بار سنگین رکود و گرانی بر دوش باربران بازار
درآمد باربرهای بازار تهران ۶۰ درصد کاهش داشته و در تامین سبد غذاییشان مشکلات جدی پیدا کردهاند.
دستمزد باربرها؛ ۱۰ تا ۲۰ هزار تومان
آفتاب کمرمقی بر راسته بازار تهران میتابد. مردم و باربرهایی که کارتن و نایلون را روی گاری چیدهاند در رفتوآمد هستند. بعضی از باربرها هم زیر سایه درخت یا در پناه دیواری روی گاری خود نشستهاند و کار کردن همکارانشان را نگاه میکنند. جوانی ۳۰ ساله با صورتی سوخته و موهایی تنک و نازک روی گاری خود زیر سایه درخت با لیوانی که کمی چای در آن مانده، چهارزانو زدهاست: «بار داری؟» وقتی از نبود بار و کاسب شدن اسکناس ۱۰ هزار تومانی ناامید میشود سرش را پایین میاندازد. حسین جوانی ۳۰ ساله و اهل ایلام است که ازدواج کرده است: «یک پسر ۸ ساله هم دارم.» این باربر بازار درباره دستمزد باربری در بازار میگوید: بستگی دارد بار سبک باشد یا سنگین. تا کجای بازار میخواهی ببری؟ یک وقتی دو تا پلاستیک از وسط بازار تا مترو میبری ۱۰ هزار تومان بهم میدهند و یک وقتی میخواهند کارتن بزرگ و حجیم را به زیرزمین ببرند ۲۰ هزار تومان؛ بستگی به آدمش دارد، اینکه دستودلباز باشد یا نه.» حسین خودش را روی چهارچرخش جابهجا میکند و فلاسک چای را از گونی که به دسته آن آویزان شده بیرون میآورد و لیوان کنار دستش را پر میکند: «با این ۱۰ هزار تومان و ۲۰ هزار تومانها زندگی نمیچرخد. در یک ماهی که گذشته فقط یک دفعه بار درستوحسابی گیرم آمده، آن هم یک بار وانت بود و ۱۰۰ جعبه را در بازار پخش کردم. اگر یک جعبه بود حداقل ۱۰ هزار تومان میدادند، اما برای همه بار ۱۰۰هزارتومان پول دادن یعنی جعبهای هزار تومان. بیشترین باری که یک ماه اخیر بردم همین ۱۰۰ هزار تومانی بود که باید ۵۰۰ هزار تومان میبود، اما پول نمیدهند؛ انگار ما خرج نداریم. اگر هم قبول نکنیم به یکی دیگر میدهند و عملا همان ۱۰۰هزار تومان هم از دست میرود. چاره چیست؟» او پارسال با یک میلیون مایحتاج ماهانه خانوادهاش را تامین میکرد اما «الان با یک میلیون فقط سیبزمینی و پیاز ماه را میتوان تامین کرد. شرایط جوری است که عدسپلو شده وعده اصلی پسرم. عدس هم کیلویی ۳۰ هزار تومان شده، میترسم همین را هم از دست بدهیم.» حسین بعد از اینکه چای را تعارف میکند کمی از آن را مینوشد: «خرجها اینقدر بالا رفته که نمیدانم چهکار باید کرد! همه چیز گران شده به جز دستمزد کارگری، من نوعی نمیخواهم هفتهای یک بار مرغ برای زن و بچهام بگیرم؟» به گفته حسین میزان کار باربریها در بازار تهران نسبت به سال گذشته ۵۰ درصد کمتر شده: «پارسال من ماهانه حداقل ۴ میلیون تومان کاسب بودم. شب عید هم که مملکت قرنطینه شد و کاسه کوزه همه به هم ریخت. از اول سال درآمد ماهانه من از ۳میلیون تومان بیشتر نشده. مردم پارسال یک اسکناس ۱۰ هزار تومانی برای بردن بارشان میدادند الان هم همان را میدهند. وقتی هم میگویی ۵ تومان بیشترش کن اخم میکند و میرود.» حسین قرچک زندگی میکند: «هزینه کرایه راه و صبحانه و ناهار، نمیگذارد شب که برمیگردم یک خرید درست و حسابی بکنم.» او میگوید «از دو سال پیش مصرف گوشت ما کم شد. کی میتواند کیلویی ۱۲۰ هزار تومان پول گوشت بدهد؟ قبلا حداقل ماهی دوبار گوشت میگرفتم، الان خودم و خانوادهام شانس بیاوریم، مثل همان بار صد تومانی گیرمان بیاید، بتوانیم نیم کیلو گوشت بخریم. خرید گوشتمان شده ماهی یک بار. اگر مثل قبل خرید کنم تو پول کرایه خانه و هزینه مدرسه پسرم میمانم.» حسین لیوان خالی شده را در گونی، کنار فلاسک چای میاندازد و با پشت دستش عرق پیشانیاش را پاک میکند: «با وضعیتی که داریم هفتهای یک بار که مرغ میخوریم شانس آوردیم.»
به بچهها کمتر پول میدهند
صدقدم بعد از حسین، دو پسربچه گاریهای خود را زیر سایه درخت جا دادهاند، روی یکی از گاریها نشستهاند و باهم به صفحه گوشی خیره شدهاند. حسام که برعکس همکارش پوست سبزه تندی دارد و موهایش مشکی است میگوید: «وضعیت بازار خراب است، کار نیست. مردم پارسال بابت بار ۵ هزار تومان میدادند و امسال هم همان ۵ هزار تومان. به این فکر نمیکنند که همه چی گران شده.» او ۱۸ سال دارد و خانوادهای پنج نفره: «چون بچهایم پول درست و حسابی نمیدهند. من هم مثل بقیه اعضای خانواده در کرایه خانه شریک هستم و ماهی ۲۰۰ هزار تومان باید بپردازم. پول ناهار هم هست. اما وقتی برایشان بار میبریم یک اسکناس ۵ هزار تومانی میگذارند کف دستمان و میگویند همین بس است.» دوستش که پسربچهای با چشم و مو رنگی است وسط حرفش میپرد: «اگر آدم پولداری باشد میدهد. بعضیها وضعشان خوب است و برایشان مهم نیست. اما چون بچهایم بیشتر از ۵ هزار تومان بابت هر بار نمیدهند.» سبحان ۱۲ سال دارد و در خانوادهای ۴ نفره زندگی میکند. مدرسه میرود اما «وقت آزاد پیدا کنم سریع میآیم بازار که دو قرون کاسبی کنم، ولی فایده ندارد. پارسال با ۲۰ هزار تومان میتوانستیم ناهار پلویی بخوریم اما الان شده ساندویچ.» این دو همکار میگویند که پارسال ماهانه حداقل ۳ میلیون تومان درآمد داشتهاند اما امسال «به زور به ۲ میلیون تومان میرسد». سبحان خودش را روی گاری جابهجا میکند و حالتی جدی به چشمان رنگی و صورت کودکانهاش میدهد: «آقا رک حرف بزنم؟ دو ماه است که گوشت نخوردهایم. قبلا برای صبحانه تخممرغ میتوانستیم بخوریم ولی الان همان تخممرغ شده شام و وعده اصلی.» سبحان و حسام در مقابل این سوال که در کسادی بازار کرونا مقصر است یا مدیریت اقتصادی، جوابهای متفاوتی دارند. حسام کرونا را مقصر اصلی میداند و سبحان «دلار» را.
دیگر وقت بازنشستگی است
کمی بالاتر از این بچهها، پیرمردی دو کارتن روی گاری گذاشته است و آن را هل میدهد. نواب ۶۰ سال سن دارد و «چون پیرم بار درست و حسابی به من نمیدهند». او افغان است و مهاجری ۱۰ ساله. نواب چهار فرزند دارد و مستاجر است. به گفته نواب سال گذشته با ۲ میلیون تومان مایحتاج خانواده ۶ نفره خود را تهیه میکرد «اما الان با آن ۲ میلیون برای ۶ نفر میشود فقط نخود و لوبیا گرفت. باید برنج خالی بخوریم.» درآمد نواب نسبت به پارسال ۵۰ درصد کاهش یافته است: «پارسال ماهانه حداقل ۳ میلیون درآمد داشتم اما الان شده حداکثر ۳ میلیون تومان. از اول سال بار درست و حسابی بهم نخورده و کم کم دارم توان کار کردن را هم از دست میدهم. دیگر وقت بازنشستگی است»
افغان دیگری که ۲۰ سال دارد و نامش نجات است هم میگوید: «قبلا پول به افغانستان میفرستادم الان دیگر نمیشود. الان هر یک میلیون میشود ۲ هزار افغان، اگر پول ناهار و کرایه و اجاره خانه را هم حساب کنیم دیگر چیزی نمیماند برای فرستادن به خانه.» نجات با دوستانش در یک خانه ۹۰ متری در شهر ری زندگی میکند و هر روز برای باربری به بازار تهران میآید: «ما ۸ نفریم که باهم در یک خانه زندگی میکنیم و ۵ سال است که به ایران آمدهام. دوسال اول خوب بود. شرایط کار جوری بود که هم خرج خودمان را درمیآوردیم و هم برای خانواده پول میفرستادیم اما الان نمیشود؛ شهریور ماه من ۳ میلیون تومان کار کردم که از این مقدار ۳۰۰هزار تومان کرایه خانه پرداخت میکنم. هزینه خوردوخوراک و رفتآمد هم که حساب کنیم دیگر چیزی نمیماند. افغانستان هم نمیتوانم برگردم چراکه آنجا هم کار نیست. اینجا حداقل امنیت داریم اما اگر به آنجا برگردم نمیدانم چه میشود. برنامه من این بود که خانوادهام را هم به ایران بیاورم اما با این وضع اقتصادی نمیشود.» نجات عضو یک خانواده ۸ نفره است.
جانباز باربر
فتحالله باربری که پاتوق او پایین پلههای مسجد شاه است از قدیمیهای بازار است. او ۲۵ سال پیش دست زن و بچه را گرفت و از ایلام برای پیدا کردن کار به تهران آمد. او جانباز ۲۰ درصد جنگ تحمیلی است. وقتی فهمید دارم گزارش تهیه میکنم کیسه داروهای خود را نشان داد و گفت: همین الان از درمانگاه عربها (درمانگاه خیریه کربلاییها) آمدهام. ۸۰۰ هزار تومان فقط پول داروهام شد. تازه بازم نمیتونم شبها بخوابم. این ترکشهایی که زیر چشمام، پیشونیم و گوشم هست خواب راحت رو از من گرفته. ایکاش اینها رو در میآوردند تا بتونم بهتر باربری کنم. بنیاد ایثارگران بابت جانبازی ماهی یک میلیون تومن به من میده اگر پارتی داشتم یا میتونستم شیرینی یا روغن حیوانی به اندازه دو سه میلیون به کارمندان بدهم شاید ۵درصد به میزان دریافتیم اضافه میشد اما چه کنم که ندارم.
از او در مورد درآمدش میپرسم. به کیسه داروها نگاه میکند و میگوید امسال برای اولین بار تو عمرم شرمنده زن و بچه شدم. پسرم به خاطر بیپولی من مجبور شد دانشگاه رو کنار بذاره. نتونستم اجاره خونه رو تمدید کنم. زنم رو فرستادم دهات خودم و پسرم شب تو پاساژ میخوابیم. الان فقط دعا میکنم یه کاری واسه پسرم پیدا بشه زودتر تا بتونیم حداقل غذای خوب بخوریم. یک هفته هست که غذای گرم نخوردیم. پارسال وضعیت خیلی خوب بود مردم هم دست به جیب بودن اما الان هر کی محکم جیبش رو چسبیده طوریکه اگه ماهی ۵۰۰ هزار تومن دربیارم خدا رو ۱۰۰ هزار مرتبه شکر میکنم. الان هم که ساعت ۱ ظهر شده یک قرون هم دشت نکردم فقط دعا میکنم یه باری بخوره حداقل بتونم سیگار بخرم حالا ناهار هم نخوردم مهم نیست.
فتحالله در مورد شهرداری و اجازه کار کردن در بازار میگوید: پارسال یک نفر آمد یه دفتری گوشه بازار درست کرد چند نفر رو فرستاد سراغ کسانی که گاری و چرخ دستی داشتند که شما باید بابت کار کردن ماهانه اینقدر بدهید تا گاریها رو پلاک کنم. ما هم مجبوری دادیم البته اون هم بیشتر به افغانها گیر میداد. چون اکثرشون غیر قانونی اینجا هستند نمیخواستند بهانه دست کسی بدهند. خلاصه نزدیک به ۲۰۰ میلیون جمع کرد بعدا فهمیدیم کلاهبردار بوده و اصلا از طرف شهرداری نبوده و تمام این چند ماه الکی تو بازار خودش و آدماش میچرخیدند و پول از کارگرها میگرفتند. البته شهرداری قبلا یه چیزی میگرفت اما امسال اینقدر وضعیت خراب شده که اونها هم بیخیال شدند.
کرایه گاری
مشاهدات نشان میدهد گرچه شرایط کار در بازار برای باربرها خراب شده، اما بازار کرایه گاری و چهارچرخهها داغ است. نجات میگوید «تو این ۵ سال که ایرانم هنوز نتونستم یک گاری بخرم و مجبورم اجاره کنم.» به گفته او اجاره هر گاری چهارچرخه روزانه ۵۰ هزار تومان و اجاره هر گاری دوچرخه روزانه ۲۰ هزار تومان است: «ما هم مجبوریم اجاره کنیم. نمیتوان بار را روی کول گذاشت و تمام بازار را گز کرد. با گاری کار سریعتر میشود و میتوان درآمد بیشتری داشت.»
باربرهای بازار در شرایط بدی قرار دارند. مشاهدات میدانی حاکی از افت ۵۰ تا ۶۰ درصدی درآمد اندک آنهاست و سبد غذایی آنها روزبهروز در حال کوچکتر شدن است به گونهای که اگر از گوشت قرمز بگذریم، اقلامی مثل گوشت مرغ هم از سفره آنان در حال حذف شدن است و خرید «عدس هم که کیلویی ۳۰ هزار تومان شده و میترسم همین را هم از دست بدهیم.» نکته قابل تامل اینجاست که از ۶ باربری که صحبت کردند، هیچکدام از ماه گذشته گوشت قرمز مصرف نکردهاند. با توجه به بالا رفتن هزینههای زندگی اعم از اجاره بهای خانه، کرایه حملونقل و غذا و این موضوع که درآمد آنها ثابت نیست و بهصورت انعام پرداخت میشود؛ اقلامی مثل گوشت قرمز از سفره آنها حذف شده و مصرف گوشت مرغ نیز نزدیک به ۷۰ درصد کاهش یافته است: «با وضعیتی که داریم هفتهای یک بار که مرغ میخوریم شانس آوردیم.»