اقتصاد سینمای اروپا زیر سایه آلن دلونها
تبریز - آلن دلون، اسطوره سینمای اروپا در ۸۸ سالگی درگذشت. اسطوره ای که کمتر ستاره ای را می توان یافت که چون او بر ابعاد گوناگون سینما از جمله اقتصاد أن اثرگذار باشد.
اقتصاد آنلاین؛ گروه استان ها - شاید بتوان گفت که سینما اقتصادی ترین هنر در میان هنرهای هفتگانه است. هنری که از تجمیع تمامی هنرهای دیگر، بعلاوه تکنیک تصویر و هنر روایت بصری فیلمیک شکل گرفته است و از گردش مالی بسیار بیشتری از مجموع آنها نیز برخوردار است.
در این میان سینمای اروپا اما، از نظر اقتصادی فراز و نشیبهای بسیاری را در طول حیاتش تجربه کرده است؛ دو جنگ جهانی را پشت سرگذاشته است و خود را با ارزشهای نوبنیاد تمدن غرب، که ریشه در دوره روشنگری و خردگرایی داشته و دارد، رو در رو دیده است. تمامی این عوامل تاثیراتی بر سینمای اروپا نهاده است که هر یک به خودی خود هویت آن را شکل داده است.
در این میان اقتصاد سینمای اروپا در میانه رونق سینمای هالیوود و بالیوود چگونه توان رقابت و بقا یافته است. چگونه ممکن است سینمایی که داعیهدار سینمای مستقل است و در فضای آن گویی سینمای مستقل به سینمای بدنه مبدل شده است، توان بقا در برابر سینمای ایالات متحده و هند را یافته است. آن چراغ جادو که توانسته است فاصله ژان رنوار تا ژان لوک گدار را پر کند چیست؟
سینمای اروپا برای سالهای سال نه تنها در درون خود از تولید فیلمهای هنری که زبانی نو را در ساخت و محتوا دنبال کردهاند حمایت کرده است، بلکه در بسیاری از موارد سینمای مستقل چریانهای رقیب سینمایی را نیز زیر بال و پر خود گرفته است. این توان رقابت و حتی حمایت، چه در قالب جشنوارههایی چون ونیز و کن و برلین و چه در قالب تهیهکنندگی و سرمایهگذاری، نمیتواند تنها در نتیجه ساخت فیلمهای هنری ایجاد شده باشد. پس پاسخ این سوال در کجاست؟
فرانسوا تروفو در نامه ای که در مجموعه نامه هایش منتشر شده است آورده است که در زمانی که به دنبال رشد در سینما بوده است و در سینماتکهای پاریس به دنبال راهی نو میگشته است، زمانی که هنوز مانیفست آندره بازن در کایه دوسینمای عصر ماقبل موج نوی فرانسه جا نیفتاده و خبری از قدرت گرفتن ژان لوک گدار، آنیس وردا و آلن رنه نیست، برای گذران زندگی به ناچار مجلات امانتی را در آپارتمان عاریهایاش فروخته و روزگار گذرانده است. چنین سینمایی که قدرتمندترین فیلمسازانش قبل از به آتش کشیده شدن پردههای سینمایی که فیلمهایشان را اکران میکردند و پیش از تعطیل شدن جشنواره کن در نتیجه گرایشات سوسیالیستی هنرمندان و توده مردم، چنین زیست دشواری داشتهاند، چگونه توان حفظ میراث فکری و فرهنگی روشنگری و خردگرایی را در پوششی از اخلاق گرایی پیدا میکند و میتواند جریانهای نوگرای فرمی و محتوایی را همچنان تحت پوشش خود قرار دهد؟
به نظر میرسد پاسخ این سوال را بدون حاشیه رفتن باید در جایی خارج از سینمای هنری اروپا باید جست. به این معنا که بخش بزرگی از این توان نه در سینمای اکسپرسیونیستی آلمان ونه در سینمای نئورئالیستی ایتالیا و نه در سینمای موج نوی فرانسه، که اتفاقا در سینمای بدنه اروپا پنهان شده است. جایی که فیلمهایی از ژانر جنایی، پلیسی، حادثهای و .... و ... و در حال تولید مستمر و دائمی بوده است و جالب این که همین سینمای به ظاهر رده پایینتر اروپایی، آثاری ماندگار را در قاب سینما جاودانه کرده است. فکر نمی کنم حتی در قشر روشنفکر جوانان امروز هم کسی را بتوانیم پیدا کنیم که دسته سیسیلیها را ندیده و نشناخته باشد!
اما آنچه که امروز میتوان به جرات در مورد آن گفت این مساله است که در بیشتر موارد، این دو نوع سینما را بازیگرانی به هم پیوستهاند که فروش هر دو نوع سینمایی را تضمین کردهاند. فوق ستارههایی که توانستهاند اذهان مخاطبانشان را در جایی سرگرم کنند و در جایی دیگر به دغدغهای ارزشمندتر مشغول کنند.
البته که از این موارد در سینما کمتر میتوان یافت و آنها که آنقدر توانمند بودهاند که موفق به انجام چنین کاری شوند انگشت شمارند. در ایران خودمان شاید بتوان پرویز پرستویی را در این قد و قواره دید اما در سینمای اروپا قطعا آلن دلون از بزرگترینهای این عرصه است و او اینک در میان هشت میلیارد جمعیت جهان نیست. هرچند که تاثیر به سزایی در گسترش سینمای اروپا داشته است. به نظر شما تا چه زمانی باید منتظر ماند تا شخصیت و بازیگری به عرصه سینمای اروپا و جهان وارد شود که بتواند تمام سینما را تکان دهد و حمایت کند آنچنان که حتی سینمای هالیوود و بالیوود را تحت تاثیر قرار دهد؟ آیا در دوران و جهان نوین، میتوان امیدوار بود که اگر ما ابر ستارههایی بر پایه فرهنگ بومی پرورش دهیم، فرهنگ و هنر کشورمان نیز بتواند چنین نمایندگانی در سینمای جهان داشته باشد که بتوانند فرهنگ و هنر ایرانی را به جهانیان بشناسانند؟