«پرند» روی گسل مهر
بلند مرتبههای پرند پله اضطراری ندارد، استحکام دیوارها تا حدی است که در خانه باید پچپچه کرد مبادا همسایه بشنود، کارشناسان میگویند میتوانید با فشار دست، یک خودکار را در دیوار خانه فرو کنید، پرند بیمارستان ندارد، اداره ندارد، سیستم اطفای حریق ندارد، آتشنشانیاش نردبان ندارد، تشک ندارد. پرند مسکنی لبریز از مهر و عطوفت است؛ همان مسکنی که در کرمانشاه اسکلتش ماند و گوشت و پوستش فرو ریخت.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، زلزله کرمانشاه عیار دردناکی برای سنجش تابآوری مسکن مهر بود. مسکنی که قرار بود پناه فقرا باشد، قتلگاه آنها شد. اگر خدای ناکرده شهر بزرگی مثل پرند تهران بلرزد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شهری بزرگ با 97 هزار جمعیت که تنها یک آتش نشانی دارد و آن هم پیمانکاری. با هر پرندی که حرف میزنم سیاهه بلندی از مشکلات شهری را پیش رویم باز میکند؛ از نداشتن هیچ جایی و هیچ امکانی برای تفریح گرفته تا نبود امکانات اورژانسی. وقتی ساکنان این شهر برای تزریق یک آمپول باید آژانس بگیرند و چند کیلومتر بروند و برگردند، در برابر حادثهای مثل زلزله چه خواهند کرد؟
خورشید وسط آسمان است و باد خنکی در میدان استقلال میوزد. میدان استقلال جزو معدود میدانهای شهر پرند است که در رفت و آمد ماشینها و شلوغی خیابانهای اطرافش رنگ و بوی زندگی شهری را میشود دید. کمی آنطرفتر از میدان، کنار دکه روزنامه فروشی، دختری مشغول خواندن تیتر روزنامههاست. او دانشجوی دانشگاه آزاد پرند است و در فاز 2 با پدر و مادرش زندگی میکند. از وی در مورد مشکلات این شهر میپرسم. مثل اکثر کسانی که با آنها حرف زدهام، با جمله «اینجا هیچ چیز نداریم» شروع میکند و بعد میگوید: «تفریحی که وجود ندارد؛ نه سینما نه تئاتر. یک استخر داریم که به شلوغیاش نمیارزد. یک پارک درب و داغان هم هست و معمولاً در هفته چند شب چراغهایش روشن است و چند شب خاموش و امکاناتش برای بازی بچهها چیز دندانگیری نیست. من به شخصه به عنوان یک دختر بعد از غروب نمیتوانم تنها از خانه بیرون بیایم. در واقع اگر هم بخواهم پدر و مادرم نمی گذارند.» در میانه گفتوگو، روزنامه فروش هم از دکهاش بیرون میآید و شروع میکند به حرف زدن: «آقا اگر میخواهی در مورد مشکلات اینجا بنویسی، بنویس ما باید برای هر کار کوچک اداری برویم رباط کریم. چون اینجا هیچ اداره درست و حسابی ندارد. اصلاً ادارهای ندارد جز دارایی و یک شهرداری درب و داغان.» مردم جمع میشوند و بحث بالا میگیرد. در میان گفتوگوها البته بیش از هر چیزی نگرانی از وضعیت آتشنشانی موج میزند و اینکه ساختمانهای بلند پله اضطراری ندارند.
آتشنشانی پرند در بلوار طباطبایی کنار زمینی بایر است که قرار بود دریاچه شود اما حالا زمینی پر از نخاله و خاک است. داخل آتشنشانی کسی با ما حرف نمیزند و با هزار دردسر یک آتشنشان راضی میشود بدون اینکه نامی از او در گزارش بیاید از مشکلات بگوید. قرار گفتوگو برای روز دیگری گذاشته میشود. او مردی جا افتاده است و ناامید از درست شدن اوضاع در پرند. آنطور که او میگوید آتشنشانی پرند در شروع کار دست شرکت عمران بوده و در فقر کامل امکانات - در حدی که حتی دستشویی هم نداشته- تا حدودی توسط این شرکت تجهیز میشود. بعد از چند سال که شهرداری پرند تأسیس میشود، مسئولیت آتشنشانی را هم به عهده میگیرد اما از پس اداره آن برنمیآید و کار را به پیمانکار میسپارد.
او از زد و بندهای پشت پرده میگوید: «تا زمانی که شهرداری کارش گیر ماست، ما نیروی شهرداری هستیم ولی وقتی میخواهند امکانات بدهند، نیروی پیمانکاریم. ما در آتشنشانی 20 درصد هم امکانات نداریم؛ نردبان نداریم، تانکر نداریم، پشتیبان نداریم... همین امکاناتی هم که هست، همهشان قدیمی شده. حتی امکاناتی در حد وسایل شخصی مثل دستکش و لباس هم نداریم و یا اگر داریم کهنه شده. در واقع ما با
جان و دل در حال کار کردن هستیم. هر بار هم تا اتفاق بدی نیفتد کسی به فکر خریدن تجهیزات برای ما نیست. یک سال پیش یک نفر میخواست از بالای ساختمان خودش را پرت کند. بچهها جمع شدیم و تشک تختهای آتشنشانی را توی نیسان بار زدیم و بردیم زیر ساختمان پهن کردیم. همه به ما خندیدند اما بعدش برای ما تشک نجات خریدند. یکی دیگر از مشکلات ما نبود شیرهای هیدارنت در سطح شهر است آنهایی که هستند هم فقط 30درصدشان سالم است. یکبار ساختمان چوبی «مپسا» آتش گرفت و ما یک دفعه آب بردیم و دیگر آبی نبود برای خاموش کردن آتش، زنگ زدیم و از فرودگاه امام خمینی و تهران برای ما آب آوردند.»
او از نبود سیستم اطفا و اعلام حریق در ساختمانهای پرند میگوید و اینکه بیشتر آنها تزئینی است و اصلاً کار نمیکند. مشکل دیگر برای رسیدن به مکان آتش سوزی نبود تابلوهای راهنمایی است: «در واقع در این شهر اگر کسی بومی نباشد، نمیتواند خودش را به محل برساند چون هیچ جا تابلویی وجود ندارد که شما را به مقصد برساند.» او از کم بودن حقوق و نبود مزایا در آتشنشانی هم گله دارد.
شهرداری کوچک پرند یکسره از جمعیت پر و خالی میشود. سراغ سرپرست شهرداری میروم تا با او در مورد مشکلات شهر و آتش نشانان حرف بزنم اما وی علاقهای به گفتوگو ندارد. روحالله حسنی معاونت اجتماعی و فرهنگی میپذیرد که با ما حرف بزند و در همان ابتدا مشکلات آتش نشانی پرند را تأیید میکند. حسنی از نبود زیرساختهای مناسب در پرند به عنوان مشکل اصلی شهر میگوید و تأکید میکند مشکل دیگر مدیریت دوگانه این شهر است. فازهای صفر و یک و دو توسط شهرداری مدیریت میشود و فازهای 3، 4 ، 5 و6 توسط شرکت عمران. حسنی میگوید: «شهر پرند با افق جمعیتی 700 هزار نفر از نبود زیرساختها بخصوص زیرساخت آتش نشانی رنج میبرد. قاعدتاً هر ساختمانی باید به سیستم اطفا مجهز شود که متأسفانه این اتفاق نیفتاده. از طرفی هم اگر اتفاقی در این ساختمانها بیفتد در آتشنشانی نردبان بلند نداریم و تجهیزات آتش نشانی مربوط به سالهای ابتدای شکلگیری این ایستگاه است. متأسفانه در ساخت و سازهای جدید هم باید در کنار هر ساختمان شیر هیدرانت تعبیه میشد که نیست.»
از حسنی در مورد دلیل اداره آتش نشانی توسط پیمانکار میپرسم و او میگوید: «شهرداری پرند با توجه به وضعیتی که دارد قادر به پاسخگویی نیازها نیست. ساختار جدید و نوپای شهرداری به لحاظ چارت سازمانی توانایی جذب نیرو ندارد. همین الان در شهرداری
200 نفر مشغول به کار هستند که همه نیروی قراردادی هستند.» حسنی در مورد نبود سینما و تئاتر یا مکانهای تفریحی مناسب می گوید: «نبود این اماکن هم به خاطر نبود زیرساخت فرهنگی است. این شهر یک فرهنگسرا دارد که تحویل اداره ارشاد است و آنها هم استطاعت برگزاری برنامههای مناسب را ندارند. تنها اورژانس شهر پرند هم یک فضای استیجاری و معمولی است در صورتی که این شهر با توجه به گستردگی باید 3 یا 4 اورژانس داشته باشد. متأسفانه بیمارستان هم ندارد و بیماران باید به رباط کریم بروند.»
از شهرداری به سمت آتش نشانی برمیگردم. همان ابتدای بلوار طباطبایی ردیف ساختمانها در چند متری دکلهای فشار قوی نگاهم را جلب میکند. راننده تاکسی میگوید: «اینجا بدترین و ارزانترین جای پرند است.» صدای ویز ویز ترسناک سیمها را میشود از همین جا شنید. بلند مرتبههای پرند پله اضطراری ندارد، استحکام دیوارها تا حدی است که در خانه باید پچپچه کرد مبادا همسایه بشنود، کارشناسان میگویند میتوانید با فشار دست، یک خودکار را در دیوار خانه فرو کنید، پرند بیمارستان ندارد، اداره ندارد، سیستم اطفای حریق ندارد، آتشنشانیاش نردبان ندارد، تشک ندارد. پرند مسکنی لبریز از مهر و عطوفت است؛ همان مسکنی که در کرمانشاه اسکلتش ماند و گوشت و پوستش فرو ریخت.