چگونه سقوط بازارسهام را پیشبینی کنیم؟
ممکن است به نظر رسد سقوطهای بازار سهام رویدادهایی اتفاقی هستند؛ یعنی وقایعی نامطلوب و در عین حال غیرقابل پیشبینی...
درحالیکه سقوط بازار سهام گاه رخ میدهد، اگر سرمایهگذاران برای مدتی به اندازه کافی طولانی از فروش داراییهای خود در بازار اجتناب کنند، در نهایت سبد سهام آنها از وضعیت زیان خارج خواهد شد. بین سالهای 2007 تا 2009، شاخص متوسط صنعتی داوجونز 8 هزار واحد کاهش یافت، اما آن دسته از سرمایهگذارانی که حوصله به خرج دادند تا دوره سقوط گذشت، اکنون سودی بالا کسب کردهاند. اما آیا میتوان از پیش، رخ دادن سقوط را پیشبینی کرد؟ آیا میتوان قبل از آنکه خیلی دیر شده باشد از بازار خارج شد؟ مارک اشپیتزناگل، رئیس و مدیرعامل صندوق سرمایهگذاری یونیورسا که 6 میلیارد دلار دارایی دارد، معتقد است پیشبینی سقوط بازار امکانپذیر است. او در کتاب خود تحت عنوان «دائوی سرمایه: سرمایهگذاری اتریشی در دنیای پرتلاطم، میگوید: «سقوطها رویدادهایی کاملا قابل پیشبینی هستند و اگر سرمایهگذاران نیرویهای موثر بر بازار را درک کنند، میتوانند قبل از سقوط از بازار خارج شده و از زیانی عظیم اجتناب کنند.» یک شاخص قابل توجه اشپیتزناگل از طرفداران «نسبت کیو» است. نسبت کیو، نسبتی است که ارزش بازار شرکتها را با هزینه جایگزینی آنها مقایسه میکند. مقدار کوچک q به این معنا است که خرید سهام شرکت از خرید داراییهای آن ارزانتر است و q بزرگ معنایی دقیقا متضاد دارد. از لحاظ تاریخی، رقمهای بالا برای q به ارقام بالای شاخص مربوط است. در حقیقت، q در سال 1999 درست قبل از ترکیدن حباب شرکتهای اینترنتی در بورس آمریکا، به حداکثر مقدار خود رسید. عکس این مطلب هم صحیح است: اوایل دهه 1980 رقمهای q کمترین میزان بودند و اگر سرمایهگذاران در آن زمان وارد بازار میشدند، میتوانستند در دهههای 1980 و 1990، سودی بالا کسب کنند. اشپیتزناگل به اقتصاد اتریشی، یک مکتب اقتصادی جنجالی که با اکثر نظریههای متعارف اقتصادی در تضاد قرار دارد، علاقهمند است (نکته جالب اینکه جیمز توبین، اقتصاددانی که نسبت q را مطرح کرد، خود طرفدار اقتصاد کینزی بود). اما اشپیتزناگل اخیرا گفته است توبین نتوانست اهمیت این نسبت را درک کند. رقمهای بالا برای q نشان میدهند ارتباط ارزش سهام با اقتصاد واقعی از میان رفته است. اشپیتزناگل میگوید: «وقتی رقم q بالاست، میتوانید به این موضوع فکر کنید که اگر درباره افق وضعیت اقتصادی واقعا خوشبینی وجود دارد _ وضعیتی که به نظر میرسد رشد قیمت سهام آن را نشان میدهد - همین روند سرمایهگذاری که در بورس انجام میشود باید وارد دیگر حوزههای اقتصاد هم بشود، اما چنین نمیشود. برعکس، شرکتها بیش از هر زمان دیگر نقدینگی در اختیار دارند و به سرمایهگذاری نمیپردازند.»
انباشت نقدینگی دقیقا همینطور است. بهرغم نرخهای بسیار پایین بهره، شرکتها - از جمله شرکت اپل - به انباشت نقدینگی پرداختهاند و به جای آنکه نقدینگی خود را صرف سرمایهگذاری مجدد در کسب و کار خود کنند، میلیاردها دلار در ترازنامه خود نگه میدارند. برخی شرکتها پول نقد خود را در حوزههایی که سود نقدی دارد یا در برنامه بازخرید سهام سرمایهگذاری کردهاند اما این چیزی نیست که به رشد پایای اقتصاد منجر شود. در حال حاضر، برخی سرمایهگذاران بر اپل فشار وارد میکنند چنین اقدامی انجام دهد، اما این کار یعنی بازخرید سهام، در کوتاهمدت ممکن است قیمت سهام این شرکت را بالا ببرد، اما رشدی به وجود نخواهد آورد. سود رساندن به سهامداران اقدامی مثبت است، اما اپل با سرمایهگذاری در ساخت کارخانههای جدید یا حوزههای دیگر تجاری خود، بهتر میتواند به اقتصاد کشور کمک کند. آیا سقوطی دیگر در پیش است؟ چه عاملی بر نسبت q موثر است. اشپیتزناگل معتقد است مسوولیت بر دوش بانک مرکزی آمریکا است. وقتی بانک مرکزی سیاستهای پولی به شدت انبساطی اجرا میکند، نسبت q افزایش مییابد و رونقی که حاصل رشد اعتبارات است به وجود میآید. همانطور که ممکن است انتظار داشته باشید، بهدلیل تصمیمهای بانک مرکزی آمریکا در حوزه سیاستهای انبساطی، نسبت q بار دیگر نزدیک به بالاترین رقمهای خود رسیده است، یعنی 1.08 که نزدیک رقم مربوط به سال 2007 است و این امر اشپیتزناگل را به پیشبینی یک سقوط دیگر وادار میکند. او معتقد است شاخص استاندارد اندپورز اصلاح 40 درصدی در پیش دارد و اگرچه او نمیداند زمان این اصلاح چه وقت است؛ اما معتقد است این رویداد زود اتفاق خواهد افتاد. توجه به دیدگاههای اشپیتزناگل خالی از فایده نیست. او در اصلاحهایی که در سالهای 2000 و 2008 در بورس رخ داد، سود برد و منابع مالی خود را دو برابر کرد. او معتقد است با خرید سهام هنگامی که نسبت q در پایینترین میزانهای خود است و فروش یا جایگزین کردن آن با اوراق قرضه در زمانی که نسبت q در بالاترین میزانها است میتوان سودی بالاتر از متوسط سود بازار کسب کرد. یک استراتژی کلان برای بلندمدت مسلما این استراتژی محدودیت دارد: برای مثال، در این استراتژی روشی برای انتخاب سهام یا فروش آن معرفی نشده است. در واقع اگر شما طی چند دهه اخیر از نسبت q پیروی کرده بودید؛ اواسط دهه 1990 سهام خود را فروخته بودید و فقط اوراق قرضه در سبد دارایی خود داشتید. با آنکه در کل بازار موجهای رشد و کاهش مشاهده میشود، اما برخی شرکتها توانستهاند ارزش واقعی برای سرمایهگذاران پدید آورند. برای مثال، سهام شرکتی مانند آمازون از سال 1999 تاکنون 500 درصد افزایش یافته است و حتی اگر سال آینده قیمت این سهم نصف شود، باز سودی بزرگ نصیب سرمایهگذاران بلندمدت شده است. اگر شما صرفا بر مبنای نسبت q سرمایهگذاری کرده بودید، اکنون تنها اوراق قرضه داشتید و از هیچیک از این فرصتهای پرسود سرمایهگذاری بهره نبرده بودید.
منبع: The Maltey Fool