x
۳۱ / تير / ۱۳۹۹ ۰۵:۰۱
5 دیپلمات و کارشناس ارشد سیاست بین‌الملل بررسی کردند:

دیپلماسی آمریکا در جهان پساترامپ

دیپلماسی آمریکا در جهان پساترامپ

در دوران سه سال و هفت ماهه زمامداری دونالد ترامپ در امریکا، دولت وی به جان ناتو افتاده و شمشیرها را برای چین و کره‌شمالی از رو بسته و از زیر بار تعهدات بین‌المللی متعددی که در دوران رؤسای جمهوری قبلی امریکا به‌وجود آمده و امضا شده بود، گریخته و آنها را فسخ کرده است.

کد خبر: ۴۵۴۱۴۳
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، با این اوصاف اگر جو بایدن دموکرات آبان‌ماه در دوره جدید انتخابات امریکا بر دونالد ترامپ جمهوریخواه فائق آید، قاعدتاً بسیاری از قراردادهای پایمال شده اخیر از نو احیا خواهند شد و دولت بایدن که طبعاً خواستار و مجری ایده‌آل‌های حزب دموکرات است، در صدد جلب قلوب کشورها و ملت‌هایی خواهد بود که ترامپ بی‌محابا به آنها تاخته است. پنج مقام سیاسی و پژوهشی مطرح در جهان غرب و شرق با اندیشیدن در همین خصوص و ترسیم یک امریکای بدون ترامپ و مبتنی بر ایده‌های جو بایدن در سایت «پراجکت سیندیکیت»، آینده دیپلماسی امریکا در دوران پسا ترامپ را پیش‌بینی و ترسیم کرده‌اند.

آنا پالاچیو، وزیر خارجه سابق اسپانیا:

ناتو در حال مرگ است

ینس استولتنبرگ دبیرکل ناتو مدعی شده که ناتو موفق‌ترین ائتلاف سیاسی- نظامی تاریخ بوده اما واقعیت امر این است که این اتحادیه در راه مرگ و نیستی قرار دارد. شاید این از خودخواهی ترامپ بود که اینگونه ناتو را از 2016 به بعد در منگنه گذاشت اما ناتو هم با تعلل در جلب رضایت و نیازهای اکثر اعضایش یا بی‌تفاوتی در قبال تفرق و جدایی کشورها از این نهاد، پایه‌گذار اصلی این برخورد سرد و انفعالی با خود بوده است. ناتو هرگز نتوانسته است روابط آتشین بین برخی اعضای آن (همانند فرانسه و ترکیه) را مهار کند. سران ناتو می‌توانند ده‌ها بهانه برای اینگونه آتش‌افروزی‌ها بیاورند اما واقعیت این است که ناتو کاملاً از ایده‌آل‌های اولیه‌اش دور افتاده و به‌روالی عمل می‌کند که به‌خودی خود تقویت‌کننده تفرق‌ها بین اعضا است. حتی یک آلمان قدرتمند که همیشه بار سنگین تشکل ناتو را بر دوش‌های استوار خود حمل کرده، در سال‌های اخیر دور از گذشته درخشانش به مظهر تفرق و داشتن اقتصادی غیر پویا تبدیل شده است. رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری ترکیه براساس همه مواضع تند پرشمار و بیش از حد صریح‌اش در قبال تحولات بین‌المللی همیشه به تندروی و عدم رعایت اصول سیاسی متهم شده است. نادیده گرفته شدن این افراط گری‌ها توسط ترامپ و عدم مجازات این‌کشور نشان می‌دهد بیش از آنکه امریکا اعضای ناتو را یاغی کرده باشد این اعضای ناتو هستند که با مراعات نکردن اصول نظامی و سیاسی موجود ناتو را به سوی متلاشی شدن سوق داده‌اند. البته تنها ترکیه و اوکراین نیستند که مرتکب برخی سوء رفتارهای نظامی و سیاسی شده‎اند. فرانسه در سال‌های اخیر و در دوران امانوئل مکرون چه در صحنه‌های داخلی و چه در عرصه‌های بین‌الملل کج‌روی‌های آشکاری داشته است. موضع کاملاً متفاوت کشورهای عضو ناتو در قبال مسائل لیبی و شخص ژنرال حفتر که می‌کوشد دولت رسمی طرابلس را ساقط کند، نشان می‌دهد وحدت که اولین دستور‌العمل ناتو توصیف شده، به‌واژه‌ای صوری و بی‌معنا تبدیل شده و هر یک از اعضای این نهاد ابتدا به سود شخصی خود می‌اندیشند تا منافع جمعی. با همه انجماد فکری ترامپ و خودخواهی‌های بیمارگونه وی شاید این برآورد از جانب وی که ناتو هیچ سودی برای امریکا ندارد، توصیف چندان غلطی از آن نباشد. به این ترتیب بایدن در صورت رسیدن به کاخ سفید می‌تواند برای عوض کردن این معادلات بکوشد و دوباره با ناتو همکاری‌های وسیعی داشته باشد اما بعید است سیاست‌های این نهاد به‌گونه‌ای درآید که 30 تا 40 سال پیش بود و از وضعیت فعلی فاصله‌گیرد.

زیگمار گابریل، وزیر خارجه پیشین آلمان:

آینده اروپا به رفتار خودش بستگی دارد

این باور اشتباه آلمانی‌ها که در 75 سال سپری شده از زمان پایان جنگ جهانی دوم هر خطا و لغزش تازه از سوی آلمان با دیده اغماض نگریسته شده، بهانه‌ای برای استمرار ضعف‌های ژرمن‌ها و قدرت نمایی‌های مکرر امریکا بویژه در دوران ترامپ بوده که معتقد است اروپا هیچ وحدت و قدرت متحدانه و قابل اعتنایی ندارد و مثل لشکر رنگ پریده‌ای است که از ایام اوجش دوران زیادی سپری شده است. از همه بدتر اینکه زلزله‌های سیاسی در اروپا و بویژه شرق این قاره و متلاشی‌شدن اتحاد جماهیر شوروی و سر برآوردن 15 کشور ظاهراً مستقل از درون آن و همچنین تبدیل شدن یوگسلاوی به شش کشور مستقل کوچک‌تر که فقط صربستان و کرواسی در آن قدری جلوه‌گری دارند و بیرون آمدن چک و اسلواکی از درون چکسلواکی سابق؛ چیزی به‌نام وحدت و استحکام در اروپا باقی نگذاشته است. در این میان امریکا هم تصمیم گرفته است به‌جای انگاشتن روسیه به‌عنوان دشمن اصلی‌اش چین را در چنین جایگاهی بنشاند. این مسأله هم خبر از ضعف مفرطی می‌دهد که اروپایی‌ها و حتی قدرتمندترین کشورهای آن در چشم امریکایی‌ها دارند. اکنون این باور ریشه عمیقی دارد که حتی اگر جو بایدن بر ترامپ غلبه کند روس‌ها را دوباره رقیب اصلی امریکا تلقی نخواهد کرد.

با این اوصاف ایجاد هر تغییری در نگرش امریکا نسبت به اروپایی‌ها بیش از آنکه ریشه در رفت و آمدهای ترامپ و بایدن داشته باشد، محصول عملکرد اروپایی‌ها در ادامه سال 2020 و 2021 خواهد بود که کاخ سفید یک بار دیگر سیاست‌های خود را در قبال اروپا تنظیم و اجرایی خواهد کرد. اروپایی‌ها از اینکه امریکا «برجام» را ترک کرد و در برخی تعهدنامه‌های بین‌المللی دیگر هم غیرمسئولانه عمل و آنها را فسخ کرد، دل پری دارند اما از ضعف آنها نیز همین بس که حتی نتوانسته‌اند از همین مسأله چماقی بسازند و بر سر امریکایی بکوبند که سیاست‌های رئیس‌جمهوری‌اش حتی با «هم حزبی»‌های خودش نیز همخوانی ندارد. اروپایی‌ها ابتدا باید یک منشور کاری جدید برای خود بنویسند و با تأکید بر تجدد وحدت بین خود به راه‌هایی وارد شوند که برای تک‌تک‌شان سودمند باشد و هم رفتارشان قاره‌ای را جلوه‌گر نشود که در آن هر چیزی یافت می‌شود الا وحدت عمومی بین‌کشوری و مابین ملت‌ها.

الکساندر سوروس، عضو ارشد «بنیاد جوامع آزاد»:

برای بایدن هم اروپا موضوع اول نیست

 هایکو ماس، وزیر خارجه فعلی آلمان در اجلاس اخیر «سیاستگذاری‌های خارجی اروپا» گفت، برای اروپایی‌ها بیش از آنکه پیروزی یا شکست جو بایدن در انتخابات ماه نوامبر امریکا مهم باشد، باید تنش زدایی در سطح قاره خودشان اهمیت داشته باشد. شکی نیست که پس از حدود چهار سال مجادلات پایان‌ناپذیر ترامپ با اروپایی‌ها که حتی سبب خروج امریکا از پیمان «پاریس» شد، بایدن درصورت پیروزی دست به حرکاتی 180 درجه متفاوت با او خواهد زد و پشت میز مذاکره با سران قاره سبز در زمینه‌های مختلف خواهد نشست اما سؤال اساسی این است که آیا تشدید یا تمدید روابط با اروپا از اولویت‌های امریکا خواهد بود؟ اگر به نظریه‌پردازی‌های هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه امریکا رجوع کنیم، می‌بینیم، چنین چیزی برای امریکای 2020 ضرورت زمانی ندارد. بایدن قطعاً از این قضیه خوشحال است که ترامپ به سبب تندروی‌هایش از نظر اروپایی‎ها بشدت منفور است اما وقتی نزد خود فکر کند، می‌بیند چیزهای چندان بیشتری برای راه‌آمدن با اروپایی‌ها و اهالی قاره‌ای ندارد که خودشان نیز در تشخیص خوب و بد کارهایشان دچار اختلاف سلیقه عمیق‌اند. محتمل‌ترین اتفاق در صورت روی کار آمدن بایدن این است که امریکا با بسیاری از کشورهای رانده شده توسط ترامپ دیالوگ‌های تازه‌ای را بگشاید و پل‌های ویران شده پشت‌ سر ترامپ را ترمیم و از نو تعبیه کند، اما این حداکثر کاری است که بایدن در قبال قاره‌ای خواهد کرد که اینک نقش استراتژیک و لجستیکی‌اش حتی از قدرت‌های شرق آسیا کمتر به نظر می‌رسد. ضعف مفرط امریکا در برخورد با شیوع کرونا در این کشور که بسیاری از اتباع اروپایی ساکن این کشور را به کام مرگ کشانده، اروپا را به درجه‌ای از نفرت از امریکا رسانده که لا‌اقل در سطح همین قاره کم‌سابقه است. اما وقتی به جنبه‌های اقتصادی قضایا فکر کنیم و سقوط اقتصادی شرکت‌های الکترونیکی و تجاری نامدار اروپا در سنوات اخیر را مبنای رایزنی خود قرار بدهیم، می‌بینیم امریکای ترامپ اصلاً به سقوط جایگاه خود از منظر اروپایی‌ها بها نمی‌دهد، زیرا می‌داند گام‌هایش به سمت آینده، از درون اروپا عبور نمی‌کند.

جوزف اس نای جونیور، کارشناس ارشد دانشگاه هاروارد:

همه دشواری‌های «ترامپ نبودن»

بسیاری از تحلیلگران معتقدند نظم لیبرال و آنچه وحدت غرب شرق نامیده می‌شود، پس از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در امریکا و ارتقای هرچه بیشتر چین در معادلات سیاسی و اقتصادی، تبدیل به مزرعه‌ای بی‌محصول و ملکی متروک شده است اما اگر جو بایدن هم به ریاست جمهوری امریکا برسد، چنین چیزی را بسرعت و بشدت تغییر نخواهد داد. معضل کرونا و قربانیان بی‌شمار آن یکی از عوامل سرنوشت‌ساز در هر کشوری است و بر نتیجه انتخابات بعدی امریکا هم تأثیر می‌گذارد. بنابراین وظیفه جو بایدن است که در صورت پیروزی در انتخابات سیاستی برای کاهش اثرگذاری این بیماری بیابد. اما به محض کمتر شدن قوای کرونا معضلات اساسی‌تری روبه‌روی بایدن 78 ساله صف‌آرایی خواهند کرد. بایدن ابتدا باید دل‌هایی را آرام کند که به‌خاطر به قتل رسیدن جورج فلوید خون شده است. در ماه‌های نخست ورود احتمالی بایدن به کاخ سفید نه کسی از او یک مهندسی تازه در روابط با چین را می‌خواهد و نه طراحی برنامه‌های نوین برای عقب راندن مکانیسم‌های مخفی و مرموز ولادیمیر پوتین را. بایدن باید ابتدا ثابت کند که برخلاف ترامپ یار و همسوی نژادپرستان امریکا نیست و یک اصلاحات اساسی را در ساختار پلیس این کشور مدیریت و اجرا کند. اما سوابق و تاریخ می‌گویند دموکرات‌ها توان این کار را ندارند و ملایم‌تر از آن هستند که بتوانند دست به تغییر ساختار سنتی پلیس امریکا بزنند. بایدن پس از رها شدن از این مسئولیت‌های اولویت‌دار باید مقوله ترسیم مجدد روابط امریکا با چین، روسیه و کره شمالی را در ردیف اجرا بگذارد. اما ابتدا باید پاسخ این سؤال بنیادین را بیابد که در نظم نوین جهانی کدام کشور واقعاً چپ‌گرا و کدامین رژیم‎ها اهل معامله هستند. بایدن حتی در بحث‌های اقتصادی نیز به شیوه‌هایی بسیار متفاوت با ایام ترامپ برای معامله با شرقی‌ها و بویژه چین، دو کره و ژاپن محتاج است، زیرا تعرفه‌های سنگین ترامپ روی کالاهای شرق آسیایی هم باعث کاهش رونق این کالاها نشده است. بایدن در کمپین‌های تبلیغاتی‌اش می‌تواند تا سرحد امکان از سیاست‌های اقتصادی ترامپ انتقاد کند اما وقتی زمان ترسیم و اجرای نقشه‌هایی جدید و متفاوت برسد، با این سؤال مهم مواجه خواهد بود که انتخاب‌هایش باید چه باشد که وی را از ترامپ تفکیک کند. در این هنگام است که او در عمل با دهلیزهایی مواجه خواهد شد که همه رؤسای جمهوری سنوات اخیر امریکا را به سوی خطوطی نسبتاً مشابه سوق داده و فقط بر‌اساس دموکرات یا جمهوریخواه بودن از شدت آنها کاسته یا بر آنها افزوده است.

اندروشنگ، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هنگ کنگ:

منجلاب سیاست خارجی امریکا، کار کیست؟

در کتاب پرفروش اخیر جان بولتون، بر این نکته تأکید شده که هرگونه سیاستگذاری دونالد ترامپ در زمینه روابط با خارجی‌ها، بر اینکه طرف مقابل تا چه میزان سود اقتصادی برای واشنگتن دارد، استوار شده‌است. اما پرسش بی‌پاسخ مانده اصلی این است که منجلاب فعلی امریکا، محصول همین نگرش بوده است یا محصول سال‌ها کجروی رؤسای جمهوری قبلی امریکا و اولویت‌بندی‌های سیاسی آنان و نوع نگاه امریکا به مناسبات جهانی؟ شکی نیست که نوع رهبری ترامپ انحصارگرایانه و بیمارگونه است و او گاه از کسانی هیولا می‌سازد که اتفاقاً چیزی بیشتر از یک بره نیستند. اما باید دید بایدن نیز با بستر فکری‌ای که آبشخور آن از نظام‌های بیش از حد محافظه‌کارانه باراک اوباما و بیل کلینتون می‌آید، چه میزان صلاحیت برای برقراری نظامی معقول‌تر و کارآمدتر را دارد؟ ترامپ هر چیزی را که به گمان خودش و مشاوران اندکش برای سیاست امریکا ناباب می‌انگارد، ریشه‌کن می‌کند. اما بایدن نیز به‌عنوان مرد دوم امریکا در نظام هشت ساله باراک اوباما، نماینده طرز نگرشی بود و هست که از هرگونه کار صریح و ضربتی حتی اگر منافع کشورش در آن نهفته باشد، رویگردان است و تا ضمانتی صددرصد در‌مورد بهبودی امور نبیند از هر ریسکی دوری می‌کند و این در مناسبات فعلی جهان که در آن هیچ چیز همانی نیست که به نظر می‌رسد و هر چیز ظاهراً ایمنی می‌تواند مرگبار باشد، نوعی خودزنی است. ترامپ در سه سال و هفت ماه اخیر حتی اعضای کابینه خود را نیز ده‌ها بار قلع و قمع کرده اما لا‌اقل در حوزه‌های تحت رهبری‌اش نوعی قاطعیت ولو بیمارگونه داشته‎است. حال آنکه دولت احتمالی بایدن با همان سؤال و ابهام قدیمی عجین شده با دموکرات‌ها مواجه خواهد شد که چه بکنیم تا همه طرف‌های مناقشه بین‌المللی را با خود یار کنیم تا بازنده هیچ‌یک از آنها نباشیم. در جهان فعلی که زمانه آدم‌های تندرو و اهل ریسک و حتی یکسونگر است، این مرامنامه هیچ منفعتی ندارد. ترامپ متهم به استفاده از نیروهای خارجی و بویژه اهرم‌های روسی در راه فتح انتخابات امریکا شده اما واقعیت امر این است که روح محافظه‌کارانه دموکرات‌هایی مثل بایدن و اوباما به قدری شکننده است که حتی نمی‌توانند از سایر عناصر کج و نادرست رایج در انتخابات غربی‌ها نیز وسیله‌ای برای پیروزی خود بسازند.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x