x
۰۴ / ارديبهشت / ۱۳۹۶ ۰۸:۴۸

چرا مدیران معتبر درگیر جرایم یقه ‌سفید هستند؟

چرا مدیران معتبر درگیر جرایم یقه ‌سفید هستند؟

دو مدیریاب برجسته کتابی به نام مهم‌ترین درس‌ها: در جست‌وجوی موفق‌ترین رهبران تجاری امریکا منتشر کردند که به معرفی50 تن از موثرترین افراد عرصه صنعت پرداخته است.

کد خبر: ۱۸۹۶۱۸
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین ، تعادل نوشت : خوانندگان کتاب «به یادگیری و مطابق‌سازی خود» با ویژگی‌های رهبری که در این مدیران دیده می‌شد، تشویق شده بودند. با این حال تنها چند سال بعد از انتشار این کتاب در سال ۱۹۹۹ سه تن از آن 50 نفر در ارتباط با جرایم یقه‌سفید محکوم و راهی زندان شدند و 3نفر دیگر به ‌دلیل فعالیت‌های غیرقانونی به جریمه‌های چند ده میلیون دلاری محکوم شدند. این موضوع شکست سنگینی برای مدیرانی بود که پیش از این«بهترین و موفق‌ترین رهبران تجاری امریکا» محسوب می‌شدند.

من بیشتر 7سال گذشته را به تحقیق در این باره پرداخته‌ام که چرا بسیاری از مدیران محترم و معتبر درگیر جرایم یقه‌سفید هستند. دلیل آن چیست که کلاهبرداری، اختلاس، ارتشا و بورس‌بازی با رانت اطلاعاتی نزد تجار رده ‌بالا به هنجارهایی نگران‌کننده می‌مانند؟ برخی نظریه‌پردازان شکست این مدیران را به طمع منتسب می‌کنند. عده‌یی دیگر معتقدند، آسیب فوق‌العاده‌یی که این مدیران باعثش هستند دال بر آن است که تفاوتی بنیادین در مورد آنها وجود دارد: آنها «بُزِ گر» هستند. برخی اما همچنان به ‌دنبال این توجیه‌اند که شاید چشم آنها با جاه‌طلبی بسته شده و از اعتراف به شکست ناتوان بوده‌اند.

برای آزمودن این نظریات، من به ‌طور گسترده با بیش از 50 تن از مدیران برجسته که به‌ دلیل ارتکاب جرایم یقه‌سفید محکوم شده بودند، وارد تعامل شدم. بسیاری از آنان اعتماد به‌ نفسی که پیش‌تر از خود بروز می‌دادند از دست داده بودند. بسیاری نیز با کنار گذاشته شدن از سوی جمع تجاری که باعث پیشرفت آنان بود به‌ راحتی به طرح دیدگاه‌ها و چشم‌اندازهایشان پرداختند. به ‌تدریج از طریق تماس‌های تلفنی، نامه و در طول ملاقات‌های زندان بهتر آنها را درک کردم.

در ابتدا، عدم ندامت از اعمالشان یا خسارت ناشی از آن توجه مرا به خود جلب کرد. حتی یکی از آنها به ‌شوخی در مورد تمرین ابراز پشیمانی دروغین اما قانع‌کننده‌اش نزد وکیل ساعتی ۱۰۰۰دلاری‌اش برای حضور در جلسه عفو مشروط حرف می‌زد. نکته نگران‌کننده آن بود داستان آنها که به ‌شرط شهادت علیه دیگران احکام خفیف‌تری دریافت کرده‌اند با شهادتی که به صادقانه بودن آن سوگند خورده‌اند، متفاوت بود.

بسیاری از مدیران محکومی که با آنها وقت گذراندم با صراحت در مورد رفتار خود سخن می‌گفتند. «اصول اخلاقی هنگام فشار فرار می‌کند» این جمله «استیون هافنبرگ» است، کسی که به اجرای ترفند پانزی اعتراف کرد که در خلال آن در شرکت خود، تاورز فایننشیال کرپوریشن از هزاران سرمایه‌گذار دزدی کرد. «وقتی‌که پای مسوولیت در میان است و تو باید اعداد و ارقام بودجه را برآورده کنی شاید همه اصول اخلاقی را فراموش کنی.» واکنش‌ها به ارتکاب جرم نیز همه‌ جا آن واکنشی نبود که انتظارش را داشتم. دیوید مایرز، رییس سابق ورلدکام به یاد می‌آورد که وقت ارتکاب یکی از بزرگ‌ترین تقلب‌های حسابداری تاریخ فکر می‌کرد که «درحال کمک به مردم و انجام کار درست» است. در تصور او این کلاهبرداری در ظاهر به دوام شرکت، قیمت سهام آن و اشتغال کارکنان آن کمک می‌کرد.

برخی از مدیران سابق، معاندانه، ارتکاب هر نوع عمل مجرمانه را انکار می‌کردند. این توضیح یک مدیر است که همدست گنجاندن میلیون‌ها دلار در ساختار مالیاتی نامشروع بود (و به ‌دلیل در جریان‌ بودن ماجرای حقوقی‌اش به شرط مخفی ماندن نامش، صحبت کرد):«من شغل خوبی داشتم که چند میلیون دلار در سال درآمد داشت پس با انجام کاری غیرقانونی یا مشکوک همه‌ چیز را به خطر نخواهم انداخت.» سایرین معتقد بودند که به‌ نحوی غیرمنصفانه و گزینشی برای رفتاری محاکمه شده‌اند که در صنایع آنها امری همه‌گیر بود. با این‌ حال بیشتر آنها می‌پذیرفتند که خطایی از آنها سر زده است. اما با وجود این پذیرش حتی برای خود مدیران نیز معلوم نبود چرا تصمیماتی گرفته‌اند که اینقدر بی‌فکرانه به نظر می‌رسد. بعد از شغل‌های موفقی که در طول دهه‌ها تصمیم‌گیری محافظه‌کارانه شکل گرفته بود، آنها شکست بنیادین خود را به اندازه دیگران تکان‌دهنده می‌دانستند.

وقتی عوامل دادرسی می‌کوشند تا سوءرفتار یقه‌سفیدان را شرح دهند، اغلب آن را به عنوان نتیجه محاسبه هزینه- فایده توصیف می‌کنند. یادداشتی در وال استریت زورنال در سال ۱۹۷۶ جرایم مربوط به شرکت‌ها را از سایر جرایم، بدین وصف، متمایز نمود که «برخلاف شوهران خشن و قاتل یا زورگیرهای افراد فقیر و مضطر، مجرمان کت‌وشلوارپوش تجار خبره و با فکری هستند که تنها وقتی درگیر جرمی می‌شوند که هزینه‌ها و فایده‌های آن را به ‌دقت سنجیده باشند.»

این فکر که مجرمان مالی هزینه‌ها و منافع احتمالی را در کنار هم می‌سنجند با تصور ما از اینکه مدیران چطور باید تصمیم بگیرند جور درمی‌آید. این تصور همین‌ طور در کار تاثیرگذار‌گری بکر، اقتصاددان دانشگاه شیکاگو نیز ریشه دارد. او برنده جایزه نوبل مدل‌سازی ریاضی جرم براساس اینگونه سبک‌سنگین‌ کردن‌های تجاری است. کار بکر با [نظراتی] که نویسندگان پیشین در طول دهه‌ها طرح کرده بودند و مجرمان را دارای انحراف روانی می‌دانستند در تضاد بود. در مقابل، او استدلال کرد که جرم می‌تواند بدون متفاوت دانستن مجرمان از نظر روانی یا فیزیکی اینگونه تشریح شود که آنها کسانی هستند که تنها رویکرد متفاوتی به هزینه‌ها و فایده‌های ارتکاب جرم داشته‌اند.

من با در نظر داشتن این نظریه در ابتدا فکر کردم که اگر بتوانم بفهمم مدیران چگونه در مورد هزینه- فایده انجام عمل غیرقانونی می‌اندیشند، می‌توانم به علت ارتکاب جرم از سوی آنها پی ببرم. احتمالا در نظر آنها وزنه رسیدن به پاداش سالانه یا دادوستدهای پنهانی پیش از معاملات رسمی شرکت سنگین‌تر از عواقب احتمالی است. شاید آن مدیر فکر نمی‌کرد که گیر می‌افتد به همین دلیل هزینه‌های بالقوه را در محاسبه خود دست پایین گرفته است.

مشکل اینجا بود که هر چه بیشتر به حرف‌هایشان گوش کردم بیشتر به این نتیجه رسیدم که تصمیمات مجرمانه آنها به ‌هیچ‌ وجه، شباهتی به محاسبات هزینه- فایده محتاطانه و مدبرانه ندارد. اسکات لاندن، مدیر کی پی‌ام جی که به جرم دستکاری به نفع خود در معاملات بورس محکوم شده است، گفت: «در جریان کارها، من هیچ‌وقت به عواقب آن فکر نکردم.» اظهارات این مدیر منحصر به ‌فرد نبود. برای مثال سام وکسال، مدیرعامل سابق آیم‌‌کلون سیستمز در جریان رسوایی‌ای که به‌ طرزی ننگین مارتا استوارت را هم درگیر خود کرد، اطلاعات داخلی شرکت را در اختیار دخترش می‌گذاشت. او از این موضوع غافلگیر شده بود که بسیاری از افراد اعمال او را «نوعی برنامه پیچیده و بزرگ» می‌دانستند که او «درصدد عملی کردن آن بوده است.» وکسال می‌فهمید اینکه به دخترش بگوید سهامش را دور بریزد، خطا بود. از آنجا که او می‌دانست اس‌ای‌سی (کمیسیون اوراق بهادار و بورس در ایالات متحده) اینگونه معاملات را رصد می‌کند، تصمیم او به ‌هیچ‌وجه نمی‌تواند نمایاننده استدلال منطقی مردی خودساخته باشد که به‌ خاطر شجاعت فکری‌اش به خود می‌بالد. اگر عمیق به این موضوع فکر می‌کرد، شاید می‌توانست کلاهبرداری بهتری مرتکب شود. او با تاسف می‌گفت:«نمی‌دانم چه فکر می‌کردم، متاسفانه اصلا فکر نمی‌کردم.»

اگر این موضوع باعث سرگردانی است که این افراد با هوش و حتی با استعداد در پیش‌بینی چنین خرابی‌ای نه ‌تنها برای شرکت، سرمایه‌گذاران و کارمندان خود بلکه برای خودشان هم ناتوان‌اند به این دلیل است که عموما مردم فرض می‌کنند که همیشه با تدبیر و تحلیلی دقیق عمل می‌کنند. اما انسان‌ها به عنوان گونه‌یی از موجودات زنده به طرز شگفت‌آوری در فهم فرآیند‌های تصمیم‌سازی خود ضعیف‌اند. در واقع بسیاری از تصمیمات حتی آنها که بسیار مهم‌اند نه از تدبیر و تفکر بلکه از شهود و شم غریزی برمی‌خیزند.

اما اگر این مدیران هنگام تصمیم‌گیری مجرمانه به شهود تکیه داشتند، چرا عواقب محتمل آن را برای خود و دیگران متوجه نشدند؟ برای افراد بیرون گود، آسیب ناشی از جرایم یقه‌سفید واضح است. از نظر اقتصادی، اختلاس مال سهام‌داران با جیب‌بری از آنها تفاوت زیادی ندارد. با این‌حال تفاوت روشنی میان جرم فیزیکی و ملموسی مانند جیب‌بری و نوع جرایم یقه‌‌‌‌‌‌سفید وجود دارد. مرتکبان جرایم یقه‌سفید از نظر فیزیکی، روانی و حتی زمانی از قربانیان خود فاصله دارند. یک اختلاسگر نیازی به نزدیک شدن به قربانی، لمس کردن او یا دیدن واکنش‌هایش ندارد؛ در نتیجه اختلاس همان حس درونی در برابر دزدی را برنمی‌انگیزد.

به‌ طور حتم مدیران سابقی که من با آنها آشنا شدم در برقراری ارتباط با آسیب‌دیدگان ناتوان بودند. لاندن از شرکت کی پی‌ام جی حین شرح تاثیر دستکاری به نفع خود در معاملات بورس بر قربانیان ناشناسش توضیح داد:«این موضوع در ذهن من مساله کوچکی بود که تنها به چند دلار ناقابل مربوط می‌شد.» دیگران مانند اندرو فستو، مدیر ارشد مالی شرکت انرون، کسی که همان زمان با کلاهبرداری‌هایش از سوی امثال مجله سی اف او مورد تقدیر قرار می‌گرفت، وقیحانه معتقد بودند که اعمال آنها می‌توانست از سوی دیگران مثبت ارزیابی شود. او با یادآوری هیجان خود گفت:«مردم فکر می‌کردند این کارها به ‌طرز جذابی هوشمندانه است».

معمولا شم غریزی مبنی بر اینکه چیزی خطر دارد، برای اجتناب از آن کافی است. اما وقتی که آن خطر دور یا انتزاعی است، این هشدار درونی همیشه پدیدار نمی‌شود. این خلأ شهود در مورد خسارت چالشی به ‌خصوص برای مدیران می‌سازد. امروزه تصمیمات مدیریتی بر تعداد بسیار زیادی از افراد اثر دارد و فاصله میان مدیران و مردمی که تصمیمات مدیران بر آنها اثر می‌گذارد همچنان بیشتر می‌شود. در واقع بسیاری از افراد که بیشترین ضرر یا نفع را از تصمیمات مدیران می‌برند، کسانی هستند که شاید هیچگاه آنها را نشناسند یا نبینند. در این دنیای دور از هم و ناملموس، شهودهای کهنه همیشه برای درک نوع آسیب‌های بالقوه‌یی که افراد می‌توانند در دنیای تجارت باعث آن شوند، مناسب نیستند.

با در نظر گرفتن این محدودیت‌های شهود انسانی به نتیجه‌یی فروتنانه رسیدم. بسیاری از افراد دوست دارند فکر کنند که ارزش‌های درستی دارند که آنها را از دوره‌های دشوار می‌گذراند بی‌آنکه دستخوش شکستی شوند نظیر همان شکستی که مدیران محکومی که من آنها را شناختم، تجربه‌اش کردند. با این‌حال افرادی که معتقدند با آن موقعیت با ارزش‌ها و دیدگاه‌های امروزشان مواجه خواهند شد، تاثیر فشار روانی، فرهنگ و هنجارهایی را دست‌کم می‌گیرند که تصمیم‌گیری مدیران را تحت‌الشعاع قرار داده است.

با در نظر داشتن اینکه افراد برای پیش‌بینی رفتار خود در آن محیط با دشواری مواجه‌اند شاید کمی تواضع بجا باشد. همانطور که یک مدیر ارشد مالی سابق می‌گوید:«آنچه همه ما فکر می‌کنیم این است که وقتی در یک چالش بزرگ اخلاقی قرار بگیریم از پس آن بر خواهیم آمد اما تنها تعدادی کمی از ما واقعا قادر به آن هستند. من نمی‌دانستم بزهکار از آب درمی‌آیم.»

نوبیتکس
ارسال نظرات
x