x
۲۹ / بهمن / ۱۳۹۶ ۱۰:۱۲

هر نگاه و گفتاری را به عشق مربوط نکنیم!

هر نگاه و گفتاری را به عشق مربوط نکنیم!

اگر یک مرور کوتاه به دوره‌ی نوجوانی و حتی اوایل رسیدن به جوانی‌مان، که با ورود به دانشگاه شروع شد، بیندازیم متوجه می‌شویم حداقل یک‌بار تجربه پدیده‌ای رایج به نام «معشوقه سازی ذهنی» را داشته ایم.

کد خبر: ۲۵۲۹۶۱
آرین موتور

به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از تبیان، همیشه گفتم و می‌گویم که دبیرستانی که در آن درس می‌خواندم، از مدرسه‌ی جادوگری هری‌پاتر هم عجیب‌تر بود. دبیری داشتیم که کمی بیشتر از بقیه‌ی معلمانمان با بچه‌ها خو می‌گرفت. اگر کسی حال خوشی نداشت، سریع متوجه می‌شد و از او علت این دمغ بودن را می‌پرسید. در کل ادعا می‌کرد خیلی خوب بچه‌ها را می‌فهمد و دوست دارد بعد از معلم و شاگرد بودن، باهم دوست باشیم و مثل یک دوست به او حس نزدیکی کنیم. همین حرف‌ها و توجهات بی‌منظور باعث شده بود اکثر دانش‌آموزانی که با او کلاس داشتند، شیفته‌ی این معلم شوند. این شیفتگی چیزی فراتر از رابطه‌ی یک دوستی معمولی بود. از محبت‌های افراطی به او گرفته تا نگرانی‌های بیش از حدی که برایش داشتند و حتی حس مالکیت نسبت به او.

شاید برای شما و در آن موقعیت حساس سنی همچین تجاربی پیش آمده باشد که مطمئنا همین‎‌طور است. در کنار عشق نامعقول به دبیر با پدیده‌ای دیگری به اسم عشق هم‌کلاسی طرف بودیم. هم‌کلاسی‌هایی که با یکدیگر چنان اخت می‌شدند که ریز به ریز اتفاقات آینده‌شان را با یکدیگر برنامه‌ریزی می‌کردند. دائم سرشان توی گوش هم بود و برای هم از هر دری حرف می‌زدند و از این اتفاقات مشابه که باعث می‌شود ما به فرد مقابل‌مان بیش از اندازه وابسته شویم. در کنار این گروه‌ها افراد دیگری بودند که با یک لبخند از سوی جنس مخالف‌شان صورت‌شان گُر می‌گرفت و چنان قلب‌شان تند تند می‌زد که مدت‌ها طول می‌کشید به وضعیت عادی برگردند. گمان می‌کنم این مورد در بین دختران و پسران به یک اندازه یافت شود. دخترانی که وقتی متوجه نگاه پسری به خود شوند سریع فکر و خیال برشان می‌دارد که پسر مورد نظر به او چشم دارد و پسرانی که با خندیدن یک دختر به خود اجازه می‌دهند گمان کنند کاسه‌ای زیر نیم کاسه است و لابد علاقه‌ای در میان است.

اگر یک مرور کوتاه به دوره‌ی نوجوانی و حتی اوایل رسیدن به جوانی‌مان، که با ورود به دانشگاه شروع شد، بیندازیم متوجه می‌شویم حداقل یک‌بار یکی از تجارب بالا را داشته‌ایم. پدیده‌ای رایج به نام «معشوقه سازی ذهنی». در اینجا ما بر سر خوب یا بد بودن این موضوع حرفی نخواهیم زد، چرا که تا حدودی داشتن و به وجود آمدن این حس در سن نوجوانی معمول است. اما جایی این طرز تفکرات خطرناک می‌شود که ما نگاه ساده لوحانه‌ای به مسائل این چنینی داشته باشیم و به عبارتی در مقابل رشد بلوغ عاطفی‌مان ممانعت کنیم. اگر با همین روند فکری رشد کنیم و هر نگاه ساده‌ای از سوی مخاطبی در ذهن خودمان را به تفاسیر عاشقانه وصل کنیم با مشکل برمی‌خوریم. در هر مکانی منتظر توجه هستیم، به دنبال تحسین دیگرانیم و می‌گردیم ببینیم که چه کسی به ما به‌طور ویژه نگاه می‌کند. از «خود بودن خود» فاصله می‌گیریم. دائم منتظر تائید شدن توسط بقیه هستیم. چرا؟ چون انتظار داریم کسی ما را به‌صورت ویژه تشویق و تائید کند. بعد اگر با چیزی که می‌خواستیم مواجه نشویم اعتماد به‌نفس‌مان پایین می‌آید. به هر ترفندی دست می‌زنیم تا به چشم آییم. به عبارتی با یک غوره سردی‌مان می‌شود و با یک مویز گرمی. تمامی این حالات و افکار زمانی در ما ریشه می‌گیرند که ما با یک توهم ذهنی زندگی کنیم.

همان توهم ذهنی که از نوجوانی با ما همراه شده و با ارتباط گیری با هرکسی آن را به یک بت تبدیل می‌کنیم و او را در ذهن خود به صورت معشوق فرض می‌گیریم. شاید خودمان متوجه این اتفاقات درونی و ذهنی نشویم اما چنان در ناخودآگاه‌مان قوت می‌گیرند که به سختی می‌‌شود آن را انکار کرد. پای نگاه‌های ساده‌لوحانه‌ای که از کودکی همراه خود داشتیم را به بزرگ‌سالی باز نکنیم. از هر برخورد صمیمانه برداشت عاشقانه نکنیم. با هر عملی نگران تائید نشدن و رد شدن کسی نباشیم. ما همه‌مان به نگاه کسی خاص و زیبا هستیم. اما لزومی ندارد خودمان بگردیم و آن را پیدا کنیم. بگذارید گاهی یک سری اتفاقات ما را پیدا کنند.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x