استارتاپ ها؛ سربازان نبرد با اقتصاد نفتی
سورنا ستاری- معاون علمی و فناوری رئیسجمهور- صریحاللهجه است و رکزدن حرفهایش را خیلی سریع میتوان میان جملاتش دید. او در سالهای اخیر تمامقد برای حمایت از اقتصاد دانشبنیان ایستاده است؛ کاری که میگوید گروهی در ابتدا به خاطرش مسخرهاش میکردند و حتی استادان دانشگاه با پوزخند به حرفهایش گوش میدادند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، او که بارها بهصورت علنی به تفکر اقتصاد و رانت نفتی تاخته، همه مشکلات را ثمره اقتصاد نفتی میداند و تلاشها برای گسترش اکوسیستم نوآوری را یک نبرد و مبارزه در مقابل این تفکر میخواند. به عقیده معاون علمی و فناوری رئیسجمهور، شرکتهای دانشبنیان سربازان این نبرد بزرگ و طولانی هستند. او عقیده دارد که اگر دولتیها خودشان تبدیل به هاب تکنولوژی و شتابدهنده نشوند در همه زمینهها از استارتاپها عقب میمانند.
طی سال گذشته بهنظرتان اکوسیستم استارتاپی کشور پیشرفت قابل توجهی داشته است؟ اگر بخواهید مهمترین دستاوردتان را در این حوزه بگویید به چه موردی اشاره میکنید؟
اتفاقات خوبی طی سال گذشته برای زیستبوم نوآوری کشور افتاده است. میبینید همه در حال صحبتکردن درباره شرکتهای دانشبنیان و استارتاپها هستند. بهبود فضای کشور را در توسعه این فضا میبینند. یکی از بزرگترین دستاوردهای ما در سال گذشته توسعه همین فرهنگ بوده است. ما الان میبینیم که بسیاری از وزارتخانهها و وزرا بهصورت شخصی موارد آن را پیگیری میکنند. فرهنگ مردم هم تغییر کرده است و اعتقاد خوبی نسبت به تکنولوژیهای داخلی پیدا کردهاند. به این باور رسیدهاند که جوانها میتوانند این اتفاقات را رقم بزنند. وقتی این فرهنگ تغییر میکند فضا و بازار خوبی برای کار استارتاپها ایجاد میشود.
بهنظر میرسد در یک سال اخیر تأکید ویژهای روی گسترش کارخانههای نوآوری در استانهای مختلف داشتهاید. آقای رئیسجمهور هم دستور ویژهای در این رابطه دادهاند. چرا بهنظرتان کارخانههای نوآوری در این اکوسیستم مهم است؟
کارخانههای نوآوری یک ابتکار جدید است. قرار است همه کارهای آن توسط بخش خصوصی و نه دولت آماده شود. فرق کارخانه نوآوری با پارک علم و فناوری همین است که همه زیرساختهای آن را بخش خصوصی تهیه میکند. در پارکهای علم و فناوری دولت زیرساخت را درست میکند و امکاناتی هم قرار میدهد که شتابدهندهها مستقر شوند یا صندوق فراهم میکند. مثلا در پارک فناوری پردیس نسبت سرمایهگذاری خصوصی به دولتی هماکنون ۸.۵ به یک است. این به غیر از هزینههایی است که دولت مثلا برای کمک به صندوق پارک یا کمک به شرکتهای نوپا میکند. ما وقتی درباره کارخانه نوآوری صحبت میکنیم کل این هزینهها توسط بخش خصوصی تامین میشود. این یک نسل جلوتر از تفکر پارکهای دولتی است. در تمام دنیا هم عمده این فضاها برخلاف پارکهای فناوری در داخل شهرها شکل میگیرد. مهم این فرهنگ است. بخش خصوصی که تا دیروز بازارهای دیگر داشته حالا میآید روی کارخانههای نوآوری و جوانها سرمایهگذاری میکند چون میداند که ارزشافزوده این حوزه اکنون بسیار بیشتر از بخشهای دیگر است. این تفکر جدیدی است. اینکه آقای رئیسجمهور دستور دادند هم در همین راستاست؛ یعنی استاندارها باید یکی از بحثهای جدیشان ایجاد کارخانههای نوآوری باشد. این بهمعنای ورود دولت نیست. باید زمینه و زیرساختی از لحاظ فرهنگی و اکوسیستمی ایجاد کنند که بخش خصوصی بیاید و کارخانه نوآوری را تاسیس کند. ما بهزودی افتتاح کارخانه نوآوری شیراز و تا پایان سال افتتاح کارخانه نوآوری مشهد را خواهیم داشت. در استانهای دیگر مثل یزد، بوشهر و اردبیل هم کار شده است. این حرکت مهم بخش خصوصی در اکوسیستم نوآوری است.
اما بعضیها این سؤال را مطرح میکنند که اصولا ما به این مقدار کارخانه نوآوری نیاز داریم؟ یعنی این قدر رشد اقتصاد دیجیتال و استارتاپی با همه مشکلات موجود، داشتهایم که نیاز به گسترش این فضاها داشته باشیم؟
گسترش استارتاپها را ما توسعه نیروی انسانی برای اکوسیستم میدانیم. انتظار نداریم که استارتاپها مثلا همهشان تبدیل به شرکتهای سودده شوند. از هر ۱۰ استارتاپ ممکن است یکی تبدیل به کسب وکار سودآور شود. ولی موضوع این است که حتی آنهایی که بهوجود میآیند و شکست هم میخورند عملا نیروی انسانی فوقالعادهای را برای حرکت و جهش بعدی ایجاد میکنند. یک مطالعه جهانی نشان داده که این بچهها تا آخر عمرشان هم این مسیر را پیگیری میکنند؛ یعنی پس از شکست بازهم به سراغ ایجاد استارتاپ دیگری میروند تا موفق شوند. پس ما استارتاپها را بهعنوان تامین نیروهای انسانی میبینیم. بعد از دانشگاهها ما باید مراکز نوآوری، مراکز رشد، پارکها و... را داشته باشیم. بخش عمدهای از کار این مراکز، تولید نیروهای انسانی برای اکوسیستم نوآوری است چون دانشگاهها نمیتوانند خودشان به تنهایی این کار را انجام دهند. اینکه ما در دانشگاهها سرمایهگذاری میکنیم تا انشاءالله بهزودی به بیش از یک میلیون مترمربع فضای نوآوری برسیم به مثابه تامین نیروی انسانی برای اکوسیستم نوآوری و کارآفرینی برای اقتصاد دانشبنیان است.
بهنظرتان مشکل اصلی حالا کجاست؟ بهنظر میرسد در دورهای که یکسری از استارتاپها جایشان را در میان مردم پیدا کردند حالا همه به سراغ کارهای مشابه رفتهاند. شرایط برای رشد این اکوسیستم مهیاست؟
از لحاظ بازار ما دچار مشکل هستیم. ما بازار این افراد را در اختیارشان قرار نمیدهیم. من مثلا درباره شهر هوشمند همیشه این مسئله را گفتهام. شهر هوشمند چیزی جز یک سیستم عامل جدید که روی سختافزار شهر مینشیند نیست. این نرمافزار که روی سختافزار موجود مینشیند میتواند میلیونها شغل ایجاد کند. مثلا در حوزه حملونقل ما فقط به تاکسی اینترنتی چسبیدهایم درحالیکه شاید دهها ایده فوقالعاده در حوزه حملونقل قابل پیادهسازی در تهران است. اما تا زمانی که مثلا شهرداری با آن مقابله کند این اتفاق نمیافتد. این موقعی است که شهرداری متوجه شود اگر میخواهد صاحب شهر باشد باید شهر هوشمند شود. بارها این مسئله را در همایشها و بهخود آقای حناچی هم گفتهام. شهرداری هماکنون صاحب شهر نیست. سازمانهای متعددی در شهر کار میکنند که اختیارات برخیهایشان حتی فراتر از شهرداری است. همین حوزه حملونقل یا ساختوساز را درنظر بگیرید. اگر شهرداری تهران یا شهرهای دیگر میخواهند صاحب شهر شوند بزرگترین فرصت جلویشان شهرهوشمند است. اگر الان هم وارد نشوند دیگر هیچ وقت صاحب شهر نمیشوند؛ یعنی میشود همین قضیه تاکسیرانی. 3-2 تا غول مثل تاکسیهای اینترنتی درست میشوند که دیگر نه به شهرداری جواب میدهند، نه شهرداری رویشان نظارت دارد و نه به اطلاعاتشان میتواند دسترسی داشته باشد. اگر شهرداری میخواهد چنین بلایی سرش نیاید تنها راهش رویآوردن به شهر هوشمند است و اینکه خودش هاب تکنولوژی شود. خودش بهعنوان شتابدهنده در شهر کار کند و تسکها را به استارتاپها بسپارد. در این مسیر میتواند به دیتایشان دسترسی داشته باشد، بخشی از درآمدشان را بگیرد یا... .
این تفاهمهایی است که هر شتابدهندهای میتواند با شرکتهایش داشته باشد. شهرداری میتوانست همین حالا عدد قابل توجهی از درآمد تاکسیهای اینترنتی را داشته باشد. ولی این کار را نکرد و در دورهای با آنها وارد مبارزه شد و حالا اینطور شده است که به رقم مثلا ۱.۵ درصد درآمدشان راضی شود.
در همین مورد خاص چرا کار به اینجا رسید؟ در واقع مسئولان چه کاری نکردند که از این مقوله عقب افتادند؟
چون دیر وارد ماجرا شدند. همین اتفاق برای بقیه تسکهای شهر هم میتواند بیفتد چون کسی نمیتواند جلوی این حرکت را بگیرد. در بقیه جاها هم همینطور است. مثلا در همین تهران ببینید چقدر بار در روز جابهجا میشود. وقتی شهرداری وارد مقوله شهر هوشمند نشود و مثلا در زمینه حملونقل بار کاری نکند در آینده نمیتواند انتظار اختیاراتی در این حوزه را داشته باشد.
این یک هشدار جدی به تمام شهرهاست. اگر وارد فضای نوآوری نشوند این بچهها اصلا جمعشان میکنند. باید وارد این فضا شوند، این یک الزام است. ما این حرفها را میگوییم ولی درنهایت خودشان میدانند و تصمیم میگیرند.
این ماجرا را غیر از شهرها در حوزههای دیگر هم میبینید؟ یعنی دیر واردشدن و همراهنشدن با فناوری باعث میشود دیگر هیچ وقت به پای استارتاپها نتوان رسید؟
بله، در حوزههای دیگر هم همین روند ادامه دارد. اما شهرها پلتفرمهای آموزش در آینده هستند. شهر هوشمند شهری است که هر روز به شهروندانش چیزی را یاد میدهد؛ اینکه به شما هر روز اپ جدیدی را ارائه میکند و عدهای با آن کار میکنند یعنی تحت آموزش هستند. اینکه ما بحث آموزش تا لحظه مرگ را داریم. شهرها پلتفرم این آموزش هستند و به همینخاطر در آینده بسیار مهم بهحساب میآیند. یعنی جاهایی هستند که اقتصاد اصلی کشورها در آنها شکل میگیرند و پایه اصلی آن هم هوشمندسازی است. شهرها پلتفرمهای نوآوری آینده جهان هستند.
شما همیشه از مشکل اقتصاد نفتی و بهاصطلاح خودتان رانت نفت گفتهاید و از این فرهنگ انتقاد کردهاید. بهنظرتان اکنون اوضاع در کشور بهتر شده است؟
ببینید! این یک مبارزه است که ما شروع کردهایم. همه باید با هم مبارزه کنیم که به این هدف برسیم. این چیزی نیست که یکشبه محقق شود. اصولا در اقتصاد دانشبنیان هیچچیزی یکشبه خلق نمیشود. ما داریم درباره یک اکوسیستم حرف بزنیم. اکوسیستم چیزی نیست که فقط با پول یا یکشبه بشود خلقش کرد. مثلا همین اکوسیستم محیطزیست را درنظر بگیرید. شما میروید جایی سد میزنید. اگر فردا هم سد را خراب کنید شاید صدها سال طول بکشد تا بار دیگر اکوسیستم شکل بگیرد، چون بافت گیاهی را خراب کردید، مثلا زنبورها دیگر نیستند، پروانه نیست و... میبینید در این زنجیره اعضای مختلفی دیگر نیستند و صدها سال طول میکشد تا دوباره این ماجرا شکل بگیرد. در محیط کسب و کار هم همین است. تئوریهای اقتصادی جدید که تئوریهای اکوسیستمی یا اقتصاد دیجیتال را مطرح میکنند هم بر همین مبناست. ما درباره اکوسیستم حرف میزنیم و اکوسیستم یکشبه نیست. تفکرات مردم را هم نمیشود یکشبه عوض کرد؛ مردمی که ۱۱۰ سال وارداتچی بودند قرار است تبدیل شوند به صادراتچی! این یکشبه اتفاق نمیافتد. مردمی که همیشه افتخار میکردند جنس خارجی میخرند حالا قرار است افتخار کنند که جنس داخلی و ساختههای دست بچههای خودشان را میخرند. این یک مبارزه است و حالا این مبارزه دارد گستردهتر میشود. این همان چیزی است که ما از روز اول دنبالش بودیم. حالا ما ۴ هزار و ۷۰۰ شرکت دانشبنیان داریم که فروششان سال قبل ۹۰ هزار میلیارد تومان بوده است. اینها سربازان این مبارزه هستند. سربازهای ما در مبارزه اقتصاد دانشبنیان شرکتهایمان هستند. آن کسی که کف بازار میجنگند سرباز است. اگر در مد و لباس از خارجیها شکست میخوریم یعنی این سربازمان شکست خورده است. همینطور مثلا در حوزه خودرو. شرکتها، سربازهایی هستند که مبارزه میکنند. آن چیزی که تأکید کردیم در این مدت برای توسعه این شرکتها بوده است. یک مخترع نمیتواند شخصا چیزی را رقم بزند. باید شرکت داشته باشد. استاد دانشگاه اگر میخواهد محصولی را ارائه دهد باید شرکت داشته باشد، متعهد شود، تضمین بدهد، بتواند در مناقصه شرکت کند و همه مسائل دیگر.
توسعه شرکتها به مرور این فرهنگ را درست میکند. من فکر میکنم هرقدر جلو میرویم اعتماد مردم به محصول ایرانی و اپ ایرانی بیشتر میشود. این اما یک راه طولانی است.
در سالی که گذشت اعتماد به استارتاپها بیشتر شد. رئیسجمهور خودش به سراغ استارتاپها رفت و پای حرفهای آنها نشست. ولی هنوز هم در بخشی از بدنه سنتی ما این نگاه به استارتاپها وجود دارد که بهاصطلاح کارشان سوسولبازی است. چقدر بهنظرتان این نگاه تغییر کرده است؟
یک زمانی در دنیا میگفتند فلان کشور این مقدار فولاد یا سیمان تولید میکند؛ در واقع این ارقام بهعنوان معیارهای توسعهیافتگی مطرح میشد. عملا تعداد دودکشهای کارخانهها را میشمردند و براساس آن میگفتند فلان کشور توسعهیافتهتر است. اکنون ما میگوییم که دودکشها باید از بین بروند. حالا دقیقا هرقدر دودکش کمتر داشته باشید توسعهیافتهتر هستند.
یعنی بهنظرتان سنتیها متوجه این مسئله میشوند؟
ارزشافزودهای دیگر در حوزههای سنتی وجود ندارد. خودشان باید دیگر این را بفهمند. ماده اولیه دیگر شده همین سیمان یا فولاد. مهم این است که روی این چه نوآوریای دارید و چه محصولی میسازید که ارزشافزوده داشته باشد. اگر الان در بورس شرکت دانشبنیان چند ده هزار میلیارد قیمتگذاری میشود درصورتی که هیچ Asset یا دارایی فیزیکی خاصی ندارد باید متوجه این مسئله شوند. این شرکتها دیگر برخلاف کارخانههای سنتی نه زمین دارند، نه دودکش و آلودگی. همه کارشان شاید در ۴ تا اتاق اتفاق میافتد. این ارزشمند است. ما اکنون مثلا شرکت دانشبنیان در حوزه بیوتک داریم که ۴ هزار نفر نیرو دارد. متوسط سن نیروهایش هم ۳۲ سال و متوسط تحصیلاتشان هم فوقلیسانس است. هر شرکتی نمیتواند چنین رکوردی مثلا در تولید داروهای بیوتک بزند. اینها همان سربازان هستند که خط مقدم مبارزه هستند.
یعنی مشکلات را در اقتصاد وابسته به نفت میدانید؟ نمیشد همین پول نفت را پله پیشرفت و توسعه بیشتر کرد؟
مشکلات ما همه ثمره اقتصاد نفتی است. اقتصاد نفتی سالها این بوده است: نفت میفروشید، جنس وارد میکنید. اتفاقا کشورهای دیگر هم از ما همین را میخواهند. آمریکاییها اگر ما همین کار را ادامه دهیم هیچ مشکلی با ما ندارند چون جنس با خودش فرهنگ میآورد، با خودش سیستم و حاکمیت میآورد. وقتی صحبت از استعمار میشود همین چیزها منظور است. چون فردا اگر یکی از این جنسها را از ما بگیرند یعنی استعمارمان کردهاند. تفکراتمان از توسعه هم حتی تحتتأثیر قرار میگیرد. مثل بچه پولداری که سوار بنز است و فکر میکند صاحب کارخانه بنز است. درحالیکه هیچ چیزی درباره این ماشین نمیداند. فکر میکنند اگر در خیابانهای دوبی ماشینهای خودران رفتوآمد کرد اماراتیها صاحب فناوری خودران هستند. فکر میکنیم اگر ساختمان چندصد طبقه ساخته شد آنها پیشرفت کردهاند. اینها کارهایی است که با پول توسط شرکتهای خارجی صورت میگیرد. این نوع توسعه برای دوره محدودی رفاه میآورد اما باعث توسعه یک کشور نمیشود. توسعه در فرهنگ آدمها، افکارشان، زندگی و ذاتشان است که باید اتفاق بیفتد. آن چیزی که ما در اقتصاد دانشبنیان و مفهوم آن دنبالش هستیم یک اقتصاد درونزاست. یک چیزی از داخل باید بجوشد و بیرون بیاید. بله، ما باید تبادلات علمی و تبادلات فناوری هم داشته باشیم. اما من همیشه گفتهام تکنولوژی خریدنی نیست. تکنولوژی یادگرفتنی است. من تا حالا ندیدم که شرکت خارجی مثلا در حوزه نفت از زمان دارسی تاکنون به ما یک تکنولوژی را داده باشد. بر فرض هم اگر بخواهند تکنولوژی را بدهند ما باید خودمان یاد بگیریم. حتی اگر مثل معلم سرخانه فرضش کنیم که میخواهد کلاس ۱۲ را یادمان بدهد ما باید تا کلاس ۱۱ را خوانده باشیم. این میشود انتقال تکنولوژی. سیستم انتقال فناوری به این شکل است. آمپولی نیست که به آدم تزریق شود و بگویند صاحب فناوری شدهاید. هیچ غول چراغ جادویی برای توسعه اقتصاد دانشبنیان و درست کردن اکوسیستم وجود ندارد. اینها همه ذرهذره و کنار هم شکل میگیرد. هیچچیزی از بیرون نمیتواند به شما توسعه را اهدا کند. توسعه امری درونی است و نوآوری باید از داخل کشور بجوشد. سرمایهگذار ممکن است مثلا از خارج از کشور بیاید اما باید در حدی باشیم که بتوانیم تکنولوژی را بگیریم و توسعه بدهیم.
بهنظرتان همین وابستگی به اقتصاد نفتی است که این قدر مسئله تحریم برای کشور مهم میشود؟
انصافا هیچ کشوری در دنیا تحت چنین تحریمهایی دوام نمیآورد که ما ایستادهایم. این خودش نشان میدهد که چقدر اقتصاد ما در این حوزه محکم است. بله در حوزههایی ضعف داریم و کارهایی است که وظیفه ما در معاونت علمی هم هست که این ضعفها را برطرف کنیم. یکی از بخشهای عمده کار ما در یکی دو سال اخیر هم مقابله با تحریم بوده است؛ بهویژه درباره اجناسی که مشکل داشتیم. اتفاقهای خوبی هم بهویژه در زمینههای مهم ازجمله پزشکی، داروسازی، تجهیزات پزشکی، بیوتک یا حتی خودرو افتاده است. قطعاتی در کشور حالا ساخته میشود که قبلا نمیشد. البته این بهمعنای آن نیست که ما صنعت خودروی کشور را قبول داریم. اما در شرایط فعلی که مشکل تولید است شرکتها عدد قابل توجهی از قطعات را داخلیسازی کردهاند. ولی معنی این قضیه این نیست که صنعت خودروی ما یک صنعت دانشبنیان شده است. دانش بنیان فرقش با صنعت معمولی این است که شما در دانشبنیان خودتان باید بتوانید طراحی کنید، ماشینسازی کنید، بهینهسازی انجام دهید تا صنعت باشد وگرنه فقط صاحب کارخانه هستید. کارخانه هم نه هیچ احتیاجی به دانشگاه دارد و نه به آدم تحصیلکرده.
مدتهاست که اکثر جوانها در ایران تلاش میکنند که از سد کنکور بگذرند و به هر نوعی وارد دانشگاه شوند. بهنظرتان این روند تحصیل میتواند یک اکوسیستم نوآوری را ایجاد کند؟ این روند تغییر کرده است؟
وقتی اقتصاد نفتی داشته باشید فکر میکنید همهچیز را میشود خرید. در این تفکر، دانش خریدنی است، تکنولوژی قابل خریدن است، شغل هم بهنظر گیرش پول است. ولی اصلا اینطور نیست. تفکر خریدن دانش میشود مدرکفروشی! برای فرد مهم نیست چه چیزی میخواند فقط میخواهد یک لیسانس بگیرد. اینها فرهنگ نفتی است. اینکه یک نفر میرود ۴-۵ سال بهترین سالهای عمرش را میگذارد برای خواندن رشتهای که اصلا به آن علاقه ندارد. این فرهنگ دارد الان کم کم اصلاح میشود و میبینید که الان بچهها دیگر بهتدریج دنبال علایقشان میروند. دنبال بازار رشته هستند. به این فکر نمیکنند استخدام شوند و خودشان دنبال کارآفرینی هستند. اینها خصوصیات اقتصاد دانشبنیان است و در آینده بهمراتب این قضیه بهتر میشود. بهنظرم فضای دانشگاهها اکنون با ۴-۵ سال پیش اصلا قابل مقایسه نیست.
سال ۹۱ در همین دانشگاه صنعتی شریف در جلسه شورای پژوهش دانشگاه آمدند فهرست قراردادهای ارتباط با صنعت را آوردند. دانشکده مهندسی صنایع تعداد قراردادهایش صفر بود. آن موقع گفتند ما افتخار میکنیم این رقم صفر است! ما هر استادی که با خارج از دانشگاه بخواهد قرارداد داشته باشد میاندازیم بیرون! آن مسئول میگفت وظیفه ما آموزش است. ببینید دیدگاه افراد در دانشگاهی مثل صنعتی شریف درباره پژوهش چطور بوده است. آن زمان اگر گفته میشد استادی شرکت دارد مثل اینکه مفسد فیالارض است! الان ولی میبینید که اساتید خودشان شرکت دارند و به کارشان افتخار میکنند. دانشجویان با کسانی پروژه برمیدارند که قرارداد خارج از دانشگاه دارند و مشغول کار در صنعت هستند. این فرهنگ جدید که در دانشگاهها جا افتاده خیلی در آینده دانشجوها تأثیر میگذارد. این همان اکوسیستم است که کمکم دارد جا میافتد و شکل میگیرد. در هر دانشگاهی بروید میبینید مرکز نوآوری دارد. دنبال بحث دانشگاههای نسل ۳ و ۴ هستند.
خودتان از نزدیک با این تفکر مواجه بودهاید؟ چون چنین تفکری در کل جامعه و حتی خود دانشگاهها هم وجود داشت.
سوابق را ببینید در گذشته وقتی من به دانشگاهها میرفتم به من در جلسات اعتراض میکردند. فیلمهایش هست. دعواهایی که ما میکردیم که این روشها غلط است. تمسخرهایی که من خودم میشدم.
همین چند وقت قبل در یکی از دانشگاهها رفتم و در سالنی دوباره سخنرانی کردم و گفتم که ۳سال پیش یادم هست که همین جا بودم و خندهها و پوزخندهای شما را بهخاطر دارم؛ شمایی که حالا درباره شرکتتان حرف میزنید. پوزخندهایی بود که میزدید و به تمسخر میگفتید حالا بریم سر کلاس یا شرکتمان؟
این تفکرات کاملا حالا عوض شده است و دارد به سمت درستی برای آینده کشور میرود. ما باید بدانیم درس خواندیم که مشکلات کشور را برطرف کنیم. بازنشستهها از پول مالیاتشان دادهاند که ما رفتیم درس خواندیم. به چه امیدی دادند؟ برای اینکه مسائلشان را حل و زندگیشان را بهتر کنیم. کشور پول تحصیل ما را در مدرسه یا دانشگاه دولتی داده به امید آیندهای بهتر. برای اینکه مشکلات را حل کنیم. وگرنه به چه درد میخورد جایی را دورش دیوار بکشیم و اسمش را بگذاریم دانشگاه؟ صبح تا شب هم یک عده جوان بهترین سالهای زندگیشان را بگذارند اما چیزهایی یادشان بدهیم که به درد هیچ جا نخورد. این چه فایدهای دارد؟ پشت در دانشگاه شما معتاد داشته باشید. دانشگاهی که کوچه پشتی خودش را نتواند درست کند هیچ وقت جامعه را نمیتواند درست کند. این حرفهای روز اول من است که گفتم دانشگاهی که کوچه پشتی خودش را نتواند درست کند هیچ وقت نمیتواند جامعه را درست کند. الان میبینید ناحیهها و اکوسیستمی که اطراف دانشگاهها در حوزه کارآفرینی و نوآوری دارد شکل میگیرد چقدر گسترده شده است. این میشود تعامل دانشگاه با جامعه و مردم. اصلا دانشگاه نیازی به دیوار ندارد. برای چه باید دیوار داشته باشد؟ دانشگاه قرار است مشکلات جامعه را حل کند برای چه دور خودشان دیوار میکشند؟ دانشگاه جزوی از مبلمان شهری است. این دانشگاه باید یک شهر را درست و دور و بر خودش یک اکوسیستم ایجاد کند. یادم هست موقعی که من دانشجو بودم اطراف همین دانشگاه صنعتی شریف که هنوز هم آثارش هست یا ساندویچی بود یا مکانیکی! الان وقتی که صدها شرکت و مرکز و ناحیه نوآوری در اطراف این دانشگاه ایجاد شده اینها تحولات فرهنگی را رقم میزنند. بهنظرم اکوسیستم ما خیلی سریع دارد رشد و راهش را پیدا میکند.
همین اکوسیستم استارتاپی اما چندی پیش بهخاطر قطع سراسری اینترنت یک شوک بزرگ را تجربه کردند که به نوعی باعث ناامیدی آنها شد. به هر حال بستر اصلی فعالیت این کسب و کارها اینترنت است و این نگرانی هنوز درباره تکرار این ماجرا وجود دارد.
آن شرایط خاصی در کشور بود و امیدواریم دیگر هیچ وقت تکرار نشود. آقای دکتر روحانی هم بارها تأکید کردهاند که دیگر این قضیه تکرار نشود و روشهایی پیدا شود که در شرایط مشابه بتوان از کشور حراست کرد. البته باید یادمان باشد ما تعداد قطعیاینترنتمان در دنیا جزو کمترینهاست. همین هند که نزدیک ماست را ببینید چندبار در سال قطعی سراسری دارد. اما چون یک هفته پشت هم بود مشکلات فراوانی را بهدنبال داشت. هر چند برخلاف تبلیغات ما نسبت به کشورهای دیگر قطعی زیادی نداریم اما همین هم نباید تکرار شود. البته اینکه همه استارتاپها و کسب و کارهای ما روی شبکه ملی اطلاعات بیایند خوب است که حداقل ساختارشان زمین نخورد. بعضی استارتاپها در شرایط قطعی به کارشان ادامه دادند و اما گروهی هم حتی بعد از وصل مجدد اینترنت تا مدتی دچار ضررهای هنگفت شدند. شبکه ملی اطلاعات یک بخش مهمش هم افزایش سرعت انتقال اطلاعات است. ما چیزی به اسم اینترنت ملی که نداریم. ما درباره شبکه ملی اطلاعات حرف میزنیم که چیز عجیب و غریبی هم نیست و بسیاری از کشورها چنین شبکهای دارند. ولی قطعا مشکل اینترنت به کسب و کارها ضربه میزند. باید سعی کنیم که دیگر تکرار نشود. راهکارهایی هم در شورایعالی فضای مجازی در حال پیگیری است که دیگر این اتفاق نیفتد چون باعث بیاعتمادی میشود. از بینرفتن این اعتماد ضررش از خود این قطعی بیشتر است. به هر حال باید بدانیم که ما در یک جنگ و مبارزه هستیم. میبینید مثلا اپ را از روی سیستمعاملشان حذف میکنند. کسی انتظار نداشت که از روی تکتک گوشیها مثلا اپ را حذف کنند. حرکت جامعه استارتاپی ما اما خیلی خوب و گسترده است و مهمتر از آن جاافتادن این فرهنگ حتی در میان مدیران میانی است که متوجه میشوند که راهحل بیرون رفتن از بسیاری مشکلات همین اکوسیستم استارتاپی است.