سهامداران، تهدید یا فرصت؟
انتظار میرود شرکتهای فعال در صنایع یکسان با سهامداران مشابه و فشارهای سازمانی، با سهامداران خود به طریقی واحد برخورد کنند. اما این چنین نیست. Donal Crilly به چرایی این موضوع پرداخته است.
افراد مختلف تمایلات گوناگونی دارند. اما شرکتها همواره بهدنبال هدفی واحد هستند: حمایت مستمر از سرمایهگذاری و افزایش رونق و رشد بالقوه. هر شرکتی با وجود دغدغهای به نام «سهامدار» نیاز به افزایش رونق دارد. از آنجا که شرکتها اهداف تقریبا مشابهی دارند، بهنظر میآید با مسائل و فشارهای مربوط به ذینفعان به طریقی یکسان برخورد میکنند. در طول چند دهه گذشته، آگاهی گسترده و تمایل بسیاری نسبت به موضوع مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها و سازمانها به وجود آمده است که به برخی تعهدات در مقیاسهای بسیار بزرگ (برای نمونه ایجاد کارخانههای تولیدی با قابلیت عدمتولید گازهای گلخانهای یا طراحی خط تولیدهایی که مواد شیمیایی خطرناک کمتری تولید یا از منابع اولیه محدودتری استفاده میکنند) تا تعهداتی در مقیاسهای کوچک (نظیر استفاده از کاغذهای بازیافت شده یا ممنوعیت استفاده از بطریهای پلاستیکی در دفاتر کار) منجر شده است. سهامداران با اعمال فشار بر شرکتها آنها را نسبت به پاسخگویی به مسوولیتهای اجتماعی مختلف مجبور میکنند و بسته به نوع صنعت، موقعیت یا عوامل دیگر انتظار عکسالعملهای متنوعی از این شرکتها دارند. این فشارها احتمالا نتایج مثبتی در پی دارند، (واداشتن شرکتها به ایجاد تغییراتی که منافع چندانی برای ذینفعان ندارند) و البته در صورتی که شرکت مذکور قادر به پاسخگویی به این انتظارات نباشد یا از لحاظ اقتصادی قادر به ادامه حیات خود نباشد، تاثیرات منفی این فشار آشکار خواهد شد. به تازگی با کمک همکارانم از دانشگاههای کانادا، ایتالیا و ایالات متحده مطالعهای انجام دادهایم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که شرکتها تصمیمات بسیار متنوعی در ارتباط با فشارهای اعمال شده از سوی سهامداران اتخاذ میکنند. ممکن است برخی اقدام به خرابکاری و چشمپوشی از قوانین و مقررات داخلی خود کنند. درک دلایل و چگونگی بروز چنین عکسالعملهایی و حتی شناسایی عواملی که باعث میشوند تا مدیران تصمیماتی در خلاف جهت ایده الهای سازمان خود اتخاذ کنند، به نوبه خود به سایر مدیران در اجتناب از بروز اشتباهات در مواجهه با فشارهای مشابه یاری میرساند. همچنین با شرکت در دو پژوهش جداگانه از جوانبی دیگر به این موضوع پرداختم. در همکاری با Pamela Sloan از دادههای مرتبط با عملکرد اجتماعی و مصاحبههای حضوری با تصمیمگیرندگان عمده هشت شرکت فعال در حوزه صنایع شیمیایی، حفاری معدن و غذا و تکنولوژی استفاده کردیم. پژوهش دیگر با همکاری دانشگاه Maurizio Zollo of Bocconi و Morten Hansen of UC Berkeley انجام گرفت. 17 شرکت به صورت گروههای دو و سه تایی که در صنعتهای مشابه و موقعیتهای جغرافیایی یکسان فعالیت میکردند، موردبررسی قرار گرفتند. در این مطالعه از دادههای بایگانی شده و مصاحبه نیز استفاده شد. هدف از انجام این مطالعات تلاش برای تعیین این بود که توجه به فشارهای ذینفعان در نتیجه تمایل به دستیابی به اهداف است، یا بهدلیل نفوذ عوامل خارجی، هر یک از این موارد ذکر شده درک مدیران را از ماهیت شرکت و رابطه آن با جامعه را تحتتاثیر قرار میدهند. هدف دوم تلاش برای تعریف متغیری برای اجرای سیاستها و قوانین در میان شرکتهای مختلف است. در واقع هدف درک دلیل این امر است که چرا برخی شرکتها بیچون و چرا و بدون درک چرایی قوانین آنها را اجرا میکنند و برخی برعکس و اینکه آیا اساس این امر بهدلیل فشارهای اعمال شده است یا خیر. ما اقدام به انجام این پژوهشها کردیم، زیرا احساس میکردیم تئوریهای مطرح شده پیشین در خصوص نحوه برخورد شرکتها با فشارهای سهامداران ناقص یا بیش از حد سادهانگارانه بودهاند. مطالعات پیشین تصویری واضح و واقعی از دلایل و ریشههای پاسخی که سیاستها و آینده شرکتها را تحتتاثیر قرار میدهند، ارائه نمیکنند. این مطالعات تعاملات بین سهامدار و شرکت را به صورت سطحی بررسی کرده و بیشتر بر مسائلی نظیر فریب ذاتی و جدایی عملکرد شرکتها از سیاستها تمرکز داشتهاند. با وجود چنین پژوهشهایی تمایل گروه برای بررسی و گسترش دانش در ارتباط با نحوه تعاملات شرکت با ذینفعان افزایش پیدا کرد. علاوه براین مطالعات پیشین جهت بررسی مجدد شرایط کنونی و نحوه افزایش انتظارات سهامداران از مسوولیتهای اجتماعی شرکتها اهمیت بیشتری پیدا کردند. آشکار است که مسوولیت اجتماعی شرکتها در حال تبدیل شدن به مزیتی رقابتی است تا این شرکتها قادر به حفظ بقای خود در اذهان عمومی باشند. تهدید و فرصت سهامداران هر دو نقش تهدید و فرصت را برای شرکتها ایفا میکنند. نحوه نگرش مدیران به این دوگانگی بخشی حیاتی و مهم از عکسالعمل آنان به سهامداران است. صنایع مختلف نیازمند سطوح مختلف تمرکز و توجه به ذینفعان هستند. برای نمونه صنایع شیمیایی همواره با فشار گروههای مدافع محیط زیست روبهرو هستند. در واقع فعالیت چنین صنایعی حتی با وجود رشد فناوری، خطرات زیستمحیطی بسیاری را بهبار میآورد. گروهبندی شرکتها با توجه به نوع صنعت با هدف انجام پژوهش نشان داد که چگونه تصمیمات مدیریتی سطوح مجزایی از توجه به سهامداران مختلف را منجر میشوند که به نوبه خود تاثیرات متنوعی را به دنبال دارند. بالاخره ایجاد تعادل و توازن بین ریسک و فرصت منطقی بهنظر میرسد. پژوهشهای ما در نهایت به این به نتیجه رسید که نه تنها تفاوتهای ظریف بین فردی، بلکه تمایزات موجود میان نگرشها، عامل ایجاد تغییر در نحوه پاسخگویی شرکتها به فشارهای اعمال شده از سوی سهامداران است. شواهد نشان میدهد چیزی که ما از آن به عنوان منطق شرکت یاد میکنیم در واقع نقش عمدهای در نحوه توجه و واکنش به انتظارات سهامداران ایفا میکند. چنین منطقی تاثیرات خود را به دو طریق بهجای میگذارد. اول، با شکل دهی نوع نحوه نگرش مدیران به فشارهای سهامداران و دوم تاثیرگذاری بر تمایزهای موجود میان شرکتها. توجه به ذینفعان برخی از مدیران با انتخاب تمرکز دقیق بر انتظارات سهامداران بهدنبال کاهش ریسک هستند. در مقایسه مدیرانی که نگرشی گسترده به گروههای مختلف سهامداران خود دارند هم به دنبال کاهش ریسک و هم در تلاش برای شکار فرصتها هستند. به این ترتیب مدیرانی که تصمیم به کنترل ریسک گرفتهاند، با تمرکز بر گروهی از ذینفعان در دسترس و قابلکنترل اقدام به کسب رضایت آنان به طرق مختلف میکنند و در نهایت ذینفعان غیرقابلکنترل و خارج از دسترس از دایره تمرکز و توجه چنین مدیرانی خارج میمانند. وجود تمایز در توجه به ذینفعان مکانیزم دیگری وجود دارد که ما را در درک این تمایزات یاری میرساند. تمایز در توجه، مدیران مختلف حاضر در یک شرکت با گروههای مختلفی از ذینفعان روبهرو هستند، به این ترتیب این شرکت قادر خواهد بود با طیف وسیعی از سهامداران در تعامل باشد. به نظر این نکته راهحلی مناسب برای مشکل رویارویی با گروههای مختلف ذینفعان است. در این صورت شرکت قادر به تقسیم منافع بین سهامداران و توجه به نیازها و پیشبینی مسائل پیچیدهتر خواهد بود. بهرهمندی از منافع بهطور کلی، مدیران شرکتهایی که به دغدغههای ذینفعان توجه دارند و علاوهبر فرصتها بر اجتناب از ریسکها تمرکز دارند، از منافع بسیاری بهره میبرند. یافته مطالعات ما که حاصل بررسی دادههای مختلف و نیز انجام چندین ساعت مصاحبه با مدیران صنایع مختلف و ذینفعان آنها است، نشان میدهد که برخی شرکتها بهدلیل توانایی مدیرانشان در درک هویت سازمان و تعاملات آن با سهامداران، در پاسخگویی به دغدغههای ذینفعان موفقتر هستند. درحالیکه این بهنظر خلاصهای از تمایز در نگرشها و منطق شرکت است، اما دلیل عمده نحوه واکنش شرکتها و تصمیم آنها به اجرا یا عدماجرای قوانین است. گروههای مختلف ذینفعان انتظارات متفاوتی از شرکتها و سازمانها دارند. تمامی شرکتها امروزه همانگونه که به دنبال بهرهمندی از فرصتها و افزایش رشد هستند، باید نسبت به پاسخگویی به تقاضای مسوولیت اجتماعی در هر سطحی هوشیار باشند. درحالیکه برخی از مدیران تعامل با سهامداران را نوعی ریسک تلقی میکنند بسیاری دیگر از آن به عنوان فرصت و منفعت متقابل یاد میکنند. برقراری تعادل بین این دو نگرش، شرکتها را در یافتن مسیری جدید در دنیای پر چالش مسوولیت اجتماعی یاری میرساند.