روایت دانشجو از دیدار با احمدینژاد
وزیر سابق علوم با اشاره به برخی از چالشهای خود در دولت دهم به جزئیاتی از اولین دیدار خود با محمود احمدینژاد پس از خانهنشینی 11 روزه پرداخت.
به گزارش اقتصادآنلاین، گزیده گفت و گوی کامران دانشجو با تسنیم در پی میآید: * بعید میدانم کسی این کار (خانهنشینی احمدینژاد) را تأیید کرده باشد یا تأیید کند. اگر خاطرتان باشد در همان ایام بود که شیراز افتتاح ساختمان ISC را داشتم. آنجا صحبت کردم گفتم نگاهمان باید به انگشت اشاره حضرت آقا باشد؛ حالا در هر مسئولیتی که هستیم و در هر جایگاهی که باشیم باید این نگاه، نگاه غالب ما باشد. به هر حال معترض بودم به این قضیه ... ایشان میگویند خانهنشینی نبوده کارها را انجام میدادند اما بعید میدانم هیچ کدام از وزرا این کار را تأیید کرده باشند. بالاخره من هم معترض بودم و هستم، به ایشان هم صراحتاً گفته بودم این چه کاری است میکنی؟ بعد از اینکه رفتند و نیامدند و در جلسه دولت حاضر نشدند پرسیدم از اطرافیان که ایشان کجاست و بالاخره رفتم مقابل درب خانه ایشان. دوستم بود، دوستم است، دوستش دارم، وقتی میگویم دوستش دارم، واقعاً قلبا دوستش دارم ... آوردن احساس من در آن زمان روی کاغذ خیلی سخت است ... رفتم خدمت آقای احمدینژاد با او روبوسی کردم و گریهام گرفت. درب خانهاش، آمد بیرون. فکر میکنم روز دوم بود، روز اول گذشته بود، البته ایشان گفته بود کسی نیاید، به من گفت تو بیا. یکبار از من سوال کردند بزرگترین چالش من با آقای احمدینژاد چه بود، گفتم دوستیمان، گفتند بهترین خاطرهتان گفتم دوستیمان ... رفتم درب منزل، بسیار متأثر بودم، بعد من از ایشان سوال کردم، اولین سؤالی که کردم این بود؛ گفتم فرض محال که محال نیست، در حالی که هر دو بغض کرده بودیم البته دفعه اول نبود این حالت پیش میآمد، وقتی پدر ایشان فوت کرده بود و من مسجد رفتم حدود یکی دو دقیقه من روی شانه ایشان و ایشان روی شانه من جلوی همه گریه میکردیم، این محبت و دوستی دوجانبه بود و هنوز هم هست. گفتم فرض محال که محال نیست، فرض کن من رئیسجمهور بودم تو هم که رفیق بیست و چند ساله من هستی، اگر من این کار را کرده بودم تو چه نصیحتی به من میکردی برو همان کار را انجام بده. که بعدش آن صحبت را کرد که مگر من چه کار کردهام و کاری نکردهام. بماند؛ برای من هیچ وقت حل نشد، هنوز هم حل نشده است. یک بار به ایشان گفتم انشاءالله این دورهها تمام میشود تو میآیی در اتاقت در دانشگاه علم و صنعت ایران، من هم در اتاق خودم، اتاقهایی که هر چند کوچک اما بسیار باصفاست، آن وقت خارج از این همه بده بستانها و معاملات سیاسی که صورت میگیرد من 20 سوال دارم که میآیم و این سوالها را میپرسم و تو هم انشاءالله صمیمانه به من جوابها را میدهی. دوستانه با یکدیگر مینشینیم، شاید من دارم اشتباه میکنم، حداقل در درون راحت میشوم. * معتقدم از بعد کارهای اجرایی و زحماتی که آقای احمدینژاد کشیده هیچ رئیسجمهوری نمیتواند با او رقابت کند. اگر 27 سال قبل از ایشان را از نظر کاری و اجرایی یک طرف قرار بدهید و 8 سال آقای احمدینژاد را هم طرف دیگر، کفه ترازو در 8 سال ایشان یعنی دولتهای نهم و دهم سنگینتر خواهد بود. بعید میدانم در 27 سال آینده هم کسی به اندازه ایشان بتواند کار کند. * ما (برادران دانشجو) ایشان (آیتالله هاشمی رفسنجانی) را میشناختیم، همیشه هم به ایشان احترام میگذاشتیم و میگذاریم. در هر صورت رابطه بدی با جناب آقای هاشمی نداشتیم ... جناب آقای هاشمی یک موقع، در آن هشت سال دفاع مقدس و سالهای بعد میآمدند خطبه نماز جمعه را میخواندند، ما هم مثل همة حزباللهیها و بسیجیها انتظار میکشیدیم برای اینکه ایشان تشریف بیاورند و خطبههای نماز جمعه را با آن شور و هیجان انقلابی و منطبق بر آرمانهای انقلاب بخوانند. گفتمان ایشان و انقلابی بودن فرمایشاتشان را دوست داشتیم، حالا اگر گفتمان و افکار عوض شود، نوع نگاه ما هم عوض میشود. * من هیچ وقت بیاحترامی به آقای هاشمی را درست نمیدانم، هیچ زمانی. اما نوع نگاه سیاسی ایشان در حال حاضر با نگاه من متفاوت است ولی در هر صورت بیاحترامی به ایشان را جایز نمیدانم. البته گذشته افراد، چه خوب و چه بد، مطلق نیست، تاریخ اسلام هم این را نشان داده است. حضرت امام هم فرمودند من اگر به اقتضاء حال افراد از کسی تعریفی میکنم، تعریف من از افراد به وضع فعلی افراد است. (البته این عین کلام امام نیست اما مضمون فرمایش ایشان همین بود). افراد چه خواص و چه عوام، خصوصاً خواص به خاطر اثرگذاری که در جامعه دارند، با محک ولایتمداری در عمل سنجیده میشوند وگرنه خیلیها لاف ولایتمداری زدند و در عمل کم آوردهاند. هم در تاریخ اسلام این را دیدهایم و هم در تاریخ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران. * آقای هاشمی کاندیدا شد، احراز صلاحیت هم نشد. من هم که خبر نداشتم احراز صلاحیت میشود یا نمیشود، من هم کاندیدا نشدم. همان موقع هم مصاحبه و تکذیب کردم. هیچوقت نگفته بودم اگر ایشان کاندیدا شود من هم کاندیدا میشوم چون اصلاً انگیزهای برای این کار نداشتم. همان موقع هم گفتم کذب محض است، برخی رسانهها هم این موضوع یعنی اعلام کذب بودن این خبر را اعلام کردند. * الان با دانشگاه احمدینژاد ارتباط ندارم ... درخواست همکاری شده است اما چون در دانشگاه علم و صنعت ایران مشغول تدریس و تحقیق هستم نمیخواهم در دانشگاه دیگری فعالیت داشته باشم. نه در دانشگاه آقای احمدی نژاد و نه در هیچ دانشگاه دیگری. اصلاً فعلاً حوصله کار اجرایی ندارم ... البته این را هم گفتم اگر این دانشگاه پا بگیرد و کسی از من بخواهد در تخصص و رشته خودم آنجا تدریس کنم آمادگی آن را دارم ولی اینکه بخواهم مسئولیتی در آن مجموعه داشته باشم، نه. * (شایعات درباره مدرک تحصیلی، مقالات، اعتقادات و این اواخر هم فیلمی که فردی در آسانسور بود) چرایی این شایعات را باید از آنهایی که برنامهریزی شده این شایعهها را میساختند سؤال کنید اما بالاخره حرف باید یک مقدار با عقل سازگار باشد. کدام یک از اینها با عقل سازگار بود؟ ... بارها در طول تحصیلم در انگلیس توسط پلیس این کشور و به خاطر فعالیتهای سیاسی و ارتباط با مجموعههای اسلامی ایرانی و غیر ایرانی و درگیری با منافقین و ضد انقلاب دستگیر شدهام. شاید حدود 18 بار دستگیر شدم ... بحث اخراجم از انگلستان معلوم است برای چه بوده. افرادی که با من اخراج شدند، برادرم فرهاد و هفت نفر دیگر از دوستان، سری اول اخراجیها بعد از فتوای تاریخی امام (ره) در مورد سلمان رشدی، فکر میکنم نه نفر بودیم، اینها همه هستند ... سفارت ایران و سوابق فعالیتهای سیاسی - مذهبی و سوابق تحصیلی من و دوستان دیگرم در آنجا همه و همه قاعدتاً وجود دارد ... در سال 68 به ایران اسلامی برگشتیم و سوابق تحصیلی من در وزارت علوم یا وزارت فرهنگ و آموزش عالی آن موقع و ارزشیابی مدارک تحصیلیام و ... اینها همه و همه وجود دارد. با شایعه که نمیشود اینها را از بین برد. میشود و میتوانند شایعه بسازند، آسانسور و فیلمهای متفاوت درست کنند، اسناد جعلی و دستوری جعل کنند و ... اما نمیتوانند با این کارها سوابق و اسناد واقعی و حقایق موجود را تغییر داد یا از بین برد. * بحث امضا نکردن (حکم فرهاد دانشجو) که آقای احمدینژاد امضا نکرد، یکی از آن 20 تا سوالی است که گذاشتم از ایشان بپرسم و نمیدانم چرا امضا نکرد چون آدم بدبینی نیستم و خوشبین هستم. نمیخواهم گمانههایی بیجهت داشته باشم. گذاشتم از او سؤال کنم اما بالاخره این نامهای که دفتر بازرسی دفتر ریاست جمهوری و آن 24 سوال مطرح شده تا حدی دم خروس را بیرون آورد. در روز 12 مرداد یعنی روز تنفیذ که این نامه از طرف بازرسی دفتر رئیسجمهور ارسال شد آن دم خروس را نشان داد ... سوال این است که این نامه در روز 12 مردادماه یعنی درست در روز مراسم تنفیذ چرا از دفتر رئیسجمهور ارسال شده است؟ البته من این را به آقای احمدینژاد گفتم، ایشان گفتند آدمهای کوچک این کارها را میکنند. در هر صورت اینکه ایشان امضا نکرد برای من سوال است ... ایشان (فرهاد دانشجو) از اول هم که سینهچاک این سمت نبود. بالاخره روندی داشت که این مسئولیت را قبول کرد، من هم یک مسئولیتی از طرف شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتم. به من مسئولیت دادند که تا این تاریخ رئیس جدید را به شورا معرفی کن. من باید آن مسئولیت را انجام میدادم، یک هفته که دیر کردم رفتم شورا، نوارش است گفتند چرا مسامحه میکند هر چند من طالب انجام این مأموریت نبودم و این را به شورای عالی هم اعلام کرده بودم ولی بالاخره شورای عالی انقلاب فرهنگی این مسئولیت را گردن من گذاشت و وقتی یک هفته تأخیر شده بود از من سوال میشد که چرا انجام نمیدهی؟ ... در آن جلسات مطالب و مسائلی گذشت که اگر روزی اخوی صلاح بداند مفصلاً خواهد گفت ولی خلاصه این است که به من توهین شد، به جلسه توهین شد. خیلی از حرفهایی که نباید زده میشد را زدند، قول میدادند و هفته بعد زیر قولشان میزدند. وقتکشی میکردند و تغییر رئیس یک دانشگاه را کُشتی سیاسی مینامیدند!! اما این بار این تغییر بدون حاشیه انجام شد چون اخوی حاشیه نمیخواست. نظرش خدمتگزاری بود، وقتی نخواستند خیلی راحت رفت جای دیگری خدمت کند. کلاس درسش، همان کاری که آن را دوست دارد ... فکر میکنم همگان متوجه شدند که این یک تغییر سیاسی و جناحی بود و نه بر مبنای اعتدال. استدلالشان هم این بود که دولت عوض شده است، حالا یک نفر بیاید که با افراد دولت که در هیئت امنا هستند همنگاه و همسو باشد. * یک سؤال مطرح است. اگر علت تغییر رئیس دانشگاه آزاد تغییر دولت بوده است و با این استدلال تغییر را صورت دادند آن همه مقاومت و سر و صدا برای تغییر رئیس 29 ساله برای چه بود؟ مگر هفت سال نبود که دولت تغییر کرده بود؟ آن همه اصرار برای عدم تغییر در آن زمان و بعد از 29 سال ریاست یک مدیر برای چه بود و این همه عجله برای تغییر یک رئیس 18 ماهه؟ آیا نمیشود فکر کرد که چون کاندیدای مورد نظرشان برنده نبود دوباره سعی میکردند رأیگیری مخدوش نشان داده شود؟ نکته جالب دیگر این بود که اصرار میکردند افراد داوطلب و کاندیداهای مدنظر همه اعضای هیأت امناء اول ثبت نام کنند، بعد رزومهها را وزیر علوم از آنها طی مدتی جمعآوری کند و بعد هر کدام از آنها برنامه خودشان را برای دانشگاه مکتوب کنند و برای هیأت امناء بفرستند، بعد هم یک تیم منتخب هیأت امناء این برنامه را مطالعه و برررسی کند و به هیأت امناء نتیجه را گزارش کند و از بین حدود 22 نفری که اسمشان را مطرح کرده بودند تعدادی که برنامههایشان بهتر است انتخاب شوند و آن وقت همه آنها برنامه خودشان را برای هیأت امناء به صورت شفاهی ارائه کنند و یک نفر هم مأمور کرده بودند که به همه این عزیزان اطلاع بدهد که به جلسه هیأت امناء بیایند و ... اما این دفعه چون میدانستند کاندیدای مورد نظرشان برنده است به گفته برخی از اعضای هیأت امناء حتی آنها هم نمیدانستند که در این جلسه قرار است رئیس جدیدی انتخاب شود. البته انشاءالله راست گفتهاند. * این که (اواخر دولت) صحبت از برکناری من بود یا نبود نمیدانم اما هیچ زمانی آقای احمدینژاد به من نگفت ... شاید برخی از اطرافیان ایشان که در روزنامه ایران در آن زمان و برخی سایتهای مرتبط نفوذ داشتند این شایعات را مطابق خواسته خودشان ایجاد میکردند. شاید دوست داشتند این اتفاق بیفتد ولی من خبر ندارم. اما آقای احمدینژاد با من صحبت نکردند، اشارهای هم به این موضوع نداشتند. البته اینکه میگویم اشاره نکردند منظورم این است که در آن برهه از زمان چیزی گفته نشد ولی در تغییر رئیس دو دانشگاه یا چند دانشگاه که مدنظر ایشان بود و من انجام ندادم مستقیم و غیرمستقیم اشاراتی داشتند ... دو تا از این دانشگاهها رئیس دانشگاه تهران و تربیت مدرس بود. من هم به ایشان عرض میکردم من وقتی میخواهم کسی را تغییر دهم باید حجت داشته باشم ... هیچ وقت مثل عدهای که در ظرف 10 روز 70 تا حکم میدهند عمل نکردم ... فکر میکردم رؤسای این دانشگاهها مدیریت غیرجناحی و خوبی را اعمال میکنند، علمی اداره میکنند و هر دو دانشگاه در ردههای علمیشان در دنیا رشد خوبی داشتند و جزو برترینهای کشور و منطقه بودند ... به ایشان میگفتم من آن دنیا چه جوری جواب بدهم؟ ... فکر میکنم در دولت و پس از پایان جلسه دولت بود گفت اینها را عوض کن، البته از کانال یک نفر اول پیغام دادند بعد هم خود ایشان فرمودند اینها را عوض کن و در غیر صورت من شما را عوض میکنم. گفت ما با هم خیلی رفیقیم ولی این کار است. کاغذی مقابلش بود، نشسته بودند، من هم ایستاده بودم. کاغذ را از مقابلشان برداشتم گفتم همین الان اگر بخواهید استعفای خودم را مینویسم و میگویم استعفای من برای مشغله شخصی و کارهایم است تا ایجاد مشکلی نشود. شما هم موافقت کنید. من هم از همین درب از دولت که خارج شدم دیگر بر نمیگردم و به نوع صحبت ایشان اعتراض کردم. ایشان فرمودند اما من نمیخواهم شما عوض شوید، من میخواهم آنها عوض شوند. عرض کردم هر وقت مرا به حجت کافی برسانی و برای آخرت پاسخی داشته باشم این کار را میکنم. ایشان هم مجدداً تأکید فرمودند من نمیخواهم شما عوض شوید. البته ایشان هم اگر من را عوض نکرد حتماً به حجت کافی نرسیده بود چون من میدانم ایشان آدمی است که اگر برای کاری به حجت کافی برسد آن کار را انجام میدهد ... برخی رؤسای دانشگاههای دیگر هم بودند، اما این دو تا رسانهای شد. * یکی از سیاستهای اصلی من اسلامی کردن دانشگاهها بود. البته این سیاستها را بر مبنای ذوق و سلیقه خودم مطرح نکردم، بلکه سعی میکردم برداشتهایی که در طول سالیان متوالی از فرمایشات حضرت امام و مقام معظم رهبری داشتم و آنها را جمع کرده بودم را بیان کنم. تلاشم هم این بود که فرمایشات صریح را سرمشق قرار دهم که زیاد نیاز به تفسیر نداشته باشد و احیاناً تفسیر به رأی نشود ... برخی ازآنهایی که دلشان میسوخت! و میگفتند امام گفته دیوار نکشید همانهایی بودند که میگفتند گفتمان امام برای موزهها است. * دانشگاه اسلامی به اعتقاد من دانشگاهی است که یکفر بالطاغوت و یومن بالله باشد و تا یکفر بالطاغوت نباشد نمیتواند یومن بالله تربیت کند و تا یکفر بالطاغوت و یومن بالله نشود فقداستمسک بالعروه الوثقی صورت نمیگیرد و نمیشود به آن ریسمان محکم چنگ زد. دانشگاه ما باید سرباز امام زمان (عج) تربیت کند یعنی مرز بین خود و دشمن، یعنی مرز بین خود و استکبار و طاغوت را شفاف کند. ما قائل به این نبوده و نیستیم که در علوم انسانی نظریات غربی را دور بریزیم بلکه بر این باوریم نظریات اسلامی هم در کنار اینها به صورت شفاف و تبیینشده قرار بگیرد و علوم انسانی در دانشگاههای ما بازنگری شود و نظریات اسلامی حداقل به صورت تطبیقی در منابع و مراجع علوم انسانی که در دانشگاهها تدریس میشود گنجانده شود. * فشار میآوردند آقای دکتر شریعتی (رئیس سابق دانشگاه علامه) را عوض کنم و چون بر این باور بودم که آقای دکتر شریعتی خوب کار میکند و با نگاه دینی مجموعه را جلو میبرد در مقابل تغییر ایشان مقاومت میکردم و تا آخر هم علیرغم همه فشارها این کار را نکردم ... بیشترین دانشگاه و فردی که از طرف دشمن یعنی همین رسانههای غربی و برخی دنبالههای داخلیشان و برخی هم از روی غفلت و نادانی در رسانههای داخلی، مورد هجمه بود دانشگاه علامه و آقای دکتر شریعتی بود ... ابتدای کار از ایشان دعوت کردم یکی از معاونتهای وزارت علوم را بپذیرند ولی آقای شریعتی گفتند اگر اجازه دهید در دانشگاه باشم. در طور مسئولیتشان در دانشگاه علامه برای ایشان مشکلات زیادی ایجاد کردند. یکی از موارد هم این به اصطلاح بازنشستگی زودتر از موعد بود. البته فقط برای آقای دکتر شریعتی و دانشگاه علامه نبود برای دانشگاههای دیگر هم بود و این در حالی بود که در طول این 4 سال بارها اعلام شد که اگر یک نفر خارج از مقررات بازنشسته شده است اسم ببرید ... ما مقررات بازنشستگی اعضای هیأت علمی را بازنگری کردیم و سن بازنشستگی و سنوات خدمتی بین 5 تا 11 سال افزایش پیدا کرد. علیرغم این موضوع مرتب سیاهنمایی میکردند. فردی بود 43 سال با مدرک لیسانس در یکی از دانشگاهها، رئیس دانشگاه طبق مقررات بازنشستهاش کرده بود. داد میزند که علامه دهر دنیا را اخراج کردید. این در حالی است که با هر قانونی چه قانون خدمات کشوری و چه مقررات بازنشستگی اعضای هیأت علمی اگر حساب میشد این فرد بازنشسته بود. پس دکتر شریعتی تنها نبود، مدام میگفتند بازنشستگی زودتر از موعد، باید پرسید موعد کی هست؟ آیا موعد آن زمانی است که قانون و مقررات میگوید یا آنکه برخی افراد و رسانههای همسو با آنها میگویند؟ ... ما میخواستیم یک نفر را بعد از 20 سال که در یکی از دانشگاههای زنجان بود، سنش هم حدود 80 سال بود، میخواستیم او را عوض کنیم نمیدانید چه بساطی به پا کرده بودند. * در مورد دانشجوی ستارهدار شدن صحبت کردن و شعار دادن موعدی دارد که آن هم انتخابات است که یک ابزار تبلیغاتی میشود اما سؤال این است که دانشجوی ستارهدار شدن به چه معنی است و چه کسی این کار را کرد؟ دوره وزارت آقای دکتر زاهدی نبوده و قبل از دوره مسئولیت ایشان بوده است. مسئولین قبل از ایشان خودشان هم این موضوع را اعلام کردند. اصلاً ستارهدار شدن یعنی چی؟ از دهه شصت به بعد هر کسی که میخواهد تحصیل کند و به مقطع بالاتر برود، از برخی مراجع استعلام میکنند، باید استعلام کنند تا پرونده متقاضی و داوطلب تکمیل شود. ضمناً باید تاریخ فارغالتحصیلی متقاضی مقطع بالاتر و همین طور صحت فارغالتحصیلی در زمان تعیینشده نیز استعلام شود. این استعلامات بر اساس مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی از دهه شصت و در دوره همة وزرای علوم انجام میشده است ... یکسری از مراجع جواب استعلام را منفی میدهند یا بهموقع نمیدهند. وزارت علوم یا فرهنگ و آموزش عالی آن زمان باید چه کار میکرد؟ یا اعلام میکرد به علت فلان مساله امنیتی یا قضایی استعلام منفی است و جلوی اسم داوطلب مینوشت. خوب اینکه آبروی فرد را بردن یا تخریب فرد است. به نظرم آن کاری که آن آقا، همان 4 وزیر قبلی انجام داد کار بدی نبود. به جای اینکه علت عدم تکمیل پرونده را بنویسد گفت یک علامت بگذارید و این علامت را معنی کنید. این علامت یعنی اینکه پرونده شما ناقص است و باید به سازمان سنجش مراجعه کنید. این علامت هر چیز دیگری غیر از ستاره هم میتوانست باشد ... یکسری از آنها میرفتند و مشکلشان را حل میکردند و جواب مثبت را میگرفتند به سازمان میدادند یا طبق روال خود وزرات علوم پیگیری میکرد. پس ستاره و علامت ستاره از سالها قبل از دولت نهم متداول شد و در همه زمانها هم پیگیری میشد که مشکل برطرف شود و این کار جدیدی نیست و با پیگیریهای خود داوطلب یا وزارت علوم و حراست این وزارتخانه و دیگر مراجع، مشکل تعدادی از این عزیزان برطرف میشد. مثلا در آزمون دکتری سال گذشته حدود 100 نفر اینگونه بودند. فکر میکنم با پیگیریهای صورت گرفته مشکل70 نفر حل شد. معمولاً اگر پیگیریهای کتبی جواب ندهد با مراجع ذیربط جلسه حضوری گذاشته میشود. حالا گاهی اوقات مشکل تعداد بیشتری حل میشود و هر چه این گونه مشکلات بیشتر حل شود وزارت علوم و مسئولین خوشحالتر بودند. * مسأله آمریکا با ایران یک موضوع شکلی نیست. مشکل آمریکا با ما مشکل ماهوی است. فرق هم نمیکند که رئیسجمهور ایران چه کسی باشد. در ماهیت استکبار، زورگویی، خدعه و نیرنگ، چپاول و غارتگری است و در ماهیت اسلام ظلمستیزی و مبارزه با قدرت و چپاولگری. آمریکا دنبال این است که ملت ما دست از آرمانهایش بکشد ... سادهانگاری است که ما فکر کنیم آنها با لبخند ما فریب میخورند و اهداف خود را کنار میگذارند یا اگر ما به آنها امتیاز بدهیم آنها با ماهیت جمهوری اسلامی کنار میآیند. آنها با چند تا امتیاز که ماهیتشان را عوض نمیکنند. آمریکا همه چیز را میخواهد، ماهیت استکبار این است ... من یادم هست حدود یک سال و شاید هم بیشتر وقتی مسئولین اقتصادی دولت دهم میگفتند تحریم بیسابقهای وجود دارد و ... به صورت مستمر برخی از خواص مرتب میگفتند علت مشکل اقتصادی موجود و افزایش قیمتها 80 درصد به خاطر سوء مدیریت دولت دهم است و فقط بیست درصد آن به تحریمها بر میگردد. من مسائل اقتصادی را زیاد وارد نیستم، یعنی تخصص ندارم اما اگر اینها راست میگفتند، حالا چه شده که برخی القا میکنند همه چیز به رفع تحریمها بستگی دارد؟ حالا که مدیریت کشور دست گروه مورد نظر آنهاست و قاعدتاً به زعم آنها باید دیگر مشکل سوء مدیریتی وجود نداشته باشد، در نتیجه 80 درصد مشکلات را حل کنند بیست درصد مربوط به تحریمها را بالاخره میشود تحمل کرد!