۱۰۰ روز اول ترامپ ؛ تقویت محور عربی-صهیونیستی
اردیبهشت که رسید، 100 روزازادای سوگند دونالدترامپ،چهل وپنجمین رییس جمهور آمریکا،درمراسم تحلیفی که در محوطه کنگره این کشور برگزار شد، گذشت.
چند روزی است که تحلیلگران و رسانههای مختلف جهان به این مناسبت، بیش از همیشه به بررسی عملکرد مسنترین فردی که تاکنون به عنوان رییسجمهور آمریکا و با شعار«دوباره عظمت را به آمریکا بازمیگردانیم» برگزیده شد، میپردازند. رشد جریانهای افراطی و تروریستی،وجودچهار دولت شکستخورده، بحران مهاجران و البته مسائل مربوط به توافق هستهای 6 قدرت جهانی وایران، به اندازهای خاورمیانه و شمال آفریقا را مهم کرده است که ترامپ باوجود اینکه این منطقه را «یک باتلاق بزرگ که ایالات متحده باید از آن دور بماند» میداند اما در عمل، نه تنها از این منطقه بحرانزده فاصله نگرفته بلکه به نظر میرسد فعالانهتر از دولت قبلی واشنگتن، در آن مداخله میکند؛ هرچند مداخله فعالانهتر الزاما به معنای عملکردن در چارچوب یک استراتژی کلان نسبت به منطقه نیست. حال که تقریبا چهار ماه از تصدی قدرت ترامپ در کاخ سفید میگذرد، اندکی از ابهامات نسبت به سیاست خارجی دولت او کاسته شده است؛ هرچند همچنان برخی اظهارات متناقض مقامات ارشد دولت در خصوص موضوعی واحد باعث سردرگمی ناظران میشود.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از قانون ، در میان موضوعات متعدد مربوط به خاورمیانه، این یادداشت درصدد بررسی سیاستهای رییس جمهور جدید واشنگتن در قبال متحدان سنتی خود در منطقه است. وقتی کمی به عقبتر برمیگردیم، مطبوعات جهان عرب، بهویژه روزنامههای سعودی، پر از مطالب انتقادی نسبت به سیاستهای خاورمیانهای باراک اوباما بود؛ یادداشتهایی با این مضمون که آمریکا در چارچوب سیاست «چرخش به آسیا» خاورمیانه را رها کرده و کشورهای عربی باید برای تامین امنیت و منافع خود در مقابل تهدیداتی که واشنگتن به آن بیتوجه است به خودشان تکیه کنند. فارغ از درست یا نادرست بودن این تحلیل، میتوان گفت که ارزیابی کلی رهبران عرب محافظهکار از دوران اوباما این بود که کاخ سفید نه تنها برخلاف ادعای آنها، تهران را منبع مشکلات منطقه نمیداند بلکه بر این باور است که ایران، بخشی از راهحل بحرانهای خاورمیانه محسوب میشود. در واقع به اعتقاد این کشورهای مرتجع، که خود با حمایت همهجانبه مالی و نظامی از افراطگرایان تکفیری- تروریستی به آتش فرقهگرایی منطقه دامن میزنند، دولت سابق آمریکا با تمرکز بر حل و فصل پرونده هستهای ایران نه تنها «سیاستهای منقطهای ایران» را نادیده میگرفت بلکه آنها با تکیه بر تجربههای تاریخی نظیر گفتوگوهای آمریکا- شوروی پیرامون کنترل تسلیحات هستهای که منجر به امضای توافق «سالت» و در نتیجه افزایش تعاملات دیپلماتیک و تجاری بین دو کشور شد، از نزدیکی سیاسی تهران و واشنگتن و پذیرش نقش غالب ایران در منطقه توسط آمریکا در پی اجرایی شدن «برجام» در هراس بودند.
نگرانیهای آنها فقط محدود به موضوع مذکور نبود بلکه همچنین از سیاستهای اوباما در قبال متحدان سنتی عرب آمریکا نیز عصبانی بودند. حمایت واشنگتن از موج جنبشهای مردمی در جهان عرب که منجر به سرنگونی برخی از دیکتاتورهای منطقه، که البته مهمترین شریکان آمریکا نیز محسوب میشدند، در واقع خشم پادشاهیهای عرب از این کشور را افزایش داد. سرنگونی این نظامهای اقتدارگرا، تنها ازنظر داخلی برای پادشاهیها هشدارآمیز نبود بلکه به معنای تضعیف محور منطقهای ضد ایرانی هم بود؛ محوری متشکل از کشورهای به تعبیر خودشان «میانهرو» که وزنه تعادل نفوذ منطقهای ایران محسوب میشدند.
اما با روی کار آمدن ترامپ شرایط از نظر متحدان سنتی آمریکا تغییر کرده است. حالا در مقابل آنها فردی در اتاق بیضی کاخ سفید است که همچون اسلاف خود، نه تنها اگر منافع ملی آمریکا ایجاب کند به همکاری با رژیمهای اقتدارگرا ادامه میدهد بلکه همچنین با اندکی تفاوت نسبت به دو رییس جمهور پیشین این کشور در تماس با شریکان خاورمیانهای خود حداقل به صورت عمومی به مسائل مربوط به حقوق بشر و دموکراسی در داخل این کشورها اشاره نمیکند. در دولت جرج دبلیو بوش در سال 2005، کاندولیزا رایس در سفر به مصر در دانشگاه آمریکایی در قاهره سخنرانی کرد و در آن به حکومت حسنی مبارک به خاطر زندانی کردن معترضان سیاسی حمله کرد و خواهان انتخابات آزاد شد: « برای شصت سال کشور من، ایالات متحده آمریکا، ثبات را به ضرر دموکراسی در این منطقه، در خاورمیانه، دنبال کرده است و ما، هیچ بهدست نیاوردیم». نتیجه این سخنرانی، دلخوری مبارک بود که تا زمانیکه جرج دبلیو بوش در قدرت بود به آمریکا سفر نکرد.
باراک اوباما در آغاز کار، از دولت پیش از خود، محافظهکارانهتر عمل کرد و در سخنرانی 2009 خود در دانشگاه قاهره در اظهاراتی کلی ، درباره نیاز به «حکومتهایی که اراده مردم را منعکس کنند» صحبت کرد؛ اوباما به خوبی میدانست میزبان او یکی از همان دیکتاتورهای جهان عرب است.اما ترامپ متفاوتتر ازدورییسجمهور پیشین، بدون توجه به تقریبا 000/40 زندانی سیاسی توسط دولت السیسی، از رییسجمهور مصر به گرمی استقبال کرد تا تحلیلگران را به این باور برساند که دولت ترامپ به دوران ترجیح «منافع ملی استراتژیک»آمریکا به جای لزوم رعایت ارزشهای دموکراتیک و تاکید بر ضرورت انجام اصلاحات سیاسی داخلی، درون کشورهای همپیمان و متحد آمریکا در خاورمیانه بازگشته است.
این موضوع در تبریک تلفنی ترامپ به رجب طیب اردوغان برای پیروزی او در همهپرسی 27 فروردین در ترکیه نیز صدق میکند. او بلافاصله پس از اعلام خبر پیروزی حامیان کمپین «آری» به اصلاح 18 ماده قانون اساسی که نظام سیاسی این کشور را از پارلمانی به نظام ریاستی تبدیل میکند، با همتای ترکی خود گفتوگو کرد؛ این درحالیاست که نه تنها ناظران مستقل مدعی هستند که انتخابات در فضای برابر برگزار نشده بلکه حتی مخالفان آنکارا نسبت به صحت نتایج اعلامشده تردید کردند. هرچند تبریک پیروزی به مقاماتی که در انتخاباتهای مشکوک پیروز شدند امر جدیدی برای روسای جمهور واشنگتن نیست اما نکته قابل توجه این است که براساس بیانیهای که کاخ سفید از این مکالمه منتشر کرد، هیچ نشانی از ضرورت پایبندی و رعایت حقوق بشر دیده نمیشود، هرچند یکی از نگرانیهای فعالان مدنی نسبت به نتیجه همهپرسی ترکیه این بود که اختیارات بیشتر در دست اردوغان، امکان سرکوب بیشترمخالفان ومحدودتر کردن فضای سیاسی این کشور را فراهم میکند.حالا شریکان خاورمیانهای آمریکا میتوانند آسودهخاطر باشندکه ازطرف واشنگتن برای پایبندی به اصلاحات سیاسی درداخل نظامهای دیکتاتوری خودتحت فشارنخواهند بود.اما شاید مهمترین عامل خشنودی اعراب منطقه، پایبندی کاخ سفید و در راس همه جیمس متیس، وزیر دفاع،به حفظ متحدان سنتی واشنگتن است. شنیدن سخنرانیهای مختلف ژنرال متیس برای درک جایگاه و اهمیت متحدان آمریکا در نگاه این نظامی با سابقه، کافی است.
برای نمونه صحبتهای متیس در 22 آوریل 2016 در«مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی» گویای اهمیتی است که او برای حفظ متحدان قایل است. در بخشی ازاین سخنرانی به خاطرهای از ملاقاتش با پادشاه اردن اشاره میکند که ملک عبدا... با اشاره به خروج نیروهای نظامی فرانسه و انگلیس از افغانستان، به متیس تاکید میکند که سربازان اردنی تا حضور آخرین سرباز آمریکایی در این کشور کنار آنها باقی خواهند ماند. متیس با اشاره به این موضوع تاکید میکند که « نمیتوان چنین متحدانی را خرید». به نظر میرسد که سابقه حضور و رفت و آمدهای مکرر به خاورمیانه او را از نزدیک با نگرانیهای شریکان خود درباره بیتوجهی واشنگتن نسبت به دغدغههای آنها آشنا کرده است. رییس پنتاگون در چهارمین سفر خارجی خود به خاورمیانه آمد تا در دیدار با مقامات ریاض، قاهره، جیبوتی، دوحه و رژیم صهیونیستی، آنها را از سیاستهای خاورمیانهای واشنگتن مطلع سازد. محور گفتوگوهای مذکور ایران و تکرار ادعاهای کلیشهای، مربوط به نقش ایران در بیثباتی منطقه بود؛ مقامات کاخ سفید ترجیح میدهند که چشمان خود را بر این واقعیت ببندند که افراطگرایان تروریستی که نابودی آنها را اولویت خود قرار دادند، از چه منابعی تغذیه میکنند.
در مجموع میتوان از سیاستهای صد روزه ترامپ به این نتیجه رسید که تیم او قصد جدی برای تقویت متحدان سنتی خود در خاورمیانه و تحکیم محور موسوم به «اعراب میانهرو» برای مقابله با «گسترش نفوذ منطقهای ایران» و «مبارزه با تروریسم» را دارد. در این راستا اولا همچون پیشینیان خود بر طبل انجام اصلاحات سیاسی و بهبود وضعیت نابسامان حقوق بشر در داخل کشورهای شریک آمریکا نمیکوبد؛ ثانیا از ارسال کمکهای نظامی و اطلاعاتی به این کشورها دریغ نمیکند (درحالیکه باراک اوباما براساس نگرانیهای حقوق بشری اجرای برخی معاملات تسلیحاتی با عربستان و بحرین را متوقف کرده بود، گزارشهایی حاکی از تصمیم دولت جدید برای ازسرگیری صدور این تسلیحات به این دو کشور خبر میدهد)؛ ثالثا احتمالا افزایش فشار اقتصادی و دیپلماتیک بر ایران به نحوی که حداقل متن «برجام» را نقض کند، از سیاستهایی است که در این چارچوب پیش خواهد گرفت. البته این نکته را نباید فراموش کرد که با توجه به هزینههای انسانی و مالی گسترده از یک طرف و مخالفت افکار عمومی آمریکا با درگیر شدن این کشور در یک بحران بیپایان دیگر در خاورمیانه از طرف دیگر ، بعید است آمریکا بخواهد منافع خود را با حضور مستقیم نظامی تامین کند بلکه برای این کار از متحدان منطقهای خود استفاده خواهد کرد.