شما هم بعد از پرخوری عید عذاب وجدان میگیرید؟
تب لاغری دختر و پسر نمیشناسد و آنهایی که عید حسابی خوردهاند و خوابیدهاند حالا با عذاب وجدانی عمیق تصمیم به بازگشت به روزهای اوج را دارند.
به گزارش اقتصادآنلاین، روزنامه ایران نوشت: «به پای حرف بیشتر جوانها که بنشینی، سال نو را با تصمیمهایی برای روزهای پیش رو آغاز کردهاند؛ خریدن ماشین، تغییر شغل، ساختن یک زندگی دو نفره، تهیه خانه و صدها تصمیم دیگر. اما نیازی به گفتن نیست که این روزها یکی از پرتبوتابترین تصمیمها، تصمیم برای لاغری است. تب لاغری دختر و پسر نمیشناسد و آنهایی که عید حسابی خوردهاند و خوابیدهاند حالا با عذاب وجدانی عمیق تصمیم به بازگشت به روزهای اوج را دارند.
اگر جوانهایی را که به این موضوع اهمیت چندانی نمیدهند، فاکتور بگیریم، جوانهای زیادی هستند که اعتقاد سفت و سختی به لاغری بعد از تعطیلات دارند. نمونهاش حامد که با تمام شدن تعطیلات نوروز، فکر کاهش وزن مثل خوره به جانش افتاده و تمام تعطیلات را با عذاب وجدان سپری کرده: «مردم با هزار امید و انگیزه به استقبال سال نو میروند، اون وقت من تا یادم میاد با نگرانی سالم را تحویل کردم. چون خودم رو خوب میشناسم. خوراکی که میبینم دست و پام شل میشه و حریف شکمم نمیشم برای همین از چند روز مانده به تعطیلات نوروز عذاب وجدان میگیرم تا خود سیزده بدر. البته مدیونی اگر فکر کنی این عذاب وجدان باعث شده باشه توی تعطیلات عید بیخیال خوراکی بشم؛ تازه چشم و همچشمی هم که توی عید چند برابر میشه، هر جا عیددیدنی میرفتم غذاهای متنوع، آجیل، شیرینی، میوه، شکلات و کلی خوراکی جورواجور بود که با زرق و برق ازشون رونمایی میشد. خداییش فکر کن این همه غذا و خوراکی خوشمزه توی ظرفهای شیک با تزئینهای پدر و مادردار، خب هر کسی هم جای من بود نمیتونست جلوی اشتهاش رو بگیره.»
تعطیلات عذابآور
حامد تیشرت و شلوار کتان روشن پوشیده؛ یک تیپ بهاری که شکم برجستهاش را خیلی واضح نشان میدهد. این طور که از حرفهایش پیداست این سبک لباس پوشیدن برای او حکم شکنجه خودخواسته را دارد تا از نگاه معنادار بقیه خجالت بکشد، رژیمش را جدیتر بگیرد و زودتر هیکل رو به راهی برای خودش بسازد. موضوعی که برای میترا اصلاً قابل درک نیست. از وقتی یادش میآید هر سال یکی دو ماه بعد از تعطیلات نوروز را گن پوشیده و تمرینهای ورزشی را جدیتر دنبال کرده تا اطرافیان یا غریبههایی که در سطح شهر او را میبینند متوجه اضافه وزنش نشوند: «دروغ چرا، واکنش بقیه برای من خیلی اهمیت داره. وقتی از تناسب اندامم تعریف میکنن کلی انرژی میگیرم اما کافیه یک نفر به من بد نگاه کنه، بدون این که بدونم علت نگاهش چیه، اولین چیزی که به ذهنم میرسه به هم خوردن تناسب اندامم هست. نمیدونم شاید یک جور مریضی باشه ولی واقعاً برای من مهمه که بقیه در مورد من چی میگن. به قول دوستام بزرگترین ایراد من اینه که توی زندگی چیزی به اندازه تناسب اندام برام مهم نیست.»
به این شدت که خودش تعریف میکند نیست. میترا در ظاهر اصلاً اضافه وزن ندارد اما خب وقتی کنار دوستش روژین راه میرود درشت اندامتر به چشم میآید. بیشتر از ۱۳ سال است که دوست هستند و بارها با هم سفر و میهمانی رفتهاند. روژین میگوید میترا بیشتر از این که چاق باشد فوبیای چاقی دارد و جای از این که از غذا خوردن لذت ببرد، حرص میخورد: «به غیر از یک بار که تولد من بود و خودم از بس خوراکی خوردم که میترا هم جوگیر شد و افتاد به غذا خوردن، تا حالا ندیدم بدون استرس غذا بخوره. برعکس من که اصلاً شرمنده شکمم نیستم و بیرون یا سفر که میریم محاله دست رد به سینه غذا، دسر و خوراکیهای خوشرنگی بزنم که یه سره به آدم چشمک میزنن.»
از روژین میپرسم یعنی تناسب اندام برایش اهمیت ندارد؟ جواب میدهد: «این که از غذا و خوراکیهای خوشمزه نمیگذرم معنیاش این نیست که بیرویه غذا میخورم، من هم به فکر سلامتی، هم به فکر تناسباندامم هستم اما بعضی وقتا یه کم زیادهروی میکنم و بعدش با ورزش جبرانش میکنم. خداییش توی عید ظلمه که خودتو از غذاهای خوشمزه و خوراکیهای جور واجور که توی خونه دوست و فامیل پیدا میشه محروم کنی. تازه روزهای اول عید که من و میترا با تور رفته بودیم شمال، شبها توی جنگل میخوابیدیم و آبوهوای خوب شمال میطلبید یه دل سیر غذاهای خوشرنگ و لعاب شمالی بخوریم. من زیادهروی نمیکردم اما لوسبازی هم درنمیآوردم و تا جایی که ولعم برای غذا خوردن برطرف بشه میخوردم، ولی میترا توی شمال هم خودشو اذیت کرد و با این که دلش میخواست غذا بخوره به خودش سخت میگرفت.»
ورزش از واجباته
این استرس چاقی را که میترا به آن دچار است، خیلی از جوانها در تعطیلات نوروز تجربه کردهاند. نمونهاش مجتبی که میگوید: «نمیدونم چه سری توش هست این عید لعنتی تا میرسه از خودم بیخود میشم. با این که میدونستم دارم با خودم چکار میکنم و بعد از تعطیلات دمار از روزگارم درمیاد تا پرخوریها را جبران کنم، دلی از عزا درآوردم اما حتی یک روز هم خیالم آسوده نبود. همهاش با اضطراب غذا خوردم و هیچی به جونم نچسبید.»
مجتبی جزو کسانی است که در طول سال، هر روز صبح خودش را به ترازوی اتاقش معرفی میکند منهای تعطیلات نوروز: «۱۳ روز تعطیلات عید تنها وقتیه که من و ترازو میانه خوبی با هم نداریم. یعنی محاله نزدیکیهای ترازو پیدام بشه چون از روبهرو شدن با واقعیت میترسم. بین دوستام من به شکم نداشتن معروفم اما چون لازمه هر کسی چند وقتی به خودش استراحت بده، تعطیلات نوروز وقت استراحت منه.»
از دوستش امید تعریف میکند که در طول سال برای تناسب اندام با هم رقابت دارند: «نامردیه اگر دروغ بگم. هیکل امید خیلی ردیفه، درسته که گفتم توی جمع دوستا من به شکم نداشتن معروفم، اما امید حتی یک گرم چربی هم نداره. هیکل عضلهایش حرف نداره. امید هم مثل من توی غذا خوردن خودشو عذاب نمیده اما از بس خوب ورزش میکنه که کالری حریفش نمیشه. توی همین عید هم اگه یه روز ناپرهیزی میکرد غروبش سختتر ورزش میکرد. خلاصه که خیلی حواسش به خودش هست و همونقدر که از غذا خوردن لذت میبره با ورزش کردن هم کیف میکنه. اصلاً هم مهم نیست کجاست توی سفر، مهمونی، خونه… هرجا که باشه ورزش براش جزو واجباته.»
تهمانده فروردین
سانس ایروبیک باشگاه بانوان تمام شده. دخترهای جوان یکییکی از پلهها بالا میآیند. ورودی باشگاه حسابی شلوغ است اما جالب اینجاست که دخترها چشمشان را روی مغازههای آن طرف خیابان میبندند. از رفتار بهاره و افسانه مشخص است نمیخواهند سراغ آبمیوه، بستنی و خوراکیهای آن طرف خیابان بروند. جلوی در باشگاه ایستادهاند، بهاره زود نگاهش را از روبهرو میدزدد، اما افسانه دستبردار نیست. بهاره در حالی که میگوید «اصلاً فکرش را هم نکن!» دستش را میکشد تا هر چه زودتر دور شوند.
علتش را که میپرسم جواب میدهد: «توی عید به اندازه کافی خوش گذراندیم و از هلههوله گرفته تا انواع غذاها خوردیم. الان دیگه وقتشه هر چی وزن اضافه کردیم، کم کنیم. این برنامه هر سال ماست. مامانمون همیشه میگه آدم نباید چشمش رو گرسنه نگه داره و مدیون شکمش باشه. توی عید این نظریه مامان جدیتر میشه، برای همین شاید حریف اشتهامون بشیم اما حریف مامان نه. یه جورایی بعد عید کارمون سختتر میشه ولی چه میشه کرد. مجبوریم بر عکس همیشه که بعد باشگاه میریم اون طرف خیابون آبمیوه و بستنی میخوریم تا یکی - دو ماه بعد از تعطیلات نوروز بیخیال اون سمت خیابون بشیم. افسانه که این بیخیالی برایش راحت نیست، ادامه میدهد: «من یکی هیچوقت نتونستم اون آدمهایی که بستنی وانیلی با سس شکلات، نوتلا، معجون، ذرت مکزیکی و این جور خوراکیهای خوشمزه را دوست ندارند درک کنم. یعنی توی طول سال از محالات هست که من باشگاه بیام و به اون سمت خیابون سر نزنم. اگر قرار باشه یه چیز سبک بخوریم بعد از باشگاه و اگر بخواهیم معجون، بستنی یا خوراکی درست درمون بخوریم قبل باشگاه به خودمون خوش میگذرونیم و بعدش توی باشگاه میسوزونیم.»
خلاصه این که این جوانها همه ماههای سال را دوست دارند به غیر از این تهمانده فروردین و یکماه اردیبهشت که به آنها خیلی سخت میگذرد اما آنهایی که همین دو ماه را به خودشان سخت میگیرند بقیه روزهای سالشان را درمییابند و آنهایی که نه، سال پیش رو را با عذاب وجدان به انتها میرسانند.»