اعترافات قاتل مرد دلارفروش
مردی که با شلیک گلوله به دلارفروشی او را به قتل رسانده بود وقتی پای میز محاکمه رفت توضیح داد که چطور فقر پدر و مهاجرت مادرش زندگی او را نابود و او را به یک قاتل تبدیل کرد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، متهم که چهره پرچروکش نشان نمیداد 38 ساله است، وقتی با این پرسش قضات روبهرو شد که چرا تا این حد پیر شده است، گفت که هنوز تلخیهای دوران کودکی و ترکشدن از سوی مادرش را فراموش نکرده بود که با بیماری بغرنج پدرش مواجه شد درحالیکه هیچ پولی برای درمان او نداشت.
براساس محتویات پرونده، ششم فروردین سال گذشته از طریق مرکز فوریتهای پلیسی به کلانتری ۱۲۹ جامی اعلام شد که راننده یک دستگاه خودروی پراید، پس از تصادف زنجیرهای با چند خودروی پارکشده در خیابان خارک و درحالیکه مأموران راهور و شهروندان پیش از آن فردی مجروح را از داخل خودروی پرایدش خارج کرده بودند، با تهدید اسلحه از محل متواری شده است.
مأموران در تحقیقات اولیه از فرد مجروح به نام سعید که از ناحیه شکم و سینه مورد اصابت پنج گلوله قرار گرفته بود، اطلاع پیدا کردند که فرد متواری به شیوه مسلحانه قصد سرقت وجوه نقد همراه او را داشت و در درگیری داخل خودرو، راننده پراید چند گلوله شلیک و او را مجروح کرد.
شاهدان عینی به مأموران گفتند راننده پراید مردی حدودا 50ساله، قد بلند، قویهیکل و با موهای سفید بود که پس از پیادهشدن از خودروی پراید و درحالیکه یک قبضه سلاح کمری در دست داشت، اقدام به تهدید شهروندان کرد اما مأموران راهور با مشاهده فرد مسلح او را خلع سلاح کردند، با این حال متهم با کاتر تهدید به خودزنی و زدن شاهرگ گردنش کرد و اجاره نداد مأموران به او نزدیک شوند و در نهایت متواری شد.
در ادامه تحقیقات، مأموران از مرد مجروح پرسوجو کردند. او گفت: به صورت سرپایی و در محدوده میدان فردوسی و چهارراه استانبول خرید و فروش دلار و ارز میکنم. روز حادثه در حاشیه خیابان فردوسی ایستاده بودم که یک دستگاه پراید مقابل من توقف کرد و راننده آن ضمن معرفی خود به عنوان مأمور پلیس و درحالیکه بیسیم و دستبند همراه داشت، از من خواست تا سوار ماشین او شوم؛ پس از سوارشدن به ماشین، راننده شروع به حرکت کرد و همزمان از من خواست تا دلار و ارزهای خود را برای بررسی در اختیارش بگذارم؛ من که به این شیوه تحقیق و درخواست راننده پراید مشکوک شده بودم، از او درخواست کارت شناسایی کردم اما ناگهان او اسلحه کمری را از زیر لباسش خارج و شروع به تهدید من کرد؛ دیگر اطمینان پیدا کرده بودم که این شخص مأمور نیست و قصد سرقت پولهایم را دارد؛ با او درگیر شدم که ناگهان گلوله اول شلیک شد و به من برخورد کرد؛ خودم را روی دستی که اسلحه سارق در آن بود انداختم و همین موضوع باعث شد اسلحه از دست سارق خارج شود و زیر صندلی بیفتد. درگیری ما در حالی ادامه داشت که ماشین همچنان حرکت میکرد؛ درحالیکه تصور میکردم راننده پراید مجبور به توقف خواهد شد اما ناگهان او با اسلحه دوم خود چند گلوله دیگر به من شلیک کرد؛ دیگر توان مقاومت نداشتم و تنها در آخرین حرکت توانستم فرمان پراید را به صورت کامل به سمت راست بچرخانم که پس از آن خودرو با صدا و تکان شدیدی متوقف شد.
ساعاتی بعد مرد دلارفروش بهعلت شدت جراحات وارده و اصابت گلوله به نقاط حساس سینه و شکم، با وجود انجام اقدامات و مراقبتهای پزشکی جان باخت و عنوان پرونده از سرقت مسلحانه به قتل تغییر کرد. پلیس درحالیکه دستگیری متهم پرونده را در دستور کار قرار داده بود، متوجه شد متهم دو فقره سرقت دیگر نیز در سال 95 انجام داده است و پروندهای نیز در این زمینه دارد.
در نهایت مأموران بعد از تحقیقات فراوان راننده پراید را شناسایی و این مرد 38 ساله به نام کریم را بازداشت کردند. او روز گذشته در شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت. متهم که با درخواست قصاص از سوی اولیایدم روبهرو شد در جایگاه قرار گرفت او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: نابودی زندگی من از کودکیام شروع شد. من تقریبا نوجوان بودم که یک روز مادرم دست خواهر هفت سالهام را گرفت و از خانه بیرون رفت. او دیگر برنگشت و ما بعدها متوجه شدیم که او با خواهرم به اوکراین مهاجرت کرده است. مادرم دیگر سراغ من را نگرفت، بعد از رفتن او پدرم ورشکسته شد و ما فقیر مطلق شدیم. من از همان زمان کار میکردم کار برایم هیچوقت عار نبود و در خیابان دستفروشی میکردم تا خرج خودم و پدرم را که بیمار هم شده بود، تأمین کنم تا اینکه مدتی قبل از این حادثه پدرم مریض شد. او تنها کسی بود که من در زندگی داشتم هیچ پولی برای درمانش نداشتم مجبور شدم برای تأمین هزینههای درمانش دزدی کنم. دکترها میخواستند پای پدرم را قطع کنند و من حتی برای قطعکردن پایش هم پول نداشتم.
متهم گفت: اینکه در 38 سالگی مانند فردی بالای 50 سال هستم بهدلیل همه بدبختیهایی است که در زندگی دارم. من از معدود زندانیهایی هستم که هیچ ملاقاتی ندارم و هیچکس بیرون از زندان منتظرم نیست. من هم اتهام قتل را قبول دارم اما میخواهم بدانید چه بدبختیهایی من را به این روز انداخت. سرقتهای دیگر را هم قبول دارم اما سلاح را برای قتل نخریده بودم. آن سلاح را از جوانی با خودم داشتم تا کسانی را که مادرم را از ما جدا کردند، بکشم آنها ما را بدبخت کردند.
بعد از گفتههای متهم و وکیل مدافعش، قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.