الزامات رشد اقتصادی
در سه ماهه نخست سال 99 نرخ رشد اقتصادی منفی 6 دهم درصد (بدون نفت) اعلام شد. این واقعیت آماری بدان معناست که تولید کالا، خدمات و رونق بازار و بهبود وضعیت اقتصادی مردم به میزان منفی 6 دهم درصد کاهش یافته است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، روندی که در طول دهههای گذشته بارها با فراز و فرودهای قابل تأمل همراه بوده است.از سالهای ١٣٤٠ تا ١٣٥١ که میانگین سالانه رشد اقتصادی نزدیک به ١٢ درصد را تجربه کردیم تا دوره زمانی ١٣٥٢ تا ١٣٥٦ که رشد اقتصادی ایران پرنوسان و ناپایدار بود و زمینه بروز پدیده بیماری هلندی پدیدار شد. پس از آن نیزطی سالهای ١٣٥٧ تا ١٣٦٧ رشد اقتصادی متأثر از بروز جنگ 8 ساله با کاهش مواجه بود اما در دوره ١٣٦٨ تا ١٣٨٦، با وجود نوسانی که وجود داشت، متوسط سالانه رشد اقتصادی برابر با 5 درصد حاصل شد. پس از این فراز نسبی، فرود عمیق سال های 87 به بعد به وقوع پیوست.دوره جدیدی از بیثباتی و رکود. دراین دوره با وجود افزایش تاریخی درآمدهای نفتی، به سبب مدیریت نامناسب درآمدهای نفتی، آثار بیماری هلندی همانند اواسط دهه 50، بار دیگر در اقتصاد ایران ظاهر شد. پس از آن نیز دهه 90 همزمان با تشدید تحریمهای بینالمللی، اقتصاد کشور دچار رکود عمیق شد و رشد اقتصادی منفی را تجربه کردیم. با توجه به این نوسانها از کارشناسان خواستیم الزامات تقویت رشد اقتصادی را تشریح کنند.اینکه برای تحقق این مهم کدام بخشهای اقتصاد باید تقویت و نقدینگی به کدام سمت هدایت شود.
همه بخشها ظرفیت توسعه دارند
حسن فروزان فر
رئیس کمیسیون حمایت قضایی و مبارزه با فساد اتاق تهران
سرمایهگذاری تابعی از اندیشه و برداشت سرمایهگذاران و فعالان اقتصادی بخش خصوصی نسبت به آینده است. اگر مجموعه حاکمیت توانایی ایجاد یک چشمانداز روشن، قابل فهم و قابل پیشبینی از آینده را برای فعالان اقتصادی بخش خصوصی نداشته باشد، سایر ابزارها همچون سیاستهای پولی و مالی نمیتوانند به تنهایی ظرفیتهای لازم برای ایجاد انگیزه و فعالیت از جنس توسعه و سرمایهگذاری را ایجاد کنند. در این شرایط سرمایهها و منابع عمومی مردم در قالب نقدینگی جامعه به سمت فعالیتهای مولد و توسعه آفرین حرکت نمیکند و به سمت ظرفیتهای سفته بازی که در بازارهای مختلف وجود دارد، هدایت میشود. موضوعی که سالها است با آن روبهرو هستیم. بنابراین مردم برای حفاظت از منابع خود، نقدینگی خود را در بازارهای کوتاه مدت مثل بازار سکه، ارز و مسکن نه با اندیشه توسعه بلکه با اندیشه سفتهبازی مورد بهرهبرداری و جابهجایی قرار میدهند. مردم حتی وقتی وارد بورس میشوند نگاه سفته بازی دارند نه نگاه سهامداری و سرمایهگذاری بلند مدت.این دیدگاه در بین جامعه و مردم هرچه بیشتر وجود داشته باشد زمینه تشدید آن نیز فراهمتر میشود. آنچه باید اتفاق بیفتد فارغ از اینکه کدام بخش امروز میتواند بیشتر یا کمتر کمک کند، یک فضای همراه با امیدواری به آینده است. وقتی این فضا فراهم نباشد هیچ کدام از بخشها زمینه حفاظت و تبدیل کردن به سرمایه ملی برای این نقدینگی در جامعه را ندارد. پس مردم گریزانند از اینکه سرمایه محدود خود را در جایی بهصورت سرمایه برای استفاده از آن در فاصله دور یا نزدیک فراهم کنند. در عوض مردم ترجیح میدهند که در یک فضای تورمی با محدودیتهای قابل پیشبینی در زمینه آینده منابع خود را بگذارند. همه ما اگر ۱۰۰ میلیون تومان پول داشته باشیم و با واژه بازگشت ۵ ساله آن روبهرو شویم، حاضر نیستیم آن را سرمایهگذاری کنیم و ترجیح میدهیم آن را در بازاری سرمایهگذاری کنیم که نقدشوندگی بالا داشته باشد به علاوه اینکه ارزش پولمان را حفظ کند. در آن وضعیت حتی نگران تولید و آینده و رشد اقتصادی مملکت نیز نمیتوانید باشید چون میخواهید زندگی خود و آینده نزدیک خود را کنترل کنید. هیچ وقت حاضر نمیشوید منبع خود را در یک فضایی که در آینده آن ابهام کامل وجود دارد به یک سرمایه، میز و صندلی، دستگاه و حقوق کارمند تبدیل کنید تا ببینید در آینده چه اتفاقی میافتد. همین وضعیت موجود یعنی رشد منفی تخصیص منابع برای سرمایهگذاری و شکلگیری سرمایه در کشور میشود. متأسفانه این رشد سالیان سال است که بهصورت منفی شروع شده و در واقع خالص داراییهایی که برای سرمایهگذاری در کشور جمع میشود منفی است.حال این پرسش مطرح میشود که علاوه بر موارد گفته شده بر کدام بخشها باید متمرکز بود و رشد اقتصادی باید به کدام بخش برود و تقویت شود؟
در پاسخ باید گفت همه بخشها در ایران ظرفیت توسعه دارند چون ما دچار عقب افتادگی و استفاده نامناسب از امکانات و فرصت هایمان هستیم. بخش کشاورزی، صنعت و بخش فعالیتهای خدماتی در کشور ما ظرفیتهای زیادی برای توسعه دارد. همه اینها با توجه به ظرفیتها، پتانسیلها و موقعیتهای جغرافیایی و آب و هوایی که در ایران وجود دارد، قابل سرمایهگذاری و توسعه هستند. کسب و کارهای نوین و جدید مبتنی بر استفاده درست از اینترنت و دستگاهها و ارتباطات گستردهای که اکنون به وجود آمده است. هر کدام از اینها را که نگاه کنیم ظرفیتهای توسعه و اشتغالزایی خیلی خوبی میتوانند ایجاد کنند. اما با کنترل، مدیریت و تصویری که ما از آینده داریم به فعالان اقتصادی، مردم و جامعه نشان میدهیم، مردم انگیزهای برای فعالیت در هیچ کدام از اینها ندارند. باید مردم برای ادامه فعالیتهای خود در هر سطحی که هستند مدیریت نقدینگی خود را انجام دهند و سعی کنند از بازارهای موجود برای حفظ حداقل منابع خود استفاده کنند. بنابراین ما در زمینه اینکه در چه حوزههایی میشود سرمایهگذاری کرد محدودیت داریم. ضمن اینکه پهنهای که در کشور ما وجود دارد پهنه گستردهای است و حوزههای مختلف در آن قابل رؤیت هستند. اکنون این پهنهها اقتصادی نیستند اما میتوانند اقتصادی باشند و علاوه بر آن امکانات اولیه مناسب و جمعیت جوان قابلیت فعال بودن را داریم. موضوع این است که شرایط کنونی جامعه ما مثل یک بیمار است که دیابت سنگین دارد اما آن چند سی سی انسولین که ظرفیت استفاده از این قند را برای سلولهای خون او به وجود میآورد در خون او نیست و دچار بیحالی میشود. چون قند خون او بالاست و ما نیز نقدینگی بالا در جامعه داریم اما تولید کننده، فعالیتهای تولیدی و مولد در تکاپو برای تأمین مالی حداقل برای امور خود هستند. چون کسی حاضر نیست منابع نقدی خود را در شرایط اقتصادی فعلی در اختیار فعالیتهای تولیدی و مولد بگذارد. این فعالیتهای مولد لزوماً تولید نیست بلکه کشاورزی، ارائه خدمات و... نیز است. افراد ترجیح میدهند سرمایه خود را بهصورت نقد و بهصورت بستههایی از طلا، دلار، مسکن و... نگهدارند.
رشد بد، رشد خوب، مسأله این است
محمدقلی یوسفی
استاد دانشگاه علامه طباطبایی
تمرکز روی رشد اقتصادی اشتباه است. متأسفانه درک نادرست نه فقط در بین سرمایه داران و رسانهها بلکه در بین محافل آکادمیک نیز وجود دارد. هرچیزی که رشد کند خوب نیست. غدههای سرطانی نیز رشد میکنند. بنابراین ما باید بفهمیم چه منظوری از رشد اقتصادی داریم. رشد اقتصادی تغییر یک عدد و یک میانگین نادرست است. یعنی کالاها و خدمات ناهمگن را بیاورند و میانگین بگیرند. این قضیه مثل این میماند شما دستمزد یک معلم، قیمت یک کامپیوتر، قیمت نفت، بنزین، شیر و انواع میوه ها را جمع زده و میانگین بگیرید. اگر بخواهید تولید را اندازه بگیرید باید مقدار فیزیکی اینها را جمع بزنید. میانگین شیر، بنزین، نفت، روغن، دستمزد استاد دانشگاه یا کارمند، ارزش محصولات صنعتی و کشاورزی مثلاً سیب و پرتقال، اتومبیل و یخچال را بگیریم چه معنی میدهد؟ یک سری افراد روی متغیرهایی صحبت میکنند که اصلاً نمیدانند راجع به چه صحبت میکنند. رشد اقتصادی یک چیز اشتباه است. اگر در گذشته به دلایل خاصی روی آن تأکید میکردند اضافه کردن آن معنی نمیدهد. بنابراین میانگین ارزش پولی اینها را محاسبه میکنند که این رقم به هیچ عنوان نمیتواند تصویری از اقتصاد ایجاد کند. این رقم نشان نمیدهد که کدام بخش اقتصادی رشد کرده و کدام بخش رشد نکرده است. اگر درآمد متوسط بخواهد تغییر کند نشان دهنده هیچ موضوع خاصی نیست مثل اینکه کدام بخش توسعه پیدا کرده یا عقب رفته است.
برای درک این موضوع فرض کنید درآمد ۱۰ درصد ثروتمندان زیاد و درآمد
۹۰ درصد مردم کم شود باز میانگین میتواند رشد کند. اگر رفاه ۹۰ درصد مردم کاهش پیدا کرده و فقط ۱۰ درصد افزایش یابد، اقتصاد رشد میکند ولی این اتفاق خوبی نیست که روی آن تأکید میکنیم. همه میدانیم وقتی ۱۰ درصد مردم ثروتمند و بقیه با مشکل مواجه هستند در نهایت اتفاق خوبی رقم نمیخورد. بنابراین رشد خوب و رشد بد داریم. اقتصادی که بخش اعظم تولید آن ارتباطی با ارزیابی مصرف کننده ندارد، این رشد اقتصادی آزادانه انتخاب نشده است و مشارکت مردم را دربر ندارد. بنابراین این رشد اجتماعی نبوده، رشد بدی است که باید با آن مقابله شود. ما در مسیر اشتباهی حرکت میکنیم. اگر اقتصادی در مسیر اشتباه رشد کند رشد بیشتر آن سرطانی است و باید از آن پیشگیری کرد. این رشد هر اندازه کمتر باشد بهتر است و مثل این میماند که به جای رفتن به مشهد به تبریز بروید. در این صورت بنزین مصرف کرده و مسیر اشتباه را در پیش می گیرید. پس اقتصاد رشد میکند اما در کدام مسیر؟ چون کلمه رشد بار معنایی مثبتی دارد فکر میکنیم همه جوانب آن خوب است. چیزی که در اقتصاد از آن بهعنوان رشد اقتصادی یاد میشود، رشد تولید ناخالص داخلی است که این رشد نیز اسم تولید را با خود دارد ولی در واقع تولید نیست! در واقع این رشد مصرف پول است. اگر کشورهای توسعه نیافته را با کشورهای توسعه یافته مقایسه کنیم چون اقتصاد کشورهای پیشرفته مبتنی بر بازار است، بخش خصوصی رشد میکند، مشارکت مردم را در بردارد. اما در کشورهای توسعه نیافته که این رشد ربطی به انتخاب مردم ندارد و به وسیله هزینههای دولتی و فرهنگی، هزینههای بوروکراسی، جابهجایی پول و هزینههای واسطه گری است، رشد، رشد بدی است. کشور باید رشد خوب داشته باشد که ناشی از مشارکت مردم است از طریق افزایش تولید صنعت و کشاورزی، انتقال کارآیی و بهرهوری، ایجاد اشتغال، داوطلبانه و خود انگیخته باشد. اما از طریق جابهجایی پول توسط دولت و فعالیت سوداگرانه، دلالی، واسطهگری، هزینههای نظامی و فرهنگی و بوروکراسی، در مسیرهای نادرست نیز اقتصاد رشد میکند ولی این رشد، رشد بدی است و باید جلوی آن گرفته شود. بنابراین رشد بد مشکل ساز است. وقتی این رشد در مسیر بد و سرطانی پیش میرود باید از آن جلوگیری کرد. در یک جامعه اگر درآمد اقشار ثروتمند را بالا ببرید اقتصاد رشد میکند یا اگر در بخش خدماتی سرمایهگذاری کنید اقتصاد رشد میکند. ولی ما نمیتوانیم این را پیشرفت اقتصادی بدانیم. متأسفانه دو شاخص غلط داریم که دولتمردان و سیاسیون روی آن متمرکز هستند. یک زمانی مردم آگاهی نداشتند و دولتمردان میتوانستند روی این اتکا کنند که اقتصاد رشد کرده است. سؤال اینجاست آیا اقتصاد به دستور شما رشد کرده است؟ اگر شما بتوانید از چنان ابهتی برخوردار باشید که بتوانید اقتصاد را ۵ درصد رشد دهید چرا آن را ۱۰ درصد رشد نمیدهید؟ واقعیت این است که اقتصاد با دستور رشد نمیکند. اولاً چیزی که از آن بهعنوان رشد یاد میکنیم ممکن است رشد اقتصادی و مطلوب نباشد و رشد بد باشد. بنابراین اگر هدف این است که رشد سریعتر صورت بگیرد شما مردم فقیر را رها کنید و به ثروتمندان توجه کنید و اقتصاد سریعتر رشد میکند. بخشهای صنعتی کشاورزی را رها کنید و فقط به بخشهای خدماتی برسید اقتصاد رشد میکند. چون تأکید رشد اقتصادی روی کالای نهایی است، رشد تولید نیست بلکه رشد مصرف است. اشتباه است که مسئولان ما روی چیزی که نباید متمرکز میشوند. اگر واقعاً رشد اقتصادی میخواهید باید اقشار فقیر جامعه را رها کنید. اگر چنانچه ۱۰ درصد درآمد ثروتمندان افزایش و درآمد ۹۰ درصد مردم کاهش پیدا کند و بیکار باشند رشد اقتصادی خواهیم داشت که رشد نادرستی است. اگر صنعت و کشاورزی از بین برود اقتصاد رشد میکند! در نهایت میتوان گفت کشور باید پیشرفت کند آن هم پیشرفتی که براساس صنعت و کشاورزی باشد که بخواهد از وابستگی به درآمد نفت رها شود.