کرونا حریف کافه نیست
کافههای تهران همزمان با پیک سوم کرونا بدون کمترین محدودیت در حال فعالیتاند. در کافه های دوست داشتنی شهر چه میگذرد و چرا بسیاری از مردم با وجود مخاطره انتقال کرونا از کافهنشینی دل نمیکنند؟
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، همینطور یلخی و از سر عادت نیست. آدمها به اینجا میآیند تا جانی به روزمرهشان بدمند. هدف نوشیدن جرعهای آب میوه شیرین و یا کافئین تلخ نیست. سیگار دود کردن هم بهانه است. تعبیر بهترش شاید «فرار» باشد. فرار از هیاهوی شهر، زندگی و همه سازهای ناکوک اطراف به کنج و پناهی دنج. سلیقه شبها بهتر است؛ سقف کافهها تنها نقاطی در جهان هستند که به توماس ادیسون وفادار ماندهاند. چراغهای معروف به لامپ ادیسونی که رشتههای زرد تابان در آن میدرخشد تاریکی شب را در کافهها میشکافد. شب بهتر است؛ کرونای لعنتی کمتر در پیاده روها قدم میزند و هیولاهای آهنی گوشه خیابان خفه شدهاند و دودی ازشان بلند نمیشود. چرا کافهنشینی در شب بهتر است؟ «چون شهر نفس میکشد...»
تبادل آرامش
کاش میشد اسمی از آن نبرد و وصف کافهها را با چراغهای ادیسونی، آدمهای مسخ شده در قابهای چوبی، لذیذترین بوی سوختگی دنیا که همان قهوه است، سبیلهای تابانده کافه چی و لبخندهای شکریاش و هزاران تصویر خواستنی آغاز و ختم به خیر کرد. اما میدانید که نمیشود این ویروس در تار و پود زندگی مان تنیده شده و همه جا نام و نشانش هست حتی در کنج دنج خلوت کافهها.
کرونا در همه کافههای تهران در بالادست نشسته. مشرف است به همه و با چشمان بادامیاش همه را زیرنظر دارد. او با کافهها و کافه روها چه میکند؛ «آمده تا قرارهای عاشقانه را کوفت مان کند...»
«چشم ندارد حتی یک فنجان قهوه بیوحشت از گلوی مان پایین برود...»
« یک جای آرام داشتیم آن هم ناآرام شد...»
«اگر لجباز است ما لجبازتریم. بچرخد تا بچرخیم. بیاید کافه، ما هم میآییم. ماسک میزنیم و الکل ۷۰ درصد در چشمش میپاشیم...»
«کساد کرد کار و بار کافه چی را...»
«دلم یک اجتماع بزرگ میخواهد، بیکرونا، بیماسک. میدانی چقدر دلم برای آدمها تنگشده!؟ کرونا پشت ماسک همه را پنهان کرده...»
گفت: آدمها، دلتنگی. اصلا میدانستید یک سری کافه روها هر روز، ساعتها خود را در این جغرافیای ذرهبینی حبس میکنند تا آدمهایی که وارد کافه میشوند را تماشا کنند.
علم روانشناسی میگوید: ارتباط چشمی بین افراد ناشناس هم میتواند احساسی مثل انگیزه، خودباوری، آرامش، عشق، تأیید و... القا کند. جامعهشناسی هم معتقد است ارتباط چشمی در جمع حاوی پیامهایی است که حس بودن در کنار اجتماع بزرگ را برای آدمهایی که وابسته به حیات اجتماعی هستند ارضا میکند. آنقدر قوی که گاهی این روند پاسخ فیزیولوژیکی بدن را به همراه دارد.
گاهی تنهایی با دستان بزرگش حلقه میاندازد به دور گردن فرید ۴۳ ساله. فرار از رخوت بیرحم تنهایی برای هر کسی قاعدهای دارد. عدهای را میکشاند به پارک و بوستانها تا با شنیدن قیل و قال بچهها سر دماغ آیند اما حال بعضیها در میان جمع ساکتی خوب میشود که یکدیگر را نمیشناسند اما از شنیدن موسیقی کلاسیک، نوشیدن قهوه و تماشای آدمها از پشت قاب شیشهای کافه لذت میبرند.
بیخود نیست که مثل قارچ در مرکز پایتخت، کافهها رشد کردهاند. این سبک زندگی حال خیلیها را خوب میکند.
کرونا و کافه
زیر چراغ ادیسونی چهره فرید زردآفتابی است. ماسک سفیدش هم به زردی میزند همینطور پیراهن سفیدش. کارمند یک جایی است که دوست ندارد باشد. ازدواج نکرده چون به قول خودش؛ «خودتان میدانید دیگر گفتن ندارد.» او هم از کرونا میترسد هم از تنهایی. «از ترس کرونا به تنهایی (خانه) پناه میبرم. از ترس تنهایی به کرونا (کافه)»
فرید کافه روها را دوست دارد و احساس میکند با آدمهایی که به کافه میآیند اشتراکهای ذهنی دارد: «انتخاب این مکان برای استراحت، قرار کاری و حتی وقتگذرانی کار هر کسی نیست. آدمهایی را میشناسم که ۱۰۰برابر من قهوهخور هستند اما در عمرشان یکبار هم به کافه نیامدهاند به کافه رفتن یک سبک زندگی اجتماعی است شاید مثل سینما باشد همه فیلم تماشا میکنند اما همه به سینما نمیروند.»
ساغر هم مانند فرید به آدمهای اتفاقی اینجا وابسته است: «در کافه زندگی جریان دارد. آدمهای مختلف میآیند و میروند. سکوتش حرمت دارد طبق قانون نانوشته. حریمها حرمت دارد. نگاهها مثل کوچه و خیابان نیست. اینجا هر کس سعی میکند واقعیترین و معقولترین رفتار را از خود نشان دهد.»
دل کندن سخت است
در عصر کرونا کافهها هم بیرونق شدهاند اما نه به اندازه جاهای دیگر. علتش هم آن است که خیلیها نمیتوانند دل از این محیط گرم بکنند. این نوع زندگی اجتماعی این روزها زیر سایه کرونا بسیار پرخطر شده.
برخی این عادت را ترک کردهاند اما گاهی یک دفعه به سرشان میزند و یک آن بهخودشان میآیند که وسط کافه نشستهاند، قهوه سفارش دادهاند، دستانشان را حلقه کردهاند دور فنجان و از حرارت آن وجودشان گرم میشود. المیرا به قول خودش دانشجوی خانه نشینی است که همه زندگیاش بهخاطر کرونا مجازی شده، درس خواندن، مهمانی رفتن، سفر رفتن و همه و همه: «دست بردار نیست این ویروس. آدم برای زنده ماندن، زندگی میخواهد. گاهی به جان خودم میافتم که زنده ماندن به چه قیمتی. دلم میخواهد با کرونا روبهرو شوم تا ببینم حرف حسابش چیست اما باز بهخودم میآیم و میدانم موقتی است و باید صبر کرد. هر وقت به سیم آخر میزنم اینجا میآیم . در کافه آرام میشوم.»
نگاهها سنگین نیست
کافه میتواند جایی باشد برای تعامل و آشنایی بیشتر. حتی در عصر کرونا. دور میز دو نفرهای، دو جوان نشستهاند که نگاهشان را از هم میدزدند.
دوهمکار که احساس میکنند اگر در کنار هم باشند آینده روشنی در پیش خواهند داشت. مریم میگوید: «طبق عرف باید در مکانهای عمومی یکدیگر را ملاقات کنیم بهنظرم کافه امنتر از هر جایی است. چه به لحاظ وجود کرونا و چه از نظر نگاه عمومی.
اینجا میتوانیم آسوده صحبت کنیم بیآنکه نگاههای سنگین آزارمان بدهد. واقعا جامعه ما نیاز به چنین مکانهایی دارد. جایی که بتوان فارغ از هر تعارف و نگرانی در مورد زندگی آینده تصمیم گرفت و صحبت کرد.»
امید هم جزو کافهنشینهاست و پر گلایه از کرونا: «زیاد به کافه میآیم و این اواخر بهخاطر کرونا مجبور شدم قید کافه روی را بزنم. حیف. چه شبهایی که میتوانستم اینجا باشم و واقعا دلتنگ کافه بودم اما این ویروس لاکردار امان نداد.»
بعید نیست که در کافهای نیمهشب ۳ نفر نقشهای بزرگ روی میز پهن کنند. تندتند حرف بزنند و ماسکهایشان مدام پر و خالی از هوا شود. کافهدار خیابان جمهوری میگوید اینها پاتوقشان همینجاست نگاه به الانشان نکن که با هم لج کردهاند و سر و کله میزنند اما ۱۰ دقیقه دیگر قربان صدقه هم میروند: «قبل از این خیلیها قرارهای کاریشان را در کافه میگذاشتند. عدهای میآمدند کتاب میخواندند و برخی با لپتاپشان میآمدند اینجا کار انجام میدادند اما حالا کمتر کسی جرأت میکند بیش از اندازه در کافه وقت بگذراند.»
کافی چی دوست دارد در تونل زمان زندگی کند وقتی کرونا نبود سبیلها را میتاباند رو به بالا. حالا که ماسک پوشش همهگیر شده کلاه عجیب باراتایی پر از نقشونگار گل و برگ به سر کرده. بیتردید او نیز میداند اینجا چشمها بیشتر از هر جای دیگر میبینند.
در عصر کرونا کافهها هم بیرونق شدهاند اما نه به اندازه جاهای دیگر. علتش هم آن است که خیلیها نمیتوانند از کافهها دل بکنند. حتی حالا که کافه نشینی زیر سایه کرونا بسیار پرخطر شده است. برخی این عادت را موقتا ترک کردهاند اما گاهی یک دفعه به سرشان میزند و یک آن به خودشان می آیند که وسط کافه نشسته اند ، قهوه سفارش داده اند، دستان شان را حلقه کردهاند دور فنجان