علی نقی مشایخی:
دولت باید وابستگیاش را ازبانک مرکزی کم کند
چرا مهندس های ما مهاجرت می کنند؟ برای این که زمینه و بستر کار برایشان فراهم نیست، چرا نیست؟ چون اقتصاد را خوب اداره نکردیم.اگر اینها را خوب اداره کنیم و آنها اینجا کار برایشان ایجاد بشود، شغل داشته باشند و ببینند می توانند ارزش ایجاد کنند، احترام دارند، زندگی شان تامین است چرا بروند؟!
«علی نقی مشایخی» یکی از اسامی آشنا در زمینه تفکر سیستمی و دینامیک های سیستم تحقیق و تدریس است، مشایخی از استادان دانشگاه صنعتی شریف و دانش آموخته دوره پی اچ دی مدیریت دانشگاه ام آی تی است. همچنین عضو و رئیس سابق انجمن بین المللی دینامیک های سیستم است که مرکز آن در آمریکاست. او از جمله استادانی است که در سال۱۳۷۸ با کمک وزارت صنایع و سازمان برنامه، دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف را تاسیس کرد. مشایخی علاوه بر فعالیت های دانشگاهی در زمینه مدیریت اجرایی نیز کارنامه درخشانی داشته چنانچه، در سال1386 مدیرعاملی پتروشیمی و مدیریت شرکت راهبران پتروشیمی را عهده دار بود، او معتقد است که توافقات ژنو در برنامه کوتاه مدت و حتی بلندمدت تاثیرات زیادی خواهد گذاشت. با توجه به این که الان توافق هسته ای امضا شده فکر می کنید در کوتاه مدت ما می توانیم شاهد تاثیرگذاری این موضوع یعنی حذف بخشی از تحریم ها در اقتصاد کشور و زندگی مردم باشیم؟ من فکر می کنم می شود انتظار داشته باشیم در کوتاه مدت توافق حاصل شده بر زندگی مردم اثرات مثبتی بگذارد. به سه دلیل یکی این که بالاخره گشایشی از نظر منابع ارزی برای کشور
ایجاد می شود و این گشایش هم در مواد و قطعاتی که بعضی از صنایع احتیاج دارند تاثیرگذار است. از این طریق که تا حدی صنعت به حرکت درمی آید و هم می تواند در الگوی تامین بعضی از کالاهای مصرفی که از خارج قرار است وارد شود تاثیر بگذارد. شاید مهم تر از این دو دید مثبت و فضای امیدوارانه ای است که توافق ژنو در اقتصاد ایجاد می کند. فعالان اقتصادی با خوش بینی بیشتری نسبت به آینده فعال می شوند. اعم از این که سرمایه گذاری بیشتری صورت گیرد یا امکانات تولیدی و ظرفیت هایی را که دارند به کار بیاندازند. یعنی هم بحث اثر روانی بر فعالان اقتصادی است و هم خوش بینی ای است که در آنها ایجاد می شود. این گشایش هایی که به لحاظ درآمد برای دولت و تعامل با دنیا فراهم می شود نیز بحث دیگری است. همه اینها که مجموعا انتظار می رود در کوتاه مدت اتفاق بیافتد می تواند اثرات مثبتی در معیشت مردم بگذارد. در حال حاضر برخی می گویند میزان پولی که برای اعتبارات از ایران آزاد شده کم است آیا شما فکر می کنید این میزان کم آن طور که باید تاثیرگذاری دارد؟ نکته دیگری که روی آن تاکید می کنند مسائل بانکی است که به نظر می رسد در تحریم هایی که قرار است
برداشته شود چندان به تحریم های بانکی پرداخته نشده است؟ ممکن است مبلغی که آزاد شده کم باشد، ولی حتما نسبت به صفر بیشتر است. در نتیجه یک اثر بیشتر از صفر دارد! منظورم این است که اگر مبلغ بیشتری آزاد می شد قطعا بهتر بود ولی باید نسبت به قبل نیز مقایسه کرد که با رفع این تحریم ها و آزاد شدن همین مبلغ نیز شرایط بهتر خواهد شد. دوم این که این اثر روانی ای که در داخل دارد به نظر من در خارج هم شاهدش خواهیم بود. در طرف های اقتصادی، بنگاه های اقتصادی ای که با ایران کار می کنند وقتی تحریم وجود داشت و در تحریم سختگیری می کردند بعضی از این بنگاه ها فراتر از تحریم سختگیری می کردند. برای این که نمی خواستند هیچ گونه ریسکی بکنند با این اتفاق، روند برعکس می شود و پیش بینی می کنند که تعامل با ایران آزاد می شود و تحریم ها برداشته می شود آن وقت آنها ممکن است سعی بکنند برای ایجاد ارتباط با ایران از یکدیگر سبقت نیز بگیرند. من فکر می کنم اگرچه هنوز درباره تعاملات بانکی چیزی تصویب نشده اما به فرض این که بانک ها نتوانند تعامل لازم را داشته باشند آسان گیری های بیشتری برای تعامل و نقل و انتقال پول های ایران نسبت به قبل صورت می
گیرد. بانک ها خیلی نگران بودند و می ترسیدند از این که کاری در رابطه با ایران انجام دهند که مجازات بشوند و هزینه زیادی به آنها تحمیل شود اما امروز این ترس کمتر وجود خواهد داشت. ضمن این که ممکن است تحریم های مربوط به تعاملات بانکی را هم بعد از مدتی بردارند. در دولت قبل با این مشکل مواجه بودیم که بانک مرکزی اسکناس بدون پشتوانه چاپ کرد و نقدینگی مان از رقم ابتدای کار دولت که 100هزار میلیارد بود به نزدیک 500هزار میلیارد رسید این مشکل خواه و ناخواه گریبان دولت جدید را گرفته است. فکر می کنید این مهم امروز بیشتر مشکل دولت است یا بانک مرکزی و شما به عنوان یکی از اساتید برجسته اقتصاد ایران برای عبور از این معضل چه پیشنهادی دارید؟ اگر سعی کنند نقدینگی را کم یا دستکم رشد آن را کنترل کنند قطعا باعث کنترل تورم می شود ولی برخی نیز بر این باور هستند که در نتیجه این سیاست ها نوعی رکود ایجاد می شود. مثلا ممکن است دولت منابع و درآمد به اندازه کافی نداشته باشد و نخواهد نقدینگی رشد کند و نخواهد از بانک مرکزی استقراض کند. معنی اش این است که دولت باید هزینه ها را کاهش دهد. کاهش هزینه های دولت با اولویت متوجه
کاهش هزینه های عمرانی و سرمایه گذاری می شود که خود آن ممکن است کمی رکود ایجاد کند. وقتی دولت سرمایه گذاری می کند تقاضای زیادی برای خدمات مهندسی و ساخت و مواد و مصالح ساختمانی ایجاد می کند که وقتی کاهش یابد در نتیجه این تقاضاها وجود ندارد و بازار و بنگاه هایی که این خدمات و کالاها را ارائه می دهند راکد می شوند. آن موقع باید اجزای دیگری از تقاضای کلی را افزایش داد که یکی از آنها سرمایه گذاری خصوصی است سرمایه گذاری بخش خصوصی را باید افزایش داد. باید تمهیداتی اندیشیده شود که با اتکا به نقدینگی زیاد و پولی که دست مردم و در بین آنهاست و همواره به سمت بازار مسکن یا زمین یا ارز و سکه یا بورس حرکت می کند به سمت سرمایه گذاری اقتصادی و تولیدی جدید هدایت شود. این موضوع می تواند تا حدی با سرمایه گذاری کم دولت و در نتیجه رکود مقابله کند. بدون این که لازم باشد حجم نقدینگی زیاد شود و بدهی های دولت به بانک مرکزی افزایش پیدا کند. در جایی خواندم که گفته بودید بهترین دولت دولتی است که کاملا از بانک مرکزی مستقل باشد، آیا چنین چیزی در کوتاه مدت و چشم انداز میان مدت ایران امکان پذیر است؟ در کوتاه مدت ممکن است که
استقلال دولت از بانک مرکزی امکان پذیر نباشد چون در برخی مواقع دولت مجبور می شود به بانک مرکزی متوسل شود ولی اگر دولت نوعی نظم و انضباط جدی بر برنامه های خود حاکم کند به نظر من در میان مدت و بلندمدت حتما این مهم محقق می شود. البته باید مکانیزم هایی تعبیه شود که دولت کمتر به بانک مرکزی اعمال نظر کند و بانک مرکزی بتواند مستقل باشد. بانک مرکزی باید مستقل از دولت باشد و دولت هم متناسب با درآمدهایی که دارد هزینه کند یا برای خود فعالیت های مجزایی را تعریف کند. نکته ای که وجود دارد بحث ارز است الان سوالی که برای عموم مردم بعد از توافق هسته ای پیش آمده این است که قیمت ارز می تواند کم شود و این باز از یک طرف باعث خوشحالی مردم می شود، ولی دولت اگر این اجازه را بدهد که ارز قیمتش کاهش یابد و بانک مرکزی اگر این اجازه را بدهد اتفاقی که می افتد این است که تورم بیشتر می شود. فکر می کنید طی سال های آینده ممکن است ارز زیر 2هزار تومان شود یا نه و آیا ما از این به بعد باید با ارز بالای 2هزار تومان و نزدیک 3هزارتومان خو بگیریم؟ من بر این عقیده ام که قیمت ارز نباید زیر 2هزار یا 2هزار و 500تومان بیاید. این موضوع
چند مشکل ایجاد می کند. یکی این که این قیمت، قیمت واقعی ارز نیست و در نتیجه پیامدهایی دارد. مهم ترین پیامد نیز این است که کالاهای ایرانی که می خواستند صادر شوند بازار صادراتی پیدا نمی کنند. کالاهای وارداتی ارزان تر از کالاهای داخلی عرضه می شوند و در نتیجه بازار برای کالاهای خارجی وسیع می شود و کالاهای تولید داخل با ارزی که به طور مصنوعی قیمتش پایین نگه داشته شده از میدان به در می رود. بیکاری ایجاد می شود، واحدهای تولیدی تعدی? می شوند بنابراین ما باید قبول کنیم که اگر یک تورم دورقمی داشته باشیم، این تورم دورقمی معنی اش این است که ارزش پول ما برای خرید کالا دارد کاهش پیدا می کند و اگر ارزش پول خارجی برای خرید همان کالا آن قدر کاهش پیدا نمی کند ارزش پول ما نسبت به پول های خارجی همان قدر کم می شود. فرض کنید دلار را به طور مصنوعی بر قیمت خاصی نگه داریم تقاضا برای دلار و واردات رو به افزایش می رود بالاخره افزایش ساختاری در اقتصاد شکل می گیرد که دلار بیشتری باید به دست بیاید یا هزینه شود تا بتواند این ساختار را تغذیه کند و رشدش را ادامه دهد. حالا اگر دلار کافی نباشد که آن دلار کسر و در این ساختار مصرف شود بالاخره
این فشارهای جمع شده سبب می شود که جهش ناگهانی در دلار به وجود بیاید کما این که همین پارسال این اتفاق افتاد. خب اگر دولت مجبور شود قیمت دلار را بالا نگه دارد چطور؟ ضرورتی ندارد که مجبور به بالا نگه داشتن قیمت ارز باشد. اگر اقتصاد راه بیافتد آن گاه تقاضا برای دلار برای سرمایه گذاری برای کالاهای واسطه ای به قدری خواهد بود که با عرضه دلار در همین قیمت برابری می کند. امروز تقاضا برای دلار کمتر از آن چیزی است که پتانسیل اقتصاد ایران ایجاب می کند. فرض کنید ظرفیت های تولیدی بخواهند راه بیافتند و حرکت کنند. بالاخره اینها نیاز به یک سری مواد اولیه و قطعات دارند در نتیجه تقاضا برای دلار بالا می رود. وقتی تقاضا برای دلار بالا رفت، اگر عرضه دلار نتواند تامینش کند قیمت می رود بالاتر به این سطح از تقاضای فعلی نباید نگاه کرد. فرض کنید سرمایه گذاری در کشور راه بیفتد و چشم انداز اقتصادی درست شود، آن وقت تقاضا برای دلار ایجاد می شود. در حال حاضر تقریبا درصد پایینی از خودروسازی کار می کنند و اکثر صنایع ما شاید با 30درصد ظرفیت دارند کار می کنند و اگر این درصد افزایش یابد به دلار بیشتر نیاز پیدا خواهیم کرد و
تقاضا افزایش می یابد. شاخص بورس ایران یک سال و اندی است که روند صعودی داشته و به نزدیک 80هزار واحد رسیده است. اولا آیا واقعا در مقایسه با ظرفیت اقتصادی ایران شاخص کنونی قابل توجه است؟ و دوما این که واقعا چرا اقبال عمومی آن طور که باید به بورس نبوده؟ یعنی مردم ما هنوز فرهنگ بورس را پیدا نکرده اند یا بورس را جدی نمی گیرند. البته همان طور که گفتید ارزش سهام یا شاخص بورس خیلی رشد کرده و تقریبا نزدیک به دوبرابر شده است سال گذشته به دلیل همین به اصطلاح هجوم مردم یا اقبال مردم به بازار سهام افزایش پیدا کرد. دلیل این افزایش این است که دارایی های فیزیکی شرکت هایی که در بورس هستند با قیمت جدید دلار در حال تنظیم شدن است. یعنی اگر فرض کنیم یک کارخانه ای قبلا یک میلیون دلار سرمایه گذاری کرده بود و این یک میلیون دلار حدود یک میلیارد تومان بود، حالا که قیمت دلار 2.5برابر شده قیمت آن کارخانه هم دومیلیاردونیم می شود در نتیجه عرضه خود آن تاسیسات فیزیکی صنعت بالا رفت پس می ارزد که قیمت سهمش هم بالاتر برود که تناسبی با آن قیمت فیزیکی اش پیدا کند. اماوقتی این افزایش شروع می شود و مردم ببینند که قیمت سهام دارد
بالا می رود ممکن است که خود این یک حباب ایجاد کند. حالا اگر صنایع نتوانند سود متناسب با این ارزش سهام را بدهند، ترک می خورد و حباب در جهت عکس ایجاد می شود. برخی از صنایع ما که بالاخره محصولات شان صادراتی است و به بازار جهانی صادر می کنند ممکن است بتوانند جوابگوی این افزایش قیمت باشند. بعضی دیگر ممکن است نباشند و در نتیجه سهام شان کاهش پیدا می کند به نظر من این اتفاقی است که در حال حاضر در بورس در حال رخ دادن است. پیش از این درباره ارتباط بین مهندسی و اقتصاد زیاد صحبت کرده اید و حتی گفته اید که بیشتر اقتصاددان های اثرگذار ایران پیش تر در رشته های مهندسی تحصیل کرده اند. آیا نوعی نگرش مهندسی به ساختار اقتصادی دارید؟ در مورد مهندسی و اقتصاد نیز صحبت بفرمایید و این که دقیقا چه جای خالی در آموزش آکادمیک ما در زمینه اقتصاد می بینید که اگر مهندسی با آن ترکیب بشود این خلا پر می شود؟ اقتصاد هم رشته مهم و هم رشته پیچیده ای است. این اهمیت با پیچیدگی به نظر من به اندازه کافی در جامعه شناخته شده نیست. در نتیجه فضای عمومی جامعه در خانواده ها و بین دانش آموزان دبیرستان این است که ترجیح می دهند رشته های
مهندسی را دنبال کنند. اگر رتبه های ورودی به دانشگاه ها را نگاه بکنید و بپرسید از یک هزار نفر اول ریاضی و فیزیک چند نفرشان به اقتصاد می روند و چند نفر به مهندسی من فکر می کنم بعید نیست مثلا 995نفرشان بروند رشته مهندسی. مگر کسی استثنائا تشخیص بدهد که در اقتصاد ادامه تحصیل دهد. دانش آموزانی که از نظر درسی شاید استعداد قوی تری دارند رشته های مهندسی را انتخاب می کنند. مشکل جامعه ما فهم مدیریت اقتصادی است. این دانشجویان در دوره مهندسی به علت درس هایی که می آموزند و ریاضیاتی که می خوانند ذهن تحلیلی نسبتا خوبی پیدا می کنند. حالا از آن طرف گفتیم اقتصاد یک رشته پیچیده ای است که نیاز به ذهن های ورزیده دارد. ما اگر می خواهیم رشته اقتصاد را رشد دهیم باید کانالی بزنیم که این نیروهای مستعد وارد این رشته شوند. خیلی سخت است که در سطح دبیرستان ها و به خانواده ها این مساله را توضیح داد و ذهن ها را عوض کرد. شاید دانشکده های اقتصاد ما هم آمادگی ندارند که ذهن دانش آموزان مستعد و قوی را ارضا کنند. ما باید کانالی بزنیم که افرادی که به رشته های اقتصاد می آیند را با رشته مهندسی آشنا کنیم. یا بالعکس تا مهندس ها با اقتصاد و اهمیت و
پیچیدگی آن آشنا شوند و از رشته مهندسی مهاجرت کنند به رشته اقتصاد. این افراد اگر با کیفیت خوب آموزش ببینند، می توانند اقتصاددانان قوی ای بشوند و رشته اقتصاد را ارتقا بدهند. به دلیل این که اقتصاد مهم و پیچیده است و ساماندهی وضع معیشت مردم و جامعه مستلزم فهم عمیق از اقتصاد است، باید بچه های با استعداد به سمت اقتصاد سوق داده شوند. ان شاءالله زمانی می رسد که اقتصاد منزلتی پیدا می کند. به نظر می رسد کلا در نگرش شخص شما به اقتصاد با اقتصاددانی که صرفا اقتصاد خوانده اند تفاوت وجود دارد. این تفاوت در نگاه ساختاری است. یعنی به نوعی شما نگاه ساختارمند و علاقه مندتری به اقتصاد دارید. برای همین لازم دیدیم که درحقیقت بیایید و بخش جدیدی را در زمینه اقتصادی مطرح کنید؟ من شخصا تاکید دارم که فهم نظام مند و سیستماتیک و یک نگرش و تفکر سیستمیک در همه رشته ها لازم است. شاید من این نگرش یا این روش فکر کردن و این تفکر سیستماتیک و دینامیک را دارم چون روی آن کار کردم و آموزش دیدم و آموزش داده ام. من معتقدم این تفکر در همه رشته ها کمک می کند. فقط نکته این است که استعدادها را جذب کنید و اقتصاد درس بدهید. من همیشه به
پدیده ها به همین صورت نگاه می کنم حالا ممکن است این پدیده فرهنگی باشد، ممکن است پدیده اقتصادی باشد. فکر می کنم نگرش درستی باشد. عناصر خاصی هم دارد یکی جامع نگری است و دیگرش در طول زمان فکر کردن. آقای دکتر اصلا چه شد که شما از رشته مهندسی مکانیک به اقتصاد علاقه مند شدید؟ این سوال، سوال جالبی است. آن وقت ها که من این تصمیم را گرفتم خیلی این مسائل در دانشکده مطرح نبود. زمانی که مهندسی مکانیک را تمام کردم شاگرد اول دانشکده و مورد توجه اساتید بودم و تشویق می شدم که همین رشته مکانیک را دنبال کنم. این که خودم چطور این فکر به نظرم رسید ریشه اش را دقیق نمی دانم ولی فکر کردم که من اگر مهندسی مکانیک بخوانم چقدر می توانم تاثیرگذار باشم در سازمان ها و در محیط اطرافم. حتی اگر به طور عمیق وارد این حوزه می شدم باز من را اغنا نمی کرد. با خودم کلنجار می رفتم بعد دیدم واقعا اقتصاد و مدیریت رشته ای که می تواند مفید باشد و اثر بگذارد بر کار مهندس ها، رشته ای است که می تواند یک مجموعه را جهت بدهد و جلو ببرد. در نتیجه تصمیم گرفتم مدیریت بخوانم. یکی از اساتید برجسته دانشگاه صنعتی اصفهان که در دانشگاه شریف هم
فعالیت می کرد به من توصیه کرد که به ام.آی.تی بروم و با آقای فاریستر درس سیستم ها را بگذرانم. من می خواستم در دانشکده مدیریت دانشگاه ام.ای.تی برنامه ریزی و کنترل در یکی از حوزه ها که گرایش های مدیریت بود تحصیل کنم. به توصیه این استاد خیلی احترام می گذاشتم و این درس سیستم ها را آنجا گذراندم و دیدم جذاب است در نتیجه درخواست تغییر گرایش دادم. به این فکر کردم که دینامیک اقتصاد ایران چه بود؟ و نفت دارد در اقتصاد ایران، چه کار می کند. با همان دید سیستمیک و سیستم داینامیک به تحلیل این موضوع پرداختم. که نتیجه اش این بود که بعد از این که به ایران بازگشتم دورنمای توسعه اقتصادی ایران بر مبنای نفت را نوشتم. خلاصه این که دیدم تاثیرگذاری که مهندسی دارد خیلی کمتر از مدیریت و اقتصاد است. شما اگر اقتصادتان منظم نباشد اگر اقتصاد را خوب مدیریت نکنید، اگر بنگاه بزرگ را خوب مدیریت نکنید بستر کار مهندس ها فراهم نمی شود. چرا مهندس های ما مهاجرت می کنند؟ برای این که زمینه و بستر کار برایشان فراهم نیست، چرا نیست؟ چون اقتصاد را خوب اداره نکردیم. چون جامعه را خوب اداره نکردیم اگر اینها را خوب اداره کنیم و آنها اینجا کار برایشان ایجاد
بشود، شغل داشته باشند و ببینند می توانند ارزش ایجاد کنند، احترام دارند، زندگی شان تامین است چرا بروند؟ چرا این شرایط ایجاد نمی شود؟ چون در رشته مدیریت اقتصاد ضعیف هستیم. من نمی خواهم بگویم همه مسائل به ضعف رشته مدیریت اقتصاد برمی گردد ولی این عامل مهم است. ممکن است عوامل دیگری هم باشد. فرض که مسائل حوزه سیاسی باشد، سیاست های دیگری هم باشد که تاثیر می گذارد، ولی این دو بالاخره مهم است و اینها اگر درست بشود در حوزه های دیگر می تواند اثر مثبتی بگذارد. برای من همان طور که زمان گذشت دیدم واقعا این تغییر رشته درست بوده است. شما شخصا کدام یک از اقتصاددانان دنیا را بیشتر دوست دارید؟ من سرکلاس 2 اقتصاددان بزرگ بوده ام. یکی مودیکلیانی است یکی هم رابرت سولو. هردو در ام.ای.تی وآدم های بسیار وارسته ای هستند. مودیکلیانی و رابرت سولو هردو جایزه نوبل برده اند. سولو در رشد خیلی خوب بوده و مودیکلیانی هم به مصرف کننده ها و دوره پول و بانک پرداخته است. او یک ویژگی جالب داشت وقتی سمیناری برگزار می شد، در ردیف جلو می نشست دقیق گوش می کرد و هرچی را که نمی فهمید یا متوجه نمی شد سوال می کرد. یعنی یک شخصیت افتاده،
کنجکاو سوال کننده داشت که خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم. یادم است یک وقتی در مترو سوار شده بودم و دیدم سولو هم آنجا بود دیدم همان طوری که ایستاده و دستش را گرفته به میله های سقف مترو که نیفتد مقاله هم دستش است و دارد مطالعه می کند و می رود. اینها آدم هایی هستند که بزرگ اند و خیلی کار می کنند. در جامعه ای که پیشرفته می شود آدم ها خیلی کار می کنند. ما برخی اوقات تصویر درستی از غرب نمی بینیم. فکر می کنیم غرب این ظواهر تبلیغاتی اش و خوشگذرانی است. آن وقت این سوال پیش می آید که اگر اینها همه در غرب اهل خوشگذرانی هستند این همه پیشرفت چطور حاصل شده است؟ در صورتی که در دنیای صنعتی آدم هایی هستند که خیلی کار می کنند، خیلی با استعداد هستند، کارها را جدی می گیرند. ما باید عناصر مثبتی از آنجا را به جوان هایمان نشان بدهیم. شما وقتی دانشگاه سطح یک غرب می روید می بینید چراغ های شان بیشتر وقت ها تا ساعت 11-12 روشن است کتابخانه هایشان همیشه پر است و بچه ها دارند حسابی درس می خوانند. خب این تلاش ها سبب می شود که جامعه هم جلو برود. از نظر تئوری چطور؟ از نظر تئوری اقتصادی کدام یک از این بزرگان را بیشتر دوست دارید و مورد
پسندتان هست. از نظر تئوری اقتصادی فریدمن از نظر شسته و رفته بودن حرف ها و قوت استدلال هایش جالب است و بیش از دیگران مورد علاقه من است. از نظر تئوری اقتصادی خیلی قوت استدلال هایش جالب است اگرچه من فکر کنم یک عناصری را در نظریه هایش در نظر نمی گیرد به طوری که مکانیزم بازار را خیلی عمده و پررنگ تر نشان می دهد ولی از نظر شفافیت حرفش از نظر قوت استدلالش و این که تقریبا ایستاد جلوی کینزی ها که این خودش قوت ذهن را نشان می داد. حتی زمانی در دوره ریگان تفکر خود را غالب کرد بر تفکر آن زمان. فریدمن را قبول ندارم اما روش استدلالش را تحسین می کنم. در نهایت اما استیگلیتز را بیشتر قبول دارم چون نوعی واقع بینی در استدلال هایشان وجود دارد. آقای دکتر در زمینه ادبیات و کتاب بیشتر چه آثاری را می خوانید؟ بیشتر در ادبیات به متون کهن علاقه دارم مثل حافظ و به خصوص سعدی را می خوانم. اما چندان وقتی برای مطالعه آزاد ندارم. همین طور موسیقی سنتی را نیز با همین شعرها خیلی دوست دارم. در زمینه فیلم چگونه است؟ به سینما می روید؟ نه متاسفانه وقت سینما رفتن ندارم. اما آخرین فیلمی که دیدم فیلم «من و
زیبا» بود که پرویز پرستویی و شهاب حسینی بازی می کردند و خیلی دوست داشتم. مضمون متفاوت و جالبی را نشان می داد. این که بالاخره آدم ها تغییر می کنند. چرا به دیگران فرصت تغییر را نمی دهیم. مشکلی که جامعه ما بسیار به آن دچار است. آقای دکتر چند فرزند دارید و آیا آنها هم رشته های اقتصاد و مدیریت را دنبال کردند؟ من چهار پسر دارم. دو فرزند اولم در ایران مهندسی برق و مهندسی مکانیک خواندند. اما در خارج هر دو اقتصاد و مدیریت را تا مقطع دکتری ادامه دادند. و خیلی هم تشویق شان می کنم که به ایران برگردند چراکه در زمینه مالی کار می کنند. پسر سوم نیز مهندسی برق خواند و دکترای بایوتکنولوژی از یوسی ال ای گرفت. پسر چهارم نیز در دانشگاه شیکاگو اقتصاد خوانده است. نسل شما چه ویژگی ای داشت که هم کارآفرین بود و هم مثل شما چهره های بسیاری علم آفرین بودند؟ ویژگی نسل ما شاید بیشتر بودن علاقه های ملی بود که نسبت به امروز قابل مقایسه نبود. حتی بعد از انقلاب نیز همین اعتقادات و علاقه های ملی به همراه باورهای اسلامی باعث شد که آن حماسه ها را در جنگ شاهد باشیم.
ارسال نظرات