موسسه زبان سفیر در بوته نقد/ روایت یک معلم از ناعدالتیهای آموزشی!
آنچه در ادامه میآید شکواییه یک معلم است که سالها در موسسه "سفیر گفتمان" یا همان آموزشگاه زبان سفیر درس داده است. بیهیچ مقدمه آنچه این آموزگار برای تحریریه اقتصادآنلاین فرستاده است را بخوانید؛
"سلام. من یک معلم تمام وقت هستم. یعنی معاشم از راه آموزش زبان انگلیسی تامین می شود. فارغالتحصیل زبان و ادبیات انگلیسی با رتبه ممتاز در دانشگاه. سالها قبل به عنوان معلم زبان انگلیسی به موسسه "سفیر گفتمان" پیوستم. تصورم بر این بود که این آموزشگاه با ایدهها و مدیریت مناسب، بهترین بستر برای آموزش زبان با روشهای نوین در ایران است.
اکنون بعد از تجربه یک دوره همکاری در موسسه زبان سفیر، این تجربه و تصور به بیاحترامی، عدم رعایت حقوق معلمان و شاگردان، رنجشهای متعددِ مدرسان، بیتوجهی مدیریت به کیفیت و انتخابِ مدیران میانی نالایق، حق ناحق کردنهای متعدد و بیقانونیهای عجیب آزارنده انجامیده و من به عنوان یکی از معلمهای دارای آیلتس هشت و صاحب سایر مدارک معتبر بین المللی، بعد از چند دوره همکاری مستمر، هیچ دستاوردی (نه مالی و نه معنوی) از این موسسه به اصطلاح فرهنگی نداشتهام. دلایلم را کوتاه و ساده بر میشمرم و قضاوت را به خوانندگان این شکوائیه میسپارم.
یک: مدیران موسسه زبان سفیر حق شاگردان را به مرور ناحق کردهاند. آنها کم کم و با استراتژی ذره ذره جویدن، تعداد استاندارد 20جلسه در هر ترم را به 15 یا 16جلسه با همان شهریه تقلیل دادند. آنها از ما معلمان خواستند چه قبول داشته باشیم و چه نه، به عنوان همدست در این کارِ زشت، شاگردان را به مرور قانع کنیم که این به نفع خود آنهاست. توجه کنید، کمتر درس گرفتن به نفع آنهاست!
دو: نحوه ارزیابی و بخش تستینگ این موسسه به قدری ضعیف عمل میکند که بعید است اکثر فارغ التحصیلان آموزشگاه سفیر (مگر معدودی از آنها) از پس یک مکالمه روزمره معمولی بربیایند. زیرا سیاست سفیر بر اساس حفظ مشتری به هر قیمتی است حتی در صورت عدم وجود کیفیت و سطح سواد مناسب با سطحی که در آن تحصیل میکنند. بارها شده بعد از تعیین سطح، کلاس و سطح دانشجو بنا به درخواست خودش عوض شده! در همان سالهای اوایل همکاری، به ما دیکته شد که اگر کلاس میخواهید شاگردی را رد نکنید تا کلاسها به حد نصاب برسد! حتی تا همین چند سال پیش با صرف هزینههای گزاف و بیجا، جشنی تدارک میدیدند و از شاگردان وفادار (بر اساس ماندگاری در سیستمِ سفیر و نه رشد و پیشرفت) تقدیر میشد.
سه: موسسه سفیر به شکل مرتب و هدفمند با برگزاری کلاسهای خصوصی توسط معلمان برخورد میکند. از اخراج معلمانی که به شاگردان پیشنهاد میکردند"علاوه بر کلاسهای موسسه زبان سفیر" کلاس خصوصی هم بگیرند، بگیر تا نگرانی معلمان از برخورد سفیر با کلاسهای خصوصی آنها خارج از موسسه. بعدتر سفیر در مقابل موجِ بزرگِ نیاز به کلاس خصوصی دوام نیاورد و حالا خودش یکی از مراجع کلاس خصوصی زبان شده است که باز هم درصد ناچیزی از آن سهم معلم است.
چهار: موسسه زبان سفیر تمام تلاش خود را تنها به ظاهرسازی و نمود بیرونی فعالیتهایش معطوف کرده و از درون، هیچ کدام از حقوق و قوانین وزارت کار (اعم از بیمه، سنوات، عیدی، صندوق وام و هر آنچه حتا دور افتادهترین موسساتِ خصوصی برای مستخدمین خود در نظر میگیرند) توسط این موسسه انجام نمیشود. چون وقتی معلم موسسه سفیر هستید باید تمام وقت منتظر باشید که روش های دور زدن قوانین وزارت کار و"قانونی کردنِ بیقانونی" با استفاده از سوراخهای قانون وزارت کار بر سر شما بیاید. اگر بیمه میخواهید باید بیشتر کار کنید تا از حقوق ناچیز خودتان کم نشود. اگر نه، فرمی پر میکنید و خلاص. من در این سال آخر یکی دو روز در هفته کلاسی هشت نفره اداره میکردم. میانگین حقوقم ماهی سیصد هزار تومان بود. من بودم، با این حقوق، دست کم احترام و چرب زبانی همراه میکردم نه بد زبانی و ... بیجای مدیرانِ شعب و میانی. البته این بیحرمتی سالی یکبار در روز معلم به چاشنیهای مختلف هم مزین میشود. از حق نگذریم. موسسه زبان سفیر ولخرجیهایی هم میکند: بن کتاب بیست هزار تومانی، ساعت رومیزی، قاب عکس، ماگ، یک شاخه گل و نهایتا کارت هدیه پنجاه هزار تومانی از روشهای تشکر از مدرسان در این روز به خصوص است!
پنج: از عجیبترین موارد عدم رعایت حقوق انسانی برای شغل معلمی که به سلامت جسمی و روانی نیاز دارد، وقت و زمانبندی ناهار است که در موسسه سفیر به 15دقیقه محدود میشود. این خلاف صریح قوانین مدون وزارت کار است و ظلم و فشارش تا سالها روی معلم برجا می ماند. مسئولان سفیر معتقدند، اگرشمای معلم به دلیل تعداد زیاد کلاسها، موفق به گرم کردن غذا و صرف آن نشدید مشکل از شماست.
شش: دستمزدِ مدرسان موسسه زبان سفیر در حداقلهای ممکن متوقف است. آنها برای پرداختِ کمتر از یک سومِ پولی که هر شاگرد به موسسه میپردازد، فرمول سیالی در نظر گرفته اند که برای یک مربی در سطح من، در ازای مثلا سه روز کار در تمام ماه، کمتر از یک میلیون تومان پرداخت شود. از آنجایی که برای موسسه سفیر کیفیت آموزشی مربیان تفاوتی نمیکند، دستمزد یک فارغالتحصیل متخصص مثل من با یک شاگردِ درسخوان که تازگی به عنوان استاد در همین موسسه استخدام میشود فرقی نمیکند. همچنین این مدیران برای مواقع اضطراری مرخصی هیچ جایگزینی در نظر نمیگیرند و مسئولیت یافتنِ جایگزین(ساب) همیشه بر عهده خودِ مربی ست. خندهآورتر این است که از مربیهایی که در خواستِ مرخصی میکنند میخواهند اگر دانشجو اند لیست تاریخ امتحانات و یا اگر بیمار هستند "گواهی پزشک" بیاورند. مهد کودک بزرگی که حداقل حقوق زیستی، را برای مربیانش قائل نیست و هنوز نمیداند گواهی آوردن بر خلاف گذشته چقدر آسان است. شما وقتی میگویید بعد ده سال استعفا میدهم، آنها با خیال راحت به فکر جایگزین برای شمای ماشین، شمای مصرف شده میافتند و نمیپرسند چرا. فورا به فکر جایگزین میافتند و تعمدا هیچ برنامهای برای حفظ مربیان با سابقه و قدیمی خود ندارند.
هفت: مدیران سفیر تاجایی که میتوانند، امکاناتِ آموزشگاهی را به حداقل میرسانند. در نتیجه مربیان و شاگردها از حداقلهای امکانات آموزشی برخوردار نیستند. یکی از مثالهای خندهآور شارژ کردنِ ماژیکهای وایتبرد با رنگهای ارزان قیمت است که باعث میشود مربی جان بکند و بنویسد. شاگرد جان بکند و تخته را بخواند. از این به بعد هر کس از سفیر فارغالتحصیل شد و راضی بود، شک نداشته باشید در سایه فعالیت شخصی و دلسوزی شخص مربی به این موفقیت رسیده و موسسه زبان سفیر در این بازی هیچ نقشی نداشته است.
هشت: مدیران موسسه زبان سفیر هر ازگاه جلسات گروهی "اجباری" برای مدرسان خود تدارک میبینند. آنها حتا انقدر برای معلمان خود احترام قائل نیستند که زمان بندی آنها را هم در نظر بگیرند و این "اجباری" گری را با هماهنگی خود مربیان به انجام برسانند. در این جلسات عمدتا هیچ اتفاقی نمیافتد و مدیران سفیر ظاهر سازیِ توجه به مربی را تکمیل میکنند. دستشان هم برسد جلسات آموزشی اجباری در طول خدمت(OJT) و یا آزمونهای غیر کاربردی و نامعتبر پولی برگزار میکنند. چند سال پیش آنها از هر مربی 100دلار امریکا اجبارا گرفتند تا آنها یکی از همین آزمونهای بیفایده و بیهدف (KELT) بگذرانند. و مدرکی پوچ از موسسه ای در دوبی دریافت کنند که به هیچ کار هیچ کس نیامد و معلوم نشد آن پول کلان کجا رفت. لابد برای خرید ماژیک وایتبرد هزینه شد!
پایان: من استعفای خود را تحویل شعبهای که در آن درس میدادم کردهام. آنها بدون ذرهای نگرانی و پرسش؛ کاغذی تایپ شده جلوی من گذاشتند و امضا و خداحافظ. دقت کنید؛ انقدر این بازی رایج است و انقدر رنجشها فراوان که برای استعفای معلم فرم آماده همیشه دم دستشان هست! کسی نپرسید چرا؟ و به چه دلیل.
نتیجه: طبعا شاگردانم که همگی موفق و "در نتیجه تلاشهای شخصی من" مشتاق ادامه آموزش با خود من هستند در دنیا مجازی و با گسترش ارتباطات مرا خواهند یافت. همین دنیای بزرگِ اعم از مجازی و حقیقی که این شکوائیه در آن منتشر میشود تا مردم بدانند "موسسه سفیر گفتمان" مشتی است نمونه خروارِ تباهی نظام آموزش در کشور ما."