x
۰۹ / شهريور / ۱۴۰۳ ۱۵:۱۸

پدر کیوی ایران، حتی یک درخت کیوی هم ندارد

پدر کیوی ایران، حتی یک درخت کیوی هم ندارد

«به‌محض ورود به باغ شادروان محمدامین البرزی چشمم به درختانی افتاد که مانند درخت انگور پیچیده بودند و میوه‌هایی قهوه‌ای به‌شکل تخم‌مرغ و پشمالو داشتند. به دکتر گفتم این‌ها اسمشان چیست؟! گفتند این‌ها داروی گیاهی است! دکتر البرزی می‌خندید! ته باغ که رسیدم، دوباره پرسیدم این پشمالوها چیست؟! دکتر البرزی جوابم داد که میوه‌هایی به اسم کیوی و سرشار از ویتامین‌ هستند.»

کد خبر: ۲۰۰۵۳۸۳
آرین موتور

به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از ایسنا، کیوی تا کشت‌وکارش در ایران ریشه بگیرد و ذائقۀ ایرانی آن را پسند کند، ماجراهای پرشاخ و برگی پشت‌سر گذاشت. حمید (محمدعبداللّه) محسنی همان کسی است که این داستان پرفرازوفرود را در گوشه‌ای از تاریخ سرسبز کشورمان رقم زد. محسنی از اهالی خوانسار اصفهان و زادۀ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۳۲ شمسی است و حالا هفتاد سال دارد. محسنی چند دهه به عقب بازمی‌گردد تا داستان اولین نهال‌های کیوی کاشته‌شده در خاک وطن را روایت کند؛ نهال‌هایی که برای پرورش و بالیدنشان از اصفهان به شمال کوچید و برایشان پدری کرد! شهربه‌شهر سفر کرد تا در سفرۀ خانواده‌های ایرانی جایی برایشان باز کند و بعد هم به تمام دنیا صادر شوند. آنچه در ادامه می‌خوانید روایت جان‌گرفتن درخت کیوی در ایران و ورودش در سبد خانوارهای ایرانی از دریچۀ نگاه حمید محسنی است؛ روایتی که تلخ و شیرین خودش را دارد.

_ چه زمانی از خوانسار به اصفهان آمدید؟

تا سال ۱۳۶۰ در خوانسار زندگی می‌کردم. البته به اصفهان هم رفت‌وآمد داشتم، چون سال ۱۳۵۷ در رشتۀ مدیریت اداری و آموزشی دانشگاه اصفهان قبول شدم. قبل از آن هم، یعنی سال ۱۳۵۵ در ادارۀ آموزش‌وپروش خوانسار استخدام شده بودم. البته معلم نبودم، بلکه در کارگزینی شغلی داشتم. بعدها با باغداری به اسم دکتر محمدامین البرزی آشنا شدم و برای همیشه شغل ادارای و پشت‌ میز نشستن  را کنار گذاشتم. شادوران دکتر البرزی همان کسی است که باعث آشنایی‌ام با کیوی شد. ‌

اولین بار چه زمانی با دکتر محمدامین البرزی دیدار کردید؟

اولین بار در سفرم به شمال، یعنی به روستای فقیه‌آباد نشتارود تنکابن، دکتر البرزی را دیدار کردم. دکتر البرزی مردی پرانرژی و بسیار مثبت‌اندیش بود و ۸۰ سال داشت. یک روز با هم به باغ ۱۰هکتاری او رفتیم. به‌محض ورود به باغ چشمم به درختانی افتاد که مانند درخت انگور پیچیده بودند و میوه‌هایی قهوه‌ای به‌شکل تخم‌مرغ و پشمالو داشتند. به دکتر گفتم این‌ها اسمشان چیست؟! گفتند این‌ها داروی گیاهی است! دکتر البرزی می‌خندید! ته باغ که رسیدم، دوباره پرسیدم این پشمالوها چیست؟! دکتر البرزی جوابم داد که «میوه‌هایی به اسم کیوی و سرشار از ویتامین‌ هستند.»

پدر کیوی ایران، حتی یک درخت کیوی هم ندارد

_ این دیدار در چه سالی اتفاق افتاد؟

سال ۱۳۶۱ شمسی بود. من قبل از دیدن کیوی مطالعات و داده‌هایی دربارۀ کشت‌وکار انواع میوه داشتم. می‌دانستم که مرکبات خواب زمستانی ندارند، شیرۀ گیاهی همیشه در آن‌ها جریان دارد. وقتی سرما به زیر سفر می‌آید، شیرۀ گیاهی یخ می‌بندد و درخت منفجر می‌شود. به‌علت سرمای بسیار در سال‌های ۱۳۴۲ و ۱۳۴۷ شمسی باغداران شمالی بیچاره شدند! خیلی آسیب و سختی دیدند. بعد از اینکه فهمیدم کیوی یک میوه است، از دکتر البرزی پرسیدم این میوه در برابر دمای سرد چقدر مقاومت می‌کند؟ دکتر البرزی گفت که سرمای منفی ۱۵ درجه را هم می‌تواند تحمل کند. همان موقع جرقه‌ای در ذهنم زد و گفتم گیاهی با این ویژگی‌ها برای کشت در شمال بسیار عالی است. از همان موقع به خواندن کتاب‌های کشاورزی دانشگاه تهران شروع کردم.

ـ کیوی در ایران یک میوۀ ناشناخته محسوب می‌شد. خود محمدامین البرزی چگونه با آن آشنا شده بود؟

دکتر البرزی در سال ۱۳۴۷ شمسی برای اولین بار ۱۰۰ نهال کیوی را از فرانسه به ایران آورد. او در باغ خودش از آن‌ها نگهداری می‌کرد. دکتر البرزی را باید اولین کسی دانست که کیوی را به ایران آورد. اما برنامه و مراقبت خاصی دربارۀ کیوی‌ها پیش نگرفته بود. گفتم دکتر البرزی چرا آن را گسترش نداده‌اید؟ جواب دادند «مگر می‌شود؟! برای گسترش کیوی باید باغداران را راضی کنم. وقتی باغدار راضی نشود و اصلاً کسی نشناسد، کسی نخواهد این میوه را بخورد، چطور ممکن است؟» همان موقع گفتم «دکتر البرزی اگر اجازه بدهید من می‌خواهم کیوی را گسترش دهم».

_ با وجود چشم‌انداز ناامیدکننده‌ای که دکتر البرزی نشانتان داد، چرا تمایل داشتید مروج کشت‌وکار کیوی در ایران باشید؟

در همان گفت‌وگوهای ابتدایی که با دکتر البرزی داشتم، در ذهنم جرقه‌ای زد و گفتم آب و خاک شمال ایران مخصوص کشت کیوی است. با همین بارقه‌ای که در ذهنم ایجاد شد، مرخصی بدون حقوق گرفتم و از اصفهان به تهران مهاجرت کردم تا به شمال نزدیک‌تر باشم. از این به‌بعد هر روز بین تهران و مازندران در آمدوشد بودم. بعد از سه سال که مرخصی‌ام تمام شد، دیگر به اداره برنگشتم. به روستای فقیه‌آباد مهاجرت کردم که بعدها به «دهکدۀ کیوی» معروف شد. خاستگاه کیوی در ایران همین فقیه‌آباد است. تا این تاریخ در هیچ‌جای ایران نهال کیوی وارد نشده بود.

ـ برای گسترش کیوی دقیقاً به چه اقداماتی دست زدید؟ برنامه‌تان برای گسترش کیوی چگونه پیش می‌رفت؟

ببینید روزهای خیلی سختی را گذراندم. از سال ۱۳۶۳ خانه‌به‌خانه می‌رفتم و با باغداران و کشاورزان شمالی حرف می‌زدم. می‌رفتم در خانۀ یک باغدار و می‌گفتم بزرگوار، من به شما ۵۰ نهال می‌دهم و هیچ‌چیز هم از شما نمی‌خواهم! قول می‌دادم که میوه‌اش را هم خودم بخرم.

ـ خود محمدامین البرزی میوۀ کیوی را توزیع نکرده بود؟

دکتر البرزی بین کشاورزان و باغداران هیچ‌وقت کشت این میوه را رواج نداد. البته خود میوۀ کیوی را فقط در بازار بهجت‌آباد توزیع می‌کرد. باغ او چندان بار کیوی نداشت. من هم خودم کیوی کاشتم و هم خانه‌به‌خانه و باغ‌به‌باغ برای معرفی و گسترش آن تلاش کردم. مطالعاتم دربارۀ کشاورزی بسیار به کارم آمد. دربارۀ خاک، زهکشی، دما و هر موضوع دیگری به من کمک کرد. یک بار در همان فقیه‌آباد درخت کیوی یک باغدار زرد شد. باغدار به من گفت که باید درخت کیوی من را ببینید. وقتی درخت را دیدم تک‌تک شرایطی را که در رشد گیاه اثر دارد، از او پرسیدم. مثلاً دربارۀ ازت و آبیاری آن پرس‌وجو کردم. از این نظر همۀ شرایط را لحاظ کرده بود. حدس زدم که احتمالاً بنایی این ویلا تأثیری بر خاک کیوی گذاشته‌ است. بخشی از ویلا در حال ساخت‌وساز بود. جویا شدم تا بدانم کار بنایی با خودش است یا خیر. کارگر بنا را مش‌غلامعلی پیش من آورد. از کارگر پرسیدم که در ساخت‌وساز از آهک هم استفاده می‌کنند یا خیر. جوابش مثبت بود و من هم دست‌به‌کار شدم. به صاحب باغ گفتم به کارگرتان بگویید که زمین را بکند. نیم‌متر قبل از درخت را کند. تا ۴۰ سانت که رفت، گفتم حالا زیر درخت برو. از کارگر خواستم که در حدود ۲۰ سانت دیگر هم پایین برود. از این نقطه به‌مرور خاک‌ها سفید شد. گفتم که شما ناخواسته به پای این درخت آهک ریخته‌ای و آهک هم دشمن کیوی است. باغدار به من گفت چک سفیدامضا به تو می‌دهم، اما این درختان کیوی باغم را خوب کن! من گفتم راه‌حلش این است که یک لایه خاک رس پای این درخت بریزید و بعد این محوطه را با خاک اصلاح‌شده پر کنید. باغدار به من گفت که برای نجات باغش چندین مهندس آورده است، اما هیچ‌کدام نتوانسته‌اند به نتیجه برسند. من به باغدار توضیح دادم که دانستن خصلت گیاه در کاشت و پرورش آن بسیار حیاتی است و گفتم که هنوز خیلی‌ها کیوی را نمی‌شناسند.

پدر کیوی ایران، حتی یک درخت کیوی هم ندارد

کیوی را باید در زمین اسیدی و نه قلیایی کاشت. از این مسائل در فقیه‌آباد فراوان بود. گسترش کیوی به دشواری شروع شد. مردم مقاومت می‌کردند. پس از پذیرش هم سختی کم نبود. کشاورزان و باغداران کیوی با مسائل و مشکلاتی روبه‌رو می‌شدند که تازگی داشت. کیوی مخصوص شمال است، اما اهالی کشت‌وکار به راهنمایی و آموزش هم نیاز داشتند. هم‌زمان با آشنایی شمالی‌ها با کیوی برای رفع مشکلاتشان هم کوشیدم. حتی وقتی به من تهمت زدند، بازهم تلاش کردم.

_ چه تهمتی به شما زدند؟

یک گروهی در منطقه شایعه کردند که من می‌خواهم برنج‌کاری را در شمال از بین ببرم! تا جایی که گفتند من اسرائیلی هستم! خیلی مصیبت کشیدم. خیلی صدمه خوردم.

_ اما ادامه دادید. عقب نکشیدید.

هیچ‌وقت عقب نکشیدم. ادامه دادم. هر بار برای گسترش نهال یا خود میوه از راه تازه‌ای وارد می‌شدم. یک بار به دکتر البرزی گفتم این کیوی‌ها را که می‌خواهید به بازار بهجت‌آباد تحویل بدهید، من خودم از شما می‌خرم. من باغ دکتر البرزی را برای خودم اجاره کرده بودم، اما حق برداشت از میوۀ آن را نداشتم. میوۀ باغ دکتر البرزی را خریدم و به تهران رفتم. مغازه‌به‌مغازه می‌رفتم تا میوه‌فروشی‌ها را به خرید و عرضۀ این میوه تشویق کنم. خود میوه‌فروشی‌ها غالباً نمی‌شناختند. حتی بعد از شناخت کیوی و معرفی کامل، به من می‌گفتند میوه‌ات را ببر، کسی از ما این چیزها نمی‌خرد! برای اینکه مردم دست‌کم یک بار ببینند و بخورند، به میوه‌فروش‌ها می‌گفتم مجانی بردارید. می‌گفتم من پولی از شما نمی‌خواهم. گفتم هرکس آمد و هر میوه‌ای خرید، شما یک کیوی را هم به او بدهید و با این میوه آشنایش کنید. ابتدا چند میوه‌فروشی بالای شهر را انتخاب کرده بودم. بعد از آن به شیرینی‌فروشی‌ها یا قنادی‌ها رفتم. به آن‌ها توضیح دادم که شما وقتی شیرینی و کیک درست می‌کنید، برای تزیین، توت‌فرنگی و موز رویش می‌گذارید، کیوی هم می‌شود گذاشت. به این‌ها گفتم که من پولی نمی‌خواهم. می‌دانستم که کیوی در اقلیم ایران می‌تواند پرورش پیدا کند و برای آن به یک درآمد اقتصادی مهم تبدیل شود. می‌دانستم که خاک کشورمان مستعد پرورش درخت کیوی است.

_ در اصفهان هم برای معرفی کیوی تلاش کردید؟

بله. مثل تهران، در اصفهان هم بین میوه‌فروشی‌ها و قنادی‌ها کیوی را معرفی و توزیع کردم. بین باغداران اصفهانی هم رفتم و خودم برایشان کیوی کاشتم. می‌گفتم پولش را ندهید. در گیلان هم یک نمایشگاه بود و از این فرصت هم برای معرفی نهال کیوی استفاده کردم. حتی نزد امام‌جمعۀ تنکابن، حاج‌آقا رحمت هم رفتم. بسیار مرد روشن و خوش‌فکری بود. گفتم خاطرتان است که سال‌های ۱۳۴۲ و ۱۳۴۷ شمسی چه بلایی بر سر مرکبات شمال آمد؟ کیوی این بلا را ندارد. کیوی مقاوم است. امام‌جمعه را با کیوی آشنا کردم. گفتم که بازارهای بین‌المللی خواهان این میوه هستند. گفتم روزی را می‌بینم که در تنکابن یک فرودگاه می‌زنند و هواپیمای باربری می‌آید و کیوی ایران را به تمام دنیا صادر می‌کند. خود امام‌جمعه از این میوه خوردند و در خطبه‌ها نیز به مردم معرفی کردند. در نمازجمعه به مردم گفتند که یک خوانساری آمده است و در شمال ما دارد برای کاشت کیوی و آشنایی مردم با آن تلاش می‌کند. از مردم خواست استقبال کنند و این میوه را در باغات خود بکارند. امام‌جمعه تنکابن به مردم گفتند که من حرف‌های آقای محسنی را باور دارم، ما می‌توانیم یک فرصت اقتصادی بی‌نظیر برای خود مهیا کنیم.

_ به‌غیراز گفت‌وگو با امام‌جمعه تنکابن با دیگر بزرگان شمالی هم صحبت کردید؟

بله. با شادوران مهندس یونس ابراهیمی، پدر مرکبات ایران هم صحبت کردم. حتی به آقای ابراهیمی پیشنهاد دادم که کیوی را جایگزین مرکبات کند. به آقای ابراهیمی گفتم برای خاک و آب شمال کیوی به مراتب بهتر از مرکبات است. آقای ابراهیمی گفتند که پایه‌های قوی برای مرکبات درست می‌کنند و تمهیداتی دیده‌اند که دیگر اتفاقی برای مرکبات در شمال نیفتد. گفتم درخت مرکبات خواب زمستانی ندارند و می‌ترکد. سال‌های ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ شمسی بارها دراین‌باره با آقای ابراهیمی صحبت کردم. خود آقای ابراهیمی به من گفت که دو درخت کیوی دارم. خیلی تلاش کردم که قانعاشان کنم، اما راضی نشدند. فقط رفتن بین مردم یا صحبت با بزرگان نبود. از راه‌های دیگر هم برای آشنایی جامعۀ ایرانی با کیوی کوشیدم. سال ۱۳۶۶ شمسی به تهران آمدم. در تهران خدمت دکتر فریدون گل‌افرا رسیدم که مجلۀ «کشاورزی» را اداره می‌کرد. مقالاتی دربارۀ کیوی نوشته بودم و می‌خواستم که دکتر گل‌افرا در مجله‌شان چاپ کند. یک هزینه هم البته برای چاپ باید می‌دادم. هنوز هم این مقالات هست. دکتر گل‌افرا خیلی به من لطف داشت و واقعاً سپاسگزارشان هستم. دکتر گل‌افرا ابتدا کمی تردید و مخالفت داشت و گمان می‌کرد که هنوز هم زود است که در یک مجلۀ علمی دربارۀ کیوی بحث کنیم. من گفتم در حدود ۱۹ سال پیش کیوی به ایران وارد شد، اما هنوز جامعۀ ایرانی شناخت کاملی از آن ندارد. باید این اتفاق بیفتد.

ـ سرنوشت باغ دکتر البرزی که اجاره کرده بودید چه شد؟

این زمین تا سال ۱۳۷۰ در اجارۀ من بود و طبق قراردادی که با شادروان دکتر البرزی داشتم، مقرر بود هر میزان علاوه بر وضع موجود به باغ اضافه می‌شد، در پایان سال مشخص کارشناسی و هزینه‌اش برآورد شود. هرچه بود باید به من تعلق می‌گرفت. پس از مرگ دکتر البرزی مقداری از زمین‌های او را خریدم. همین زمان مسئول وقت یکی از نهادها نزد من آمد و خواست ۱۰۰ هکتار کیوی بکارد. البته این خواسته‌شان سنگ بزرگی بود، چون کیوی مانند درخت مرکبات نیست. درخت کیوی داربست می‌خواهد. باید شاخه‌هایش هدایت شود. دو بار در سال باید هرس شود. مزرعۀ کیوی کارگر آموزش‌دیده نیاز دارد. ایشان هم رفتند نزد همسر مرحوم البرزی و مابقی زمین را که در اختیار من نبود، خریدند، اما متأسفانه با اشتباه دفترخانه تمام زمین یعنی ۶ دانگ آن به نام این آقا زده و این‌طور شد که من زمینم را از دست دادم. حتی یک کارگر بود که پیش خود من کار کرده بود و وقتی رفتم، دیگر مرا به باغ راه نداد. می‌گفتم که این باغ به مراقبت نیاز دارد. می‌گفتم هرکسی نمی‌تواند آن را اداره کند، توجه نمی‌کردند.

بعد از این ماجراها باز هم پیگیر بودم. از بارزس قوۀ قضائیه کمک گرفتم و گفتم دفترخانه به چه حقی سند زمین‌ها را به اسم یک نفر دیگر زده است؟ بازرس گفت که «تخلف محض بوده است» و باید از مراجع قضائی باید کمک بگیرید. من رفتم و حتی از مراجع قضائی نیز حکم تجدیدنظر گرفتم اما دادگاه تجدیدنظر به جای رفع اشکال پرونده را رد کرد. می‌خواهم به شما بگویم «پدر کیوی ایران، حتی یک درخت کیوی هم ندارد». این تیتر خوبی است. همین را تیتر مصاحبه کنید!» البته من خودم را بدهکار دکتر البرزی می‌دانم. ایران بدهکار دکتر البرزی است.

ایران الان در دنیا رتبۀ پنجم صادرات کیوی را دارد. قبلاً رتبۀ چهارم را داشت. من آروز داشتم که ایران بعد از چین در کشت کیوی به رتبۀ دوم و در  صادرات به رتبۀ اول دنیا برسد، چون خود چین کیوی را صادر نمی‌کند. کیوی ایران در جهان حرف برای گفتن  دارد. الان در شمال بیش از ۱۰۰هزار شغل ایجاد شده است. البته مشکلات بسیاری وجود دارد که تا حل نشود، ما در صادرات پیشرفت نمی‌کنیم. برخی کشاورزان متأسفانه خیلی زود این میوه را از درخت می‌چینند. جهاد کشاورزی باید نظارت کند. تا قند کیوی به ۶.۵ نرسیده است، نباید آن را چید. باید قند میوه اندازه‌گیری شود. برخی درخت کیوی را کنار توت کاشته‌اند. شپشک توت دشمن کیوی است. اگر می‌خواهیم برای این مملکت کاری کنیم، نباید به فکر منافع شخصی خودمان باشیم. باید همفکری کنیم که در جامعۀ ما متأسفانه کم است.

 _ برخی آقای یونس ابراهیمی را پدر کیوی ایران می‌دانند.

شادروان آقای مهندس ابراهیمی احترام زیادی برایشان قائلم. انصافاً زحمات بسیاری برای مرکبات ایران کشیده‌اند. به‌حق باید گفت که مهندس یونس ابراهیمی، پدر مرکبات ایران است. یکی از خبرنگاران ایسنا در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ مطلبی منتشر کرد که شاید به خاطر بی‌دقتی باشد. بعد از مرگ مهندس ابراهیمی آمدند و ایشان را «پدر کیوی ایران» لقب دادند. (قلب پدر کیوی و مرکبات ایران از تپش ایستاد) من می‌دانم که اگر خود شادوران ابراهیمی در قید حیات بودند، چنین لقبی را نمی‌پذیرفتند. گمان کردند که مهندس ابراهیمی کیوی به ایران وارد کرده‌ است. اسناد فرودگاه اگر بازبینی شود، کاملاً آشکار است که دکتر محمدامین البرزی کیوی را به ایران وارد کردند و در همین باغی کاشتند که بعدها من در آن مشغول به کار شدم. سند دیگری هم موجود است که مجلۀ «کشاورزی» در سال ۱۳۶۷ شمسی با آقای مهندس ابراهیمی گفت‌وگو می‌کند و دربارۀ کیوی نظرشان را می‌پرسند. مهندس ابراهیمی هم توضیح می‌دهند که ما روی کیوی تابه‌حال کاری نکرده‌ایم، اما قصد داریم روی آن کار کنیم. فقط می‌خواهم یک بخش از تاریخ کشاورزی کشورمان را آن‌طور که بوده بگویم. نمی‌خواهم بگویم کاری کردم.

واقعیت این است که من از طریق دکتر البرزی با این میوه آشنا شدم و برای نشر آن از هیچ کوششی دریغ نکردم. من می‌دانستم که این محصول می‌تواند در شمال و اقتصاد ما نقش مهمی ایفا کند. تقریباً تا اویل دهۀ ۷۰ شمسی، این میوه به سبد خرید خانواده‌های ایرانی وارد شده بود. مردم تا این زمان میوۀ کیوی را شناخته و از آن استقبال کرده بودند. رودسر، انزلی، رشت، رامسر، نوشهر تا بابل برای کشت‌وکار کیوی تبلیغ کردم. بعد از بابل دیگر خاک‌ها قلیایی می‌شد و برای کشت کیوی مناسب نبود.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x