چرا ترکیه و پاکستان به عربستان پشت کردند؟
با شدت یافتن بحران قطع رابطه میان قطر و همسایگانش، واشنگتن نهتنها «قصد»ی برای خاتمه این غائله ندارد بلکه با ریختن بنزین سعی در دمیدن بر آتش بحران دارد. ترامپ روز جمعه در «باغ رز» کاخ سفید اعلام کرد که «وقت آن رسیده قطر به تامین تروریسم و ایدئولوژی افراطی خود» خاتمه دهد.
«دیوید اسمیث» و « صبرینا صدیقی» در گزارش خود در گاردین مینویسند این اظهارنظر صریح ترامپ پس از آن صورت میگیرد که برخی کشورهای عرب در یک اقدام اقتصادی و دیپلماتیک هماهنگ به تحریم قطر و انزوای این کشور روی آوردهاند. در هفته گذشته هم ترامپ در یک «توفان توییتری» به قطر تاخته بود. روز جمعه ترامپ در محوطه کاخ سفید اعلام کرد در سفری که به ریاض داشت رهبران عرب به او اصرار کردند که «قطر را به چالش بکشد» زیرا این کشور «حامی گروههای افراطی» است و بهدنبال «نزدیکی به ایران» است. ترامپ در سخنان روز جمعه خود افزود: «ما باید تصمیم میگرفتیم. آیا باید در جادهای آسان گام میگذاشتیم یا در نهایت باید یک اقدام سخت اما ضروری اتخاذ میکردیم؟ ما باید تامین مالی تروریسم را متوقف میساختیم. دولت قطر متاسفانه به لحاظ تاریخی در سطوحی بسیار بالا تامینکننده تروریسم است.» این سخنان ترامپ موجب شد تا کشورهای عربی علاوه بر تحریم اقتصادی و دیپلماتیک قطر مبادرت به تحریم 12 سازمان و 59 فرد قطری کنند که پیوندهایی با شبهنظامیان اسلامگرا دارند؛ برخی از این شبهنظامیان یا قطری هستند یا پیوندهایی با این کشور کوچک دارند. به گزارش دنیای اقتصاد، به نوشته گاردین برخی از این سازمانها، موسسات خیریه مالی قطری هستند و افراد هم شامل تاجران، سیاستمداران و مقامهای ارشد خانواده حاکم میشوند.
اکنون در واشنگتن یک نزاع درگرفته است: نزاعی در میان مقامهای کاخ سفید و نزاعی میان اعراب. آمریکا بار مسوولیت و برخورد را به دوش کشورهای عربی گذاشته و از آنجا که خود تمایل به مداخله مستقیم ندارد برخی «اقمار» خود را بسیج کرده تا کشوری را که پا از گلیم خود درازتر کرده مجازات کند. از سوی دیگر، قطر اقامتگاه گروههایی است که در فهرست تروریسم کاخ سفید و به تبع آن در فهرست تروریستی اعراب هستند: اخوانالمسلمین، حماس و طالبان. از آنجا که تصمیمات اعراب تابعی است از تصمیمات آمریکا، بنابراین، این فهرست تروریستی باید عملا پوششی شود برای اقدامات مخرب عربستان، امارات و دیگر کشورهای عربی برای تامین مالی تروریسم. اگر در اینجا قطر محکوم میشود و کاسه و کوزهها بر سر این کشور شکسته میشود به این دلیل است که فضای لازم برای تاخت و تاز دیگر کشورها در سایر نقاط بحران خیز منطقه بهویژه در سوریه و عراق فراهم شود.
اما نزاع در واشنگتن. اکنون پایتخت آمریکا به عرصه نزاع میان مقامهای کاخ سفید و کشورهای عربی با یکدیگر تبدیل شده است. وقتی پدرخوانده در درون خود دچار اختلاف است طبیعی است که فرزندخواندهها نیز آدرس را اشتباه بگیرند. گاردین در گزارش خود مینویسد رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا، در اظهارنظری متفاوت با ترامپ خواستار این شد که مصر، امارات و عربستان محاصره قطر را پایان دهند. او در بیانیهای اعلام کرد که این محاصره تلاشهای نظامی آمریکا علیه داعش را با مخاطره روبهرو کرده و موجب تلفات انسانی ناخواسته خواهد شد. با این حال، این مقام آمریکایی نیز افزود که آمریکا حاضر به میانجیگری است اما قطر هم باید تلاش خود را برای حمایت از ترور قطع کرده یا کاهش دهد. تیلرسون افزود: «امیر قطر گامهای خوبی در متوقف ساختن حمایت مالی و اخراج تروریستها از کشورش برداشته است اما باید تلاش بیشتری کند.»
«بن رودز» که در دوران اوباما معاون مشاور امنیت ملی بود، معتقد است اظهارات ترامپ آدرس غلط دادن و موجب سردرگمی شده است زیرا دولت او فاقد یک استراتژی روشن در خاورمیانه است. او میگوید: «هیچ توضیحی در مورد کاری که او در خاورمیانه انجام میدهد، وجود ندارد. خطر کوتاهمدت این است که خطری متوجه امنیت ملی آمریکا شود و خطر بلندمدت این است که بحران در بسیاری از جبههها بدتر شود. در خاورمیانه این تصور همواره اشتباه است که فکر کنیم اوضاع بدتر نخواهد شد.» رودز معتقد است که مواضع ترامپ عملیات ضدتروریستی علیه داعش را با چالش مواجه خواهد ساخت، حضور نیروهای آمریکایی در منطقه را با خطر مواجه خواهد ساخت و ریسک افزایش تنش و درگیری با ایران را افزایش خواهد داد.
اما میان کشورهای عربی با یکدیگر نیز این بار در واشنگتن نزاع درگرفته است. اگرچه دولت قطر پیشتر اعلام کرده بود که خواستار مداخله قاطعانه واشنگتن است و این مداخله را «ضروری» خوانده بود اما مواضع ترامپ عملا آب پاکی را روی دستان دولت قطر ریخت. مشعل بن حمد آل ثانی، سفیر قطر در واشنگتن، گفت: «معتقدیم که توانایی ترامپ برای حلوفصل بحران به ناکجاآباد ختم میشود.» سفیر امارات در واشنگتن هم به استقبال سخنان ترامپ رفته و گفت: «امارات از رهبری ترامپ در به چالش کشیدن حمایت مشکلساز قطر از تروریسم و افراطیگری خرسند است. گام دیگر این است که قطر این نگرانی را مورد تایید قرار داده و تعهد برای بازنگری در سیاستهای منطقهای خود را مورد اذعان قرار دهد.» سفیر امارات به گاردین میگوید: «دیگر اعتمادی به قطر نیست. وقتی مقامهای قطری میگویند «گوش کنید. ما میخواهیم گفتوگو کنیم» در جواب آنها باید بگوییم که ما سالها است گوش کردهایم.» با این حال، وزارت خارجه قطر که از پا درمیانی کاخ سفید سرخورده شده اعلام کرد که محاصره قطر مخالف قوانین بینالمللی و قوانین بشردوستانه بینالمللی است و افکار عمومی جهانی را در رابطه با این اقدام بسیج خواهیم کرد. شیخ محمد بن عبدالرحمان آل ثانی وزیر خارجه این کشور افزود: «این اقدامات تاثیر مثبتی بر منطقه نخواهد داشت.» برخی دیپلماتهای غربی هم همین اتهام را روانه قطر کرده و میگویند این کشور به برخی گروههای سنی افراطی از جمله شاخه القاعده در سوریه کمک کرده است.
بحران قطر: برد- برد برای آمریکا
بحران قطر با همسایگان عربش این باور را در بسیاری از محافل مطرح کرده که بحران خاورمیانه به هر ترتیب بازی دو سر «بُرد» برای آمریکاست. «کریستوفر دیویدسون»، مدرس دانشگاه دورهام، در تحلیلی برای «میدل ایست آی» مینویسد سیاستهای غیرشفافی که در مورد کلیت دولتهای عربی وجود دارد به این شایعه دامن زده که دولتهای عربی مخالف قطر ممکن است «سناریوی ترور» را علیه مقامهای قطری در پیش گیرند. او معتقد است بحرانی که اینبار میان قطر با همسایگان عربش پیش آمده شدیدتر از بحران قبلی در دهه گذشته است. دیویدسون معتقد است که بحران از سال 2011 و از زمان شروع بهار عربی کلید خورد. در آن زمان دولتهای عربستان و امارات حضور اخوانالمسلمین در راس قدرت را «تهدیدی موجودیتی» برای خود میدیدند. به همین دلیل تلاش سختی کردند تا دولت اخوانی را سرنگون کنند. در این میان، قطر به حمایت مالی از اخوان روی آورد و حتی پس از سرنگونی دولت اخوانی هم حمایت از آنها را متوقف نکرد. دلیل این بود که اخوان میتواند آلترناتیو یا الگویی برای حکمرانی اسلامی در میان پادشاهان عربی باشد. حمایت قطر موجب حساس شدن ریاض و ابوظبی شد. این رقابت ادامه یافت تا زمانی که دولت ترامپ چراغ سبز را به اعراب برای حمله به قطر نشان داد.
آیا بحران قطر بازی دو سر «برد» برای آمریکاست؟ بله. به این دلیل که اختلاف در جهان عرب اولین «برد» برای آمریکا محسوب میشود. دیویدسون به دومین سناریو اشاره کرده و میگوید در اکتبر 2011 فرمانده ارتش قطر اعلام کرد که این کشور «واسط میان ناتو و نیروهای شورشی» است. این تحلیلگر بر این باور است که بحران جهان عرب موجب «جنگ داخلی عربی» یا «جنگ داخلی در میان کشورهای خلیجفارس» شد، اما آیا حمایت قطر از شورشیان مصداقی هم داشت؟ بله. در لیبی، «یگانهای دفاعی بنغازی» که مورد حمایت قطر بوده و با القاعده هم پیوندهایی داشت به شورش علیه خلیفه حفتر پرداختند که مورد حمایت آمریکا و عربستان و امارات بود. این یگان دست برتر در برابر حفتر یافت. تصریح فرمانده ارتش قطر به «وساطت میان ناتو و نیروهای شورشی» بهانه لازم را به آمریکا و متحدان عربش داد تا به قول معروف «کاسه کوزهها» را بر سر دوحه بشکنند و این کشور را مقصر تشدید بحران در مناطق عربی بشمارند.
به گفته دیویدسون سناریوی سوم که باز هم به سود آمریکا تمام شد و موجب رقم خوردن بحران قطر شد این بود که اسرائیل، امارات و عربستان به ائتلاف نانوشتهای برای قطع ریشه حماس از قطر دست یافتند. به همین دلیل بود که کنفرانسی که قطر ماه گذشته برگزار کرد و میزان رهبران حماس بود راه به جایی نبرد. دلیل آن کارشکنی این سه کشور بود. در مقابل، قطر با فاش کردن ایمیلهای سفیر امارات در آمریکا باعث شد رویکردها و مواضع ضد قطری اماراتیها هم تشدید شود.
سناریوی چهارم، نزدیکی قطر با ایران و تماس امیر این کشور با رئیسجمهور ایران بود. از آنجا که ایران خط قرمز کشورهای عربی به رهبری عربستان است، نزدیکی دوحه به تهران عبور از خط قرمز ریاض- واشنگتن- تلآویو تلقی شد زیرا اعراب تصور میکردند کشور ثروتمندی از میانشان در حال نزدیک شدن به دشمنشان- ایران – است. به گفته دیویدسون، این بحرانها به نفع واشنگتن است زیرا اختلاف در میان اعراب باعث میشود توانایی آنها برای تاثیرگذاری در بحرانهای منطقهای کاهش یافته و آنها به خود مشغول شوند. افزون بر این، نتیجه این بحرانها باعث شد عربستان به خریدهای میلیاردی از آمریکا روی آورد. دیویدسون معتقد است این خریدهای تسلیحاتی به مثابه «چک سفید» واشنگتن به ریاض است تا هرگونه که میخواهد در منطقه بتازد و برتری خود را از قوه به فعل در آورد. او معتقد است در هر دو صورت، آمریکا برنده بحرانها در خاورمیانه است: از یکسو توانسته بحران سازی کند، از سوی دیگر در نقش میانجی ظاهر شود و همزمان به فروشهای تسلیحاتی گسترده روی آورد.
تروریست کیست؟
عبدالله العریان، استاد تاریخ در دانشگاه جورج تاون، در یادداشتی برای الجزیره (به عنوان یکی از بازوهای قدرت قطر در تقابل با مخالفانش) مینویسد سفر ترامپ به منطقه سرآغاز بحران در این منطقه و برای قطر بود. او معتقد است محور سفر ترامپ «مبارزه با تروریسم» بود و این عبارت لقلقه زبان او و متحدان عرب این کشور بود. پس از سخنان ترامپ بود که متحدان عرب واشنگتن «تروریسم» را ورد زبان خود کردند و هر که با آنها و با اقتدارگرایی و فسادشان مخالف بود را با یک تیغ راندند. این استاد دانشگاه معتقد است که اعراب، قطر را سیبل خود قرار دادند و این کار هم با چراغ سبز ترامپ انجام گرفت. العریان بهطور اخص به امارات و عربستان اشاره میکند و مینویسد ایمیلهای فاش شده از سفیر امارات در آمریکا نشان میدهد او و کشورش منابع فراوانی را صرف لابیگری برای کودتای سال 2013 علیه اخوان کردند و باعث شدند «لحظه انقلابی مصر» و «گذار شکننده به دموکراسی» در این کشور زمینگیر شود. او مینویسد سفیر امارات با اندیشکدههای تندروی اسرائیلی در واشنگتن هم تعاملاتی داشت. اینها باعث شد پادشاهیهای محافظهکار، دیکتاتوریها و اسرائیل به مثابه سدی در برابر ایران قد علم کنند. رویکرد نرم قطر در مورد ایران و کمک به اخوان باعث شد قطر در سیبل حملات سعودی- امارات- اسرائیل و لابی آنها قرار بگیرد. العریان معتقد است اندکی پس از سخنرانی ترامپ در ریاض، برخی کشورها که ناقض فاحش حقوق بشر در منطقه هستند به حمله علیه قطر بپردازند. در مقابل، چشم بر یورش نیروهای امنیتی بحرین ببندند و همزمان مقامهای مصری هم دست به بازداشت وکلای معروف حقوق بشر زدند و رسانهها را وادار به سکوت کردند. این استاد تاریخ بر این باور است که دولت اوباما مانعی در برابر یکه تازی دولتهای عربی بود، اما ترامپ فرصت لازم را به آنها داد تا عقدههای فروخفته خود را پس از سالها بیرون ریزند. او بر این باور است که گناه قطر «استقلال از هژمونی سنتی سعودی» در منطقه است. از دهه 90 به اینسو قطر تلاش داشت از زیر سایه عربستان بیرون بیاید و در مواقعی روابطی نزدیکتر از ریاض با واشنگتن داشته باشد. این باعث شد قطر میزبان 11هزار نیروی آمریکایی باشد. قطر پایگاهی برای حمله به عراق در سال 2003 بود. در راستای همین مسیر بود که قطر میزبان برخی نیروهای متضاد منطقهای از افغانستان، سودان، لبنان و فلسطین بود و تلاش داشت با میانجیگری میان آنها جایگاه منطقهای خود را بالا ببرد و از زیر سایه سعودی خارج شود. تاسیس الجزیره در سال 1996 نیز از دیدگاه سعودی اقدامی رقابتی برای به چالش کشیدن «هژمونی ریاض» تلقی شد.
با شکست انقلابیون در منطقه و فروکش کردن موج بهار عربی، سرکوبها از سر گرفته شد. در مصر، اخوانیها سرکوب شدند و در سایر نقاط منطقه هم همین طور. قطر بهعنوان کشوری ضد نظم موجود در منطقه ترسیم شد. العریان معتقد است تنبیه قطر بهخاطر اتهامات گذشته است، اما این نبرد در ظاهر قطر را هدف گرفته است اما در بطن امر این تلقی را منتقل میکند که مسیری مستقل از روش غالب در میان اعراب مجازات در پی دارد. در واقع، العریان نوک پیکان تروریسم را متوجه همتایان عرب میداند و مینویسد تروریسم نه از قطر بلکه از کشورهایی مانند امارات، سعودی، بحرین و اسرائیل سرچشمه میگیرد که خود ناقضان اساسی حقوق بشر هستند.
بحران بر سر چیست؟
با علم به اینکه محاصره یک کشور عربی از سوی همسایگانش برای اولین بار است که در تاریخ کشورهای عربی رخ داده اما باز هم این سوال مطرح است که انگیزه اصلی در پس قطع ارتباط اعراب با قطر چیست؟ «جمال الشیال»، خبرنگار الجزیره که برنده جوایزی بینالمللی شده و عنوان خبرنگار ارشد این شبکه را یدک میکشد، در تحلیلی برای «میدل ایستآی» مینویسد در جهان عرب دو رویکرد در مورد بهار عربی وجود دارد: یک رویکرد امارات – عربستان بودند که با تمام قوا برای زمینگیر کردن بهار عربی تلاش کردند. رویکرد دوم از آن قطر بود که در گوشه و کنار، خفا و آشکار به حمایت از برخی جنبشها در دل جهان عرب میپرداخت. حمایت از اخوان و النهضه مصادیق آن هستند که در قاموس ریاض- ابوظبی گناهی نابخشودنی تلقی میشد. او معتقد است دلیل مهمتر دیگری وجود دارد که باعث شد اعراب حاشیه خلیجفارس علیه قطر بشورند. الشیال معتقد است اکنون در عربستان کشمکش سختی برای قدرت در جریان است. همه میدانند که ملک سلمان دیر یا زود رفتنی است. او اکنون دو جانشین دارد: محمد بن نایف و محمد بن سلمان. برای رسیدن به تاج و تخت حمایت سه جریان مهم است: کاخ سعود و اعضای کلیدی خاندان حاکم، نهاد مذهبی و آمریکا. مخالفت یکی از این سه جریان مانع دستیابی به تاج و تخت است. اکنون دو محمد در داخل مشغول رقابت بوده و در خارج نیز در حال یارگیری برای دوران «پساسلمان» هستند. الشیال با استناد به افشاگریهای ویکی لیکس معتقد است امارات حامی محمد بنسلمان است در حالی که رویکرد قطر معلوم نیست. او معتقد است قطر تمایلی ندارد تا وارد جنگ قدرت در درون خاندان آلسعود شود. این عدم حمایت در قاموس آلسعود «خیانت» تلقی شده و گمان میرود محمد بن سلمان در پس تمام این بحرانها باشد. او برای رسیدن به تاج و تخت از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند. بنابراین، تاوان «خیانت» قطر «گروگان گرفتن 8/ 2 میلیون قطری» است. او معتقد است احتمالا کاخ سفید مدافع محمد بن سلمان است و از آنجا که قطر تمایلی به او ندارد منتظر است ببیند رقابت داخلی به ظهور چه کسی در قدرت ختم میشود تا پس از آن سیاستهای منطقهای خود در برابر عربستان را تنظیم کند.
برخی مولفههای منطقهای
در بحران قطر برخی بازیگران منطقهای مانند ترکیه، مصر و پاکستان هم مجبور به نقشآفرینیهایی شدهاند. دلیل حضور آنها در بحران درون جهان عرب چیست؟
الف) مصر. شاید این سوال مطرح شود که مصر را به کشورهای عضو خلیجفارس چه؟ اما این کشور دلایل موجهی برای خود دارد. «محمد المصری»، استاد مطالعات فرهنگ و رسانه در موسسه مطالعات تکمیلی دوحه، معتقد است بهار عربی موجب شد اخوانالمسلمین به مدت یکسال قدرت را بهدست گیرد. در این میان، الجزیره و دولت قطر تمام قد به حمایت از آنها پرداختند. اما وقتی عبدالفتاح السیسی روی کار آمد رویکرد سرکوب (اعم از اخوان و تمام مخالفان سیاسی) را در پیش گرفت. برخی از اعضای اخوان به دوحه رفتند و در قطر اسکان یافتند. بنابراین، وقتی السیسی روی کار آمد انقلاب مصر را «انقلابی شکوهمند» و ارتش مصر را «ناجی» نامید و متعهد شد که به نبرد با «گروههای تروریستی» بپردازد. المصری معتقد است عالمان سیاسی مصر را ناقض حقوق بشر مینامند و السیسی را بزرگترین ناقض حقوق بشر در تاریخ معاصر مصر میدانند. با این حال، دلیل پیوستن مصر به امارات، سعودی و بحرین و اتحاد علیه قطر این است که در قاموس نظامیان مصری، قطر به حمایت از اخوان و داعش و القاعده پرداخته است؛ گروههایی که دولت فعلی مصر در عرصه سیاست و اجتماع (اخوان) و در صحرای سینا و حوالی آن (گروههای مرتبط با داعش و القاعده) با آنها در حال نبرد است. نظامیان فعلی مصر بر این باورند که دولت قطر نقش ویرانگر در تحولات چند سال اخیر مصر داشته و برخورد با این کشور لازم است. افزون بر این، السیسی خود را وامدار کمکهای عربستان در بحرانهای اقتصادی و سیاسی کشورش میداند و به نوعی بهدنبال ادای دین است.
ب). ترکیه. «بیرک بورا» تحلیلگر الجزیره، مینویسد ترکیه روابط دفاعی خود با قطر را به مثابه ستون جداییناپذیر ژست استراتژیک خود در منطقه میبیند. آنکارا با دایر کردن یک پایگاه نظامی در قطر، این کشور را عمق استراتژیک خود در جهان عرب میداند زیرا به این وسیله از امکان تاثیرگذاری بر معادلات برخوردار میشود.
«بورا» به نقل از تنی چند از تحلیلگران مینویسد افزایش حضور نظامی ترکیه در قطر نوعی تضمین امنیتی به دوحه است. به همین دلیل، امکان وقوع حمله نظامی به قطر منتفی میشود. این پایگاه که در سال 2014 تاسیس شد 5 هزار نظامی ترک را میزبانی میکند. حضور ترکیه در قطر یک تاثیر دیگر هم دارد: بهدلیل روابط مثبت ترکیه با دیگر کشورهای عربی بهویژه عربستان، کشورهای عربی از اقدام به حمله نظامی احتمالی خودداری خواهند کرد تا مبادا اصطکاک دیگری در منطقه رخ دهد. قدیر کاسپاغلو، مدیر اجرایی بنیاد SETA در واشنگتن، معتقد است ترکیه، قطر را متحد استراتژیک خود در خاورمیانه میداند و از پایگاه خود در قطر میخواهد این نگاه را به جهان عرب مخابره کند. افزون بر این، آنکارا، دوحه را «دارایی استراتژیک» خود در گرداب خاورمیانه عربی میپندارد. تحلیلگران سیاسی ترکیه بر این باورند که حضور ترکیه فقط «ژستی نمادین است و بس». اگرچه ممکن است این اقدام نوعی دهن کجی به ریاض باشد اما تحلیلگران ترکیهای بر این باورند که آنکارا «چشمانداز و منافع ژئوپلیتیک» خود را به هر چیز دیگری ترجیح میدهد.
ج) پاکستان. اسلامآباد بهعنوان تنها کشور دارنده سلاح هستهای در جهان اسلام دارای وزن قابلتوجهی است. این کشور میداند اگر وارد رقابتهای درونی جهان عرب شود ممکن است در سیاست خارجی خود «دچار التهاب» در روابط با برخی دوستان منطقهای شود. «نفیس زکریا» تحلیلگر پاکستانی میگوید کشورش همواره خواهان وحدت جهان اسلام است. اگرچه اسلامآباد دارای روابط اقتصادی و مالی نزدیک با آلسعود است و این نظامیان پاکستانی هستند که تشکیلدهنده گارد امنیتی کاخ سعود هستند و در مقابل، این عربستان است که به تاسیس مدارس سلفی در پاکستان یاری میرساند اما رویکرد اسلامآباد بیشتر میل به بیطرفی در قضایای جهان عرب دارد. عدم حضور این کشور در جنگ یمن یکی از مصادیق این بیطرفی است. الجزیره معتقد است قرار گرفتن وزنه پاکستان در کفه عربستان باعث افزایش وزن آن میشود؛ امری که پاکستانیها از آن پرهیز میکنند.با این حال اسلامآباد با اعزام نیرو به دوحه میخواهد به این نقش بیطرفی جنبه فعالتری بدهد و به نوعی نقش موازنه دهنده را در روابط کشورهای عربی خلیجفارس ایفا کند.بنابراین میتوان نقش پاکستان را در ماجرای اخیر در چارچوب استراتژی بیطرفی فعال مورد بررسی قرار داد.