روابط روسیه و افغانستان ؛ ابعاد، نگرانیها و اهداف
هر چند نام افغانستان همواره تداعیکننده خاطرهیی تلخ در سیاست خارجی روسیه است و روسها تا سالها پس از خاتمه جنگ در دوره شوروی مایل به پرداختن به این کشور نبودند اما تهدیدات ناشی از افغانستان، مسکو را ناخواسته وادار به ورود به موضوعات مرتبط با این کشور کرده است.
این اجبار از میانه دهه 1990 با ظهور طالبان و جدی شدن خطر سرایت افراطگرایی اسلامی به آسیای مرکزی و سپس روسیه بیش از پیش احساس شد. هر چند در دهه 2000 با ورود نیروهای امریکا و ناتو به افغانستان توسعه جریانهای افراطگرا تا حدودی مهار شد اما کاهش نیروهای غربی و تصرف قندوز در اکتبر 2016 از سوی طالبان در 70 کیلومتری مرز تاجیکستان و حملات مشابه به شهرهای دیگر ازجمله فاریاب در نزدیکی مرزهای ترکمنستان زنگ خطری برای آسیای مرکزی و روسیه بود.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، مراوده برخی اتباع روسیه و آسیای مرکزی با همقطاران رادیکال افغانستانی خود در ساختار طالبان، داعش یا القاعده که هماکنون در افغانستان، عراق یا سوریه درحال جنگ هستند نیز بر نگرانیها افزوده است. مسکو همچنین نگران تبدیل شدن افغانستان به مأمنی برای تروریستهای شکست خورده داعشی در عراق و سوریه است. به تبع این نگرانیها در اکتبر 2016 وزارت دفاع روسیه پایگاه 201 این کشور در تاجیکستان را برای حفاظت بیشتر مرزی تقویت کرد و همزمان پوتین در نشست سران «سیآیاس» درباره رشد فزاینده تروریسم در افغانستان هشدار داد.
هر چند برخی ادله اعلامی کرملین در توجیه دخالت نظامی در سوریه در مورد افغانستان نیز صادق است (فعالیت فرامرزی تروریسم و درخواست دولت مرکزی برای کمک) اما مسکو در باب افغانستان کاملا محتاط است و تلاش کرده تا با تعامل با بازیگران مختلف حتی طالبان، تهدیدات ناشی از این کشور را مدیریت و دفع کند.
افغانستان: منبع تهدید برای روسیه
افغانستان در دوره پساشوروی بیش از آنکه منبع منافع برای مسکو باشد، منبع تهدید بوده است. این تهدیدات را میتوان در دو طیف متقارن(عمدتا ژئوپلیتیکی) و نامتقارنِ امنیتی تقسیمبندی کرد. تهدیدات ژئوپلیتیکی بیش از هر چیز ناشی از رقابت قدرت بر سر افغانستان میان قدرتهای منطقهیی و فرامنطقهیی است.
روسیه در تاریخ دورتر در مورد بریتانیا و در تاریخ اخیر بهویژه بعد از اشغال افغانستان از سوی امریکا و ناتو، نگران سوءاستفاده واشنگتن و بروکسل از بیثباتیها در این کشور برای قبض ژئوپلیتیکی خود در منطقه بوده است.
به باور کرملین، هدف عملیات امریکا و ناتو در افغانستان نه برای مقابله با تروریسم، بلکه حتی تحریک تروریسم برای بهرهبرداری سیاسی و نظامی و اعمال فشار مستقیم و غیرمستقیم بر همسایگان افغانستان ازجمله چین، هند، پاکستان، ایران، آسیای مرکزی و روسیه است.
در نگاه روسها، همچنان که امریکا از افغانستان برای تحمیل شکستی بزرگ به شوروی استفاده کرد هنوز نیز میتواند از این کشور برای اعمال فشار بر روسیه استفاده نماید. اما رویکرد سیاسی و ژئوپلیتیکی روسیه به افغانستان تنها معطوف به رقابت و موازنهسازی با غرب نیست و کرملین به ایجاد موازنه با سایر قدرتها چون چین، هند و دیگر همسایگان این کشور از جمله ایران و پاکستان نیز توجه داشته و دارد.
در طیف تهدیدات نامتقارن ناشی از افغانستان بطور واضح میتوان به فعالیت گروهکهای تروریستی و افراطگرا از القاعده، تا طالبان و داعش اشاره کرد. در شرایط بیثبات ناشی از فعالیت این گروهکها قاچاق مواد مخدر و سلاح نیز افزایش یافته و این مساله برای روسیه حساسیت خاص خود را دارد. این حساسیت همچون تهدیدات ژئوپلیتیکی به واسطه فرض پویایی امنیت و ناامنی و جریان پیوسته آنها از افغانستان تا آسیای مرکزی و روسیه است. بر همین اساس مسکو نمیتواند نسبت به تحولات افغانستان بیتفاوت بماند.
در اسناد بالادستی سیاست خارجی و امنیتی ازجمله در بند 97 «مفهوم سیاست خارجی روسیه (مصوب 30نوامبر 2016) » استمرار بیثباتی در افغانستان تهدید جدی برای این کشور و سایر کشورهای حوزه «سیآیاس» دانسته شده است.
هرچند در «دکترین نظامی روسیه (مصوب 25دسامبر 2014) » نامی از افغانستان به میان نیامده (اساسا به نام کشورها در این سند اشاره نمیشود) اما بند 12 آن ضمن اشاره به فزایندگی تهدیدات تروریستی و افراطگرایی بر ضرورتِ پیدا کردن راهکارهایی برای مقابله با این تهدیدات در داخل روسیه و خارج مرزهای این کشور تاکید شده است. این مهم در بندهای مختلف «راهبرد امنیت ملی روسیه (مصوب 31دسامبر 2015) » نیز مورد تاکید قرار گرفته است.
پوتین در همین رابطه ضمن اشاره به تاثیر دخالتهای بیثباتساز خارجی در ظهور و گسترش تهدیدات نامتقارن که عموماً با سوءاستفاده از گروههای افراطی و تروریستی جهت تحقق اهداف سیاسی و ژئوپلیتیکی همراه است، بر مخالفت روسیه با رویکرد دوگانه به تروریسم و تقسیم تروریستها به خوب و بد تاکید دارد. از این منظر، مسکو بین تروریسم دستکاری شده و منافع ژئوپلیتیکی در افغانستان یعنی بین دو طیف تهدیدات متقارن و نامتقارن موجود در این کشور ارتباط قائل است.
دفع تهدید
در بند 97 «مفهوم سیاست خارجی روسیه (مصوب 30نوامبر 2016) » تصریح شده که مسکو در تعامل با دولت افغانستان، سایر کشورهای علاقهمند و همچنین سازمانهای منطقهیی و بینالمللی و با احترام به قوانین و منافع همه گروههای قومی در این کشور جهت حل مشکلات افغانستان تلاش خواهد کرد.
در عمل نیز این رویکرد پیاده شده و مسکو اقدام در زمینههای مختلف و تعامل با نیروهای مختلف فعال در سطوح فروملی، ملی، منطقهیی و بینالمللی از گروههای قومی تا دولتها و سازمانها را برای تامین منافع خود در افغانستان در نظر داشته و دارد.
همکاری آن با ائتلاف شمال در دهه 2000 تعامل آن با ایران در این دهه علیه طالبان، همکاری با امریکا در افغانستان بعد از حملات 11سپتامبر نشست سه جانبه اخیر آن با پاکستان و چین در مورد افغانستان و ارتباطگیری با طالبان نمونههایی از دیپلماسی چند لایه و چندبرداری روسیه در افغانستان هستند.
رویکرد چندبرداری یکی از اصول عملی سیاست خارجی مسکو است و دلیل کاربست آن در افغانستان از یک سو بهواسطه ماهیت پویا و چندسطحی تهدیدهای ناشی از این کشور و از سوی دیگر، به دلیل «ضعف» دولت کابل و نفوذپذیری آن از امریکا است.
این دو مولفه مسکو را مجبور کرده تا برای رفع تهدیدات همه ابزارها و شرکا ممکن را در نظر بگیرد. با این ملاحظه، هرچند روسیه به فعالیت امریکا و ناتو در افغانستان بدبین است اما به وجود سطحی از منفعت در تعامل با آنها اعتقاد دارد و بر همین اساس حتی در مقطعی به ناتو اجازه استفاده از سرزمین روسیه برای عملیات ترانزیتی مرتبط با عملیات در افغانستان را نیز داد.
در این بین، ارتباطگیری با طالبان از سوی روسیه اقدامی سوالبرانگیز است که تناقضاتی نهفته دارد. نخستین تناقض نظری و رویکردی است. بند 18 «راهبرد امنیت ملی روسیه(مصوب 31دسامبر 2015) » ظهور و قدرتیابی تروریسم از جمله داعش را نتیجه تلاش برای براندازی دولتهای قانونی، تحریک تنش و بیثباتی داخلی و کاربست استانداردهای دوگانه در مبارزه با تروریسم میداند. روسیه از جمله در مورد سوریه نیز مکررا بر ناصحیح بودن تقسیم تروریسم به خوب و بد تاکید و حتی غرب را به استفاده ابزاری از تروریسم متهم کرده است. اگر این اصول و مواضع مبنا قرار گیرد در آن صورت اقدام مسکو در برقراری رابطه با طالبان نقض آنها و تکرار فعل غربی خواهد بود، چرا که ارتباط با طالبان در حالی صورت گرفته که این گروه براساس تصمیم سال 2003 دادگاه عالی روسیه به عنوان گروه تروریستی شناخته شده و هماکنون در این لیست قرار دارد.
نکته دوم اینکه هرچند روسیه در مورد افغانستان و مقوله تروریسم همواره بر ضرورت اتخاذ رویکرد و اقدام جمعی تاکید کرده، اما چرایی عدم استفاده آن از سازوکارها و ظرفیتهای منطقهیی محل سوال است. در این باب میتوان به سازمان شانگهای اشاره کرد که هم افغانستان و هم بسیاری از کشورهای همسایه این کشور در آن حضور دارند. یکی از وظایف و اهداف اصلی سازمان شانگهای نیز اقدام در حوزه امنیت و مقابله جمعی با تهدیدهای امنیتی منطقهیی است. با وجود ظرفیتهای مختلف این سازمان، مسکو توجه جدی به این نهاد در مورد افغانستان نداشته است.
تناقض این رویکرد در اینجاست که اگر مسکو به اثرمندی این سازمان اعتقاد دارد و توجه نمیکند که نشانه نقص رفتار کرملین است اما اگر به اثرمندی آن اعتقاد ندارد که اعترافی به ناکارآمدی سازمان شانگهای در انجام وظایف ذاتی آن است.
برگزاری نشست اخیر میان روسیه، پاکستان و چین بدون حضور سایر همسایگان افغانستان موید نگاه بیاعتماد روسیه به اقدام جامع منطقهیی در مورد افغانستان است. هر چند عدم دعوت از ایران به این نشست به معنی فقدان همکاری میان مسکو و تهران در مورد افغانستان نیست و دو کشور تعاملاتی در این باب داشته و دارند اما تردیدی نیست که مدیریت و دفع تهدیدات سیال و فرامرزی ناشی از افغانستان چهارچوب جمعی گستردهتری را میطلبد.
عدم تمایل مسکو به چنین چهارچوبهیی ناشی از فرض فقدان شرایط لازم برای اثرمندی آن است.
اختلافات میان کشورهای منطقه از یک سو و اختلافات برخی از آنها با قدرتهای فرامنطقهیی از جمله امریکا از سوی دیگر، مانعی بر سر عملیاتی شدن اقدام جامع و سیاست چندبرداری مسکو است. روسیه مایل نیست همکاریاش با ایران در افغانستان مانعی برای تعامل این کشور با امریکا یا پاکستان و بالعکس باشد. اما در عمل چنین تحولی حادث میشود لذا مسکو چارچوب محدودتر را ترجیح میدهد.
چرایی ارتباطگیری با طالبان
نخستین تماسهای روسیه با طالبان در سال 1995 به صورت غیررسمی و برای آزاد کردن هفت خدمه ایلیوشین-76 این کشور انجام شد که به دست طالبان اسیر شده بودند(این هواپیما حامل تجهیزات نظامی از آلبانی به کابل برای ائتلاف شمال بود که بعد از یک سال خدمه آن آزاد شدند). با وجود این ارتباطات پراکنده، دیدگاهها در کرملین در مورد طالبان منفی بود.
الکساندر لبد، دبیر وقت شورای امنیت روسیه در سال 1996 تاکید کرده بود که اگر طالبان در افغانستان متوقف نشود، تاسامارا (شهری در جنوب روسیه) پیشروی خواهد کرد. در دهه 2000 نیز پس از قدرتیابی القاعده در افغانستان و تعامل میان روسیه و امریکا در این کشور بعد از 11سپتامبر تفاوتی بین القاعده و طالبان دیده نشد و کرملین بر مقابله با همه این جریانات تاکید میکرد.
اما در دهه 2010 دیدگاهها در روسیه در مورد طالبان به صورت نسبی تغییر کرده و تفاوت میان طالبان افغانستانی با طالبان پاکستانی، القاعده و داعش دیده میشود. در این رویکرد برای طالبان میانهرو، کارکردهایی چون مقابله ایذایی یا حتی ایجابی با ناتو و امریکا به ویژه علیه قدرتیابی داعش در افغانستان نیز فرض میشود. برای به خدمت گرفتن این کارکردهاست که با میانجیگری تاجیکستان تماسهایی میان روسیه و طالبان «میانهرو» برقرار شده است.
باید توجه داشت که اساسا چنین ارتباطاتی در دیپلماسی مخفی و اقدامات نامتقارن روسیه در سیاست خارجی بیسابقه نبوده و نمونه آن هماکنون در ارتباطات مستقیم و غیرمستقیم این کشور با گروههای مختلف معارض سوری نیز مشهود است.
در مورد طالبان همچنان که اشاره شد، روسیه دولت کابل را برای مقابله موثر با افراطگرایی و مهار ابعاد فرامرزی آن «ضعیف و ناکارآمد» میداند، به نیت واقعی امریکا و ناتو برای مقابله با تروریسم در افغانستان بدبین است و استفاده ابزاری آنها از افراطگرایی در این کشور را از نظر دور نمیدارد. در این شرایط و نظر به حساسیت بالا در روسیه نسبت به تروریسم و افراطگرایی و احتمال سرایت آن به روسیه، این کشور استفاده از ابزارهای مختلف حتی ارتباط با طالبان را برای دفع این تهدید رد نمیکند.
برخی تحلیلگران روس با استقبال از این ابتکار و تاکید بر تغییر ماهیت طالبان طی سالیان اخیر و تغییر مواضع آن از افراط به میانهروی تاکید دارند که در صورت موفقیت روسیه به نفوذگذاری بر طالبان و نقشه سیاسی افغانستان ضمن دفع این تهدید دستاوردهای بزرگتری نیز نصیب آن خواهد شد.
از جمله ایجاد موازنه با امریکا و چین و تاثیرگذاری بر تحولات منطقه ازجمله آسیای مرکزی موثرتر صورت خواهد گرفت. برخی دیگر نیز با تایید اصل تعامل با طالبان، این نیرو را بازیگری موثر برای ممانعت از قدرتیابی داعش در افغانستان ذکر میکنند.
با این ملاحظه، ارتباط روسیه با طالبان نشان میدهد که گویا این کشور نیز همانند امریکا قائل به تفاوت میان طالبان پاکستانی و طالبان افغانستانی بوده و با تقسیم طالبان به «خوب و بد» به دنبال ارتباط با نوع «خوب» آن است.
این رویکرد بهویژه بعد از اعلام رسمی مرگ ملا عمر، رهبر طالبان در سال 2015و ایجاد شکاف در این گروه و تقسیم آن به دستههای مختلف تقویت شده و این فرض قوت گرفته که امکان ارتباط با طیف میانهرُوی این گروهک ممکن بوده و منافعی در پی خواهد داشت.
روابط روسیه و افغانستان
رویکرد تاکتیکی ارتباط با طالبان با هدف مدیریت و دفع تهدید مد نظر روسیه قرار گرفته است. کرملین به طالبان و ارتباط با این گروه نگاه ماهوی ندارد و تنها در جستوجوی راهکاری موثرتر برای تامین منافع امنیتی خود است. ابعاد و اهداف این رابطه را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد؛
1) رویکرد ابزاری با هدف مدیریت و دفع تهدید و نه ضرورتا برقراری یک رابطه گسترده با یک نیروی مشروع. روسیه در مقایسه با امریکا، ایران، پاکستان و حتی برخی کشورهای آسیای مرکزی از امکانات زیادی برای اثرگذاری سیاسی در افغانستان برخوردار نیست. ارتباط با طالبان میتواند این ضعف را بهصورت مستقیم و غیرمستقیم ترمیم کند.
2) هدف اطلاعاتی و شناسایی. رابطه با طالبان یکی از راهکارهای شناخت ظرفیتها، گستره توان و اقدام این نیرو است. این اطلاعات میتواند برای وارد کردن ضربات متقارن و نامتقارن آتی به این گروهک در زمان و شرایط مقتضی مفید واقع شود.
3) استفاده ابزاری از طالبان علیه امریکا و ناتو. ارتباط با طالبان و تهدید به مسلح کردن آن با سلاحهای پیشرفته علیه نیروهای امریکایی و ناتو در افغانستان اهرمی در دست مسکو برای امتیازگیری از واشنگتن در سایر حوزهها ازجمله سوریه و اوکراین است. این اهرم با توجه به تمایل جمهوریخواهان به مسلح کردن دولت اوکراین و معارضین سوری علیه مسکو میتواند کاربرد سلبی داشته باشد (هر چند چنین اقدامی خطرات خاص خود را خواهد داشت) .
4) مجاب کردن امریکا به تعامل و توجه به منافع روسیه در افغانستان.
5) فشار بر دولت کابل. کرملین دولت کابل را دولتی ضعیف و زیر نفوذ واشنگتن میداند. رابطه با طالبان میتواند اهرم فشاری برای مجبور کردن کابل به توجه جدیتر به ملاحظات و منافع مسکو باشد.
6) ایجاد اختلافات درونی در طالبان. بهحتم ارتباط با روسیه مورد تایید تمام ردههای طالبان نیست و این مساله میتواند باعث اختلاف درون این گروه شود. این اختلاف و بهتبع آن نزدیک شدن برخی از زیرگروههای طالبان به مسکو میتواند آنها را در مقابل سایرین قرار داده و اختلافات را تشدید کند.
7) تلاش برای حل کردن طیف میانهروی طالبان در جریانات سیاسی افغانستان (هدف بلندمدت). از بین نرفتن جریان فکری طالبان و نیروهای این گروهک بعد از سالها جنگ، روسیه را به همان نتیجهیی رسانده که در جنگ با چچنیها دریافته است. اینکه مبارزه با افراط و تروریسم نیازمند اقدامی ریشهیی و بلندمدت است در این زمینه صرف سرکوب نظامی کفایت نخواهد کرد و این تهدید باید با جذب برخی نیروهای میانهرو به روندهای سیاسی مدیریت نیز بشود.
8) استفاده از شر علیه شر. استفاده از طالبان در مقابل سایر نیروهای افراطگرا در افغانستان از جمله داعش نیز مورد توجه روسیه است. از این طریق هم طالبان و هم داعش همزمان تضعیف شده و توسل احتمالی آنها به نیروهای خارجی ازجمله مسکو برای تامین پول و سلاح میتواند سایر اهداف روسیه را نیز محقق نماید.
روسیه بسیاری از این اهداف را در رویکرد ابزاری و مذاکرات تاکتیکی خود با مخالفین سوری نیز دنبال میکند. شناسایی بهتر ظرفیتها، پتانسیلها، نقاط قوت و ضعف آنها، کاهش اهرمهای فشار غرب، اعراب و ترکیه و در مقابل به دست آوردن اهرمی برای چانهزنی و فشار بر آنها، ایجاد تفرقه در میان مخالفان با در نظر داشتن اختلاف دیدگاه میان آنها در خصوص تعامل با روسیه، استفاده از گروههای مخالف میانهرو در مقابل داعش و سایر معارضان همچنین فشار بر دولت اسد برای مجبور کردن آن به تمکین به خواستههای مسکو ازجمله مزایایی است که مسکو در تعامل با گروههای معارض سوری به دست آورده و خواهد آورد.
جمعبندی
در روابط تاکتیکی و رویکرد ابزاری روسیه به رابطه با طالبان نباید اغراق شود. این رابطه تنها با هدف مدیریت و دفع تهدید در دستور کرملین قرار گرفته و اهداف ایجابی بلندمدت را دنبال نمیکند. در سوی مقابل نیز یکی از اهداف اعلامی اصلی طالبان مقابله با اشغال و اشغالگری است و از همین منظر برخی لایههای آن با ارتباط با روسیه مخالفاند. خاطره جنگ دوره شوروی نیز برای هر دو طرف همچنان تداعی تلخی است.
با این ملاحظه، ظرفیت زیادی برای روابط گسترده میان روسیه و طالبان نمیتوان قائل بود. مسکو در بلندمدت همکاری چندسطحی با دولت کابل، کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ از جمله امریکا را به تعامل با طالبان ترجیح داده و میدهد، اما به تبع ناکارآمدی این ابزارها در شرایط حاضر به رابطه ابزاری با طالبان گرایش یافته است. به حتم تحقق اهداف تعیین شده در رابطه با طالبان بهسادگی میسر نخواهد شد اما کسب حداقلها نیز خود دستاورد محسوب میشود.
در این بین هر چند مسکو در شرایط فعلی مکانیسمهای چندجانبه منطقهیی برای اقدام در افغانستان را آماده نمیداند اما فقدان یک چارچوب منسجم برای همکاری میان ایران و روسیه در افغانستان محل تامل است چراکه دو کشور در هر دو حوزه تهدیدات متقارن و نامتقارن ناشی از افغانستان دیدگاههای مشترکی دارند و تجمیع توان آنها میتواند در مدیریت و دفع تهدیدها موثرتر باشد.
فقدان این چارچوب همکاری نشانهیی از فقدان راهبرد مشخص در روابط کلان میان تهران و مسکو است. به این معنی که اگر ژئوپلیتیک و تهدیدهای نامتقارن داعش در سوریه دلیل همکاری دو کشور بوده، چنین تهدیدی با ماهیت یکسان در افغانستان نیز وجود دارد. در صورت وجود راهبرد مشخص میان دو کشور تعامل آنها در سوریه قابل تعمیم به افغانستان نیز بود اما ناپیوستگی تعاملات دو کشور مویدی بر فقدان راهبرد مشخص در این روابط است.
علیرضا نوری / دکترای روابط بینالملل دانشگاه دولتی سنپترزبورگ|
منبع: شبکه مطالعات سیاستگذاری عمومی