تشتت آرا در مدیریت بحران
بازسازی خانههای ویرانشده مردم سیلزده که هنوز هم در شوک سیلابی هستند که خانههایشان را غرق آب کرد و با خود برد، مسئلهای است که دوراندیشی مدیران در زمان بحران را میطلبد.
به گزارش اقتصادآنلاین، شکوفه حبیبزاده در شرق نوشت: مدیریتی که البته با انتقادات فراوانی از سوی بدنه کارشناسی و همینطور مردم روبهروست، حالا در یک امتحان سخت به سر میبرد. نیمی از کشور، با سیل دست و پنجه نرم میکند و فرصتی برای یک اشتباه دوباره نیست. آنچه در بلایای پیشین مانند زلزله بم، آذربایجان، سرپلذهاب و... رخ داد، اگر در سطح کلانتری که تقریبا نیمی از جمعیت کشور را دربر میگیرد، گسترش یابد، فاجعهای را به بار میآورد که قابل کنترل نیست. محمدرضا ایرانمنش، اقتصاددان و مدرس دانشگاه تهران و پژوهشگر مدیریت بلایا بر مدیریت پساسانحه تأکید دارد و هشدار میدهد که در حال حاضر به علت تشتت آرا در مدیریت بحران، در مواجهه با بحرانی بزرگتر قرار داریم. ایرانمنش با اشاره به اتفاقاتی که در حال حاضر در روستاهای اسکانیافته گلستان در حال رخدادن است، هشدار میدهد که توجه اندکی به مسائل پس از سانحه وجود دارد. لولههای پلاستیکی که گاز را به داخل چادرها میآورند، دایرکردن چادرها روی زمینی که هنوز هم در خطر سیلاب قرار دارد و آسیبهای اجتماعی ناشی از چادر و...، مسائلی است که در این گفتوگو به آنها اشاره میشود. این پژوهشگر مدیریت بلایا در کنار این موارد، ضرورت اسکان موقت با استفاده از سازههای بومی را یادآور میشود و همچنین بر بهرهگیری از انبوهسازان در مرحله بازسازی به جای پیمانکارانی که با روابط خاص با بنیاد مسکن همکاری میکنند، تأکید میکند. به گفته او، انبوهسازان، خانهها را سریعتر، ارزانتر و باکیفیتتر میسازند، اما براساس تجربه، پیمانکاران سازهها را گرانتر و بیکیفیتتر میسازند. او با اشاره به شهرکسازیهایی که ایران در کشورهای دیگر از جمله ونزوئلا، عراق و سوریه انجام داده است میپرسد؛ چرا در داخل ایران از این فرصتها استفاده نمیکنیم؟
در حوادث اخیر مرتبط با سیلاب در شهرهای مختلف کشور، سهم بلایای طبیعی و انسانساخت را چگونه میتوان مشخص کرد؟
امروزه با توجه به دستاوردهایی که بشر در زمینه مدیریت بلایا داشته، تقسیمبندی سوانح و بلایا به دو دسته طبیعی و انسانساخت چندان معمول نیست. بلایایی که بهعنوان بلایای طبیعی دستهبندی میشوند، مقدار زیادی قابل پیشگیری و مدیریت بوده که همه مقولات انسانی محسوب میشوند. بعد از یک هفتهای که در آققلا و سیمینشهر بودم، بهوضوح تشتت آرا در هدایت آب و سیلاب وجود داشت. سانحه سیلاب در گلستان، دو دلیل عمده طبیعی داشت و دو دلیل عمده انسانی. علل طبیعی آن بود که خاک این منطقه، بادرفت و سست بوده و در طول سالیان، دو رودخانه اصلی در این منطقه (گرگانرود و رودخانه قرهسو) به مرور زمان، بهصورت مارپیچ درآمده و در نتیجه نمیتوانستند آبی را که به آنها وارد میشد به آسانی وارد دریا کنند. دوم، حدود 20 سال خشکسالی که در منطقه وجود داشت همزمان با استفاده بیرویه از آب بوده و سبب شده بود تا این منطقه نشست کند و بهصورت یک کاسه دربیاید و هرچه آب را خارج میکنند، دوباره به این کاسه برمیگردد، اما دلایل انسانی، عامل اصلی تخریب سیل در منطقه محسوب میشدند. یکی آن بوده که در طول سالیان، بهخصوص بعد از سیل سال 71 گرگان که البته بسیار کوچکتر از سیل اخیر بوده، رودخانهها و سدهای مهم، لایروبی نمیشوند، درحالیکه این رودخانهها باید هر پنجسال یکبار لایروبی شوند و همانطور که اشاره کردم، این رودخانهها حالت مارپیچ یافته و توانایی خروج سیلاب را به طرف دریا، از دست دادهاند و باید مسیر آنها را به صورت مستقیم تغییر میدادند، اما چنین هم نشد. به تعبیری، مدیریت این بخش، عمدتا از پیشگیری به دور هستند و با شور و هیجان صرفا در زمان وقوع حادثه و تخریبهای فراوان، به فکر میافتند. دومین عامل انسانی، خود مردم هستند که با استفاده بیرویه از آبهای زیرزمینی، زمین را سست و از طرفی در حفظ جنگلها کوتاهی کردند. سیل و زلزله، پدیدههای طبیعی هستند و انسان میتواند آنها را مهار کند. درواقع پیشگیری و کاهش خطرات آنها، وظیفه مدیریت بلایا و بحران است که در هر دو مورد، بسیار ضعیف عمل میکنیم و بهجای اینکه تمهیداتی را برای پیگیری و کاهش خطرات به کار بگیریم، پس از حادثه، دستبهکار میشویم. جالب آنکه، حتی در مرحله پساسانحه، بهموقع مدیریت نمیکنیم و زمانی وارد کارزار مدیریتی میشویم که کار از کار گذشته و عدهای جانشان را از دست دادهاند و خرابی به بار آمده است. معتمدان محلی میگفتند که بیستوهشتم که سیل از گنبد آغاز شد، آنها نگران بودند تا اینکه سیل به نزدیکی آققلا میرسد و یکی از مسئولان محلی اعلام میکند که نگران نباشید، ما آن را مدیریت میکنیم و داخل شهر نمیآید. خیال مردم آسوده میشود و کاری نمیکنند و متأسفانه آب وارد آققلا شده و تقریبا 90 درصد منطقه را فرامیگیرد و مردم خودشان با دست خالی با کیسههای خاک و... به خارجکردن آب اقدام میکنند. همین میشود که شهرستانهای بعدی که پیشبینی کرده بودند چنین بلایی سر آنها هم میآید، با چنگ و دندان، حماسه میآفرینند. آنچه در گمیشان رخ داد، اما نتوانست جلوی سیل را بگیرد، یک حماسه باشکوه مردمی بود. در یک روستایی در فاصله ششکیلومتری آققلا، شاهد بودیم که مردم روستای یامپی، توانستند جلوی سیل را بگیرند، هرچند به علت تعداد و وسعت کمتر قابل قیاس با آققلا و گمیشان نیست، اما مردم با پیوستن به هم و استفاده از دانش بومی، توانستند سیل را با گونیهای شن و ماسه، مهار کنند. این اتفاق را میتوان به سایر استانها هم تعمیم داد. با تجاربی که در سوانح مختلف کشور داشتم، بدون هیچ تردیدی، تشتت مدیریت و برنامهریزی در تمامی این حوادث وجود داشته است که دلیل اصلی آن، دوربودن مدیریت کلان کشور از علم و دانش و تجربه است.
مهمترین مؤلفهای که در مدیریت پساسانحه، از جمله مدیریت پساسیل باید در نظر گرفته شود، چیست؟
اینجا یک انتقاد جدی به سازمانهای ذیربط وارد است. از مردمی که درگیر یک مصیبت بزرگ میشوند، نمیتوان توقع داشت که به فکر مسائل بعد سانحه باشند. همه کسانی که درگیر سیل هستند، عمدتا به فکر مسائل روزمره نان و آب و پوشاک هستند. بنابراین یکی از بزرگترین مسائلی که باید به آن توجه جدی شود، اسکان موقت مردم سیلزده است. در روستای قوچمراد، از روستاهای گلستان، شاهد بودم که چادرها را روی زمین دایر کرده بودند، درحالیکه چون هنوز احتمال وقوع سیل وجود دارد باید روی بلندی دایر شود یا در کنار آنها، کانالهایی حفر شود که سیلاب را عبور دهد؛ اتفاقی که در اسکان موقت زلزله سرپلذهاب هم رخ داد و سیلی که آمد، وارد چادرها شد. اتفاق دیگری که رخ داده، چون نفت کافی نبود و چادرها هم کنار خانهها دایر شده، با یک لوله لاستیکی، گاز را از خانهها به داخل چادرها آمدند و یک وسیله گرمایشی گازی نصب کرده بودند که بهشدت خطرناک است. درواقع، پس از حادثه همچنان خطرات وجود دارد که نیازمند مدیریت است. یکی از مسائل مهمی که اکنون به آن توجه نمیشود، مسئله اسکان موقت است. باید مشخص شود که کجا قرار است اسکان موقت انجام شود. آیا باز هم میخواهند اشتباهی که در زلزله بم، در زلزله آذربایجان و کرمانشاه رخ داد، تکرار شود و انبوهی از کانکس را وارد منطقه کنند؟ کانکس هزینه بالایی برای ساخت و همینطور نصب دارد و پس از ساخت خانه، بسیار نامتجانس با محیط زیست است. در زلزله بم و آذربایجان که بازسازی شد، به صورت آهنهایی همینطور روی زمین باقی ماند که محیط را کاملا بههم زده بود. درحالحاضر، با انبوهی از خرابیها در بخشی از کشور همراه هستیم که هزینه و بودجه زیادی میطلبد، بنابراین باید با درنظرگرفتن هزینه، بهترین انتخاب را داشته باشیم.
پیشنهاد میکنم برای ساخت اسکان موقت، سازههای بومی را انتخاب کنند که هزینه کمتر میبرد و ایمنتر هم هستند؛ برای نمونه با معتمدان گلستان که صحبت کردم، پیشنهاد ساخت کومه طرح شد. کومه میتواند الگویی برای اسکان موقت باشد. کومه متفاوت از آلاچیق است. آلاچیق گاهی حتی از کانکس هم گرانتر تمام میشود، اما کومه با گل ساخته میشود که ساخت آن هم سریع است. در زلزله کرمانشاه، سمنها خیلی روی کپرهای محلی کار کردند که آنها را ارتقا داده بودند. اصولا چادر، حریم خصوصی داخل خانواده و بین خانوادههایی را که کنار هم بهصورت اردوگاه زندگی میکنند از بین میبرد. نمونههای متعددی از آسیبهای اجتماعی وجود دارد که در زلزلههای مختلف بهدلیل وجود چادر ایجاد شد. هرچهزودتر باید روی اسکان موقت برنامهریزی شده و اجرا شود تا مردم از حالت چادرنشینی خارج شوند.
آیا درباره اسکان موقت در حوادث قبلی درست عمل شد؟
باید هرچهزودتر درباره ساختوساز و اسکان موقت در مناطق سیلزده تصمیمگیری شود و نگذاریم زمان به درازا بکشد. در گذشته متأسفانه، بارها کیفیت فدای سرعت شد. هرچند در زلزله آذربایجان، ساختوساز با سرعت بیشتری انجام شد؛ اما کیفیت سازهها بسیار غیراستاندارد ساخته شد که در مقابل حوادث بعدی، باز هم آسیبپذیر هستند.
شهر و روستاهای زیادی آسیب دیدهاند و با یک تخریب زیرساختی اساسی روبهرو هستیم. برای جبران این تخریب، چه راهکاری را باید در نظر داشت؟
شاکله دولت و مدیران دولتی را ناتوان از بازسازی و مدیریت بلایا میدانم. نخست آنکه نگرش کلی در کشور یک نگرش علمستیز است و در نتیجه آن، بسیاری از متخصصان و مجربان را یا طرد کرده یا فراری دادهایم و شاکله دولت، فاقد شایستهسالاری است. گروهی که مسئول بازسازی مناطق سیلزده است، همان گروه است که در زلزلههای آذربایجان، بم، سرپلذهاب و... کار کردهاند و اکنون هم میخواهند وارد ساخت مسکن در این بخشها شوند. اگر چنین باشد، شرایط بسیار نگرانکننده خواهد بود. براساس تجربهای که در بلایای مختلف کسب کردهام، تصمیمگیران حوزه بحران در کشور، اساسا واجد صلاحیت برای پستهایی که دارند، نیستند. در رأس سازمان مدیریت بحران کشور، کاملا بیگانه با مدیریت بحران است، اما مسئله آن است که حتی از اندیشمندان این حوزه هم استفاده نمیکنند. با فسادی که وجود دارد، بعید میدانم بتوانیم با این گروه به جایی برسیم. شاید اگر صاحبنظران همصدا شوند و خواستار تغییرات در سطوح مدیریت بحران شوند، بتوانیم چارهای بیندیشیم. در نظر داشته باشید، چند روز بعد از آنکه سیل وارد خانههای مردم شد و زندگی مردم را از بین برد، تازه نیروهای امدادی وارد شدند. بهویژه نیروهایی که باید درباره انحراف آب تصمیم میگرفتند و تجهیزات را وارد منطقه میکردند. با تجربیات گذشته، کاملا پیشبینی میشود که بهدلیل هزینههای گستردهای که دولت باید برای احیای زندگی مردم و ساختوساز داشته باشد، شاهد خلاف و اختلاس هم خواهیم بود. نکته دیگری که باید به آن اشاره شود، از زلزله آذربایجان که در زمان دولت احمدینژاد رخ داد و اجازه ندادند مردم داوطلب به کمک به مناطق آسیبدیده بروند تا امروز همیشه دولت و بهویژه آقای نجار که مدیریت سازمان مدیریت بحران را در دست دارد، ساز آن را میزند که مدیریت بحران باید در دست دولت باقی بماند و مردم باید کمکهای خود را به هلال احمر و بنیاد مسکن بدهند، اما اعتماد کمی به آنها دارند. مگر این سازمانها بهسرعت به داد مردم میرسند که آنها را خلع سلاح هم میکنید؟ باید بپذیریم که مردم باید سمنها و تشکلهای خود را داشته باشند و اختیار داشته باشند پول جمع کرده و به مردم کمک کنند.
فکر میکنید علت این مخالفتها چیست؟
به عقیده من، مهمترین دلیلی که سبب مخالفت با حضور مردم برای کمکرسانی به این مناطق میشود آن است که مسئولان دولتی و نمایندگان آنها در مناطق آسیبدیده نگران آن هستند که ناظرانی وجود داشته باشند که بر عملکرد آنها نظارت کنند.
بههرحال براساس قانون، وظیفه بازسازی در زمانهای بحرانی بر عهده دولتهاست.
همینطور است؛ ضمنا مفاد قانونی ملی و بینالمللی که بازسازی را وظیفه دولت میداند، بند «ب» از ماده یک فصل اول قانون مدیریت بحران است که بازسازی و بازتوانی مناطق آسیبدیده را جزء موارد شمول قانون دانسته و بند دوم از ماده واحده مصوب مجلس شورای اسلامی مصوب تیرماه 1392 نیز بازسازی مناطق زلزلهزده را وظیفه دولت و پیرو آن وظیفه سازمان مدیریت بحران ذکر کرده است.
به علاوه قطعنامه 46-182 مجمع عمومی سازمان ملل، هم دولتها را موظف کرده است که به نحوی فعال، بازسازی مناطق آسیبدیده را به انجام برسانند. با این حال، حضور سمنها و تشکلها در زمانیکه بهخوبی به این وظایف عمل نمیشود، امری ضروری است. امر دیگری که کمکاری دولتها را نشان میدهد، آن است که حتی به مردم آموزش ندادهایم که در زمان سیل، چهکار باید کنند. ما آموزش ندادهایم که مردم بتوانند خانههایشان را خوب بسازند تا در مقابل حوادثی مانند زلزله و سیل، مقاوم باشند. هرچند بخشی از این مسئولیت بر دوش خود مردم است و باید خودمراقبتی را در نظر داشته باشند، اما این اقدامها، مدیریت و آموزش میخواهد. وقتی در جایی حادثهای رخ میدهد که خانهها و وسایل مردم بیمه نیست، بهتر نیست که بیمهها هم فعالتر عمل کرده و به مردم دیگر هشدار دهند؟ حتی ضعف از ناحیه بیمهها هم به چشم میخورد. درست است که ایران در رأس کشورهای حادثهخیز جهان قرار دارد، اما آیا نباید به دلیل این سابقه طولانی، مدیریت قوی بحران و بلایا هم داشته باشیم؟ فرق ایران با کشورهایی مانند بنگلادش و پاکستان که همواره در معرض سیل قرار دارند، با وجودی که کشورهایی فقیر هستند، اما بسیار بهتر در مقابل آن عمل میکنند، آن است که آنها اعتقاد به علم دارند، اما در ایران چنین اعتقادی وجود ندارد.
بازسازی خانهها و البته اسکان موقت از سوی بنیاد مسکن را از نزدیک در بحرانهای قبلی شاهد بودید. عملکرد چگونه بود؟
بنیاد مسکن عدهای پیمانکار را به انتخاب خود وارد منطقه میکند که بین آنها من خیاط و آشپز هم دیدهام! چون فرصتی برای سودآوری وجود دارد، به بنیاد مسکن وصل شده و وارد منطقه میشوند! آنها نه پیمانکار هستند و نه دانش کافی دارند. در کشور توان ساختوساز خوبی داریم و انبوهسازان مجربی به وجود آمدهاند، اما به دلیل وجود روابط با برخی پیمانکاران، از آنها استفاده نمیکنیم. به نظر من، در سطح روستاها، در کرمانشاه هم میتوانستیم انبوهسازان را وارد کنیم تا هم سازهها را سریعتر، ارزانتر و هم باکیفیتتر بسازند. براساس تجربه، پیمانکاران گرانتر و بیکیفیتتر میسازند. کاری که ایران در کشورهای دیگر از جمله ونزوئلا، عراق و سوریه انجام داده است و شهرکهای متعددی ساختهایم، استفاده از همین انبوهسازان است، اما چرا در داخل ایران از این فرصتها استفاده نمیکنیم؟ بهعنوان نمونه، برآورد خسارتها در زلزله کرمانشاه بهدرستی انجام نشد و همین امر سبب شد تا رقم وام کمکم اضافه شود. کارشناسان بنیاد مسکن برآورد میکردند که برخی ساختمانها تخریبی و برخی تعمیری هستند، اما به علت افزایش هزینهها به علت افزایش نرخ ارز، مردم با کارشناسان بنیاد مسکن صحبت کرده و با رشوه، خانههایشان را تعمیری اعلام میکردند تا امکان تعمیر آن را داشته باشند که امری بسیار خطرناک برای زیست بعد از آن برای خانوادهها بود. حتی شاهد بودم که ساختمان دوطبقهای کاملا خم شده بود و باید تخریب میشد، اما تعمیری اعلام شد و با اقداماتی کاملا غیرکارشناسی دیوارها را میشکافتند و داخل آنها تیرآهن کار میگذاشتند! با این روند، این حجم از تخریب، اگر هم بازسازی شود، بازسازی کاملا بیکیفیتی خواهد بود.
اینجا فقط هشدار میدهم که از نظرات کارشناسی استفاده کنند و از حضور سمنها هم بهره بگیرند تا بتوانیم از این بحران عبور کنیم.