x
۳۰ / مرداد / ۱۳۹۶ ۰۸:۰۱

رپر متهم به قتل ناپدری: می‌خواستم کمی او را بترسانم

رپر متهم به قتل ناپدری: می‌خواستم کمی او را بترسانم

خواننده «رپ» که به اتهام قتل شوهرمادرش بازداشت شده بود، صبح دیروز پس از انتقال به شعبه سوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران جزییات روزحادثه را تشریح کرد.

کد خبر: ۲۱۳۵۰۶
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران ، رسیدگی به این پرونده از روزسه‌شنبه گذشته وهمزمان با انتقال پیکرنــــــــــــــــــیمه جان مرد 66 ساله‌ای به بیمارستان فیروزگرتهران آغاز شد. این درحالی بود که مرد مصدوم قبل ازمرگش اعلام کرده بود ازسوی پسر همسرش که یکی از خوانندگان رپ ایران است هدف ضربه‌های مهلک قرارگرفته است.سه روز بعد از این ماجرا بود که هوشنگ روی تخت بیمارستان جان باخت و بازپرس سید سجاد منافی آذر دستور بازداشت خواننده جوان را به اتهام قتل صادر کرد. متهم 26 ساله، صبح دیروز درحضور بازپرس جنایی به تشریح جزییات روزحادثه پرداخت.

چطور دستگیر شدی؟

زمانی که از فوت شوهر مادرم با خبر شدم به کلانتری 145 ونک رفتم تا همه چیز را درباره اتفاقی که افتاده بود توضیح بدهم.چراکه من وپدرخوانده‌ام با هم رفیق بودیم و به هیچ عنوان قصد کشتن او را نداشتم.ضمن اینکه همه می‌دانند خیلی دوستش داشتم.

چرا این اتفاق افتاد؟

باورکنید فقط می‌خواستم او را بترسانم. آن هم برای اینکه مادرم را مورد ضرب و شتم قرارداده بود. البته آن‌طور که به من گفتند اورژانس هم دیر به محل رسیده بود.با این حال برای اینکه بدانید 12 سال با او زندگی کردم و مثل دو تا دوست بودیم. دو روز قبل از حادثه که تلفن همراهش خراب شد با اینکه آن زمان وضع مالی خوبی نداشتم اما برایش یک گوشی به سلیقه خودش خریدم.

همیشه دست بزن داشت؟

او طی این 12 سال که با مادرم زندگی می‌کرد همیشه او را کتک می‌زد. حتی زمانی که به آلمان می‌رفتند.البته مادرم به ما چیزی نمی‌گفت ولی ما بخوبی می‌دانستیم چه اتفاقی افتاده است. اوحتی یکبار برای مادرم چاقو کشیده و مدام به خواهر و مادرم فحاشی می‌کرد. اما همیشه سعی می‌کردم مادرم را آرام کنم.

 شغلش چه بود؟

او مقیم آلمان بود و دوفرزندش هم فنلاند زندگی می‌کنند. اما هر چند وقت یکبار به ایران می‌آمد. در برلین عتیقه فروشی داشت، اما درآمدش خوب نبود و برای همین مدام به ایران می‌آمد. بدی ماجرا این بود که وقتی به ایران می‌آمد بیکار بود که همین موضوع باعث می‌شد مدام مادرم را اذیت کند و باهم دعوایشان شود. حتی بارها به او گفتم اگرنیازبه کاردارد برایش کاری دست و پا کنم تا سرگرم باشد اما قبول نمی‌کرد.

 روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

شب قبل مادرم و همسرش یک میهمان از آلمان داشتند. مادرم با من تماس گرفت که میهمانشان را به فرودگاه ببرم اما چون وسیله نداشتم این کار را خود مادرم انجام داد. صبح ساعت 7 بود که برادرم از امریکا تماس گرفت وخبرداد که بازهم مادرمان کتک خورده است.با شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم. می‌دانستم مادرم به خاطر بردن میهمانش به فرودگاه بیدار است.به همین خاطر به او زنگ زدم و حالش را پرسیدم که درباره کتک خوردن چیزی نگفت.با این حال قرار شد آن روز برای برداشـــــــــتن لباس هایم به خانه بروم. ظهر بود که مادرم تماس گرفت وگفت که معلم آوازش زودتر می آید.به همین خاطر از  من خواست زودتر به خانه بروم. این‌طور شد که ازدفتر شرکتم خارج شده و راهی خانه مادرم شدم.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

همین که وارد شدم، شوهر مادرم را دیدم که روی مبل سمت چپ نشسته بود. ظهر 24 مرداد بود. به او گفتم مگر قرار نبود مادرم را کتک نزنی. او هم گفت: زدم که زدم. از این حرفش خیلی ناراحت شدم و گلدان شیشه‌ای روی میزآشپزخانه را برداشته و به طرفش پرتاب کردم. البته طوری هدف گرفتم که گلدان به سمت راست مبل بخورد و به او اصابت نکند. همان موقع او خواست بلند شود و به من هجوم بیاورد که به طرفش رفتم. مادرم با دیدن این صحنه بین ما قرار گرفت و سعی کرد به دعوا خاتمه دهد. با این حال ضربه‌ای به صورت هوشنگ زدم و درحالی که به خاطر وجود مادرم نمی‌توانستم خوب ببینم، دهان و دماغ او را گرفتم. با سر و صدای ما همسایه‌ها زنگ خانه را به صدا درآوردند. من او را رها کردم. مادرم به سمت در رفت و هوشنگ در این فرصت به سمت آشپزخانه رفت تا چاقو بردارد که مانعش شدم.اوهم لیوان آبی که روی میزآشپزخانه بود را برداشت. اما چون داخل لیوان آب بود لیز خورد و من توانستم آن را از دستش بگیرم. در این میان بود که همسایه‌ها آمدند و ما را از هم جدا کردند. اما او همچنان فحاشی می‌کرد که من و مادرم از خانه خارج شدیم. می‌دانم که همسایه‌ها چند ساعتی نزد پدرخوانده‌ام بودند و بعد هم او را ساعت 3 بعد از ظهر همان روز به بیمارستان فیروزگر انتقال دادند. البته من شنیدم که اورژانس خیلی دیر کرده بود.

 علت مرگ ضربه شدید به سر در ناحیه آهیانه گیجگاه راست مقتول اعلام شده است. در این مورد چه می‌گویی؟

زمانی که مادرم بین ما بود، او سعی می‌کرد که به هرطریقی از جا بلند شود و مرا بزند. تصور می‌کنم در این گیر و دار سرش به دکور یا مبل یا دیوار خورده باشد.

کجا زندگی می‌کنی؟

در همان خانه‌ای که با مقتول درگیر شدم. من با مادرم و همسرش زندگی می‌کردم. البته بیشترشب‌ها در شرکتم می‌ماندم.

خب چرا با این وضعیت شوهر مادرت از او جدا نشد؟

به خاطر بیماری هپاتیت سی که داشت 30 درصد از کبدش از کار افتاده بود و اگر آمپول ضد افسردگی نمی‌زد وضع روحی‌اش خیلی بد می‌شد. در تمام این مدت مادرم نزد او بود و کمکش کرد ولی وقتی عصبانی می‌شد محبت‌های مادرم را از یاد می‌برد.

تحصیلات مادرت چیست؟

دیپلم دارد و درکارهای خیریه و سخنرانی‌های زیادی شرکت می‌کند.

 با خوانندگی ات مخالف نبود؟

اصلا، اتفاقاً مشوقم هم بود.

از پدرت خبر داری؟

حدود 5 سالی می‌شود که نمی‌دانم او کجاست و چکار می‌کند.

آیا می‌دانی که تمام رسانه‌ها وشبکه‌های مجازی اخباروعکس هایت را منتشرکرده اند؟

نه نمی‌دانم.[بعد هم با دیدن عکس‌هایش در اینستا گرام و تلگرام به گریه افتاد. و...]

نوبیتکس
ارسال نظرات
x