روزهای تاریک پیش روی فوتبال ایران؟
حدود سه هفته از خداحافظی تلخ تیم ملی ایران با جام ملت های آسیا و جدایی «کارلوس کی روش» با تیم ملی فوتبال ایران می گذرد؛ اتفاقی که هنوز بی هدف، گلایه وار و با دلخوری از آن صحبت می کنیم و دنبال مقصر می گردیم.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایرنا، آخرین جملات کارلوس کی روش مربی پرتغالی تیم ملی فوتبال ایران چنین بود: «اینجا پایان کار است، خوشحالم که به عنوان مربی به شیوه ی خودم عمل کردم».
حدود سه هفته از این آخرین مصاحبه و پس از آن پایان ماجرای مربیگری و جدایی پیوند نام تیم ملی فوتبال ایران با کی روش می گذرد. چیزی که هنوز برای ما مناقشه ای بی پایان است. هنوز در تلویزیون، رادیو، جراید و مطبوعات و فضای مجازی درباره آن صحبت می شود و هنوز هم برای برخی، این آتش خشم و نفرت بی پایان، خاموش و خاکستر نشده است.
اساسا احساسی عمل کردن و در لحظه تصمیم گرفتن ها و البته بعد از آن پشیمان شدن ها و بعضا عدم توانایی برای بازگشت، به یکی از روحیات وخصایص فرهنگی ما ایرانیان بدل شده است. خصلتی که چه در کوتاه مدت و چه بلند مدت به نفعمان نبوده و نیست. در کنار این خصلت اما خصلت نامثبت دیگری هم داریم و آن این است که گاهی کسی را تا اوج به عرش می بریم و در صورت تغایری با ذهنیت و ایده آل مان به شدت وی را بر فرش می کوبیم.
**فوتبال جدای از جامعه نیست
همانند بسیاری از رخدادها و پدیده های اجتماعی، فوتبال را نمی توان خارج از بافت و متنی که در آن شکل گرفته و نضج یافته است، بررسی کرد. در واقع فوتبال اگرچه بر مردم و بخشی از بدنه جامعه اثرمی گذارد، خود بشدت متاثر از شرایط و اوضاع و احوال سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ زمانه است.
کشورهایی که اوضاع اقتصادی مناسبی ندارند، درگیر مناقشات سیاسی مختلفی هستند یا از مشکلات فرهنگی رنج می برند اما در فوتبال برجسته و صاحب جایگاه دائمی هستند، یا اصلا نداریم و یا استثنائاتی بیش نیستند؛ در نتیجه نمی توان از فوتبال انتظار داشت تا ورای مشکلات جمعی و اجتماعی در خلا جلو برود و همواره به موفقیت برسد.
اتفاقی قابل پیش بینی که بالاخره برای فوتبال ایران افتاد و این تیم به رغم همه موفقیت های گذشته و تلاش هایش از راهیابی به فینال و دست یابی به جام باز ماند.
کاستی ها و کمبودهای ما در عرصه های مختلف و نارسایی هایی که در زمینه اعمال سیاست ها وجود دارد باعث شده تا نتوانیم آنچنان که باید و شاید برنامه ریزی و از پتانسیل هایمان استفاده کنیم. سال هاست که از خصوصی سازی تیم های باشگاهی و بسیاری از عرصه های فوتبال ملی صحبت می شود اما این مساله همچنان روندی تظاهری و فورمالیته داشته و در نتیجه وضعیت عمومی هم بهبودی در این زمینه پیدا نکرده است.
سپردن و در اختیار داشتن صفر و صد امور در دست دولت آن هم در عمده مباحث اجتماعی، بخش پف کرده ای را ایجاد کرده است که مانند حبابی می ماند که هر زمان در قسمتی می ترکد و جامعه را دچار دغدغه و بحرانی می کند.
شاید اشاره به سخنان حمید استیلی مربی تیم ملی نوجوان ایران در برنامه «ورزشگاه» خالی از لطف نباشد آن جا که گفت: فوتبال و صدا و سیمای ما دولتی است و این خود یکی از نقاط ضعف ما است چرا که حمایت کننده مالی اصلی فوتبال، تلویزیون و بینندگان آن است؛ اما به دلیل این دولتی بودن و ضعف هایی که در این زمینه داریم، نمی توانیم اقتصاد فوتبالی درستی داشته باشیم؛ ما نیاز به خصوصی سازی در فوتبال داریم. همانطور که فوتبال ژاپن قوی است، اقتصاد آن هم قوی است یعنی این دو را باید در کنار هم قرار داد و بررسی کرد.
اینها مسائلی است که نیاز به مداقه و بازنگری دارند؛ مباحثی فکری و مرتبط با برنامه ریزی و سیاست گذاری که البته اهمیت، نقش و جایگاه فرهنگ را نباید در آنان دور از نظر داشت.
**مرد خاکستری
فوتبال ایران با کی روش دوبار به جام ملت های آسیا رفت و دو بار افتخار حضور در جام جهانی را داشت.
شاید هیچ مربی خارجی از زمان تاسیس فوتبال ایران نتوانسته است جایگاه و اثرگذاری ای نظیر آن چه را کی روش داشت، داشته باشد؛ محبوبیت او در بدو ورودش را نمی توان نادیده گرفت به ویژه که در یکی از همان اولین مصاحبه مطبوعاتی اش گفت: من دیگر کی روش نیستم و من را با نام کوروش خطاب کنید.
تیم ملی فوتبال ایران با کی روش روزهای سیاه و سفیدی را دید که با هیچ مربی دیگر ندیده بود.
روزهای سفید و درخشانی در کارنامه او در ایران هست؛ با کی روش دو بار پیاپی به جام جهانی صعود کردیم؛ صعودهایی قاطعانه و دلچسب که دیگر سرنوشت ما را به اما و اگر ها پیوند نزد و قدرت برنامه ریزی و هدفمندی را بیش از بخت و اقبال برایمان آشکار ساخت. قدرت اثرگذاری او در این فوتبال به قدری است که برخی تاریخ فوتبال ایران را به دوران قبل و بعد از کی روش تقسیم می کنند،
او در این 8 سال برای ایران دستاوردی مادی یعنی جام و مدال نداشت، اما دلیل اثرگذاری ریشه ای و تاریخی او را باید در همان قدرت جهت دهی و هدفمندی دید. جایی که ما توانستیم بهترین نتیجه در تاریخ حضورمان در جام جهانی را بدست آوریم و بعد از 15 سال به جمع چهار تیم برتر جام ملت های آسیا برسیم.
یکی از مهمترین دستاورهای کی روش را می توان به استعدادیابی و توان پروری در بین اعضای تیم ملی فوتبال ایران دید جایی که اختلاف سطح بازی و کیفیت بازیکنان داخل زمین و نیمکت نشین ما را به چیزی حدود صفر رساند؛ وضعیتی که تا یک دهه ی پیش اصلا این گونه نبود و فکر تعویض به سان مصیبتی در نتیجه محسوب می شد.
روزهای سیاه ما با کی روش هم البته روایت دیگری است. جایی که نوک پیکان انتقادات تند و تیز را باز هم به سمت خودمان و مدیران و فدارسیون برمی گرداند. مدیرانی که در قراردادشان به قدری شتابزده و احساسی به کی روش قدرت و اختیار داده بودند که عملا چه در دوره کفاشیان و چه در دوره تاج، فدراسیون فوتبال نقشی فورمالیته و صوری داشت؛ کی روش بارها به واسطه و تکیه بر این قدرت نامحدود، به نقدهایی بعضا تحقیرآمیز نسبت به فدراسیون، مدیران و وضعیت فوتبال ما پرداخت، جنجال های مطبوعاتی ایجاد کرد و منازعاتی را در فوتبال ایران پدید آورد.
البته همه ی این ها تمام شد و سرانجام کی روش از فوتبال ایران رفت و دوران او به پایان رسید. باید این را بپذیریم، درس هایمان را خوب بفهمیم و از آنان در ادامه ی راهمان استفاده کنیم. کاری که هنوز شروع نکرده ایم و هنوز در مورد کی روش و نفرتی که امروز بیش از همیشه از او وجود دارد، صحبت می کنیم. کی روش نه سیاه محض بود و کاملا سفید؛ کی روش خاکستری بود، خاکستری که بر باد رفت؛ زمان آن رسیده که جای توقف در گذشته و توهم نسبت به آینده از کشورهای نزدیکمان آینده نگری را یاد بگیریم و بدون تصمیمات لحظه ای و احساسی از امروز به فکر پرورش نسل بعدی مان باشیم.
**خوشبختی وارداتی نیست
در رقابت های آسیایی ما با 23 کشور رقابت کردیم، 23 کشور با جایگاه ها و موقعیت های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مختلف و متفاوت و ضعیف و قوی که هرکدام تلاش می کردند تا نقشی در تاریخ فوتبال و در حافظه مردم خودشان از خود به یادگار بگذارند؛ برخی تلاش کردند که زود حذف نشوند و فقط زنده بمانند، برخی تلاش کردند تا از گروهشان بالا بیایند، برخی آمده بودند تا برنده باشند و برخی می خواستند تا جاودانه شوند.
البته برای جاودانگی نه در فوتبال که در همه ی عرصه ها همواره نیاز به آینده نگری و برنامه ریزی های بلند مدت است؛ برنامه هایی که فارغ از تصمیمات هیجان زده و لحظه ای شادی آنی را فدای نتایجی ماندگار کند؛ کاری که ژاپنی ها کرده بودند و از چیزی حدود دو دهه ی پیش کودکانشان را جهت داده بودند تا فوتبال را هم مانند بسیاری از عرصه ها، عرصه ای برای تفاخر ملی و احتزاز پرچمشان کنند؛ و در این راه هم البته برخلاف کشورهای دیگری که برای این هدف مشترک راه های متفاوتی را رفته بودند و اسم های بزرگی چون «مارچلو لیپی» یا «آلبرتو زاکرونی» را در اختیار گرفته بودند بر یک مربی داخلی تکیه کرده بودند. قطر را البته باید به شیوه ای دیگری تحلیل کرد که شاید در این تحلیل نگنجد چرا که بحث جام جهانی، لابی های سیاسی و اقتصاد و ... در این داستان موثرند هرچند که برنامه ریزی های بلندمدت و فشرده ی آنان را برای هدفی که بشدت شفاف بوده است، نمی توان نادیده گرفت.
در نتیجه اهمیت برنامه داشتن و هدفمند بودن یکی از مسائلی است که هر ملت برای پیشرفت و جلو بردن تاریخ و تمدن خود بدان نیاز دارد. می توانیم انتقاد از یک آدم یا جایگاه را برای سال ها و سال ها ادامه بدهیم اما باید نیم نگاهی هم به نتایجی که این گونه رفتارها برایمان دارند داشته باشیم. شاید امروز بیش از هر زمان دیگر نیاز داشته باشیم که جای ملامت گذشته برای آینده مان طرح و نقشی شفاف بریزیم.
جام ملت های آسیا 12 بهمن 97 تمام شد اما فوتبال و درس هایش تمام شدنی نیست و 4 سال دیگر دوباره همین جام برگزار خواهد شد، جامی که شاید بتواند برای ایران پایان طلسمی 5 دهه ای باشد.
شاید زمان آن رسیده است که تغییری در این نگرش ها ایجاد کنیم. کی روش و امثال آن مسبب خوشبختی یا بدبختی ملت ما نیستند. این ما هستیم که باید از خودمان انتظار داشته باشیم نه از کسانی که از خارج از این مرز و بوم بیاوریم تا برایمان حامل خوشبختی باشند. امروز دیگر زمان صحبت از گذشته نیست. از گذشته تنها می توان درس گرفت. درس بگیریم که خودمان باید تغییر کنیم. خودمان باید شرایطمان را بهبود بخشیم. خوشبختی مان را بسازیم، خوشبختی وارداتی نیست.