناد فاش شد و متهمان اقرار کردند که با انگیزه سرقت از خانه مقتول دست به جنایت زده‌اند. متهمان پس از اقرار به جنایت با قرار قانونی بازداشت شده و در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند.

   سرقت مرگبار

بهروز یکی از متهمان پرونده است که همراه همسرش وارد این بازی خطرناک شده و به‌خاطر دزدی، دست به جنایت زده است. او می‌گوید که قصد کشتن پیرمرد را نداشتند و هدفشان فقط سرقت بود اما ناچار شدند جان او را بگیرند. او مدعی است که پس از سرقت میلیاردی از خانه پیرمرد، به همدست دیگرشان آرمان رکب زدند تا سهم او را از این سرقت بالا بکشند. گفت‌وگو با بهروز را در ادامه بخوانید.

مقتول را می‌شناختی؟

نه. آرمان او را به من معرفی کرد.

با آرمان چطور آشنا شدی؟

یک سال قبل یخچال خانه مان خراب شد و در سایت‌های اینترنتی به‌دنبال یک تعمیرکار می‌گشتم. اتفاقی شماره آرمان را دیدم که کارهای فنی انجام می‌داد. با او تماس گرفتم و آرمان هم برای تعمیر یخچال به خانه‌ام آمد، از همان روز ارتباط ما شکل گرفت.

نقشه سرقت از خانه مقتول را آرمان کشیده بود؟

بله. یک روز برایش درددل کردم و گفتم که مشکلات مالی برایم پیش آمده است و نیاز شدیدی به پول دارم. او هم پیشنهاد دزدی داد. می‌گفت که چند سال قبل در طبقه چهارم ساختمانی زندگی می‌کرده که در طبقه اول آن پیرمردی تنها بوده است. آرمان می‌گفت پیرمرد وضع مالی خیلی خوبی داشته و همیشه برای سرمایه‌گذاری پول و دلار می‌خریده است. آرمان آمار پیرمرد را به من داد و گفت: بچه هایش ایران نیستند و به او سر نمی‌زنند. از آن مهم‌تر اینکه، پیرمرد طلا و پول هایش را در خانه نگه می‌دارد. آرمان گفت: به محله قدیمی‌اش می‌رود تا سر و گوشی آب بدهد و اگر او زنده بود، نقشه سرقت از خانه‌اش را اجرا می‌کنیم. من هم که به‌شدت مشکل مالی داشتم قبول کردم.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

چند روز بعد آرمان به من خبر داد که پیرمرد زنده است و همچنان تنها زندگی می‌کند. شب حادثه ساعت 9بود که زنگ خانه مقتول را زدیم. 26شهریور‌ماه بود و مقتول در را به روی ما باز کرد. آن شب من و همسرم بودیم به همراه آرمان. به دروغ گفتیم که یک مجلس داریم و به‌دنبال آشپز ماهر و حرفه‌ای می‌گردیم. به او گفتیم که همکارانش آدرس خانه وی را داده‌اند تا او را با خودمان به مراسم ببریم. پیرمرد هم از همه جا بی‌خبر قبول کرد و سوار ماشین ما شد.

چرا همسرت را وارد این بازی کردی؟

همسرم شریک زندگی ام است. 5سال قبل با وجود اینکه از شوهرش طلاق گرفته و 2 فرزند داشت با او ازدواج کردم. خودم متولد 67 و همسرم متولد 62.من عاشق او هستم و با وجود مخالفت خانواده‌ام با وی ازدواج کردم و او هم وقتی متوجه شد که به‌خاطر تامین هزینه‌های زندگی و فرزندانش قصد دزدی دارم اصرار کرد که همراهم بیاید تا تنها نباشم.

چه شد که پیرمرد را به قتل رساندید؟

آن شب وقتی پیرمرد سوار ماشین مان شد به سمت جاده تلو رفتیم. دست و دهان او را بستیم و با تهدید شوکر، وادارش کردیم که کارت عابربانک و رمزش را در اختیارمان قرار بدهد. وقتی مطمئن شدیم رمز درست است با بند کیف و کمربند، پیرمرد را خفه کردیم و جسدش را در جاده تلو انداختیم. چون نمی‌خواستیم ما را شناسایی کند. سپس با سرقت کلیدهای خانه پیرمرد به آنجا رفتیم و حدود 70گرم طلا، 15میلیون تومان پول نقد، مقداری دلار و تعدادی سنگ گران‌قیمت عتیقه و جواهر دزدیدیم.

با وسایل سرقتی چه کردید؟

راستش را بخواهید من و همسرم به آرمان رکب زدیم. درخصوص کارت عابربانک مقتول به دروغ گفتیم که هنگام رها کردن جسد در بیابان، کارت از جیبمان افتاده و گم شده است. از سوی دیگر طلاهای سرقتی هم پیش ما بود که مخفیانه فروختیم و خرجش کردیم اما به آرمان می‌گفتیم که فعلا به طلاها دست نزدیم تا آب‌ها از آسیاب بیفتد و بعد برای فروش اقدام کنیم و سهمش را بدهیم. ما سر او را کلاه گذاشتیم، اما در نهایت همه‌‌چیز لو رفت.

سابقه داری؟

من سابقه سرقت دارم و آرمان هم سابقه حمل مواد‌مخدر.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x