تهران نیازمند مشارکت هدفمند تهرانیها
عمدهترین چالشهایی که در تهران وجود دارد در دو بخش چالشهای کالبدی_ فیزیکی و چالشهای فرهنگی_اجتماعی مشاهده میشود. در خصوص چالشهای فیزیکی میتوان به خطر وقوع زلزله، فرونشست زمین و سیلابها که به طور مداوم شهر تهران را تهدید میکند و با این شهر عجین شده است، اشاره کرد چون ما بر روی خط زلزله قرار گرفتیم. در دشت ورامین حدود 25 و در جنوب تهران 5 سانتیمتر فرو نشست زمین داشتیم و به دلیل وجود مسیلهایی که یا مسدود شدند یا نیمه فعال هستند امکان بروز سیلاب مشابه سیلابی که در تجریش رخ داد، وجود دارد.
علاوه بر اینها تعدادی چالش عارضی داریم؛ به طور مثال آلودگی که ارتباط مستقیمی با ترافیک دارد و هر دوی آنها با میزان تأمین خودرو عمومی برای شهروندان و استفاده از ظرفیتهای خودروهای بدون دود ارتباط دارد. در واقع این مسائل مثل حلقههای یک زنجیر به هم مرتبط هستند. چالشهای زیست محیطی مثل تفکیک زباله و حیوانات موذی که به طور مداوم با آنها روبهرو هستیم.برخی چالشها عمومی هستند که سعی میکنیم به طور مکرر آنها را حل کنیم مانند لایه روبی کانالها که با مسئلهای به نام طغیان رودخانهها یا کانالها و بالا آمدن سطح آب روبهرو نشویم.
در ارتباط با فرو نشست باید تا حد امکان از ظرفیتهای سازهای در درون شهر تهران استفاده کنیم و معابر و پیاده روها را به گونهای طراحی کنیم که امکان نفوذ آب در آنها وجود داشته باشد، در بسیاری از کشورهای دنیا از این شیوهها استفاده میکنند، به طور مثال در پیاده روها از سنگ ریزه استفاده میکنند که آب به درون زمین نفوذ کند، استفاده از آبهای زیرزمینی را محدود کرده و نظارت کامل انجام میدهند.
اینها چالشهایی هستند که به صورت عمومی وجود دارند، برخی از آنها رفع شد، برخی در دست اقدام است و برخی هم مورد توجه کمتری قرار گرفتهاند. در ارتباط با زلزله هم تلاشهای زیادی صورت گرفته است چرا که وقوع آن اجتنابناپذیر و پیشبینیناپذیر است، به دلیل همین دو ویژگی باید به طور مداوم در برابر آن مقاوم بود، در این خصوص دو کار اساسی باید انجام پذیرد، یکی استحکام بخشی سازههایی که در سطح شهر ایجاد میشود و نظارت بر رعایت چارچوب قوانین نظام مهندسی و دیگر این که سازههای سستی که در سطح شهر وجود دارد یا نوسازی شود و یا اینکه با بهبود وضعیت آنها شرایط بهتری برای شهر ایجاد شود.
یکی از دلایل وجود آسب اجتماعی در تهران؛فاصله طبقاتی جدی در سطح شهر تهران است. متأسفانه به دلایل مختلف در مناطق مختلف شهر تهران عدالت کم رنگ است، به طور مثال در منطقه 10 تعداد فضاهای سبز به اندازه انگشتان دست هم نیست؛ اما در منطقهای دیگر میزان آن به هکتارها میرسد. عدالت یک مفهوم کلان است و نه تنها در حوزه فضای سبز و کالبدی بلکه در حوزه فرهنگی_اجتماعی مصداقهای مربوط به آن را میبینیم. تمام تلاش مدیریت شهری این است که بتواند عدالت را در سطوح مختلف عملیاتی کند، به همین دلیل نسبت به توزیع بودجه در مناطق مختلف، با تأکید بر این که بتواند شکاف موجود را برطرف کند، عمل میکند. عدالت را فقط در میزان سازهها در نظر نگیریم. بخشی از آن را از خدمات مردم کمک بگیریم و در جایی که نیاز به بودجه بیشتری است، بیشتر اختصاص بدهیم. ما برای اولین بار در بافت فرسوده به سازمان نوسازی بودجه اختصاص دادیم و توانستیم در مسائلی از جمله: بهسازی محیطی، پارکینگها، فضای سبز و... ورود کنیم. در ارتباط با ارائه کمک به مدارس، اولویت ما مدارسی است که در مناطق محرومتر قرار دارند؛ بنابراین عدالت به عنوان یک مفهوم کلان مورد توجه ما است. عدالت تنها به عدالت در اقتصاد و امکانات محدود نمیشود، عدالت در جنسیت هم مورد نظر ما است؛ ما معتقدیم که باید عدالت جنسیتی هم در سطح شهر برقرار شود؛ به عنوان مثال، میزان فضاهایی که برای ورزش زنان اختصاص داده میشود با فضاهایی که برای ورزش مردان اختصاص داده شده، برابر نیست چرا که مردان میتوانند از فضاهای باز برای ورزش استفاده کنند و این امکان برای زنان کمتر فراهم است.
نکته دیگر فضاهای بیدفاع شهری است، طبق آمار تنها سه منطقه تلاشهایی برای فضاهای بیدفاع شهری انجام دادهاند، این در حالی است که ما برای مناطق دستورالعمل دادیم. اولویت مسئله فضاهای بیدفاع شهری، زنان هستند.
برقراری عدالت در ارتقای مهارتهای اجتماعی بسیار اهیمت دارد. آیا ظرفیت لازم برای آموزش زنان، توانمند شدن آنها و مقابله با مسائلی که برایشان پیش میآید در سطح تهران وجود دارد؟ این عدالت جنسیتی که میگویم در تمام زمینهها صدق میکند، به طور مثال واگنی که در مترو به زنان اختصاص داده میشود با واگنی که به مردان اختصاص داده میشود برابر است یا خیر؟ آیا رنگهایی که در شهر استفاده میشود، رنگهایی هستند که نیازهای زنان را هم مورد توجه قرار بدهد؟ بنابراین دو مفهوم مشخص اجتماعی را میتوانیم در نظر بگیریم که به مفهوم سازههایی که در درون شهر شکل میگیرد مرتبط است، یکی مسئله عدالت است که علاوه بر عدالت اجتماعی، اقتصادی و کالبدی،عدالت جنسیتی را هم میتوانیم در آن بگنجانیم، دوم چالش مشارکت است. ضمن این که تمام شهروندان را به مشارکت تشویق و ترغیب میکنیم؛ اما منظور ما از مشارکت تنها حضور فعال است نه بیشتر از آن افراد بدانند به چه منظوری مشارکت میکنند. این مشارکت باید بخشی. ما به مشارکت داوطلبانه و هدفمند نیاز داریم؛ یعنی از حقوق شهروندی و نماد شهروندی باشد. در این زمینه هم ما با چالش مواجه هستیم، به طور مثال زمانی که برف میبارد و از شهروندان میخواهیم که برف شاخه درختان را بتکانند با سوء تفاهم روبهرو میشویم. وقتی قرار است که شهر را تمیز نگه داریم، هر کس باید به اندازه سهمش از شهر در تمیز نگه داشتن آن مشارکت کند، وقتی میگوییم سه شنبه بدون خودرو، واقعا مردم استقبال میکنند یا بیشتر شکل نمادین دارد؟
شهروندان از روشهای مختلفی بر ما نظارت میکنند. از طریق رسانهها و نقدهایی که نسبت به ما وجود دارد میتوانند نظارت کنند، اقداماتی که در شهر صورت میگیرد و مردم مشاهده میکنند، یکی از راههای نظارت آنان است؛ اما این نظارت کافی نیست، به گمان من باید روشهای نظارت را قویتر کرد و با استفاده از تکنولوژیهای جدیدی که در دسترس است، ارتباط شهروندان با نمایندگان تقویت شود. من از اینستاگرام، واتساپ و تلگرام استفاده میکنم که هر کس دچار مشکلی شد بتواند از این طریق با من ارتباط بگیرد، یا این که به من ایمیل بزند و مسائل شهر و خودش را گزارش دهد؛ اما باز هم کافی نیست چرا که فقط تعدادی به این راههای ارتباطی دسترسی دارند میتوانند نظرات خودشان را به من منتقل کنند، هر چند که طبق آمار حدود 52 درصد از شهروندان شهرهای درجه 1 از تلگرام استفاده میکنند؛ اما سایر مردم که از این شبکه استفاده نمیکنند چه؟ به همین دلیل بنده سعی میکنم از در اصلی شورا وارد شوم که اگر مردم کاری داشته باشند بتوانند به طور مستقیم به من بگویند. تمام این راهها وجود دارد؛ اما کافی نیست، من فکر میکنم گاهی ما باید نشستهای مشترکی با مردم داشته باشیم. معمولا زمانی که به مناطق میروم و در میان مردم قرار میگیرم، سعی میکنم حرفهای آنها را بشنوم؛ اما مفهوم این نظارت نیست، این یعنی ارتباط. افراد بر اساس علایق خود شاخصهای نظارت را تعریف میکنند و اگر ما شاخصهای نظارت را تعریف نکنیم و در اختیار مردم قرار ندهیم، شاخصها فردی میشوند، به عنوان مثال شاخصهای نظارت بر من میتواند، میزان حضور در شورا، تعداد بازدیدهای و پیگیری و ارتباط من با شهروندان باشد.
اما سنجه نظارت به این مربوط است که ما تا کنون برای نمایندگان شورا یا مجلس چه سنجههایی تعریف کردیم، آیا این سنجه قابلیت ارتقا و بهبود دارند؟ به گمان من بیشتر باید به این بخش فکر کنیم، به طور مثال اگر سنجهای تحت عنوان میزان حضور مورد توجه قرار بگیرد، آیا کارآمد است؟ ما احتیاج داریم که ابتدا این سنجهها را استخراج کنیم، سپس در معرض دید نمایندگان نهادهای مردمی مثل تشکلها و انجمنهای صنفی قرار بگیرند، باز تعریف شوند و به یک توافق عمومی در خصوص این سنجهها برسیم که با سوء تفاهم مواجه نشویم.
آموزش برای همه لازم است؛ اما من فکر میکنم که ما باید بیش از هر چیزی با حقوق شهری آشنا شویم، آنچه در ارتباط با مسائل شهروندی وجود دارد نیازمند آموزش ارتقای مهارت است. جایگاه رسانه در این زمینه بسیار شاخص است به طوری که بیش از 50 درصد آموزشها از طریق رسانههای مختلف انجام میگیرد و سبک زندگی را دچار چالش کرده است؛ اما از طریق آموزشهایی که در کانونهای عمومی انجام میشود، میتوان روشهای آشنایی با حقوق شهروندی را ارتقا داد. مهمترین بخش از حقوق شهروندی که باید مورد توجه قرار بگیرد و به آنها آموزش داد، حق مشارکت و حق بهرهبرداری از شهر است، حق بهرهبرداری باید معنا شود، حق بهرهبرداری به معنای دادن خدمات و گرفتن امکانات است نه کندن، اگر فقط کندن باشد دیگر حق نیست، حق یک تکلیف هم در کنار خود دارد، در حقوق حق و تکلیف در کنار هم میآیند؛ لذا این چرخه باید درست شکل بگیرد. این چرخه را آموزش پرورش، انجمنها، رسانهها، گروههای نخبه مثل روشنفکران میتوانند بچرخانند.
*عضو شورای شهر تهران