مرگ هنرمندان، مردم را میترساند
مرد دستش را روی سینه گذاشته و در چارچوب در اتاق تریاژ ایستاده؛ همانجا که پرستار مشغول گرفتن فشار و پر کردن پرونده بیمار دیگری است.
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از روزنامه ایران، پرستار سرش را بلند میکند و میگوید: «بیرون منتظر باش پدر جان. بعد از این مریض بیا داخل!» مرد موسپید با صدای گرفته چیزی میگوید که خودش هم به زور میشنود: «نفسم بالا نمیآید.» پرستار میگوید: «نگران نباش چیزی نیست.» مرد روی یکی از صندلیهای اورژانس ولو میشود.
سالن اورژانس بیمارستان قلب نسبتاً شلوغ است. آن موقع شب، حدود 11 و نیم. زنی که روی ویلچر نشسته گاهی ناله میکند. نوبتش میشود برای نوار قلب. اپراتور میگوید: «از روی چرخ بلند شو با پای خودت بیا.» زن مردد است. دو نفر همراه دستش را میگیرند: «نترس چیزی نمیشود.» اتاقهای نوار قلب زنان و مردان کنار هم هستند. روبهرویشان اتاقهای معاینه. انتهای سالن، بعد از اتاق احیا، دو بخش مخصوص بیماران تحت نظر قرار گرفتهاند و در منتها الیه سالن هم بخش مراقبتهای ویژه است. اتاق اکوی قلب هم هست. همگی کنار هم. شاید به خاطر همین هم هست که به بیماران اطمینان میدهند نگران نباشند. اینجا در کوتاهترین زمان ممکن به تمام امکانات لازم دسترسی دارند. صدای آه و ناله خانمی که روی ویلچر نشسته بود، از پشت در بسته اتاق نوار قلب شنیده میشود. انگار که دراز کشیدن برایش سخت باشد. زن جوانی که روبهروی اتاق نشسته، ناگهان از جا بلند میشود و دستش را روی قفسه سینهاش میگذارد: «آخ...گرفت!» و بعد رو به مرد همراهش میگوید: «دکتر گفت این همه وقت درد داری و حالا آمدهای؟! فشارم هم بالا بود.» مرد سر تکان میدهد. زن دوباره سر جایش مینشیند اما معلوم است آرام و قرار ندارد. هر چند دقیقه یک بار، بیمار تازهای به همراه حداقل یکی دو نفر، وارد سالن اورژانس میشود.
«روزهایی که مردم خبر فوت هنرمندی را بر اثر سکته میشنوند، مراجعهشان بیشتر میشود.» این را نگهبان جلوی در اورژانس میگوید. شب همان روزی که صبحش خبر درگذشت عارف لرستانی را اعلام کردهاند. مرگ به علت سکته قلبی. حتی شنیدن نامش دل آدم را میلرزاند. تعداد افراد مشهوری که در سالهای اخیر در اثر ایست قلبی درگذشتهاند، کم نیست. عارف لرستانی، علی معلم، هادی نوروزی و علی طباطبایی جدیدترینشان هستند.
سکته قلبی، دومین علت مرگ ایرانیان است و در تهران، نخستین دلیل مرگ. مردم این را بارها از طریق رسانهها شنیدهاند. هم شنیدهاند و هم آن را لمس کردهاند. کمی فکر کنید. حتماً در میان بستگان و آشنایانتان دست کم یکی دو نفر را سراغ دارید که در اثر سکته قلبی درگذشتهاند. سن سکته قلبی در ایران پایین آمده است. این را بارها شنیدهایم. شاهدش آمار پزشکی قانونی و تعداد بالای درگذشتگان جوان در اثر ایست قلبی. میگویند سکته در جوانها کشندهتر هم هست. به گفته دکتر محمد حسین ماندگار، پدر پیوند قلب ایران، انسداد عروق و کرونر در جوانهای ایرانی بشدت شیوع پیدا کرده است، حال آنکه این بیماری متعلق به سنین دهه 70 به بعد است نه سنین زیر 40 سال.
او میگوید: «پرهیز از مصرف فست فودها، کاهش مصرف نمک، کنترل منظم دیابت و فشار خون، ورزش و تحرک بدنی، حذف سیگار و قلیان از اماکن عمومی و خانوادهها و ارائه آموزشهای صحیح تغذیه و زندگی سالم در رسانهها و اطلاعرسانی مناسب همگی میتواند در کاهش بیماریهای قلبی و عروقی مؤثر باشد.»
تعارف که نداریم؛ سبک زندگیمان درست نیست. آلودگی هوا و فشارهای محیطی از یک سو و رعایت نکردن اصول تغذیه سالم و تحرک نداشتن از سوی دیگر، دست به دست هم دادهاند تا آمار بیماریهای قلبیمان را روز به روز بالاتر ببرند. آن وقت تا خبر مرگ کسی را در اثر ایست قلبی میشنویم، متعجب میشویم که: «ای وای... جوان بود که...»
جمعیت سالن اورژانس بیمارستان قلب بعد از انجام معاینات ابتدایی، به سالن آزمایشگاه که کنار اورژانس قرار دارد، منتقل میشود. آنجا باید یک ساعت منتظر باشند تا جواب آزمایش خونشان حاضر شود. برای موارد مشکوک، آزمایش دوباره تکرار میشود. مرد، همان که نفس تنگی داشت، انگار حالش بهتر شده. آرام نشسته و تلویزیون تماشا میکند. زنی که روی ویلچر بود هم دیگر ناله نمیکند. بعد از انجام معاینات اولیه و گرفتن نوار قلب، انگار یک جورهایی خیالشان راحتتر شده و هول و ولایشان از بین رفته. متصدی آزمایشگاه میگوید: «خیلی از مراجعه کنندگان، مشکل خاصی ندارند. بیشترشان به خاطر درد قفسه سینه میآیند. خصوصاً شبها. معلوم است که نگران هستند. این خیلی خوب است. مردم آگاهتر شدهاند و پیگیری میکنند.»
یاد جمله نگهبان میافتم. انگار مراجعه مردم بعد از شنیدن خبر مرگ افراد مشهور بیشتر میشود. مرگ هنرمندان، مردم را میترساند.