x
۰۹ / مهر / ۱۳۹۲ ۱۶:۵۸
این روزها حال و هوای خیابان فردوسی و منوچهری چگونه است؟

بازار کساد معرکه‌گیران ارزی

در حدود دو هفته گذشته قیمت ارزهای خارجی در بازار تهران نوسان قابل‌توجهی داشت. هر چند قیمت‌ها روندی نزولی داشتند، گفته‌های رئیس کل بانک مرکزی مبنی بر تعیین حدود 3هزار تومان به عنوان کف قیمتی باعث شد تا دلار از حرکت نزولی باز ایستد و بار دیگر از ابتدای هفته روندی صعودی را طی کند.

کد خبر: ۲۷۸۸۸
آرین موتور

به گزارش گروه بررسی مطبوعات اقتصادآنلاین روزنامه "تهران امروز" در گزارشی به بررسی حال و هوای این روزهای خیابان فردوسی و منوچهری در بازار ارز پرداخته است

میدانگاه کوچک تقاطع خیابان منوچهری و فردوسی، دیگ جوشانی است که تنها مشابهش را در فیلم‌های خبری از بورس‌های بزرگ جهان می‌توان دید. اما اینجا خبری از مانیتور و نمودار نیست. حداکثر تکنولوژی به کار رفته تلفن‌های همراهی است که دائم با آن تماس گرفته ‌می‌شود و حنجره جای تابلوهای اعلام قیمت را دارد. هر کس سعی دارد با صدایی بلندتر قیمت خود را اعلام کند. برای همین گاه صدا به صدا نمی‌رسد. دلالان که نقش کارگزاران را در بازارهای سامان یافته بازی می‌کنند، صورت‌هاشان از آفتاب سوخته‌ و صداهایشان از فریاد گرفته است. اینجا قلب تپنده بازار ارز ایران است و قیمت ارزهای خارجی را همین جمع 100 نفره لحظه به لحظه تغییر می‌دهند. با اینکه پاییز است، اما آفتاب صلات ظهر همچنان می‌سوزاند. اما برای آنهایی که نان شب‌شان را از بالا و پایین شدن قیمت ارز در می‌آورند، اخبار آب و هوا آخرین اولویت‌شان است. روزنامه به دست آخرین اخبار آب و هوای سیاست را می‌سنجند. صرافی‌های میدان فردوسی دلار را بین 3هزار و 10 تا 30 تومان می‌خرند. برخی از آنها هم با بی‌حوصلگی می‌گویند خرید و فروش ندارند. آنهای دیگر هم قیمتی که روی بردهای خود زده‌اند از آنچه دلال‌ها می‌فروشند، بالاتر است. اما هر چه به سوی خیابان منوچهری پایین بروید، تعداد دلالان بیشتر می‌شود. خیابان منوچهری یکی از خیابان‌های قدیمی تهران است که در حال حاضر در قبضه کیف‌فروشی، لوازم آرایشی و بهداشتی و عتقیه‌فروش‌هاست. چند پاساژ کهنه و نوساز هم دارد که سال گذشته یکی از آنها محل معرکه گرفتن جمشید بسم‌الله و رفقا بود. اما با ثبات رسیدن بازار ارز در نیمه اول سال و ریاست‌جمهوری روحانی، دلال‌ها هم اندک اندک بساط معرکه‌گیری‌شان را وسط میدانگاه سر منوچهری برپا کرده‌اند

فریاد‌هایی به زبان رمز

از دور جز فریادهای نامفهوم چیزی به گوش نمی‌رسد و جز آنهایی که از معدود پایه‌های تابلو میدانچه بالا رفته‌اند، چیزی دیده نمی‌شود. اگر عابری نداند این راسته، محل کاسبی چه کسانی است می‌تواند فکر کند یکی از همان پهلوان‌های معرکه گیر در چند متری بساطش را پهن کرده و این جمعیت مشتاق در حال تماشایش هستند. در اطراف میدان، اما تراکم جمعیت کمتر است؛ فریادها هست، اما رو به مخاطبی خاص. اسم‌ها تکرار می‌شوند. کار و بار دستفروش، آب‌زرشک فروش و دکه‌دار سر منوچهری در فروش نوشیدنی حسابی سکه است. خیلی سخت نیست خودت را از چند لایه حاشیه‌ای به وسط جمعیت برسانی تا دریابی چگونه قیمت دلار در بازار ارز تعیین می‌شود. آنچه در ابتدا به چشم می‌رسد ناهماهنگی است و زبانی که گویی به رمز گفته می‌شود. اما دقایقی که نظاره کنید، شیوه کارشان مشخص می‌شود. آنچه مورد معامله قرار می‌گیرد، 10هزار دلار در یک دسته اسکناس 100 دلاری است. آنهایی که به اصطلاح دلال هستند و ناگهان از گوشه‌ای صدایشان بلند می‌شود که قیمتی را برای خرید یا فروش اعلام می‌کنند، در واقع کارگزارانی هستند که از طریق تلفن‌های همراه‌شان دستور معامله می‌گیرند. حدود ساعت 12 ظهر، قیمت به 3 هزار و چهل تومان می‌رسد. فریادهای «نقدی 100 تا چهل» از هر طرف بلند می‌شود. معنای این عبارت خرید 10هزار دلار، به قیمت 3هزارو چهل تومان است. اگر کسی جواب مثبت بدهد با هم به سوی ATM نزدیک منوچهری روان می‌شوند و بعد از واریز پول به حساب فروشنده، خریدار 10هزار دلارش را که اسکناس‌های 100دلاری‌است را دریافت می‌کند. در میان فریادها گاه نام بانکی که در آن حساب دارند هم از سوی دلال‌ها اعلام می‌شود. از هر خرید یا فروش به این شکل یک درصد حق دلالی است که به فروشنده می‌رسد. از 30میلیون و چهل هزار تومان هر معامله کمی بیش از 300هزار تومان به دلال می‌رسد. در نیم ساعت قیمت مدام بالا و پایین می‌شود. آنکه دقایقی قبل هر دلار را 3هزار و چهل تومان خریده بود، با موج تازه به وجود آمده به قیمت 3هزار و 36 تومان می‌فروشد. نامش امیر است و اصلیتی کرجی دارد. صورتش زیر آفتاب سوخته و صدایش گرفته است. ابتدا به سوالات پاسخ نمی‌دهد. گوش به زنگ معامله است. وقتی می‌شنود خبرنگار هستی، همراهی بیشتری می‌کند، می‌گوید: «ما اینجا همه همدیگر را می‌شناسیم و گرنه به این راحتی نیست هر کی بیاید و داد بزند و بخواهد چیزی بخرد یا بفروشد. در این کار اعتماد خیلی مهم است.» امیر درخصوص خرید و فروشی که در دقایق قبل انجام داده هم با خنده می‌گوید: «آن را برای کس دیگری خریدم و آن را هم که فروختم مال صراف دیگری بود و من فقط پورسانتم را می‌گیرم.

ما «پادو»هستیم

نام «جمشید بسم‌الله» را که بیاوری، پوزخندی بر لب همه دلالان نقش می‌بندد. بیشتر نشانه بی‌اطلاعی جامعه از سازوکار روابط در بازار ارز است و اینکه رسانه چیزی از واقعیت‌های بازار ارز نمی‌داند. یکی‌‌از آنها که لهجه شیرین آذری‌اش را با سال‌ها کار و زندگی در چهارراه استانبول از دست نداده است با شوق می‌گوید: «شما از این بازار هیچ چیز نمی‌دانید. آنهایی هم که اسم جمشید بسم‌الله را بزرگ کردند، یا نمی‌دانستند یا خودشان را زدند به آن راه. جمشید یکی بود مثل ما. اما حجم پولی که معامله می‌کرد زیاد بود و خیلی دوست داشت توی چشم باشد. وگرنه این بازار با هزار تا امثال جمشید آنچنان تکان نمی‌خورد که بیایند بگویند چند دلال بازار ارز را می‌چرخانند و قیمت دلار را تکان می‌دهند.» بعد اضافه می‌کند، آن کسی که جمشید برایش کار می‌کرد هنوزم دارد کارش را می‌کند هیچکس هم نرفت سراغش بگوید که هر روز این همه دلار را از کجا می‌آورد.

یکی دیگرشان که گویی منتظر بود تا تلفنش تمام شود تا در بحث شرکت کند، می‌گوید: «شما چرا آمدی از ما خبر بنویسی. برو سراغ رئیس کل بانک مرکزی. او بود که نگذاشت دلار ارزان شود.» بعد به رفقایش توصیه می‌کند با خبرنگارها صحبت نکنند، چون برایشان دردسر درست می‌شود. با این همه دلال، آیا باز سود هر کدام‌شان هست که در این بازار بمانند؟ نگاهی به نشانه بی‌اطلاعی سوال‌کننده می‌کند و از رفتن پشیمان می‌شود و می‌گوید: «این مملکت کلی تاجر دارد. کلی سرمایه‌دار دارد. آنها هستند که قیمت را تعیین می‌کنند وگرنه من و امثال جمشید بسم‌الله تنها پادویی آنها را می‌کنیم که شب پولی برای زن و بچه‌مان برده باشیم. اگر هم سود نداشته باشد، این همه آدم اینجا چه کار می‌کنند.»

گلایه از گفته‌های ولی‌الله سیف در این جماعت هم حرفی مشترک است. آنها هم مانند بسیاری دیگر انگشت دلیل پایین نیامدن دلار را به سوی رئیس کل تازه بانک مرکزی نشانه رفته‌اند. امیر که سعی دارد مرتب و کارشناسی صحبت کند، می‌گوید: «دولت خودش بزرگ‌ترین فروشنده دلار در بازار است. اگر دلار پایین بیاید دولت ضرر می‌کند. اگر بانک مرکزی دخالت نمی‌کرد، قیمت دلار تا آخر سال به 2هزار و پانصد تومان هم می‌رسید.»بازار آزاد ارز در تهران و کلونی دلالان سر منوچهری،‌ نمایش واقعی اصل بنیادی «عرضه و تقاضا» در بازار است. قیمت‌ها دقیقه به دقیقه بر اساس میزان فروشنده‌ها و خریداران بالا و پایین می‌رود. هر چند در میدانچه سر منوچهری از تابلوهای لحظه به لحظه قیمت‌ها خبری نیست، اما شور و هیجان کارگزارانش دست کمی از همتایان‌شان در وال استریت ندارد. گویی به شکل بدوی معامله می‌کنند، اما همین‌ها هستند که نبض ارزهای خارجی را در تهران زیر انگشتان خود احساس می‌کنند .

نوبیتکس
ارسال نظرات
x