دیدار مجازی با خانه پدری
نوروز امسال برایشان متفاوت است. هرسال دلخوش بودند به اینکه میتوانند تعطیلات را پیش خانواده بگذرانند و یک دل سیر از کنار هم بودن لذت ببرند. امسال اما کرونا برنامه دیگری برایشان چیده و خانه پدری در شهرستان را برای آنها دور از دسترس کرده است.
فرقی نمیکند راه دور باشد یا نزدیک، تا ساوه باید بروند یا اهواز، امسال هیچ چیز مثل سالهای قبل نیست. دلتنگند؟ مگر میشود نباشند، اما چاره چیست.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، جواد حیدریان، روزنامهنگار اهل یاسوج امسال تصمیم گرفته بعد از 17 سال که در تهران است و همواره تعطیلات سال نو را همراه خانواده سپری کرده، نوروز را به خانه پدری نرود: «سه هفته پیش و با شروع شیوع کرونا من به همکارانم گفتم حدس میزنم 50درصد ما مبتلا شده باشیم. آنها به حرف من خندیدند. بعدتر گفتم شاید 80 درصدمان گرفته باشیم و حالا شاید به خاطر شرایط بدنی و فیزیولوژیکی اتفاقی برایمان نیفتاده باشد و ویروس را رد کرده باشیم. آنها بازهم سر به سرم گذاشتند و خندیدند ولی من فکر میکنم به خاطر رفت و آمدهایی که بین تهران و قم بوده، این احتمال وجود دارد. برای همین هم من تصمیم گرفتم امسال در خانه بمانم و پیش پدر و مادرم در یاسوج نروم. پدر و مادرم تقریباً هر روز تماس میگیرند و میگویند بیا و ما یک اتاق را کامل به تو میدهیم که همانجا بمانی اما من فکر میکنم این وضعیت برای پدرم که 70 سال دارد، خطرناک است. یاسوج شهری است که هرچند 500 هزار نفر جمعیت دارد اما مناسبات قومی در آن طوری است که در چنین ایامی در خانه همه به روی هم باز است و همه دائم در رفت و آمد و دید و بازدید هستند؛ برای همین احتمال سرایت بالا میرود. من این تصمیم را گرفتهام که امسال به خانه پدریام نروم و دوستانی هم دارم که میدانم چنین تصمیمی گرفتهاند اما بچهها در یاسوج میگویند اتومبیلهای زیادی میبینند که پلاک جاهای دیگر است؛ این یعنی خیلیها رعایت نمیکنند و درحال تردد و سفر بین شهرها هستند درحالی که سفر کردن در این شرایط هیچ توجیهی ندارد.»
مجید احمدی، معلم و اهل بهشهر هم با احتساب دوران دانشجویی 8 سالی میشود که جدا از خانواده زندگی میکند. او میگوید: «من باوجود اینکه تقریباً دیر به دیر به خانه پدری سر میزنم ولی وقتی مدت زیادی نمیتوانم بروم، واقعاً دلم تنگ میشوم. امسال شیفت کاریام طوری بود که قرار شد هفته اول تعطیل باشم و هفته دوم سر کار بروم. پیش خودم گفتم هفته اول را میروم شمال و به خانواده سر میزنم. راستش اولش خیلی هم قضیه کرونا را جدی نگرفته بودم اما رفته رفته دیدم شرایط بدتر شد و دیگر نمیشود شوخی گرفت. برای همین هم بلیتم را کنسل کردم و تصمیم گرفتم در خانه بمانم و این اولین بار است که در طول این 8 سال چنین اتفاقی برایم میافتد و من عید به خانه نمیروم. دیروز برای اولین بار با پدر و مادرم تماس ویدئویی برقرار کردم و فهمیدم که آنها هم پذیرفتهاند که شرایط الان اینجوری است و کار دیگری نمیشود کرد. آنها قبلا اگر حتی من نمیرفتم شمال خودشان میآمدند سر میزدند، الان ولی همهمان پذیرفتهایم که دیدار ممکن نیست. وقتی داشتم با پدرم حرف میزدم و ابراز ناراحتی میکردم، دلداریام داد و گفت زمانی که در مریوان و در جبهه بودم، یک سال شرایط جوری بود که از بهمن تا شهریور نتوانستم به خانه بروم و خیلی دلتنگ بودم. پدرم آن زمان دبیرستانی بوده و من حالا فکر میکنم چقدر سخت بوده که پسری در آن سن چنین شرایطی را تجربه کرده و ماهها از خانواده دور بوده باشد. الان هم دلم میسوزد وقتی میبینم حالا که پدرم بازنشسته شده و دوران آرامشش را سپری میکند باید در چنین شرایطی قرار بگیرد چون او هم نمیتواند به پدر و مادر 80 سالهاش سر بزند و آنها هم در خانه قرنطینهاند. به هرحال نه بچهاش را میبیند نه پدر و مادرش را. آدمها وقتی پیر میشوند دل نازک میشوند و پدرم هر وقت با فاصله به پدر و مادرش سر میزند، مادربزرگم گله میکند و حتی به گریه میافتد. ناراحتی من این است که نمیدانم این شرایط کی تمام میشود.»
آرام صباحی، کارمند و اهل اهواز هم امسال به خانه پدری نمیرود. او هم 10سال است که در تهران زندگی میکند و مثل خیلیهای دیگر اولین سالی است که با اشک و آه، بلیتی را که از دو ماه پیش خریده بوده، کنسل کرده است: «باوجود اینکه من همیشه اختلافات جدی با پدر و مادرم داشتهام اما عید همیشه فرصتی برای کنار گذاشتن کدورتها بود. آدم در ایام عید هر مشکلی که با کسی داشته باشد، انگار توی دلش میگوید باید همه را کنار بگذارم و فعلاً این ایام را جوری سپری کنم که همه دلشان خوش باشد. در واقع عید یک جورهایی فرصتی است برای نو شدن حال و هوای آدم. حالا دو ماه بعدش ممکن است به واسطه همان کدورتها دوباره مشکلی پیش بیاد اما توی عید قضیه فرق میکند. با این همه امسال در خانه میمانم چون سلامتی خانوادهام برایم بیشتر اهمیت دارد. آنها هم چنین حسی دارند چون خودشان اصرار کردند که پیششان نروم و مراقب سلامتیام باشم.»
در نقطه مقابل آنهایی که رفتن به خانه پدری را به وقتی دیگر و شرایط عادی موکول کردهاند، کسانی هم هستند که هیچ جوره قانع نمیشوند که نباید در این اوضاع به خانه پدری در شهرستان بروند.
نمونهاش راضیه است که بتازگی صاحب فرزند شده و اصرار دارد به خانه پدر و مادرش در بجنورد برود: «امسال اولین عیدی است که من بچهدار شدهام و پدر و مادرم قرار است برای بچهام، میهمانی بگیرند. در ضمن ما رسم داریم که عید اول بچه را خانه فامیل ببریم و من هم حسابی ذوق دارم. میدانم که شرایط زیاد خوب نیست اما مراقبم و همه نکات بهداشتی را هم رعایت میکنم. اگر امسال در خانه بمانم و شهرستان نروم، دیگر نمیتوانم این مراسم را اجرا کنم.»
امین هم مثل راضیه قصد دارد به شهرستان برود چون پدر و مادرش تنها هستند و خیلی غصه میخورند. با وجود اینکه هم پدر و هم مادر او ناراحتی قلبی و دیابت دارند، اصرار دارد این سفر را برود چون فکر میکند با نرفتن دل آنها را میشکند: «من نمیتوانم عید پیش پدر و مادرم نروم. آنها به حضور من که تنها فرزندشان هستم نیاز دارند و دلشان به این خوش است که عید را با نوههایشان بگذرانند. من نمیدانم پدر و مادرم تا کی زنده هستند و نمیتوانم در این سن این دلخوشی را از آنها بگیرم.»
اینها حرفهای کسانی بود که خانوادهشان در شهرستان هستند و البته که تعداد زیادی از ساکنان تهران چنین شرایط دارند؛ شرایط خاص است و باید به همدیگر کمک کنیم. هوای هم را داشته باشیم و دیدار در نوروز را با سلامت خود و عزیزانمان تاخت نزنیم. دیدار مجازی با خانه پدری، ایده ال نیست اما این روزها بهترین گزینه پیش روی ماست.