نبرد گفتمانهای اقتصادی در انتخابات آینده
گزاف نیست اگر پیشبینی کرد نهایتا یک دوقطبی درون نظامی برای انتخاب رییس دولت دوازدهم شکل خواهد گرفت که یکی از هیجانانگیزترین کارکردهای دموکراسی نیز همین مصافهای تن به تن است.
با وجود این باید از هماکنون هر دو جناح، خوراک کافی برای نبردهای آخر را آماده کنند و با زرادخانه پر پا به این رقابت نفسگیر بگذارند. طبیعی است کار برای جناح بیرون دولت، آسانتر است چون به اندازه کافی یا سوژه انتقاد در اختیار دارد، یا میتواند سوژهسازی کند. در این طرف اما حسن روحانی در 4 سال گذشته املاهایش را نوشته و غلطهایی هم در آن وجود دارد که ممکن است برای او دردسرساز شود. پس اصلاحطلبان نیز به یک استراتژی انتخاباتی منسجم در جهت حفظ رییسجمهور مستقر نیاز دارند تا با امپراتوری رسانهیی رقیب توانایی مقابله داشته باشند.
با این اوصاف به نظر میرسد با توجه به شرایط داخلی و ثبات نسبی در محورهای سیاسی، محافظهکاران ایرانی با کلیدواژه معیشت و با زیر سوال بردن کارنامه اقتصادی دولت سعی خواهند کرد آرای مردم را به سوی خود جلب کنند. نکته ظریف این بازی به نوع مبارزه تبلیغاتی در ظرف زمانی مربوط است، بدین معنی که برای مخالفت با دولت مستقر میتوان صرفا انتقاد کرد اما با این ترفند، نمیتوان ریاستجمهوری را تسخیر کرد. طبقه متوسط فرهنگی که به نوعی راهبر انتخابهای عمده توسط مردم است قطعا با طناب پوسیده وارد چاه نمیشود و اگر قرار باشد از انتخاب قبلی خود بازگردد غیر از همذاتپنداری احساسی به یک برنامه مدون برای ارزیابی نیروهای موجود در عرصه نیاز دارد. بنابراین اصولگرایان قادر نیستند با تاکتیک احمدینژاد که بر انکار عام استوار بود، بار دیگر قدرت اجرایی را در دست بگیرند بلکه باید کنشگرانه نسبت به مسائل اقتصادی موجود موضع بگیرند. اگر چنین اتفاقی هم بیفتد با اینکه چند دوره پس از انقلاب از انواع سیاستهای اقتصادی استفاده شده، در انداختن طراحی نو کاری سخت است و تنها انتخاب باقی مانده ارجاع مردم به یکی از پارادایمهای گذشته خواهد بود. حال اصولگرایان چون تنها در دوران احمدینژاد زمامدار سیاستگذاری بودهاند در انتخاب این چارچوب اقتصادی مشکل جدی خواهند داشت. مرور گذشته مبین این واقعیت است که سیاستهای دوران موسوی از آن جهت که مختص شرایط بحرانی جنگ بود اساسا در گزینهها وجود ندارد، در خصوص دولتهای مرحوم آیتالله هاشمی نیز نه تنها هیچ قرابتی وجود ندارد بلکه ضدیتی آشکار خودنمایی میکند. نگاه اصولگرایان به 2 دولت خاتمی و روحانی نیز چندان مثبت نیست، چرا که تایید کارنامههای اقتصادی این دو رییسجمهور اسبق و فعلی به نوعی تایید کارآمدی است. تنها کسی که باقی میماند راه احمدینژاد و نگاه مخدوش اقتصادی اوست. پس با برنامههای احمدینژادی هم با آن تبعات خسارتبار و نتایج غیرقابل تحمل، نمیتوان گفتمان اقتصادی رقبای حسن روحانی را طرحریزی کرد. بدین جهت نبرد گفتمانهای اقتصادی بین روحانی و منتخب دست راستیها یک فضای تاریک و غیرقابل پیشبینی به نظر میآید. تصور اولیه از این فضا و انتظار حداقلی مسیر را به سویی میبرد که حتی اگر گفتمان و رویکرد اقتصادی فاش نشود اما مطالباتی مبنی بر پاسخ به چند پرسش اصلی به وجود بیاید. این پرسشها با توجه به آزمون و خطاهای متعدد در طول 40 سال گذشته تا حدی برای اصلاحطلبان که چندین دوره در قدرت بودهاند، روشن است اما طرف مقابل نسبت به آن شفاف عمل نمیکند. در سادهانگارانهترین حالت مثلا باید پرسید آیا نظم موجود اقتصادی در فضای بینالملل را قبول دارید یا خیر؟ اگر جواب آری باشد پس باید رفتاری متفاوت با مقوله FATF، ورود به سازمان جهانی تجارت، جذب سرمایهگذاری خارجی، قراردادهای IPC و... میداشتند و اگر هم جواب خیر است، لازم است در مورد اینکه چگونه صادرات را خارج از مسیرهای شناخته شده توسعه میدهند، روابط بانکی را احیا میکنند، درآمد سرانه را افزایش میدهند، از وقوع بحران زودرس در نظام مالی جلوگیری خواهند کرد و دو جین سوال دیگر توضیح دهند. به همین دلیل دولت فعلی حتی اگر در اقتصاد معجزه نکرده باشد بحران را اما به خوبی مدیریت کرد و در پایههای اساسی تصمیمسازی به جمعبندی نهایی رسیده است که نشان از روشن بودن مسیر آیندهاش دارد. لذا سطح معیشت مردم و کیفیت اقتصاد ملی اگر قرار است تنها بهانه انتقاد و مچگیری باشد، کسی در این کشتی راه به جایی نخواهد برد مگر آنکه هر طرف رقابت به روشنی، رابطه خود با آن را روشن کرده و ابزار کافی برای دفاع از آن در اختیار داشته باشد.
*کارشناس اقتصادی