ادعای عجیب یکی از نزدیکان احمدینژاد درباره دعایی
عبدالرضا داوری، یکی از نزدیکان محمود احمدینژاد، در توییتی ادعای عجیبی را درباره سید محمود دعایی، از یاران امام و سرپرست روزنامه اطلاعات، مطرح کرده است و در آن توییت میخواسته القا کند که دعایی در شهادت سیدمصطفی خمینی نقش داشته است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، سید سراجالدین موسوی درباره این ادعا در «جماران» نوشت: در این مطلب سه ادعا نهفته است. نخست آنکه ساواک اقدام به ترور فرزند ارشد امام نکرده است. دوم آنکه در این ماجرا آقای دعایی نقش داشته است و سوم آنکه جریان قاتل به تفوق حاج احمد آقا در بیت امام مایل بوده است. از ادعای اول که بگذریم که معلوم نیست از کجا نویسنده به این اطمینان رسیده است، دو ادعای دیگر شگرف و عجیب و باطل است و بیش از هر چیز نشاندهنده درک نازل و فهم ناقص نویسنده است.
راستی آیا این نویسنده که خود را وابسته به رئیسجمهور سابق میداند این مقدار از حقایق به دور است یا عناد و دشمنی، او را به این «چشمبستگی» کشانده است؟ آیا او تصور میکند که امام با آن درک الهی بیت خود را اینچنین رها کرده بودهاند؟ راستی آیا این اسناد که نویسنده این توییت ادعا میکند، از روزهای اول انقلاب تا امروز پنهان بوده و یکباره در دسترس او قرار گرفته است؟ آیا هیچکس تا امروز این شواهد را درنیافته و 40 سال، هم امام و هم همه نیروهای انقلاب و هم همه نهادهای امنیتی با سلایق مختلف سیاسی از آن بیاطلاع بودهاند؟ فهم و دریافت همه فعالان سیاسی از همه جناحهای مختلف و با همه اختلافات، بزرگترین شاهد بطلان سخن این نویسنده جنجالی است. درباره مرحوم حاج احمد آقا باید در جای خود سخن گفت و چهبسا اصلا نیازی نباشد که بخواهیم از ایشان دفاع کنیم، اما درباره برادر عزیز و شریف، حضرت آقای دعایی لازم است اشاره کنم که بیتردید در میان یاران امام در نجف کمتر کسی را میتوان یافت که بهاندازه آقای دعایی فعال و دلسوز برای امام باشد.
اعتماد کمنظیر مرحوم حاج آقا مصطفی و مرحوم حاج احمد آقا به ایشان برای هر کسی که با بیت امام در نجف و ایران مراوده داشت، مشهود بود و صدای رسای او که صدای روحانیت شیعه بود همواره در نظر همه تریبون انقلاب امام محسوب میشد و چنانکه زبانهای صادق درباره او گفتهاند جناب آقای دعایی از خالصترین و زحمتکشیدهترین یاران امام در قبل و بعد از پیروزی انقلاب هستند.
ثبات قدم، استقامت رأی و آزادی و جوانمردی در کنار تواضع و فروتنی و زندگی سالم از صفات ممتاز این فرزند راستین انقلاب است. آقای دعایی از مردانی است که در فراز و فرودهای دنیا، لحظهای امام و بیت امام و یاران امام را تنها نگذاشت و طعنه و تهدید و تطمیع او را متزلزل نساخت. دعایی یک لحظه از همراهی با بیت امام غفلت نکرد و درحالیکه میدانست اینچنین آماج تهمتها قرار میگیرد، هیچگاه به باورهایش پشت نکرد. دعایی انقلابی حقیقی بوده و هست و روزی به این قطار انقلاب پیوسته که توأمشدنش با این مسیر مشکلاتی فراوان به همراه داشته است. او هر روز از نجف به بغداد میرفته و پیش از ظهر به نجف بازمیگشته تا کسی نداند سخنگوی رادیوی مبارزین کیست. او انقلابی واقعی است ولی هرگز انقلاب برای او سکان و پلکان پیشرفت و ترقی شخصی نشده است. دعایی از افراد زیادی چوب خورده اما آن را به کینه تبدیل نکرده است. دعایی متواضع است ولی تواضع او رنگ انظلام ندارد. او روی اصول و قواعدش میایستد ولی پرخاشگر نیست، مواضع خود را دارد ولی هرگز به امام پشت نمیکند. دعایی معتقد به تمام ارزشهایی است که برای آنها انقلاب شده است. متأسفانه بسیاری انقلابیگری را با یکطرفهراندن و ارزشگرایی را با تندخویی یکسان میگیرند و دروغ را در راه اهداف خود جایز میشمارند. جا دارد به خاطره مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی هم اشاره کنم که درباره آقای دعایی گفته بودند: «در سال ۴۵ بیانیهای علیه جشن تاجگذاری داده بودیم که من و آقای دعایی لو رفتیم.
من دستگیر و بازداشت شدم و او به عراق فرار کرد و در آنجا با کمک حاجآقا مصطفی خمینی به رادیو بغداد رفت و سالها یکتنه، سخنران برنامه بسیار تأثیرگذار «نهضت روحانیت در ایران» بود. برخورد با کسی [آقای دعایی] که همه عمر، چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی، در خدمت نظام بوده، نشان از عصبانیتی است که هیچ پشتوانه عقلانی، قانونی و آیندهنگری ندارد و نگرانیم چون، عواقب اینگونه رفتارها بههیچوجه به نفع نظام نیست». و حقیقت آنکه این چند سطر را هم نه برای دفاع از یادگار امام و دعایی عزیز نوشتهام چراکه بهتر از هرکس میدانم با وجود شهادت امام و بیت امام و یاران امام، نه نوشته آن توییت و نه امثال آن نمیتواند گردی بر سلامت ایشان بنشاند، بلکه این را برای دلتنگی خویش نوشتم که بعضی روزها بیش از هر زمانی دلم برای دوستان سفرکرده تنگ میشود.
یاد روزهای زندان بغداد میافتم که آقای دعایی از طرف بیت امام در نجف شخصا برای آزادی من به درب زندان آمد، مرا در مرز کویت و به سبب آنکه روزنامههای منطقه را برای امام میبردم دستگیر کردند و ابتدا به زندان بصره بردند و بعد به بغداد منتقل کردند. در همان روزها امام در اعتراض به برخی محدودیتهایشان به نماز جماعت تشریف نمیبرند. زهیر، معاون مقتدر سعدون شاکر، رئیس استخبارات عراق خدمت امام رسیده بود تا عذرخواهی کند و امام در همان جلسه به دستگیری شماری از ارادتمندانشان از جمله مرحوم حاجعلی خلخالی و من اشاره کرده بودند. زهیر خود به زندان بغداد آمد و ما را با احترام کامل آزاد کرد.
از زندان که بیرون آمدم دیدم برادرم دعایی منتظر من است. گفت که از طرف مرحوم حاجاحمد آقا و مرحوم شهید محمد منتظری مأموریت یافته تا مرا به نجف ببرد. مستقیما وارد منزل مرحوم شیخ حسن کروبی، برادر حضرت حجتالاسلاموالمسلمین شیخ مهدی کروبی شدیم و حضرت حاج احمد آقا را دیدار کردیم. کسانی که آن روزها را درک کردهاند و میدانند که در آن روزها رژیم عراق چه کینه همراه با ترسی از امام داشت بهتر عمق محبت دعایی را درک میکنند. تنها چند روز بعد از آن بود که امام در ادامه اعتراض به رژیم عراق این کشور را به مقصد کویت و بعد فرانسه ترک کردند. خدای متعال همه ایشان را در رحمت خویش مستغرق دارد و با اولیای خویش محشور نماید. دعایی و دعاییها عمر خود را وقف انقلاب کردهاند و از بدگویی نابخردان که آلت دست کینههای دیرینه کینهتوزان میشوند خم به ابرو نمیآورند که به چشم خویش دیدهاند که «چراغی را که ایزد برفروزد/ گر احمق پف کند ریشش بسوزد».