بعضیها را به دریا بریزید/ قیمت ارز را ثابت کنید
مترو 15 خرداد دیگر به شلوغی قبل نیست، دستفروشهای سبزه میدان و خیابان خیام هم بساطشان رونق گذشته را ندارد، ورودی بازار بزرگ تهران اگرچه همچنان پررفتوآمد است اما دیگر از آن تنه خوردنها و «آقا ببخشید، خانم مراقب باش» گفتنهای پیاپی چرخ دستیها و عابران عجول، خبری نیست.
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از خبر آنلاین، از راهروی اصلی بازار که سرک بکشی در تیمچه حاجبالدوله، بازار کفاشها، سرای بوعلی، سرای آزادی، بازار کیلوییها و .... تازه متوجه خلوتی بازار میشوی. تعداد مراجعین و مشتریان انقدر کم شده که میتوان به راحتی آنها را شمرد. «یک زمان نمیشد در بازار راه رفت، اما الان حتی می توان دوید، تازه یک روزهایی انقدر خلوت میشود که میتوان در راهروها فوتبال هم بازی کرد!» این روایت یکی از کاسبان بازار است. کسی که در طلافروشی مظفریان نشسته و میگوید «چهارماهی میشود که "دشت" درست و درمانی نکردهام و مغازه فقط برایم هزینهبر شده، چون مدام باید پول آب و برق و گاز و تلفنش را بدهم و از مشتری هم خبری نیست».
تازه او از خوششانسهای بازار است که دست کم نگران کرایه مغازهاش نیست. مغازههایی که "دومتر و سه چارکش" در زیرپلهای در بازار کفش -از راهروهای اقماری بازار - ماهی 7 تا 9 میلیون اجاره میشود و "9 مترش" در تیمچه حاجبالدوله به 30 میلیون اجاره میرود و به گفته مستاجر یکی از آنها با هزینه شاگرد و آب و برق و گاز و تلفن ماهانه 40 میلیون آب میخورد. رقمی که نشان میدهد فروشندگان چنددرصد باید روی قیمت اجناسشان بکشند تا علاوه بر کرایه مغازه از پس هزینههای زندگیشان نیز برآیند. «همین هزینههاست که یک دستی بازار را از بین برده، امثال منِ مستاجر در این بازار زیاد است، ما نمیتوانیم چندان با اعتصابها در بازار همراهی کنیم، چون هر یک روز تعطیلی برایمان گران تمام میشود، هم چکهایمان برگشت میخورند و هم صاحب ملک آخر ماه اجارهاش را میخواهد و برایش مهم نیست که چند روز را ما در اعتصاب بودیم یا نبودیم! اگر نتوانیم اجاره را بدهیم باید تخلیه کنیم!» این را یک فروشنده لوازم خانگی در تیمچه گفت. همکار دیگرش در راسته کفاشها اضافه کرد که نرخ اجاره مغازهها را صاحبان املاک و دلالها تعیین میکنند و هرچقدر تیغشان ببرد، نرخ را بالا میبرند، نظارتی هم روی تعیین این اجاره بهاها نیست.
سر که بگردانی مغازه خالی و در انتظار اجاره در بازار کم نیست. احسان حیدری که در سرای «بوعلی» فرش فروشها مغازه دارد گفت «کی بازار را اینطوری دیده بودید؟ کی میشد این همه مغازه معطل باشند و در آنها معاملهای نشود». حرفهایش رکود حاکم بر بازار را نشان میدهد. دست میگرداند و همکارانش را نشان میدهد که در گعدههای سه تا هفت نفره بیرون مغازه روی فرشها نشستهاند و با هم مشغول صحبتند. میگوید «اینها مشتری نیستند، همه فرش فروشند ولی از بیکاری دور هم جمع میشوند تا روزشان را شب کنند».
عمو صفر 65 ساله هم که تنها روی یک دسته فرش نشسته و به جز دو سالی که در جبهه بوده کل چهل سال گذشته را در بازار باربری کرده هم روایتی مشابه دارد؛ «فقط بعد از تصویب قطعنامه -598- بود که بازار سه ماهی را در چنین حالی گذراند اما بعد همه چیز خوب شد». پیرمرد شرم دارد که با یک خانم همکلام شود، یکی از فروشندگان را صدا زد تا او مصاحبه کند. فروشنده علت رودربایتسی عموصفر را گفت و ادامه داد» سالها عموصفر از 8 صبح تا 5 عصر کار کرده و در چهارطبقه سرای بوعلی دست کم روزی 30 بار فرشهایی را از زیرزمین تا طبقه سوم و یا در میان دیگر طبقات بالا و پایین برده اما الان یک ماهی است که 9-10 صبح میآید و ساعت 3 هم میرود. «کار نیست، خیلی کار کنم روزی 5-6 بار جابجا کنم.» برای هر بار هم حداکثر 3 هزارتومان میگیرد، سابقه بیمه هم ندارد و "بیمه ابوالفضل" است. صفر را صدا زدند، زود برخاست و گفت «سابقه نداشته من اینقدر در بازار استراحت کنم!» وقتی رفت، فروشنده گفت که عموصفر در جنگ «موجی» شده و داروهایش در لیست تحریم است، همانطور که در دوره احمدینژاد هم در تحریم بود و پیرمرد را کلافه میکرد و اغلب تاب از توانش خارج شده و گاه در بازار نعره میزده.
«شرف الاسلامی» محل مناسبی برای محک زدن جمعیت حاضر در بازار است. همان رستورانی که هم در دل بازار شعبه دارد و هم بیرون آن. نگهبان شعبه داخلی میگفت که قبلا از 11:30 تا 16 که سرویس میدادند صف مشتریان تا کپسولهای آتش نشانی روبروی در، که 5 متری آنسوتر است میرفته، اما این روزها فقط تا بالای پلهها مردم صف میکشند. هنوز هم رستوران مدام پروخالی میشود اما آقای نگهبان تاکید دارد که جمعیت آنها «خیلی خیلی کم شده». البته مشتری دکانهای غذافروشی پاگردهای بازار تغییر محسوسی نکرده. با اینکه یک کارتن تخممرغ از 60 به 102 هزارتومان و روغن بهار از 6250 به 6950 رسیده و رب رعنا دیگر در فروشگاه کورش گیر نمیآید و آخرین بار رب 3900 تومنی را 5000 تومن از آنجا خریدهاند؛ اما آشپزان هنوز املت را 5 هزارتومان سرو کرده و به مغازهها میفرستند. «از سود خودمان کم میکنیم، قبلا هزینه یک بشقاب املت 3700 تومان در میآمد اما حالا 4000 تومان میشود. اگر گران کنیم، ممکن است خرید نکنند. مغازه هم که بدجاست و در دید نیست.» اینها را آقای شکروی گفت که فاکتور خریدش از فروشگاه کوروش را نشانم میداد و به همراه یک نفر دیگر و پسر 13 سالهاش که غذا را برای مغازهدارها میبرد در یک راهپله دومتری کار میکند.
اینها روایت ایامی است که بازار چشم انتظار رونق فصلی خویش است. «برج شش، برای بازار مثل شب عید میماند. از مرداد، فروش در بازار همیشه زیاد میشد تا مهر که بچهها به مدرسه میروند و موج دوم خریدهای مردم است. همیشه فروشمان در این ماه بیشتر میشد. اما الان به اندازه نصف پارسال هم فروش نداریم». این را لباس فروشی گفت که به گفته خودش مجبور است به جای البسه 70-80 هزار تومانی، با اجناس 25 هزارتومانی مغازهاش را پرکند تا مردم توان خریدش را داشته باشند. هرچند او خودش چنین اجناسی را «آشغال» مینامد!
بازاری دزد نیست!
از کنار دادبزنهایی که از «شلوار، دو تا 15 تومان»، «مدادرنگی 50 رنگه، 20 تومان» و «روسری رنگارنگ فقط داخل مغازه» و ... خبر میدهند و در خیابان 15 خرداد از در مترو تا در بازار ایستادهاند که بگذری، به «گل بازار» میرسی. منظور نخستین مغازههای ورودی بازار است. سمت چپ، وسایل آشپزخانه میفروشد و سمت راست لباس مردانه فروشی است. فروشنده معترف است که شلوارهای گرمکنی که امروز برچسب 65 تومان خورده را دیروز 55 تومان میفروخته اما با گران شدن دلار مجبور است آنها را گرانتر بفروشد.
«چرا جنسی که در مغازه است و با دلار سابق خریدهاید را به نرخ دلار جدید میفروشید؟ این انصاف است؟» این را که میپرسم چهرهاش در هم میرود و میگوید «بازاری دزد نیست خانم! میگویند بازاری شکمش سیر است و اجناسش را دولاپهنا با مردم حساب میکند، اما ما هم جنسهایمان را که نمیدزدیم یا از درخت نمیچینیم! ما هم برای خرید دوباره اجناسی که میفروشیم باید پول بدهیم! زن و بچه ما هم خرج دارند».
واکنش مرد لوازم خانگی فروش در تیمچه آرامتر است. میگوید «خرید و فروش در بازار به روز است. مغازههای بازار مثل مغازههای محلات دیگر تهران نیستند که گاهی ممکن است یک جنس را بیش از یکسال انبار کنند. اینجا باید با نرخ روز خرید کنی و با نرخ روز هم بفروشی. مشتری زیاد در تردد است و جنسی در انبار نمیماند. دست کم برای ما که مستاجر این مغازهها هستیم و نه سرمایه خرید با تعداد بالا را داریم و نه از پس کرایه انبار برمیآییم، اینگونه است. وضع ما با آن انبارداری که یخچال LG را 5 تومن از نمایندگی خریده و انبار کرده و امروز هم حاضر نیست آن را 14 تومان بفروشد چون میداند قیمتش به 20 تومن هم میرسد، فرق میکند!»
پیرمردی که به همراه پسرش دکان سه متری پارچه چادری فروشی داشت از «ورشکستگی» رسمی بازار گفت. پارچه مشکیای را نشانم داد که گرانترین پارچه دکانش بود و یک قواره چادری آن را 550 هزارتومان میفروخت. اما عمده فروش در فاکتور جدیدش آن را 600 هزارتومان به او خواهد فروخت. پیرمرد که میگفت «بازار کشش گرانتر شدن را ندارد»، ادامه داد: من هنوز به نرخ قبل میفروشم اما سرمایهام تحلیل میرود چون باید با نرخ گرانتری همینها را بخرم.
تعطیلی واحدهای تولیدی، یکی پس از دیگری
بیثباتی، سم بازار است و آن را از پا درمیآورد. این ترجیع بند سخنان خیلی از کسبه بود. کفش فروشی که خود را تولید کننده هم معرفی میکرد، تاکید داشت «اول بسمالله باید ارز تک نرخی شود. ارز صرافی و بانک و دولتی و غیردولتی نداشته باشیم. 70 درصد تولید ما وابسته به واردات مواد اولیه است. اگر نرخ ارز کنترل نشود، تولید کننده با کم کردن سودش سعی میکند به توان خرید مردم کمک کند اما از سوی دیگر وارد کنندگان از سودشان نمیگذرند. در نتیجه تولیدیها کم کم تعطیل میشوند.»
احسان حیدری که از فروشندگان فرش کاشان است نیز از تعطیلی کارخانههای تولید خامه و رنگرزی در کاشان سخن گفت. چرا که نرخ واردات آن از کره و هند و استرالیا کمتر از قیمت تمام شده آن در داخل، است.
حمید بهرامی مدیر صنایع دستی «نصف جهان» در تیمچه حاجبالدوله که مغازهاش پر از مس خاتم، میناکاری، مس و فیروزه و .. بود از تعطیلی کارگاههای کوچک تولیدی صنایع دستی در اصفهان و زنجان خبر داد و گفت: مگر معادن مس مال دولت نیستند؟ چرا دولت مس را گران کرده و شرکت ملی مس، مس خام را با نرخ دلار صادراتی میفروشد و علنا به صاحبان صنایع دستی میگوید «اگر مس میخواهید به دلار بخرید!»
خانم کریمیان از فروشندگان لباس زیر زنانه در نوشهر است که برای خرید اجناس مغازهاش به بازار تهران آمده و میگوید یکی از دو تولید کننده اصلی و برند خوب ایرانی به دلیل نوسانات برقی، تولیدش را کاهش داده و اجناسش در بازار نصف شده است. به گفته او هم کارگاههای کوچک و هم فروشندگان شهرستانی، تا پیش از این «چکی» با بازار تهران کار میکردند اما الان حتی شرکای چندین ساله و دوستان قدیمی هم حاضر نیستند چکی کار کنند و تنها با پول نقد خرید و فروش میکنند. حتی لباسهای ترک را هم دیگر برای شهرستان ارسال نمیکنند چون نرخ دلار از روزی که فاکتور میزنند تا روزی که به دست مغازهدارهای شهرستانی برسد متغیر است.
«سیروس» که سابقه 40 ساله در بازار دارد و 25 سالی است در "سرای آزادی" بازار پارچههای چاپی میفروشد هم میگوید: دیگر نمیتوانم به مشتری قول بدهم که 10 روز بعد با چه قیمتی، چاپ کارهایش را میتوانم آماده کنم.هزینه چاپ و قیمت پارچه و کاغذ گران شده. رنگ هم عمدتا خارجی است و یک روز گیر میآید و روز دیگر نه. برخی هم که در انبار دارند هرجور بخواهند بر آن قیمت میگذارند. من هم اگر نخرم، ماشین چاپم و کارگرم بیکار خواهند ماند. پس یا باید کارم را تعطیل کنم یا با سود کمتر ادامه بدهم، هرچند سرمایهام تحلیل میرود.
حال بازار فرش، بد نیست
بازار فرش از آن بازارهایی است که تنها متکی به فروش به مردم نیست بلکه چشم امیدی هم به بازارهای جهانی و صادرات دارد. افزایش قیمت دلار، حال این بازار را نسبتا خوب نگه داشته. یکی از فروشندگان فرش که میگفت بافت هر فرش دو سالی زمان میبرد و هزینه تولید دو سال پیش ارزانتر از حالا بوده، میگوید که قیمت تمام شده فرش برای فروشندگان چندان افزایش نیافته. به گفته او آنها که در صادرات فرش اصفهان و تبریز دستی دارند، وضعشان خوب هم شده، حتی کم و بیش جو گرانی روی هجوم مردم به خرید فرشهای نفیس هم تاثیر گذاشته و فروش این نوع فرشها به نسبت سال گذشته بیشتر هم شده است.
اما او در عین حال اذعان دارد که قدرت خرید مردم کم شده و فروش عام فرش، کاهش چشمگیری داشته. با یک دور چرخ زدن در سرای بوعلی که به جرات از خلوتترین بخشهای بازار تهران است، حرفش تایید میشود.
اما شرایط فروش برای کسانی که دستی در تجارت فرش نایین و کاشان دارند، به همین خوبی نیست. به جز الیافی که با رنگ طبیعی رنگ میشوند، مابقی الیاف اگرچه تولید داخلند اما با رنگهای شیمیایی وارداتی از چین و هند و استرالیا رنگ میشوند. پس تلاطم نرخ دلار در قیمت تمام شده آنها موثر است. احسان حیدری یکی از فروشندگان فرش کاشان در سه راه بوعلی است که میگوید «چطور نرخ یونجه تولید داخل و قبر که ربطی به دلار ندارد، گرانتر بشود ولی قیمت فرش نه؟ او که میگوید قیمت فرش در سه ماهه اول امسال حدود 10-15 درصد افزایش یافته اما در دوماه گذشته 30 درصد گرانتر شده است، تنها راه کنترل قیمت فرش را «صادرات» میداند. حیدری با بیان اینکه مقصد 50 درصد فرشهای صادراتی ایران، آمریکا است، ادامه داد: با تحریمهای پسابرجامی این بخش از صادرات فرش به صفر میرسد. بازار اروپا هم که بیشتر در تصرف فرش هندی و چینی است، ظرفیت واردات بیشتر فرشهای ایرانی را ندارد. در نتیجه قیمت فرش در بازار داخلی گرانتر میشود و مردم هم تحت تاثیر تبلیغات، ناگزیر به فرش ماشینی رو میآورند و از آسیبهای آن بیاطلاعند.
جهیزیه نگو، بلا بگو!
اغلب مردمانی که در بازار قدم میزنند، یکی دو قلم کالا دستشان است. آنها که خرید بیشتری دارند یا در پی تهیه جهیزیه هستند، یا در تدارک سیسمونیاند و یا مغازهداران بیرون از بازارند که اجناسشان را به صورت عمده از بازار تهیه میکنند.
«مریم» و مادرش که سیاهپوش عزای پدر هستند، سریعتر در پی تهیه جهیزیهاند تا «از اینی که هست، گرانتر نشده!» روی چرخی که خریدهایشان را میکشید یک سرویس 21 پارچه قابلمه تفلون یا چدن بود به ارزش 750 هزار تومان، یک سرویس قاشق و چنگال 24 نفره یک میلیون و 200 هزار تومانی و دو دست پارچ و لیوان که مجموعا دو میلیون تومان برایشان آب خورده بود. «با اینها فوقش یکی دو کابینت آشپزخانه را پرکنیم، بقیه را خدا برسونه انشالله، برقیها رو که فعلا طرفش نرفتیم، اصلا یخچال تو بازار نیست، زیر 10 تومنم چیزی گیر نمیاد». اینها را گفت و چادرش را محکمتر به دندان گرفت و دنبال چرخی دوید.
فروشنده لوازم خانگی میگفت «روزانه چندین بار میشنویم که زنان مشتری میگویند کاش همان وقت که عقد کرده بودیم، جهیزیه را میخریدیم نه شب عروسی، هیچی که ارزان نشده، گرانتر هم شده». به گفته او هزینه لوازم آشپزخانه به طور میانگین سه برابر شده و در بسیاری مواقع، فاکتور که صادر میشود، مشتریها باز در پی تجدیدنظر برمیآیند که چندقلم را حذف کنند اما یخچال و قابلمه را که نمیشود حذف کرد!
از 10 صبح تا 4 عصر، به تدریج بر تعداد نیروی انتظامی حاضر در بازار اضافه میشد. اول وقت فقط تعدادی در بیرون بازار بودند اما در ساعات بعد در راهروها هم دیده میشدند و دست آخر حضورشان در بیرون بازار به دستههای چندنفره تبدیل شده بود. حضور پررنگشان هم به دلیل اعتصاب دو ساعته صبح دوشنبه بازار تهران بود و هم اعتصاب بازار اصفهان در روز سهشنبه. این را یکی از ماموران پلیس مستقر در ورودی بازار گفت.
نظرش را که درباره اعتصابهای بازار پرسیدم گفت «من با خیلی از کسبه سلام و علیک دارم. خودشان هم میدانند که ما در این لباس هم ضامن امنیتیم هم باید فرمان را اجرا کنیم. برای همین معمولا با ما همکاری میکنند». این را که گفت به ستوان سه ستارهای اشاره کرد که از سوی دادگستری به سمت بازار میآمد و ادامه داد: به اندازه یک آدرس پرسیدن، میتوانستم جوابت را بدهم، حالا هم برو تا برای خودت دردسر درست نکرده ای!
ماجرای اعتصاب دو ساعته صبح دوشنبه را منوچهر عبدالخالقی عضو هیات امنای مسجد جامع رحیمخان و امامزاده زید تایید کرد. گفت رئیس کلانتری بازار دیروز صبح با من تماس گرفت و گفت جلوی اعتصاب بازار را بگیرید وگرنه ما ناگزیریم وارد عمل شویم و در این لباس باید فشار بیاوریم تا بازار باز شود. من هم با روسای اصناف و برخی کسبه صحبت کردم که مغازههایشان را باز کنند. چون اکثرا مستاجر هستند، پذیرفتند. اما حال بازار خراب است. بدنه بازار را مردم تشکیل میدهند، اگر مردم خرید نکنند، تجارت نمیشود و بازار دیگر محل دادوستد نیست. من خودم دکان لوازم خانگی دارم و مسئول شورای بازار کفاشها هستم ولی وقتی دو پسر بیکارم در دکان هستند، من کاری ندارم جز اینکه بیایم و در مسجد بنشینم و در حل برخی مسائل ریش سفیدی کنم. سخنران بدون مستمع به درد عمهاش میخورد، بازار بدون مشتری هم همینطور!
نسخههای بازاریان برای بهبود اوضاع
«اگر از شما مشورت بخواهند که برای بهبود وضع بازار چه بکنیم؛ جوابتان چیست؟» این را میپرسیدم تا ببینم نسخههای بازاریان برای تیمار این بیمار به نفس افتاده چیست. تنها دو نفرشان گفتند که ما کاسبیم، نه اقتصاددان، آنها باید چاره اندیشی کنند. یکی از آنها منوچهر عبدالخالقی عضو هیات امنای مسجد جامع رحیمخان بود که میگفت «مشکل ما همین است که هیچ کس سرجایش نیست. من بازاری باید تجارت کنم ولی اقتصاددانان باید تدبیر کنند. همه مشکلات به گردن دولت نیست، ما خودمان هم مقصریم که میوه تولید داخل را گران میکنیم و بقیه اجناس را هم. چه کسانی در چند دقیقه برای خرید مزدا 3 ثبت نام کردند تا 80 میلیون گرانتر به مردم بفروشند؟ این که دیگر تقصیر دولت نیست».
اما برخی دیگر متقابلا انگشت اشاره و شماتتشان را به دولت نشانه میروند که باید کاری بکند اما جوابگو نیست. یک فروشنده لوازم خانگی جزئیتر بحث کرد و گفت: «چرا تعزیرات فقط به ما خرده فروشها گیر میدهد؟ هزینه ترخیص از گمرک را 10 برابر کردهاند. مانع از واردات جنس خارجی میشوند. خب معلوم است که در چنین وضعیتی آن تاجری سود میکند که اجناسش را انبار کرده و به هر قیمتی میخواهد میفروشد. چرا تعزیرات شامل حال آنها نمیشود؟» یکی از فروشندگان پارچه چادری در بازار "کیلوییها" که با عصبانیت میگفت »اقتصاد مملکت داغون است»، اتهامش را متوجه بانکها کرد که سکه میخرند و مدعی شد: «این از ندانم کاری دولت است که نرخ سکه از یک و نیم به پنج میلیون تومان رسیده. چرا وقتی از فروش 57 تن طلا سخن میگویند، فقط اعلام می کنند که دو تن آن را یک نفر خریده! پس 55 تن بقیه را کی خریده؟ مردم عادی یا بانکها؟» پسر این پیرمرد با آه بلندی گفت «انشالله درست میشود» دوره جنگ را هم با همین انشالله ها گذراندیم که به آن اعتقاد داشتیم. حالا باید ببینیم که مسئولین چقدر به «انشالله» گفتنهایشان اعتقاد دارند. شاید هم اینها از مقدمات ظهور باشد.
در میان تمام پاسخگویان، تنها یک نفر بود که پاسخش خطاب به مردم بود نه مسئولان و اقتصاددانان. حمید بهرامی که صنایع دستی «نصف جهان» در تیمچه حاجبالدوله را اداره میکرد، گفت: روزی که دلار به 5هزارتومان رسید، میدیدم روزی که قیمتش به 8 هزارتومان برسد. الان هم به استناد علم بازار دلار 15-16 هزارتومانی را پیش بینی میکنم. میفهمم که مردم برای حفظ ارزش پولشان به بازار ارز و سکه هجوم آوردهاند؛ در حالیکه اگر ملک بخرند، هم به ساخت و ساز رونق دادهاند و هم از اشتغال حمایت کردهاند. او چاره کار را در تغییر نگرش مردم میداند. از نگاه وی، تقصیر وضعیت کنونی 5 درصد به گردن ترامپ، 20 درصد به گردن دولت و 75 درصد متوجه مردم است. مردمی که به گفته او اگر همین یخچالهای موجود در انبار را با نرخ 30 میلیون تومان نخرند، بالاخره فروشنده مجبور خواهد شد نرخش را کاهش دهد.
لباس فروش سربازار با شیطنت خاصی گفت «باید یکسری را بندازیم تو دریا». گفتم مقلد آیت الله جوادیآملی هستید؟ گفته نه او فقط درباره روحانیون این حرف را زد، من درباره برخی مسئولان میگویم. بعدش هم قسم خورد که همه بازاریها خواهان «درست شدن اوضاع و امنیت شغلیشان» هستند نه هر سوء استفاده دیگری که بیرون مرزها از اعتصابهای آنان میشود.