برجام؛ پایان دیپلماسی یا مدلی برای گفتوگو
حمله سهمگین جریانهای مخالف داخلی به توافق هستهای که این روزها به بهانه مشکلات اقتصادی دوباره به نقطه جوش خود رسیده است، فارغ از اینکه در متن جنگ فرسایشی امریکا علیه ایران بهوقوع پیوسته است و از عواقب ناگزیر آتشی است که دونالد ترامپ با خروج یکجانبه از این توافق شعله ور کرد؛ اما در نمای کلیتر تصویر عینی این واقعیت است که بسیاری در داخل میکوشند با فراهم کردن بساط مغلطه علیه برجام هیچ حاشیه امنی برای دیپلماسی باقی نگذارند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، دستمایههای این دسته از مخالفان برجام، شعارها و سادهسازی نتایج مذاکراتی است که مستندات آن بازگشتن تحریمهای اقتصادی امریکا با هدف وارد کردن فشار حداکثری به ایران است. مخالفان مذاکره و توافق برای تکمیل مغلطه خود به تنگنای اقتصادی حاصل از تحریمهای امریکایی استناد کرده و فریاد میزنند که همه آنچه در نتیجه برجام روی داده بواسطه نادیده گرفتن خطوط قرمز نظام از سوی دولت حسن روحانی بوده است. آنچه مخالفان در نقد عملکرد دولت آن را نادیده میگیرند بیپاسخ گذاشتن پرسش هایی از این قبیل است؛ نظام جمهوری اسلامی در سال 92 تحت چه شرایطی حاضر شد مذاکرات شکست خورده هستهای را در سطح و رویکردی دیگر و با هدف دستیابی به یک توافق از سرگیرد؟ نسخه پیشنهادی مخالفان برای گرفتن امتیازهای یکجانبه از غرب چه بود؟ چرا منتقدان دولت روحانی در دوران حاکمیت تفکر خود موفق به گرفتن هیچ امتیازی از غرب نشدند؟ آنها تحت چه شرایطی فضا را برای گفتوگو با ابرقدرتها مهیا میدانند؟ برنامه آنها برای چرخیدن همزمان سانتریفیوژها و زندگی مردم چیست؟ آیا همه دستاوردهای توافق به مسائل فنی محدود میشود یا اینکه صلح در صحنه بینالملل و منطقه پرآشوب خاورمیانه نیز به همان اندازه حائز اهمیت است؟ سؤال مهمتر این است که طرح چنین خواستههایی تا چه اندازه واقع بینانه و منطبق بر عملکرد منتقدان دلسوز است؟ آیا نمیتوان گفت هدف اغلب این شعارپردازیها این است که وضعیت فشار ادامه پیدا کند تا در آوردگاه انتخابات 1400 به زعم خود دست پری برای انتقاد از دولت داشته باشند؟
برای پاسخ به این پرسشها مروری بر وضعیت کشور در آستانه اجماع نظام جهت ورود به مذاکرات هستهای به رهبری امریکا، دستاوردهای این توافق در حیات پیش از خروج این کشور از آن و تحولات جاری خالی از فایده نخواهد بود.
تنگنای سیاسی و اقتصادی در سال 92
مدعیان امروز در حالی دولت روحانی را متهم به تمایل به غرب میکنند - عمدتاً هم منظورشان گفتوگوهای منتهی به برجام است- که پاسخ نمیدهند در شرایط سال 92 و با توجه به اجماع جهانی ایجاد شده علیه ایران، دولت وقت چه راهکار دیگری را پیش رو داشت. مضاف بر اینکه گفتمان آنها در انتخابات 92 و 96 هم نمایندگان جدی در عرصه انتخابات داشت اما مردم رویکردهای آنها را انتخاب نکردند و جالبتر اینکه در انتخابات ریاست جمهوری 96 هیچ کدام از نامزدهای اصولگرا حکم «باطل شد» بر برجام نزدند. چنانکه محمد باقر قالیباف 11 اردیبهشت ۹۶ در گفتوگوی ویژه خبری از برجام حمایت کرد و گفت: «برجام، تعهد کشور و حاکمیت است و هیچ دولتی نمیتواند آن را به هم بزند. اگر من توفیق خدمت پیدا کنم، حتماً از آن پاسداری میکنم. هر دولتی غیر از دولت فعلی هم بود همین مسیر را طی میکرد چرا که مجموعهای از نظام و حاکمیت تصمیم به مذاکره داشتند.»حجتالاسلام سید ابراهیم رئیسی هم در دومین مناظره زنده تلویزیونی گفت: «برجام یک توافقی است که بر اساس مذاکرات به وجود آمده است و آنچه دولت در فرآیندی که طی شده با تمام اشکالاتی که دارد و رسانههای گروهی هم بارها به این موضوع اشاره کردهاند به وجود آمد ولی این یک سند ملی است و باید به آن احترام بگذاریم.»
کمتر کسی تردید دارد که 8 سال سوءمدیریت داخلی و خارجی و فشارهایی که در نتیجه اختلاف پیرامون برنامه هستهای ایران در دوره محمود احمدینژاد حاصل شده بود، چرخ زندگی مردم را از حرکت انداخته و با سایه انداختن بر معیشت و ایجاد تنگنای اقتصادی حتی نتایج نامطلوبی را در زمینههای امنیتی و اجتماعی به بار آورده بود. گروههای مختلف اجتماعی بویژه طبقه متوسط شهری در فاصله سالهای 1384 تا 1392 به موازات وضعیت نامناسب کسب و کار و وابستگی بیش از پیش اقتصاد کشور به درآمدهای حاصل از فروش نفت و فرصت سوزیهای تاریخی دولت در این ارتباط و پیگیری بیحاصل مذاکرات هستهای، شاهد بودند که وضعیت اقتصادی وشأن اجتماعی- فرهنگی و منزلت سیاسیشان تا کجا نزول پیدا کرد. وضعیتی که این واقعیت را برای صدر تا ذیل نهادهای حاکمیتی پدیدار کرد که اگر مردم و نیروهای اجتماعی در حوزه عمومی تغییر محسوسی مشاهده نکنند و مطالبات همچنان پابرجا باشد یا تنگناهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جای خود را به گشایشهای محسوس و دستاوردهای ملموس ندهد، حس امید و اعتماد از جامعه رخت خواهد بست و پیامدهای گستردهای را از جمله بیاعتمادی بهدنبال خواهد داشت. با سختتر شدن مجموعه تحریمهای چندجانبه بینالمللی تحت رهبری امریکا علیه صادرات نفت و انتقال درآمدهای نفتی ایران و نیز اعمال تحریم های شدید مالی که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 92 به اوج رسیده بود، اندک درآمدهای نفتی هم دیگر قابل وصول نبود. امریکا از کشورهایی که در واقع میتوانستند خرید نفت از ایران را همچنان ادامه دهند، خواست که وجوه حاصل از خرید نفت ایران را باز نگردانند؛ آن را به کشور ثالثی انتقال ندهند؛ و این درآمدها برای انجام معامله با کشور ثالثی نیز مورد استفاده قرار نگیرد.
از همه اینها مهمتر، موفقیتی بود که امریکا در ماجرای اجماع قدرت های بزرگ علیه ایران به دست آورد. طبق تجربه تاریخ روابط بینالملل، تفاوت و تعارض منافع قدرت های بزرگ امری عادی به شمار میآید و اینکه همه قدرت های بزرگ یک دوره در مسألهای اجماع کنند، استثنا است. این استثنا در مورد ایران و در بحث هستهای اتفاق افتاده بود. ایران در چنین شرایطی منزوی شده بود؛ بهگونهای که وقتی رئیس جمهوری ایران در سال 1391 برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک سفر کرد، جز رؤسای جمهوری بولیوی و کومور، پادشاه سوایزیلند و چند کشور کوچک در جنوب آفریقا هیچ مقامی برای دیدار با او تمایلی از خود نشان نداد. در حقیقت بازوی ایران در عرصه سیاست خارجی بشدت ناتوان شده و درتحقق هدف خود یعنی تأمین منافع ملی ناکام مانده بود. چه هزینه فشار کشورهای مخالف علیه ایران به اندازهای پایین آمده بود که دشمنان برای مواجهه و تقابل مستقیم با ایران از بیشترین آزادی عمل بهرهمند بودند.
اقبال نظام به دیپلماسی
در چنین شرایطی ضرورت تغییر همراه با تدبیر در رویکرد کلی نظام پدیدار شد؛ تغییری که بیش از همه در مواضع حسن روحانی، نامزد پیروز انتخابات سال 92 بازتاب یافت و او با اتکا به اجماع نهادهای حاکمیتی به ایجاد کانال ویژه گفتوگو با غرب به رهبری امریکا برای پایان بخشیدن به مناقشه هستهای همت گماشت. نگاه دولت روحانی به سیاست ورزی در صحنه بینالملل با آموزههای تاریخی و تجربیات دنیای دیپلماسی همخوانی بیشتری داشت. اولین نشانه این تفاوت زمانی آشکار شد که روحانی در بحبوحه رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲، از ضرورت نشستن با کدخدای اروپاییان برای حل و فصل بحران هستهای صحبت به میان آورد. به واقع، آنچه در سخنان او بشدت مورد بهره برداری سیاسی جریان رقیب نیز قرار گرفت، تلاش برای تأثیرگذاری مستقیم بر بازیگران قدرتمند صحنه بینالمللی بود که میتوانست به مراتب مؤثرتر و نتیجه بخشتر از گفتوگوهای شعاری، فرسایشی و کم حاصل با بازیگران حاشیهای باشد. بدون تردید این دیدگاه با در نظر گرفتن اقتضائات حاکم بر کشور که ضرورت رسیدن به یک توافق فوری را نشان میداد، از پشتوانه جمعی بالاترین سطوح حاکمیتی بهرهمند بود. در حقیقت اگر دولت روحانی به سمت گفتوگو با غربیها و امریکا رفت اولاً بر اساس جمع بندیهای مجموعه نظام بوده و ثانیاً گزینه دیگری پیش رو نبود و گفتوگو با غربیها گزینهای بود برای حل و فصل مشکلاتی که در دولت مورد حمایت مخالفان امروز دولت روحانی برای کشور به وجود آمده بود.
توافق هستهای به پشتوانه چنین حمایتی پس از سپری شدن چند سال مذاکره طولانی در وین در شرایطی به امضای ایران و شش کشور 1+5 رسید که قریب به اتفاق صاحبنظران بینالمللی مهمترین دستاورد آن را به رسمیت شناختن حق غنیسازی ایران میدانستند. حقی که سالها با مقاومت امریکا از پذیرش آن روبهرو بود اما در نهایت قبول کرد که ادامه اصرار بر سیاست «غنیسازی صفر» به سدی در برابر حل دیپلماتیک دعوای هستهای ایران و جهان تبدیل شده است. عقب نشینی آشکار واشنگتن در برابر این موضوع، مسیر پرفراز و نشیب مذاکرات هستهای را هموار کرد و تصویب قطعنامهای در شورای امنیت سازمان ملل کمتر از یک هفته بعد از توافق و صحه گذاشتن بر برجام، برنامه غنیسازی ایران را از مشروعیت بینالمللی بهرهمند کرد. این تنها دستاورد برجام نبود چه با نهایی شدن این توافق و صدور قطعنامه جدید، ایران که پیش از آن با رأی شورای امنیت سازمان ملل متحد تحت بند 41 فصل هفت منشور سازمان ملل قرار گرفته بود برای نخستین بار در تاریخ شورای امنیت سازمان ملل، با قطعنامه همان شورا از دایره شمول این فصل خارج شد تا از این پس بهعنوان یک کشور هستهای اما متعهد به صلح جهانی بتواند در قالب معاهده منع تولید و گسترش تسلیحات هستهای برنامههای خود را پیش ببرد.
یک سال پساز اجرای برجام، رونق، جایگزین رکود مزمن و نفسگیر اقتصادی در ایران شد. این خبری بود که اواسط سال 1395 توسط صندوق بینالمللی پول اعلام شد. شاید بازگشت پر سر و صدای «توتال» به بازار نفت و گاز ایران را بتوان نقطه عطفی در بهرهمندی ایران از مزایای برجام دانست. علی طیب نیا، وزیر امور اقتصادی وقت ایران مثبت شدن رشد اقتصادی در کشور و روند کاهشی نرخ تورم را از ملموسترین دستاوردهای برجام خواند و ایجاد صدها هزار فرصت شغلی را نتیجه مثبت این توافق توصیف کرد. برجام همچنین بار دیگر پیوندهای بانکی و بیمهای ایران را با بازارهای اقتصادی جهانی برقرار کرد و ضمن بهبود موقعیت سرمایهگذاری کشور، امکان اتصال بانکهای ایرانی با نظام مالی بینالمللی را فراهم آورد. با اجرای این توافق برای نخستین بار در طول تاریخ روابط تجارت خارجی ایران، تراز بازرگانی آن مثبت شد و شرکای تجاری ایران بتدریج افزایش یافته و فرصتهای بیشتری را در بخشهای اقتصادی و صنعتی ایران فراهم کرد. از سوی دیگر در حالی که یکی از عمدهترین اهداف تحریمهای اقتصادی، خنثی کردن جغرافیای سیاسی و اقتصادی ایران در عرصه نفت و گاز بود، برجام با قطع روند رو به جلوی تحریم که به کاهش صادرات نفتی و فروش بشکه نفت به کمتر از 500 هزار عدد رسیده بود، بازی ژئوپلیتیک در عرصه نفت و گاز را به نفع ایران و به سمت برقراری توازن قدرت سیاسی و اقتصادی در منطقه خاورمیانه تغییر داد. وضعیتی که تداوم آن بیتردید میتوانست عامل مهمی در ارتقای جایگاه ژئوپلیتیکی ایران در منطقه و جهان باشد.
فارغ از مزیتهای به بار نشسته اقتصادی، توافق هستهای بیش از همه زمینه تحول روابط ایران و کشورهای بلوک غرب را فراهم کرد و برای نخستین بار پس از روی کار آمدن روحانی تابوی گفتوگوهای دوجانبه تهران و واشنگتن شکست و طرفین برای یافتن راههای دیگر برای حل اختلاف در زمان شکست مذاکرات متعارف، کانال مذاکرات دوجانبه را که پیش از دولت روحانی بهصورت محرمانه باز شده بود، بهصورت علنی گشودند، مجرایی که پذیرش حق غنیسازی ایران از سوی امریکا از طریق آن، راه رسیدن به توافق را هموار کرد و به ارسال پیامهای دوستانه تری همچون تبادل زندانیان ایرانی و امریکایی در روز اجرای برجام و سال های بعد از آن منتهی شد. این نشانهها کافی بود تا به باور بسیاری از صاحبنظران بینالمللی، مهمترین کارکرد این توافق ورای دستاوردهای اقتصادی ایران، تقویت دیپلماسی حتی با امریکا و درباره پیچیدهترین اختلافات باشد که با شکست مذاکره هراسی راه را برای ترمیم چهره ایران و هموار شدن مذاکرات بعدی و حل دیگر موضوعات باز کرد. اگر چه تندروهای کاخ سفید بعد از استقرار ترامپ اهمیت این موضوع را درک نکردند وقدم در مسیری گذاشتند که تا حالا باب مذاکره در موضوعات مختلف را بستهاند.
حمله مستمر به برجام
در حالی که برجام مدلی از گفتوگو بود که راه خود را در زمانه تنگنای سیاسی و اقتصادی ایران گشود؛ اما در اردوگاه اقلیت مخالفان، بازی متفاوتی جریان پیدا کرد. تندروها با تبعیت از الگوی رفتاری بازی صفر و صد، به نوعی شرطبندی و قمار سیاسی دست زدند. با وجود آنکه روحانی و دیپلماتهایش بارها تأکید کردند که چرخه مذاکره و توافق را با الگوی بازی برد - برد پیش میبرند اما تندروها با نگاهی بدبینانه اینگونه القا کردند که پیروزی دولت روحانی در این کارزار به حاصل شدن توافقی کم بهره و متوقف شدن فعالیتهای هستهای در ازای «هیچ» انجامیده است. برپایه نگاه این گروه، ایران تلویحاً یک کشور ضعیف تلقی شد که در نتیجه مذاکره تن به سازش داده و خود را داوطلبانه در جهانبینی طرف قدرتمند ذوب کرده است. آنچه آنان در انتقادات تند و تیز خود اشارهای به آن نداشتند وضعیت اقتصادی و سیاسی ایران بود که با رسیدن به وخیمترین سطح ممکن، نهادهای تصمیم گیرنده نظام را به تدبیری دیگر واداشت. تدبیری که بر اساس آن پرونده مذاکرات به دست دیپلمات ها و با هدف پیگیری سیاست نرمش قهرمانانه سپرده شد.
این در حالی بود که ظهور دولت ترامپ و تجربه تلخ خروج آن از برجام، به تقویت این گفتمان تندروها در ایران انجامید، به نحوی که جناحهای حامی این نگاه کوشیدند رویکرد اعتدالی دولت و طرفداران دیپلماسی را زیر سؤال برده و آنها را به حاشیه بکشانند.
حضور نابهنگام دونالد ترامپ در کاخ سفید و تصمیمات نامتعارف او از جمله خروج یکجانبه از برجام، چرخه فشار و تهدید مخالفان روحانی را که حتی در دوره رونق اقتصادی تکرار میشد، شدیدتر کرد. آنها با نادیده گرفتن دستاوردهای کوتاه مدت برجام و دلایلی که ترامپ را به خروج از این توافق ترغیب کرد و این کار را درباره بسیاری از تعهدات بینالمللی کشورش تکرار کرد، به دولت روحانی تاختند که بیجهت وقت کشور را بابت مذاکراتی بیحاصل صرف کرده است. روزنامه کیهان، رسانه نزدیک به جریان مخالفان دولت در واکنش به خروج ترامپ از برجام این چنین ادعا کرد:«ترامپ برجام را پاره کرد! اما نه اینکه به نقطه قبل از برجام بازگردد! بلکه امریکا در حالی از برجام خارج میشود که دهها امتیاز نقد از ایران گرفته است... امریکا شیره برجام را تا آخرین قطره مکیده است و حالا تفاله آن را دور میاندازد.» روزنامه «کیهان» و سایر مدعیان هرگز به این مسأله اشاره نکردند که چرا ترامپ از توافقی که بهزعم آنها برای امریکا این همه بهره آورده بود!خارج شد و بارها برای مذاکرهای دیگر با تهران ابراز تمایل کرد.
مخالفان دولت که به طرق مختلف از جمله نامه رؤسای کمیسیونهای تخصصی مجلس پیشنهاد بازگشت از مدیریت 7 ساله دولت را میدهند، باید بگویند در شرایط کنونی که تحریمهای چند مرحلهای ترامپ علیه ایران، ضربهای کارساز بر فروش نفت بهعنوان ستون فقرات اقتصاد ایران وارد آورده و معلوم شده که شرکای اروپایی برجام و بسیاری از نزدیکترین متحدان منطقهای ایران حتی اگر بخواهند نقش مستقلی در تحقق منافع اقتصادی ایران داشته باشند، قادر به انجام این کار نخواهند بود، چه راهی را برای برون رفت از بحران تجویز میکنند؟
اگرچه غیر قابل اعتماد بودن ترامپ جهت ورود به یک مذاکره نتیجه بخش تنها حقیقت پیش روی تهران است و در شرایط کنونی، دولت و همه ارکان نظام جمهوری اسلامی اساساً تمایلی به این کار ندارند اما این بدان معنی نیست که دیپلماسی مطابق خواست جریانهای همیشه «دلواپس» برای همیشه از روی میز کنار برود. چه آنها بدون اشاره به زمان مناسب برای مذاکره و تعیین حدود و ثغور آستانه تحمل کشور در برابر فشارهای سنگین اقتصادی همواره شمشیر خود را بالای سر دیپلماسی نگه داشتهاند. اما واقعیت چنان که تاریخ نشان داده آن است که دیپلماسی و گفتوگو قابلیت گشودن گره مناقشات بزرگ را دارد و همانند بازی شطرنج، برنده کسی خواهد بود که قواعد بازی یعنی چارچوب مذاکره را خوب بلد باشد نه اینکه طرف مقابل زمین و اصول بازی را پیشاپیش رقم بزند و سهم طرف دیگر صرفاً واکنش و عکسالعمل به طرح طرف مقابل باشد. بنابر این بهنظر میرسد مخالفان دولت مروری دوباره به واقعیتهای حاکم بر کشور داشته باشند و با اهداف جناحی و سیاسی، چوب حراج به داشتههای نظام و اقدامات دولت نزنند و به بهانه مخالفت با دولت روحانی یا ترامپ حکم به پایان دیپلماسی ندهند.