در برنامههای نجات جنگلهای شمال چه میگذرد؟
«جنگل فقط چوب نیست.» طرح مدیریت چندمنظوره جنگلهای هیرکانی به راه افتاد تا این موضوع را ثابت کند و حالا نیمی از عمر اجرای این طرح در جنگلهای شمالی کشور گذشته است.
به گزارش اقتصادآنلاین ، شهروند نوشت : از اردیبهشت ۱۳۹۲ بود که این پروژه با توافق سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور و برنامه عمران ملل متحد فعالیت خود را آغاز کرد و به دنبال مشارکت مردم برای شناختن ظرفیتهای جنگلهای باستانی حاشیه دریای خزر و بکارگیری ظرفیتهای ناشناخته آن است. اما با این دو مولفه ظرفیتسنجی و ظرفیتسازی، این طرح چقدر توانسته در طول این مدت اجرا، به الگویی مثالزدنی از جنگلداری چندمنظوره در کشور برسد؟ برای یافتن پاسخ در این زمینهها آیدین یاسمی، مشاور ارشد ملی پروژه در حوزه ظرفیتسازی در برابر پرسشها قرارگرفته است.
براساس گزارشهای موجود از روند کار در پروژه مدیریت چندمنظوره جنگلهای هیرکانی شما چندین مقوله را توأمان پی میگیرید. زنجیرهای از کار ویژههایی مانند ظرفیتسنجی، ظرفیتسازی و آموزش که توأمان پی گرفته میشود. عوامل پیونددهنده این اجزا با عوامل درونی و بیرونی بسیاری در ارتباط است که همزمان دولت و دستگاههای مسئول، صاحبان صنایع، فعالان اقتصادی، ساکنان جغرافیای هیرکانی و درنهایت مردم عادی دیگر نواحی را شامل میشود. دراین فرآیند پیچیده راهبردهای آموزشی خود را با چه اندیشهای به پیش میبرید؟
راهبرد ما بیش از آنکه آموزشمحور باشد، یادگیریمحور است. آموزشدادن متضمن یادگیری نیست. درتمام مدارس، دانشگاهها و دورههای آموزشی مختلف، هزاران ساعت آموزش داده میشود ولی اینکه افراد به چه میزان یاد میگیرند، سوال دیگری است. آموزش فرآیندی است که آموزگار/ مدرس/ معلم برای انتقال معلومات دنبال میکند؛ درصورتی که یادگیری فرآیندی است در ذهن شاگردان/ فراگیران برای یافتن پاسخ مجهولات خویش طی میشود. همانگونه که آبدادن به کسی که تشنه نیست، بیفایده است، آموزشدادن به کسی که احساس نیازی برای یادگیری ندارد، اتلاف وقت است. عمق یادگیری از یک طرف بشدت تشنگی و احساس نیاز افراد بستگی دارد و از طرف دیگر به میزان اعتماد آنها به منبع آب و کسی که آب را میدهد. بنابراین، انگیزه و اعتماد، کلید جلب تعهد افراد برای جدیگرفتن یادگیری در زندگی فردی و اجتماعی هستند که دراین پروژه مورد تأکیدند (نه فقط تعداد ساعات آموزش داده شده، اهمیت محتوا از نظر مدرسان، فضای آموزشی و امکانات...). برگزاری هرجلسه، کارگاه آموزشی و هرفعالیتی ابتدا با اعتمادسازی آغاز شده است. متاسفانه میزان اعتماد دولت و مردم به هم کم است. بنابراین، تلاش کردهایم تا با آدمها ارتباط برقرار کنیم، هم با مدیر و کارشناس دولتی و هم با مردم و جامعه محلی. ابتدا باید همدیگر را بهعنوان یک انسان بشناسیم و بپذیریم که همه دریک قایق هستیم؛ قبول کنیم که ما ساکنان یک منطقه هستیم و همه بهرهمند از یک جنگل، یک اکوسیستم هستیم و درنهایت همه ساکن کرهزمین هستیم. اگر این فصل مشترک را عمیقا حس کنیم و به درکی مشترک از منافع جمعی برسیم، آرامآرام اعتماد شکل گرفته و ارتباط عمیقتر میشود و همدیگر را بهعنوان ابزار نمیبینیم. ممکن است گاهی دولت جلب مشارکت مردمی را بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود ببیند و ممکن است گروهی از مردم پروژه را ابزاری برای گرفتن امتیازاتی از دولت ببینند (مثل گرفتن زمین و مجوز و تسهیلات). مشارکت ابزاری پایدار نخواهد بود، چون به محض عملینشدن وعدهها، اعتماد از بین خواهد رفت و عملا سرمایه اجتماعی خود را مستهلک خواهیم کرد. همچنین، برای یادگیری و توسعه ظرفیتها به شکل پایدار، تقویت انگیزههای درونی بسیار مهمتر از تکیه بر انگیزههای بیرونی هستند. یعنی لازم است افراد به دلیل احساس نیاز و خواست درونی در دورههای آموزشی و فعالیتهای اجتماعی و محیطزیستی مشارکت کنند، نه صرفا به خاطر گرفتن مدرک، پاداش و سایر امتیازات بیرونی. به همین دلیل، شرکت درتمام جلسات، فعالیتها و کارگاههای آموزشی پروژه براساس مشارکت داوطلبانه بوده است. هیچگاه با وعدهدادن امتیازات یا با ابلاغ مدیران ارشد افراد را وادار به شرکت درفعالیتها نکردهایم. این روند ممکن است در ابتدا کندتر به نظر برسد، ولی چنانچه خواست و تعهد کافی برای یادگیری شکل بگیرد، میتوان امیدوار بود که به تدریج آموزش به یادگیری، یادگیری به مهارت، مهارت به عادت ثانویه و نهایتا به رفتار پایدار و مَنِشی تبدیل شود که نتیجه آن در تکامل فردی و اجتماعی نمود یابد. به دنبال ایجاد یک فضای ارتباطی مبتنی بر اعتماد و مشارکت داوطلبانه هستیم که در آن هم شناخت متقابل حاصل میشود، هم یاد میگیریم و هم یاد میدهیم. دراین مسیر دیگر مرز بین اینکه چه کسی آموزشدهنده و چه کسی آموزشگیرنده است، کمرنگ شده و یک فرصت یادگیری جمعی فراهم میشود.
براساس گفتههای شما و آنچه تاکنون دیدهشده، متصدیان این پروژه برای خودشان نقش برتری از بیرون قایل نیستند و درمقام کسی قرار میگیرند که میخواهند برای بهترشدن این فرآیند کمک کنند، آن هم بهعنوان تسهیلگر یک فرآیند بهبود حفظ محیط طبیعی. شما درپروژه هیرکانی تا چه اندازه درکنار کیفیت موارد آموزشی توانستهاید به لحاظ کمیتی هم دامنه آموزش و توانمندسازی را گسترش دهید؟
برای ما اولویت این نیست که بگوییم چند کلاس آموزشی برگزار شده یا چند نفر ساعت آموزش دیدهاند. اگرچه دراین زمینه پروژه آمار خوبی داشته و از اهداف خود پیشی گرفته است. تا زمان ارزیابی میاندوره پروژه در تابستان ٩٥ (پس از گذشت دوسالونیم از پنجسال دوره پروژه)، بیش از ٨٠٠نفر در دورههای آموزشی مختلف شرکت داشتهاند (حدود ١٨٠نفر از کارکنان سازمان جنگلها و ادارات منابع طبیعی، بهعلاوه حدود ٦٥٠نفر از سایر دستگاههای دولتی، جوامع محلی و سازمانهای مردمنهاد در استانهای شمالی کشور). اهم دورههای برگزارشده حول موضوعات مرتبط با مدیریت پایدار جنگل بودهاند که توسط اساتید مختلف و مشاوران داخلی و خارجی پروژه برگزار شدهاند، شامل: رویکرد اکوسیستمی، اهمیت تنوعزیستی، لحاظکردن ارزش خدمات اکوسیستمی در برنامهریزیها، مدیریت چندمنظوره جنگل، الگوهای برنامهریزی تلفیقی، مبانی مشارکت موثر، جنگلداری اجتماعمحور، پهنهبندی و غیره. تا بهحال آموزشها بیشتر ماهیت حساسسازی داشتهاند تا افراد و سازمانها نسبت به تغییر الگوی مدیریت منابع طبیعی احساس نیاز کنند و با رویکردها و مفاهیم نوین دراین حوزه آشنا شوند. همچنین، تیم مشاوران بسیج جوامع محلی پروژه دریک فرآیند مستمر با جامعه روستایی درمناطق پایلوت پروژه ارتباط داشتهاند تا مشارکت مردم را در قالب شکلگیری گروههای محلی و تعاونیها تسهیل کنند. در این فرآیند فرصتهای زیادی برای یادگیری تجربی برای بسیاری از روستاییان فراهم شده است که علاوه بر یادگیری مفاهیم مرتبط با حفاظت محیطزیست و مشارکت در مدیریت منابع طبیعی، دستاوردهای زیادی در حوزه یادگیری فنونی مثل صنایع دستی، بهبود شیوه کشاورزی و آغاز فعالیتهای گردشگری به همراه داشته است؛ اما هدف اصلی ما این نیست که بگوییم اگر ما ده یا صد کارگاه آموزشی با این عناوین برگزار کردیم مسأله ما حل شده و ظرفیتی که میخواستیم ایجاد شده است. قطعا اینگونه نیست و ما بیش از اینها در پی پایداری روند یادگیری و همچنین ارتقای کارکردهای آموزشی در چارچوب اهداف پروژه هستیم. بسیاری از برنامههای آموزشی با محوریت محتوای اطلاعاتی طراحی و اجرا میشوند. در حالی که امروزه اطلاعات هم دایما در حال تغییر است و هم قابل دسترسی. کمتر موضوعی است که نتوان اطلاعات متناسب با آن را با جامعیت، کیفیت و سرعت کافی از طریق اینترنت و سایر منابع اطلاعاتی پیدا کرد؛ مهم روحیه یادگیری همراه با خودآگاهی، جستوجوگری، تشخیص مفیدبودن اطلاعات، قدرت تجزیه و تحلیل، ترکیب، کاربرد و ارزشآفرینی است. بنابراین «یادگیری چگونه یادگرفتن» بسیار حیاتیتر است تا به یادسپاری مجموعهای از اطلاعات و محتوای مشخص.
با این حساب ممکن است در برخی از نقاط به ٢٠ کارگاه نیاز باشد و نقطهای دیگر دو تا.
قطعا همینطور است و شاید در جاهایی هم به این روند برگزاری کلاس و کارگاه آموزشی نیاز نباشد و ظرفیتها از طریق نوع دیگری از تعاملات ارتقا پیدا کنند. کما اینکه خیلی از ظرفیتهایی که در جامعه شکل گرفتهاند، لزوما حاصل آموزشهای کلاسیک نبوده است. برای مثال، ظرفیت ارتباطات مردم با هم افزایش پیداکرده (حداقل از نظر کمّی)، که عواملی مانند فناوری کامپیوتر، اینترنت، موبایل و ابزارهای نوین در این زمینه بسیار تاثیرگذار بودهاند.
الان در اکثر روستاهای حوزه فعالیت پروژه بسیاری از افراد به اینترنت و موبایل دسترسی دارند و برخی از جوانان از شبکههای اجتماعی برای بازاریابی محصولات خود یا جذب گردشگر استفاده میکنند. عملا مردم بسیاری از مهارتهای کار با کامپیوتر، اینترنت و استفاده از رسانههای ارتباطی جدید را بدون آموزش کلاسیک فرا گرفتهاند.
پس میتوان نتیجه گرفت که ظرفیتسازی درپروژهای همچون هیرکانی یا پروژههای اینچنینی رابطه زیادی با ابزارهای ارتباطجمعی دارد.
بله، دقیقا همینطور است. ظرفیتسازی یک مسأله چندبعدی است. وقتی شما به تعامل مردم با محیطزیست بهعنوان یک سیستم پیچیده متشکل از روابط روی هم بسته نگاه کنید، متوجه خواهید شد که این سیستم از برآیند چندین عامل به وجود میآید و یک عامل نمیتواند بهتنهایی آن را به پیش برد. ابزارهای ارتباط جمعی و رسانهها میتوانند نقش مهمی در تغییر نگرشها، در آمادهسازی بسترهای فرهنگی و جلب مشارکتها ایفا کنند. ولی نقش رسانهها و ابزار ارتباط جمعی یکطرفه نیست؛ یعنی قرار نیست فقط دولت و صاحبان رسانه پیامهای یکطرفهای به مردم بدهند. همانطور که از نامش پیداست، انواع ابزارهای ارتباط جمعی به شکلگیری و گسترش «شبکههای اجتماعی» کمک کردهاند. ابزارها و فضاهای متنوع ارتباطی به مردم کمک کردهاند تا از منابع مختلفی اطلاعات دریافت کنند و یاد بگیرند چگونه از زوایای مختلف به یک موضوع نگاه کنند، تا درنهایت بتوانند بهتر با هم گفتوگو کنند. این ابزارها حتی به ارتباط بین بخشی دولت هم کمک میکنند. برای مثال، در رابطه با موضوع تنفس جنگل، مناظرههای زیادی بین کارشناسان سازمانهای مختلف، اساتید دانشگاهها، فعالان محیطزیست و نمایندههای مجلس و غیره در گروههای تلگرامی شکل گرفت. فارغ از کیفیت این ارتباطات، حداقل از نظر گستره مخاطبان، سرعت رفت و برگشت و تنوع دیدگاههای مطرحشده، میتوان کارکردهای جدیدی را ورای قابلیتهای رسانههایی مثل نشریات و حتی صداوسیما مشاهده کرد. خیلیها این نقد را مطرح میکنند که ابزارهای ارتباط الکترونیک باعث کاهش ارتباطات حضوری و رو در رو شدهاند. اما به نظر من جنبه مثبت استفاده از این ابزارها این است که عادت به خواندن و نوشتن بیشتر شده است. فرهنگ ما بسیار متکی به ارتباطات شفاهی است؛ ولی خواندن یک پیام و نوشتن یک پاسخ، هر چقدر هم که سطحی به نظر برسد، یک فرصت مستندسازی و انتقال دانش کتبی است و کمک میکند تا فرصت بازبینی پیامها و نیز رصدکردن افکار عمومی فراهم شود. این در کل یک فرصت است و قطعا ابزار ارتباطی نوین و شبکههای اجتماعی میتوانند نقش ویژهای در تقویت ظرفیت مشارکت مردم داشته باشند که در حوزه مسائل محیطزیستی تأثیر آن به وضوح در چندین نمونه از کمپینها و حرکتهای مردمی دیده شده است.