قهر داوطلبان از رشتههای وزارت علوم چگونه رقم خورد؟
یکی از موضوعاتی که از ابتدای برنامه عصر جدید جلبتوجه کرد، درخشش محمد زارعی بود؛ نوجوانی که ترجیح داده به سمت علایقش برود تا آنکه بخواهد در سیستم آموزشی درگیر درسهایی شود که به قول او فایدهای برایش ندارند.
حضور او در تلویزیون و درخشش او، دوباره نگاهها را به سمت سیستم آموزشی کشور سوق داد. هرچند بیشتر انتقادات پس از دیدن زارعی به سمت آموزشوپرورش کشیده شد، اما آموزش عالی و وزارت علوم نیز از این انتقادات بیبهره نماندند، انتقاداتی که سالهاست به خاطر افزایش بیکاری و ناکارآمدی، دانشگاهها برای برطرف کردن مشکلات کشور با آن روبهرو هستند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از فرهیختگان، به نظر میرسد بازار عرضه و تقاضا به هم خورده است و حال دیگر این داوطلبان ورود به دانشگاهها هستند که تمایلی برای ورود به سیستمی که امیدی به خروجی آن ندارند و ترجیح میدهند سرنوشت خود را در جایی جز رشتههای وزارت علوم دنبال کنند.
کاهش 35 درصدی دانشجویان فنی و مهندسی
آمار دانشجویان در سالهای اخیر نشاندهنده تغییرات مهمی در روند تحصیلات تکمیلی کشور است. در سال تحصیلی 93-92 تعداد کل دانشجویان ایران در بیشترین حد خود یعنی چهار میلیون و 803 هزار و 37 نفر بوده است. از این جمعیت، تعداد 248 هزار و 802 نفر پزشکی، دو میلیون و 149هزار و 58 نفر علوم انسانی، 290 هزار و 668 نفر علوم پایه، یک میلیون و 577 هزار و 331 نفر فنی و مهندسی و 236 هزار و 973 نفر در رشتههای کشاورزی و دامپزشکی تحصیل کردهاند. اما از سال تحصیلی 93-92 با کاهش جمعیت دانشگاهی روبهرو بودهایم، بهصورتی که جمعیت کل دانشجویان کشور در سال تحصیلی 97-96 به سه میلیون و 616 هزار و 114 نفر میرسد و در کمتر از پنج سال سیستم آموزشی کشور بیش از یک میلیون نفر از جمعیت دانشجویان درحال تحصیل خود را از دست داده است. این کاهش جمعیت به صورت ناهمگون و بیشتر برای رشتههای غیرپزشکی رخ داده است. درحالی که جمعیت دانشجویی کشور در سال 97-96 نسبت به سال 93-92 بیش از هفت درصد کاهش داشته است، رشته پزشکی تنها کاهش 2.7 درصدی از دانشجویان را تجربه میکند. این درحالی است که میتوان این تغییرات اندک را تنها نتیجه سیاستها یا تغییرات کوتاهمدت در تصمیمات دانشگاهی دانست، چراکه در سال تحصیلی 96-95 میزان جمعیت دانشجویی کشور حتی افزایش جمعیتی 1.1 درصدی را تجربه کرده و جمعیت آن به 251 هزار و 722 نفر یعنی بیشترین حد خود در 30 سال اخیر میرسد. در کنار تغییرات اندک گروه پزشکی بیشترین کاهش جمعیت دانشجویان محصل را میتوان در رشته کشاورزی و دامپزشکی با کاهش 41.3 درصدی دید، پس از آن، گروههای فنی و مهندسی با 34.8 درصد، علوم پایه با 25.4 درصد و علوم انسانی با 21.1 درصد بیشترین کاهش را در گروههای جمعیتی خود تجربه کردهاند.
کاهش 24 درصدی جمعیت دانشجویان کشور در این سالها درحالی است که تنها 14 درصد از داوطلبان کنکور سراسری بین سالهای 92 تا 96 کاهش پیدا کرده است و این موضوع نشاندهنده تغییر علایق داوطلبان برای تحصیل در رشتههای وزارت علوم است، چراکه جمعیت دانشجویان وزارت بهداشت تغییر نکرده است.
بیکاری اولین دلیل فرار از رشتههای غیرپزشکی
اولین دلیل برای عبور از رشتههای فنیومهندسی، علوم پایه و علوم انسانی را میتوان ناشی از افزایش ناامیدی نسبت به آینده شغلی این رشتهها دانست. نگاهی به رشته فنی و مهندسی نشان میدهد طی 10 سال اخیر بیکاری در این گروه درسی 176 درصد رشد داشته و جمعیت بیکار فارغالتحصیلان فنیومهندسی از 117 هزار و 717 نفر بیکار در این رشته به 325 هزار و 437 نفر در سال 96 رسیده است. این درحالی است که رشتههای علوم انسانی نیز وضعیت خوبی در این سالها نداشتهاند؛ برای مثال بیکاری در رشته حقوق، رشته پرطرفدار علوم انسانی در 10 سال اخیر رشدی 469 درصدی داشته است. همین موضوع باعث شده در کنار افزایش بیکاری، تمایل به تحصیل در رشتههای تحتنظر وزارت علوم کاهش یابد و به تبع افزایش بیکاران، درنتیجه داوطلبان از خیر درس خواندن در این گروههای درسی بگذرند.
تضعیف روند علمی با فرار نخبگان به علوم پزشکی
یکی دیگر از مشکلاتی که باعث قهر دانشجویان با وزارت علوم شده، اشکال در سیستم آموزشی این وزارتخانه است، جدایی صنعت و دانشگاه و تفکیک این دو از یکدیگر در کنار پرداختن صرف به مسائل نظری باعث شده رشتههای این دانشگاهها نتوانند بازار کار مطلوب خود را به وجود بیاورند و به دلیل فاصله این دانشگاه و جامعه از یکدیگر عملا سوالهای جامعه از دانشگاه بیپاسخ مانده است. همین موضوع را میتوان نتیجه فرار نخبگان از دانشگاههای وزارت علوم به سمت وزارت بهداشت دانست. تغییر رشته دانشجویان دانشگاههای برتر و سرنوشت افرادی مانند محمد احمدی رتبه 2 منطقه 3 رشته ریاضی در کنکور 91 و دانشجوی مهندسی برق دانشگاه صنعتیشریف که درنهایت ترجیح میدهد پس از چهار سال به دنبال قبولی پزشکی، در کنکور تجربی شرکت کرده و رتبه اول این گروه را کسب کند؛ یکی از این نمونههاست. احمدی پیرامون سیستم آموزشی و جدایی دانشگاه و جامعه از یکدیگر در گفتوگویی میگوید: «انزوای مهندسی و ارتباط مردمی و اجتماعی محدود آن، برای من تا حدی عذابآور بود.» این نوع تصمیمگیری البته محدود به احمدی نبوده است و در این سالها بارها از شرکت نخبگان فنی کشور در رشتههای تجربی شنیدهایم.
گروههای علوم پایه نیز در این سالها با کاهش 4/25 درصدی جمعیت دانشجویی خود نگرانیهایی را برای کند شدن روند علمی کشور به وجود آورده است. علوم پایه که بهعنوان لوکوموتیو علم شناخته میشود در ایران به دلایل مشکلات دانشگاهها رشتهای بدون کارکرد شناخته میشود. نگرانیها از آینده علمی کشور به سبب کم شدن علایق دانشجویان برای تحصیل در رشتههای علوم پایه باعث شد رهبر انقلاب در 20 خردادماه سال 97 با ابراز نگرانی از سرنوشت رشتههای علوم پایه در دیدار با اساتید دانشگاه گفتند: «بعضی رشتهها در غربت قرار گرفتهاند. آماری که به من دادهاند، نشان میدهد که مثلا حدود 50 درصد داوطلبان کنکور رشته ریاضی که رشته بسیار مهمی است، کاهش پیدا کرده؛ این برای آینده کشور خطرناک است. ما این رشتههای مهم علوم پایه را- بهخصوص مثل ریاضی یا فیزیک را- برای آینده لازم داریم. اگر چنانچه داوطلبان اینها کم باشند و هجوم بشود به رشتههای درآمدزا که حالا یک پولی و شغلی بلافاصله در اختیار انسان میگذارد، این [موجب] مشکل است. عوارض این عدمتوازن را بایستی دستگاههای دانشگاهی حتما جبران و درست کنند.»
این نگرانیها زمانی اهمیت خود را نشان میدهد که در نظام ارزیابی شانگهای که مربوط به دانشگاههای جهان است، دانشگاه تهران هرچند توانسته رتبه نخست را بین دانشگاههای ایرانی کسب کند، اما کیفیت آموزشی این دانشگاه در این ارزیابی کاهش پیدا کرده است. این درحالی است که دانشگاههای علوم پزشکی در سایه جذب نخبگان کشور در همین بازه زمانی در این رتبهبندی موفقیت خوبی داشتهاند.
قهری که به ضرر کشور است
تمایل بیش از 50 درصدی داوطلبان کنکور به رشتههای تجربی و بالاخص پزشکی و از طرفی دیگر کاهش جمعیت دانشجویان رشتههای فنی و مهندسی، علوم پایه و علوم انسانی، باعث نگرانیهایی برای آینده پژوهشی کشور شده است، اما این نگرانی را نه در تمایل داوطلبان بلکه باید در نظام آموزشی دانشگاههای وزارت علوم دید. فاصله دانشگاههای تحتنظر وزارت علوم و فاصله این دانشگاهها نسبت به دانشگاههای حل مساله که بتوانند مسائل جامعه را برطرف کنند، تمایل داوطلبان به تحصیل در این دانشگاهها را کاهش داده است و برای حل این مشکل این دانشگاهها هستند که باید نظام آموزشی خود را تغییر دهند.