راهبردهای ترامپ در مقابل ایران / ترامپ فرمان خاورمیانه را به دست چه کسی خواهد داد؟
از مارک ربیو تا استیون ویتکاف چهرههای شاخص تیم سیاست خارجی ترامپ هستند که میتوانند مختصات روابط خارجی این قدرت جهانی را در منطقه خاورمیانه مشخص کنند. تجربه مذاکرات آتشبس غزه در روزهای آخر ریاست جمهوری بایدن و اعمال نفوذ نماینده ترامپ در این مذاکرات نشان داد که ساکن جدید کاخ سفید فراتر از رایزنیهای دیپلماتیک و التزام به برخی قواعد محدود کننده آن، قصد دارد تا با استفاده از سیاست «مشت آهنین» برنامههای خود را در نقاط مختلف جهان پیگیری نماید. در این میان سوال کانونی آن است که چه کسی یا جریانی سیاست خاورمیانهای ترامپ را مشخص میکند؟
اقتصاد آنلاین - محمد بیات؛ هنگامی که اکثر کارشناسان و ناظران بیرونی امید بسیار اندکی برای به نتیجه رسیدن مذاکرات آتشبس در دوران ریاست جمهوری بایدن داشتند، دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب آمریکا با اعلام ضرب الاجلی برای سیاست مداران اسرائیلی و مقامات فلسطینی اعلام کرد که اگر تا پیش از مراسم «تحلیف» (بیستم ژانویه ۲۰۲۵) اگر جنگ در غزه تمام نشود، درهای جهنم در این منطقه باز خواهد شد. برهمین اساس سفر نمایندگان بایدن و ترامپ به سرزمینهای اشغالی و صحبتهای ایشان با شخص نتانیاهو سبب افزایش انعطاف پذیری نتانیاهو در جریان مذاکرات آتشبس شد. برخی تحلیلگران معتقدند که اگر رویکرد سخت گیرانه استیون ویتکاف در گفتوگو با «بی بی» نبود شاید تلآویو ترجیح میداد تا فعلا به بهانه عدم فروپاشی کابینه و لزوم تحقق اهداف جنگ در میدان غزه باقی بماند. با استناد به این تجربه اخیر، ویتکاف را میتوان یکی از مهرههای تاثیرگذار در روند بازطراحی نظم خاورمیانه دانست.
با وجود تمرکز تیم ترامپ بر روی مسائل داخل آمریکا اما پویاییها نظم خاورمیانه ایجاب میکند تا ترامپ در مقام بازیگر منفعل قرار نگرفته و برای تامین منافع آمریکا در شرق مدیترانه و حوزه خلیج فارس سیاست تعامل را با متحدان خود دنبال نماید. دومین شخصیت کلیدی و پشت پرده دولت ترامپ برای ترسیم سیاستهای خاورمیانهای آمریکا را بتوان جرارد کوشنر دانست. داماد رئیس جمهور کنونی آمریکا که دارای روابط نزدیک با محمد بن سلمان، محمد بن زاید و بنیامین نتانیاهو است در دور نخست ریاست جمهوری وی در کنار محمد دحلان، مشاور ویژه حاکم ابوظبی، در معماری پیمان ابراهیم حضور داشت. طرح ریزی این توافق جدید این امکان را برای جمهوری خواهان فراهم کرد تا پس از شکست «معامله قرن»، نوعی توافق جدید تعریف کنند که اینبار اولویت را نه به فلسطینیها بلکه به کشورها عرب سنی خواهد داد. در این معامله دیگر نه «صلح در برابر زمین»، بلکه ایده «صلح در برابر صلح» دارای اصالت بود.
دیگر معماران سیاست خاورمیانهای ترامپ را میتوان لابیهای وابسته به اسرائیل و گروههای لابی عربی دانست. در بین سالهای ۲۰۱۷ الی ۲۰۲۰، لابی یهودی- عربی عملکرد خیره کننده در واشنگتن داشت و توانست با ارتباط گیری با تیم ترامپ، گام بلندی به سمت از بین بردن میراث اوباما در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا بردارند. تغییر مجدد وضعیت سیاسی در کشورهای متاثر از «بهار عربی»، خروج یکجانبه آمریکا از برجام، انتقال پایتخت رژیم صهیونیستی به بیت المقدس، الحاق بلندیهای جولان به سرزمینهای اشغالی و در نهایت پیمان ابراهیم بخشی از دستآوردهای لابی وابسته به اسرائیل و کشورهای عربی محسوب میشود. در دوران کنونی نیز به نظر میرسد لابیهای نام برده ارتباط مثبتی با تیم ترامپ برقرار کرده و به دنبال اجرایی کردن پروژههای خود در منطقه غرب آسیا هستند.
فارغ از شخصیتهای کلیدی در دولت ترامپ یا جریانهای موثر برای ترسیم سیاست خاورمیانهای دولت ترامپ، به نظر میرسد دستگاه سیاست خارجی دولت چهاردهم و سایر نهادهای ذی صلاح در این موضوع باید سیاستهای خاورمیانهای خود را بار دیگر از نو تعریف کنند. پس از پایان دوره نخست ریاست جمهوری ترامپ و روی کارآمدن دموکراتها در آمریکا ما شاهد سیاست «انجماد تنشها از سوی سه بلوک محافظه کار سنی، اخوانی و مقاومت بودیم. کشورهایی مانند ترکیه، عربستان سعودی و امارات عربی متحده که پیش از این با دنبال کردن نوعی سیاست «تهاجمی» در قبال منطقه سعی داشتند تا به بیشینه سازی منافع ملی خود بپردازند، حال به این نتیجه رسیده بودند که باید در سیاستهای خود برای چهار سال آینده تجدید نظر کنند. حال برخی تحلیلگران معتقدند با بازگشت ترامپ به کاخ سفید این امکان وجود دارد تا مجددا حکام ریاض- ابوظبی- تلآویو-آنکارا خط مشی متفاوتی اتخاذ کرده و به عصر رقابتهای ژئوپلیتیکی با در نظر گرفتن مسائل ژئواکونومی بازگردند.
با پیروزی ترامپ، رژیم صهیونیستی و کشورهای حوزه خلیج فارس قصد دارند تا با قرار گرفتن در مدار نظم سازی چهره خاورمیانه را تغییر داده و تبدیل به بازیگران مسلط در شمال اقیانوس هند شوند. با توجه به افزایش تحرکات دیپلماتیک در روزهای اخیر به نظر میرسد باید منتظر موج «پیمان ابراهیم ۲» و عادی سازی روابط تعداد زیادی از کشورهای عرب سنی با رژیم صهیونیستی باشیم. در این کارزار همچنان نقش شخصیتهایی همچون استیون ویتکاف، جرارد کوشنر، مارک روبیو و حتی برت مک گورک (سزار خاورمیانه) غیرقابل انکار است. پس از ادغام رژیم صهیونیستی در نظم اقتصادی- امنیتی غرب آسیا شانس عملیاتی شدن کریدور «آیمک» و تکمیل خط مکمل «جاده توسعه» افزایش خواهد یافت.
انتخاب پیگ هگزت، مجری سابق فاکس نیوز به عنوان وزیر دفاع، مارک روبیو سناتور ایالت فلوریدا به عنوان وزیر جدید خارجه و مایکل والتز به عنوان مشاور امنیت ملی دولت دوم ترامپ دارای این سیگنال برای قدرتهای جهانی- منطقهای، به ویژه ایران است که دولت جدید آمریکا دارای رویکرد بسیار «تهاجمیتر» در قبال محور مقاومت در منطقه غرب آسیا است. در دوران جدید پیشبینی میشود با بازگشت ترامپ نه تنها کمپین «فشار حداکثری» علیه ایران احیا شود، بلکه با قدرت شریانهای حیاتی جمهوری اسلامی مانند جریان صادرات نفت به چین و در عین حال نظام تصفیه مالی ایران با مشتریان خارجی در امارات هدف قرار خواهد گرفت. با پایان یافتن بندهای غروب آفتاب برجام و در عین حال اتمام زمان تحریمهای بینالمللی ایران براساس قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، احتمالا آمریکا سعی خواهد کرد تا بار دیگر به سمت نوعی اجماع سازی علیه ایران حرکت کند. مصداق این سیاست را میتوان حرکت تروئیکای اروپایی به سمت سیاست فعال کردن مکانیزم ماشه دانست. نکته کلیدی آن است که با توجه به شرایط حاکم در نظام بینالملل تحقق این خواسته آمریکاییها با توجه به تشدید شکاف با اروپا و در عین حال نزدیکتر شدن مسکو-پکن به ایران، دور از انتظار به نظر میرسد.