سمت و سوی توازن قوا در جهان
در این مقاله، پنج سناریوی محتمل برای آینده توازن قوا میان کشورهای بزرگ دنیا بررسی و تحلیل شده است. خواندن این مقاله اهمیت بسیاری برای درک فرآیندهای موجود جهان در زمینه های اقتصادی، سیاسی و نظامی و پیش بینی آینده آنها دارد.
منبع: مجله فارین پالیسی/ نویسنده: یان برمر*
ترجمه: سایت خبری، تحلیلی اقتصاد آنلاین/ مترجم: عطیه همدانی
از آن جایی که رهبران کشورهای صنعتی گروه جی-هشت در کمپ دیوید جمع شده اند، گفتگوهای زیادی در مورد رهبری جهانی و اهمیت آن برای دنیای در معرض بحران ما شکل خواهد گرفت. در دنیایی که بسیاری از چالش های آن فراتر از مرزها قرار می گیرد، [مانند] تهدیدها در زمینه ثبات اقتصاد جهانی، تغییرات آب و هوا، درگیری های فضای سایبری، تروریسم، و تهدیدها در مورد منابع قابل اطمینان آب و غذا؛ (اینها تنها تعداد اندکی از این تهدیدها هستند)، هرگز نیاز به همکاری های بین المللی تا به این اندازه مهم نبوده است. با این حال، این همکاری ها به رهبران وابسته هستند. تنها رهبران جهانی نفوذ کافی برای هماهنگ کردن واکنش های چند ملیتی به مشکلات بین المللی را دارند، آنها همچنین دارای ثروت و قدرت [کافی] برای مجبور کردن سایر دولت ها به اقداماتی هستند که در غیر اینصورت تمایلی به انجام آنها ندارند. آنها خدماتی را ارائه می دهند که هیچ فرد دیگری توانایی ارائه آنها را ندارد و از منابعی برخوردارند که در اختیار هیچ شخص دیگری نیست .
متاسفانه، برای اولین بار در هفت دهه گذشته، دنیا با مشکل فقدان رهبری روبرو است. در ایالات متحده افزایش بدهی دولت فدرال، رونق اندک بعد از بحران بزرگ، و ناکارآمدی سیاسی واشنگتن؛ این نگرانی که آمریکا دیگر از عهده نقش رهبری بعد از جنگ برنمی آید را افزایش داده است. در آن سوی اقیانوس اطلس، بحران بدهی موجب کاهش اعتماد به اروپا، نهادها و آینده اش شده است. در ژاپنکه بازسازی بعد از حادثه های سه گانه سال 2011: زلزله، سونامی و انفجار نیروگاه اتمی ثابت کرد که [این بازسازی] آسان تر از برخاستن از دو دهه بیماری اقتصادی و سیاسی است، بیماری که باعث شده تا دولت ژاپن تمایل و توان کمتری برای همکاری در پروژه های بین المللی داشته باشد که سایر دولت ها وظایف اصلی را برعهده دارند .
در نسل قبل، این کشورها قدرت های برتر دنیا بودند. همراه با کشور کانادا، آن ها گروه جی-هفت را تشکیل دادند، گروهی متشکل از دموکراسی های دارای بازار آزاد که اقتصاد جهانی را به سمت جلو سوق می داد. امروزه آن ها در تلاش برای رفع مشکلات ابتدایی اشان هستند .
در عین حال، قدرت های خوش آتیه ی نوظهور هنوز برای پر کردن این خلأ آماده نیستند. رهبران چین، برخلاف گذشته، بر روی برنامه های سیاست خارجی با اولویت کاربردی بودن برای مراحل آتی توسعه داخلی کشورشان تاکید دارند. اگرچه، همتایان آن ها در برزیل، هند و روسیه، تا بدان حد درگیر چالش های پیچیده در داخل کشورهایشان هستند که نمی توانند خطرها و بار مسئولیت های ناشی از به عهده گرفتن سهم بزرگ تر رهبری بین المللی را پذیرا باشند .
هیچ کدام از نهادهای بین المللی مایل به قدم برداشتن در این حوزه نیستند. گروه گسترش یافته قدرت های پیشتاز که به گروه جی-بیست مشهور است، شامل اعضایی است با چنان اختلاف گسترده ای در ارزش های اقتصادی و سیاسی که تنها می تواند راه حل های مسنجم و متکی به خود برای مشکلاتی ارائه دهد که در حال حاضر تبدیل به بحران شده اند و فقط در زمانی [اقدام می کند] که یک کدام از قوی-ترین اعضاء آن تهدید شده باشد. بانک جهانی و صندوق بین المللی پول هم اهرم سیاسی و مالی گذشته را ندارند، و رقابت های درون شورای امنیت سازمان ملل به سختی امکان همکاری های هدف مند را ممکن می سازد. به طور خلاصه، سیاست بین المللی و اقتصاد جهانی وارد دوره ای از گذار شده است که من آن را نظم جی-صفر می نامم. امروزه، هیچ قدرت واحد یا اتحادی بین قدرت ها قادر وجود ندارد که یک رهبری بین المللی استوار را رقم زند .
در عین حال، طبیعت از خلأ متفر است و این دوران گذار نمی تواند تا ابد ادامه پیدا کند. دولت ها، هزینه ها و ریسک های جدید را نمی پذیرند تا زمانی که مجبور شوند، و یا تا زمانی که متقاعد شوند که سایرین این کار را برای آن ها انجام نخواهند داد. دقیقاً شبیه زمانی که جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست تا بالاخره یک نظم مالی بین المللی جدید در کنفرانس برتون وودز شکل بگیرد و منجر به قرار گیری ایالت متحده در وضعیت هژمونیک شد؛ اکنون نیز احتمال می رود که بعضی از فجایع رخ دهند، و یا یک ترس منطقی نشان دهد که یک فاجعه قریب الوقوع در راه است، تا یک نظم نوین و نامعلوم جهانی متولد شود .
چه خواهد شد و چه کسی این دنیای جدید را رهبری خواهد کرد؟
پاسخ ها به این دو سوال حیاتی، تعادل قدرت در دوران بعد از جی-صفر را تعیین می کنند. سوال نخست اینکه آیا مشکلات ناشی از خلأ رهبری، ایالات متحده و چین را مجبور به رفتار کردن به عنوان شریک می کند یا این مشکلات آن ها را به سمت مقابله و رویارویی هدایت می کند؟ هیچ رابطه سیاسی و تجاری به منظور صلح و پیشرفت در قرن 21، مهم تر از روابط بین واشنگتن و پکن نیست. اگر شرکت های آمریکایی به کسب سودهای هنگفت در داخل چین ادامه بدهند، یک سهم بزرگ در موفقیت چین و در روابط پایدار با پکن خواهند داشت، که کاخ سفید و قانون گذاران آمریکایی را مجبور به اجتناب از اصطکاک های غیر ضروری خواهد کرد. از سوی دیگر، اگر شرکت های چینی نفوذ رو به رشدشان در داخل بوروکراسی چین را به منظور ایجاد قوانین جدیدی به کار برند که زمین بازی رقابت را به نفع آنها تغییر دهد؛ شرکت های آمریکایی، دو دولت را به سمت رقابت سیاسی خشن تری هدایت خواهند کرد .
تعداد زیادی سناریوی ممکن وجود دارند که همکاری یا نزاع بین دو قدرت برتر دنیا را تقویت میکنند. به عنوان مثال یک شوک که باعث افزایش سریع قیمت نفت شود، یک انگیزه مشترک قدرتمند بین آمریکا و چین به منظور کاهش وابستگی آنها به انرژی هیدروکربنی ایجاد میکند، اما یک حمله سایبری از یک طرف علیه طرف دیگر، یک پاسخ شدید سیاسی را در پی خواهد داشت .
سوال مهم دوم این است که: آیا چین و ایالات متحده بر ژئوپلیتیک دنیا مسلط خواهند شد یا در عوض قدرت جهانی بین دولتهای مختلف مستقر یا نوظهور به طور وسیع تقسیم خواهد شد؟ اگر هسته اصلی اتحادیه اروپا و اقتصادهای پیرامون آن بتوانند سیاستهایشان را هماهنگ کنند و اعتماد در منطقه یورو را بازسازی کنند، اروپا نیز قدرتی خواهد بود که میتوان آن را به شمار آورد. اگر ژاپن بتواند رشد اقتصادیش را بهبود بخشد و سیستم سیاستیای را در پیش بگیرد که منجر به ایجاد اعتماد عمومی بیشتر شود، احتمالاً میتواند تبدیل به یک بازیگر بینالمللی فعالتر و مدعیتر شود. اگر هند بتواند در آینده اقتصادش را آزاد کند و جریان پرشتاب مهاجرت از حومه شهرها به شهرهایش را مدیریت کند، میتواند با نفوذ چین در آسیا برابری کند. اگر دولت برزیل بتواند تورم را کنترل کند و عاقلانه توسعه ثروت طبیعی کشور را مدیریت کند، این قدرت آمریکای لاتین میتواند نفوذش را به شکل وسیعی گسترش بدهد. اگر ترکیه مانع از مواجهه حزب حاکم عدالت و توسعه علیه سکولاریستهای سمج در تجارت، رسانه و در میان مقامهای ارشد نظامی شود، دولت ترکیه نیز میتواند تبدیل به یک دلال قوی و منطقهای قدرت شود و ...
با قرار دادن روابط آمریکایی-چینی بر روی یک محور و قدرت نسبی سایر کشورها بر روی محور دیگر، میتوانیم چهار سناریوی محتملتر دوران بعد از جی-صفر را ترسیم کنیم
این شبکه چهار ربع مختلف را نشان میدهد. اگر ایالات متحده و چین به قویترین دولتهای دنیا تبدیل شوند و پدیده جی-صفر منافع آنها را به شکل وسیعی در یک ردیف قرار دهد، احتمالا با یک نظم جدیدی روبرو خواهیم شد که در آن واشنگتن و پکن از تقسیم مسئولیت منتفع خواهند شد. اسم این سناریو را جی-دو میگذاریم. اگر ایالات متحده و چین همپیمان، رهبری را با سایر دولتهای قوی تقسیم کنند، شاهد کنسرتی از ملتها خواهیم بود که منجر به همکاری واقعی در داخل یک نهاد جی-20 مانند میشود. اگر ایالات متحده و چین قویتر از هر ائتلاف ممکنی بین سایر دولتها ظاهر شوند و دوران جی-صفر باعث اختلاف آنها شود؛ رقابت ابرقدرتها، سایر دولتها را مجبور به انتخاب یک طرف یا تلاش برای بیرون ماندن از هر کدام از این محدودهها میکند. اسم این سناریو را جنگ سرد2 میگذاریم. اما اگر واشنگتن و پکن خودشان را در یک فضای اختلاف آلود، همراه با سایر دولتهایی که قدرتمند هستند، ببینند، قدرت جهانی به "دنیایی از منطقهها" تقسیم خواهد شد که در آن قدرتهای محلی برای تسلط در داخل سرزمینهای همسایه تلاش میکنند.
البته این سناریوها حد نهایی این مسایل را نشان میدهند و آینده حداقل ترکیبی از دو عدد از این سناریوها است. این گزینهها به صورت زیر طبقهبندی میشوند-
حال نگاه دقیقتری به چهار سناریوی گسترده فوق میاندازیم :
شکل گیری جی-2
اقتصاددانی به نام سی. فرد برگستن اولین نفری بود که واژه جی-2 را به عنوان نمادی از شراکت استراتژیک آمریکایی-چینی بهکار برد. وی در کتابش در سال 2005 با نام "ایالات متحده و اقتصاد جهانی"، بیان کرد که هیچ کدام از چالشهای مهم دنیا بدون همکاری چین و ایالات متحده به طور موثر اداره نخواهند شد. در نهایت، ایالات متحده و چین به ترتیب، مهمترین بازارهای مستقر و نوظهور دنیا؛ دو اقتصاد بزرگ دنیا، بزرگترین ملتهای تاجر و بزرگترین آلودهکنندههای محیط زیست هستند. چین بزرگترین دولت طلبکار دنیا است و ایالات متحده به بزرگترین دولت بدهکار دنیا تبدیل شده است. بازسازی تعادل اقتصاد جهانی، تجدید گفتگوهای تجاری جهانی، رسیدگی به تغییرات آب و هوا، و کنترل سایر مشکلات بینالمللی غیر ممکن است مگر آنکه واشنگتن و پکن در برنامهها، هزینهها و خطرها شریک شوند. به دلیل مسایل امنیتی مانند کره شمالی، روابط بین هندیها و پاکستانیها؛ اسراییلیها و فلسطینیها، مشاور سابق امنیت ملی در آمریکا، زیگنیو برژینسکی، واژه "جی-2 غیر رسمی" را پیشنهاد کرده است، یک شراکت براساس وابستگی پیچیده دو کشور به یکدیگر که آینده اشان را به هم گره زده است .
شکل گیری چنین شراکتی چه هزینهای برای واشنگتن و پکن در پی خواهد داشت؟
نخست، پکن باید تصمیم بگیرد که استطاعت آن را دارد. این امر، به سادگی به توسعه اقتصادی شگفت انگیز چین مربوط نیست. این موضوع، نیاز به یک طبقه متوسط گسترده موفق و با اعتماد به نفس دارد که یک سهم بادوام در موفقیت دولتش دارد. مشروعیت در داخل برای رهبری خارج از مرزها ضروری است. چین باید وابستگی اش به صادرات برای رشد اقتصادی را به سمت افزایش اتکا بر مصرف داخلی تغییر دهد تا بتواند تعادل پایدار در اقتصادش ایجاد کند، اما نه از طریق "قطع ارتباط" با مصرف کنندگان غربی تا جایی که چین را از سایر اقتصادهای بزرگ دنیا مجزا کند. نسل بعدی رهبران این کشور باید به همکاری با واشنگتن به عنوان یک راه سودمند برای سرمایهگذاری در یک سیستم جهانی نگاه کنند که به نفع کشور چین خواهد بود .
به شکل متناقضی، جی-2 نیازمند این است که سیاستگذاران چینی از توسعه هزینهبر نظامی خودداری کنند زیرا موجب انحراف منابع از مسیر بازسازی این تعادل اقتصادی جدید و نیز موجب جلوگیری از ایجاد یک شبکه امن اجتماعی برای جمعیت سالخورده میشود. در نتیجه، پکن باید به قدرت نظامی آمریکا اتکا کند تا بتواند کالاهای عمومی جهانی بیشتری را در خارج از آسیا عرضه کند، و این امر مستلزم اعتماد دو طرفه است که تا کنون وجود نداشته است. در طرف آمریکایی، آمریکا باید به اندازه کافی سرزندگی اقتصادی اش را بهبود بخشد تا مالیات دهندگان را قانع سازد که ایالات متحده دوباره میتواند در یک سیاست خارجی جاهطلبانه سرمایهگذاری کند. قانونگذاران ایالات متحده نیز باید این تضمین را بدهند که بازسازی تعادل اقتصادی بین دو کشور که صراحتاً به نفع چین است، که به سرعت شکاف ثروت بین دو کشور را باریکتر میکند، باعث خصومت عمومی آمریکا علیه پکن نخواهد شد. اما ترکیبی از تهدیدهای رایج ( از کره شمالی تا حملههای سایبری به قیمتهای نفت) و شراکت در مسایل امنیتی باید تبدیل به عادت شود. اما از آنجایی که در دنیای جی-2 به قدرت دیگری یا اتحادی بین قدرتهای دارای نیروی اقتصادی و سیاسی برای رقابت با ایالات متحده یا چین نیاز نیست، در این سناریو، اتحادیه اروپا از درون تقسیم میشود یا به سمت یک آینده با پویایی کمتر حرکت میکند؛ اقتصاد ژاپن نمیتواند کاملا اقتصادش را بازسازی کند؛ و قدرتهای نوظهوری مثل هند، برزیل، ترکیه و سایرین برای بازی در یک نقش مستقل قوی در سطح بینالمللی شکست خواهند خورد. در این سناریو، رهبری آمریکایی-چینی ضروری است .
دلایل زیادی وجود دارد برای اینکه چرا دنیای جی-دو غیر محتمل است. نخست اینکه، هیچ سابقه تاریخی از شراکت چندبعدی پایدار بین دو قدرت از قویترین دولتهای دنیا وجود نداشته، به ویژه زمانی که سیستمهای اقتصادی و سیاسی اشان تا بدین حد متفاوت است. اگر وقایع، چین را به سمت اصلاحات اساسی سیاسی و دور از دخالت دولتی در بازارها هدایت نکند، همراستا شدن منافع دو کشور برای مدت طولانی سخت خواهد بود. در ضمن هیچ تضمینی وجود ندارد که رهبری چین همواره احساس اعتماد کافی به توانایی کشور برای قبول چنین نقشی را داشته باشد. از افراد بسیاری برای رهبری دنیای جی-2 در سالهای اخیر نامبرده شده است، اما هیچ کدام اهل چین نبوده اند. انتظار نمیرود که دوران زودگذر جی-صفر این حقیقت را تغییر دهد. به علاوه، به شدت غیر ممکن است که ایالات متحده و چین هر دو با یک اعتماد به نفس جدید بعد از دوران جی-صفر ظاهر شوند، به ویژه با در نظر گرفتن این نکته که برنامههای اصلاحی چین چقدر جاه طلبانه هستند و طبقه متوسط بیمناک آمریکایی چقدر جاه طلب هستند؟
همچنین سخت است تصور کنیم که چین و آمریکا تنها دو کشوری خواهند بود که از [دوران] جی-صفر با جاهطلبیهای دست نخورده گذر میکنند. هر اتفاقی که برای منطقه یورو بیفتد، نیروی ماهر اروپا و توان نوآوری سنتی آن، مزیت های اروپا را افزایش می دهد که نشان از یک درجه ای از مقاومت و برگشت به شرایط گذشته در بلنمدت دارد. ژاپن هنوز درگیر مشکلاتی است که موجب ضعفش شد، اما هنوز سومین اقتصاد بزرگ دنیا است. همچنین هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم که رشد اقتصادی در دولتهای پیشرو و نوظهور تا اندازهای متوقف شود که مانع از نفوذ فزاینده و پیوسته آنها شود. رشد آنها ممکن است آهسته باشد، اما تنها یک فاجعه جهانی واقعی میتواند ما را به دنیای دو قطبی برگرداند .
کنسرت ملتها
اگر مراکز واقعی چندگانه قدرت در دهه آتی وجود داشته باشند، سناریویی را در نظر بگیرید که در آن خلأ قدرت جهانی باعث بحران یا مجموعهای از بحرانهایی شود، که در نتیجه مشکلات آن، قدرتهای مستقر و نوظهور مجبور به همکاری، مصالحه و تقسیم خطرها و مسئولیتهای رهبری شوند. این همان نظم عملی جی-20 یا نوعی از "کنسرت ملتها" است، ساختاری شبیه به آنچه که کنسرت اروپا نامیده میشد، که بریتانیا، امپراطوری روسیه، اتریش، پروس و بعدها فرانسه را در شرایطی کنار هم قرار داد که صلح اروپایی را بازسازی و ابقاء کنند که نتیجه آن انقلاب فرانسه و جنگهای ناپلئونی بود. این تعادل رسمی قدرتها از اوایل قرن نوزدهم تا وقوع جنگ جهانی اول، ثبات را به اروپا آورد .
اما این سناریو مشخصا غیر محتمل است. زیرا تعداد اندکی از موقعیت های معقولی وجود دارد که چنان درجهای از وحشت گسترده را ایجاد کند و برای مدت طولانی آن را ابقاء کند. یک شکست در بازارهای مالی اروپا را در نظر بگیرید که گستردهتر و طولانیتر از "لحظه لمن"** در آمریکا باشد: فرض کنید اسپانیا و ایتالیا، کشورهایی که آنقدر بزرگ هستند که نتوان بدهی های آنها را تقبل کرد، اعتماد سرمایهگذاران را از دست بدهند؛ بانکهای آلمانی و فرانسوی با افشاء وامهای بد مشکل پیدا بکنند؛ در نتیجه منطقه یورو سقوط کند و اتحادیه اروپا از بین برود. در این بحران، ایالات متحده و چین یک شریک تجاری مهم همراه با صدها هزار شغلی که به ایجادشان کمک میکرد را از دست میدهند .
سخت است که تصور کنیم همکاری بادوامی پس از چنین ویرانی ممکن باشد. با توجه به بحران مالی 2008، تاثیرات حتی یک شک کمی بزرگتر بر روی سیستم در بعضی مناطق نسبت به سایر مناطق بادوامتر است، و تمایل برای سودجویی از ضعف دیگران به جای شریک شدن در حمایت از آنها و حفظ تجارت جهانی، برای بعضی ها بزرگتر از آن خواهد بود که بتوانند در مقابلش مقاومت کنند .
یک مشکل جهانی را در نظر بگیرید: تقاضای فزاینده جهانی برای غلات از عرضه آن پیشی بگیرد، و دستهای از فجایع آب و هوایی، قیمتهای غذا را در سراسر جنوب و جنوب شرقی آسیا، آفریقای شمالی و کشورهای آمریکای لاتین و شوروی سابق افزایش دهد؛ در نتیجه، اعتراضها در روسیه منجر به عکس العمل خونبار دولتی می شود که دولت را از هر گونه ای از محبوبیت محروم می کند؛ شورشها در هند از مرزهای ایالتی عبور می کنند و ونزوئلا، تایلند و مصر با موجهایی از ناآرامی روبرو میشوند؛ در عین حال، خشونت چین را در برمیگیرد. اما شوکهای غذایی همواره به قدرتهای نوظهور و کشورهای در حال توسعه بیشتر از ایالات متحده، اروپا و ژاپن صدمه خواهند زد، زیرا افراد در کشورهای توسعه یافته درصد کمتری از درآمدشان را صرف مواد غذایی ضروری میکنند. یک بار دیگر باید متذکر شد که حتی این سناریو همزمان و به طور مساوی به همه صدمه نمیزند، و تاریخ نشان میدهد که جدالهای بر سر غذا به همان اندازه که می توانند همکاری را به ارمغان بیاورند، می توانند متهم کردن یکدیگر را به همراه داشته باشند .
در پایان، تصور یک بحران به اندازه کافی بزرگ برای اجبار قدرتهای مستقر و نوظهور به همکاری در بلند مدت سخت است. همچنین پیچیدگی تهدیداتی که وزرای امور خارجی اروپا در قرن نوزده با آن مواجه بودند، و آنها را وادار به همکاری کرد، در مقابل تهدیدات دوران جی-صفر رنگ میبازند و قابل مقایسه نیستند .
جنگ سرد 2.0
اگر دوران جی-صفر چین و ایالات متحده را به سمت انواع مستقیمتر از اختلافات سوق بدهد، و اگر واشنگتن و پکن دارای قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی بیشتر از سایر کشورها یا مجموعهای از کشورها باقی بمانند، یک نوع جدید از جنگ سرد به وجود میآید. اگرچه احتمال کمی وجود دارد که جنگ درگیر تسلیحات نظامی شود زیرا با سپاس از وابستگی متقابل جهانی، جدال با اسلحههای اقتصادی و جاسوسی سایبری کمهزینهتر از جنگآوری سنتی است. اسلحههای چنین جنگی، ارزش گذاری نرخ های ارز، محدودیتها بر روی دسترسی به بازار و سرمایهگذاری مستقیم خارجی، حملههای سایبری یا حملههای متقابل طراحی شده به منظور قطع جریانهای اطلاعاتی یا فلج کردن زیرساختهای حیاتی خواهند بود. هیچ کس نمیتواند بفهمد که چه کسی از چنین رقابتی سود میبرد، حتی استراتژیستهای چینی و آمریکایی که احتمالاً درگیر آن خواهند بود .
پی بردن به سرچشمههای این نزاع بالقوه سخت نیست. فرآیندهای اخیر توسعه چین باعث دستیابی مصرف کنندگان و شرکتهای آمریکایی به بازارهای چینی، نیروی کار ارزان و تولیدات مصرفی ارزان شد. تولید کنندگان چینی به طبقه متوسط آمریکایی و تکنولوژی پیشرفتهای که تنها شرکتهای غربی توان ارائه آن را داشتند، دسترسی پیدا کردند. اما مشکلات اقتصادی غرب برنامه های اقتصادی چین را تغییر دادند و نیاز جدیدی را در چین به منظور کاهش وابستگی به صادرات و افزایش اتکا به مصرف داخلی بوجود اوردند .
به علاوه، اکنون تعداد رو به افزایشی از شرکتهای چینی با اعتماد به نفس فزاینده و متکی به حمایت دولتی در مقابل رقابت خارجی وجود دارند. آنها میتوانند از روابط سیاسی برای بازنویسی قانونها و آییننامههای تجاری به نفع خودشان و از روزنامههای محلی، خبرگزاریها و رسانههای اینترنتی به منظور تغییر دادن نظر عمومی نسبت به شرکتهای آمریکایی استفاده کنند. به طور خلاصه، وابستگی چین در حال حاضر به قدرت اقتصادی آمریکا رو به کاهش است و شرکتهای آمریکایی خواهند فهمید که شرط بندی بلند مدت بر روی چین بازدهی مطلوبی ندارد .
همان روابط تجاری که سیاستگذاران هر دو طرف را تشویق کرده است که به فراتر از نزاعشان در مباحث سیاسی و ایدئولوژیکی بنگرند، این دو کشور را برای رقابت برای نفوذ بیشتر در سراسر دنیا تشویق خواهد کرد. کشمکش های بلند مدت درباره ارزش پول چین، و ناتوانی یا بیمیلی دولت چین برای محافظت از داراییهای معنوی با مالکیت خارجی و انتقاد آمریکا از سابقه حقوق بشر در چین به صورت فزایندهای در حال سر ریز شدن و فوران هستند .
جنگ سرد دوم کمی خطرناکتر از جنگ سرد اول است. بله، آینده واشنگتن و پکن چندان شبیه گذشته واشنگتن و مسکو برای راه اندازی جنگ هستهای نیست. قدرت مخرب موشک بالیستیک بین قارهای مجهز به سلاح هستهای و سهولت ردیابی آن، جنگ هستهای را به شدت غیر محتمل میسازد. اما علی الخصوص حملههای سایبری، آن ثبات قدیمی را از بین میبرند زیرا آنها نیازی ندارند که میلیونها نفر را بکشند تا خسارتهای زیان آوری را ممکن سازند. در عین حال منشأ آنها می تواند مخفی بماند. این سلاحی است که هم اکنون حتی بیشتر از یک بار مورد استفاده قرار گرفتهاست .
هنوز، یک تفاوت مهم دیگر نیز وجود دارد که جدال ویژه و مخرب آمریکایی-چینی را غیر ممکن میسازد. در دوران جنگ با شوروی، دیوار آهنی یک دیوار ساده نبود که مهاجمین را در بیرون و زندانیان را در داخل نگهدارد. یک واسطه میان دنیاهای سرمایهداری و کمونیستی وجود داشت. اگرچه شوروی یک تامین کننده مهم انرژی برای اروپا بود، اما الزامات تجاری شرقی-غربی به شدت محدود بود. برای یک طرف نزاع، ضربه زدن به طرف دیگر بدون صدمه زدن به منافع خودش آسانتر بود .
امروزه ارتباطهای چین-آمریکا، براساس درجهای از وابستگی متقابل بنا شده است، "تخریب اقتصادی تضمینی برای دو طرف" نتیجه چنین جدالی خواهد بود، حتی اگر چین موفق به کاهش وابستگیاش به قدرت خرید مصرف کننده آمریکایی بشود. ایالات متحده نیاز خواهد داشت که چین در سالهای آینده در زمینه بدهی به آمریکا کمک کند، و چین باید مطمئن باشد که آمریکا توان پرداخت بدهیاش را دارد و خواهد داشت. و نیز اینکه دلاری که استفاده میکند بیشتر از یک کاغذ چاپی ارزش خواهد داشت. از سوی دیگر، این سناریو نیز بر فرض ضعف نسبی سایر دولتهای دنیا استوار است که دلایلی که در سناریوی قبلی ذکر شد، احتمال وقوع آن را ضعیف تر می سازد .
احتمال شکل گرفتن این نظم نسبت به سناریوهای جی-دو یا کنسرت ملتها بیشتر است، اما این نظم محتملترین خروجی دوران بعد از جی-صفر نیست .
دنیایی از منطقهها
سناریوی چهارم این است که رهبران محلی مقداری کالاهای عمومی در داخل محیطهای مورد نفوذشان پخش میکنند؛ اما مقامهای ارشد نظامی در این کشورها، درخواستها برای همکاری چند جانبه که نیازمند فداکاری به نفع کالاهای عمومی جهانی است را نادیده میگیرند. ایالات متحده تنها ابرقدرت نظامی باقی میماند، اما نیروی اقتصادی در حال رشد و مهارت تکنولوژیکی قدرتهای در حال ظهور، اهمیت این مزیت را محدود میکنند. البته رشد قدرتهای محلی یک پدیده جهانی است، اما در هر بخشی از دنیا به شکلی متفاوت توسعه مییابند. این محتملترین سناریوی دوران بعد از جی-صفر است زیرا نیاز به مصالحه بین دولتهای قدرتمند و خیزشهای چند ملیتی به امید حل مشکل ندارد و در ادامه ی راهی است که دنیا هم اکنون میپیماید .
هر منطقه ساختار قدرت منحصر به فرد خودش را دارد. در اروپا، فقدان اعتماد در اعتبار مالی کشورهای مختلف اروپایی باعث شده است تا کشور آلمان با ذخایر غنی در نقش رهبری پیشرو قرار بگیرد، چه مقامات رسمی آلمانی و چه مالیات دهندگان دوست داشته باشند یا نداشته باشند. برلین در برابر هر برنامهای برای بهسازی منطقه یورو، پیمان شنگن در مرزها و یا حفظ خود اتحادیه اروپا پابرجا و قاطع است. اگر آلمان بتواند رهبران اروپایی را به امضای توافقاتی متقاعد کند که باعث تشکیل یک تعهد جدید به یک پول واحد با همکاری نزدیک در زمینه سیاست های مالیاتی و مخارج دولتی شود، این قاره تبدیل به ثمربخش ترین منطقه دنیا خواهد شد .
در نتیجه این سناریو، احتمال شکل گیری یک نظم اداری تحمیل شده توسط یک قدرت محلی کاهش مییابد. اگر روسیه بتواند رشد اقتصادی اش را افزایش دهد، یا اگر قیمتهای نفت آن قدر بالا بماند که بتواند خزانههای روسی را با پول نقد پر کند، مسکو میتواند یک قدرت اقتصادی و سیاسی بزرگتری را در قسمت بزرگی از سراسر شوروی سابق ایجاد کند. دولتی مانند قزاقستان، که از روابط تجاری قابل توجهی با قدرتهای خارجی مثل چین و آلمان نفع میبرد، میتواند وابستگیاش به روسیه را محدود کند؛ اما احتمال زیادی میرود که کشورهایی شبیه اوکراین یا گرجستان تحت سایه روسیه قرار بگیرند .
دو منطقه ای که در این سناریو احتمال میرود که دچار جدال شوند، خاورمیانه و آسیا هستند. خاورمیانه به مدت طولانی به خارجیها برای حفظ یک تعادل امنیتی ناپایدار نیازمند بوده است، اما نفوذ فزاینده دولتهای خارجی ریسکگریز و حساس به مخارجشان این روند را تضعیف کرده است. زلزلههای سیاسی در آفریقای شمالی و خاورمیانه در سال 2011 گسترش یافت، اما فقط در لیبی ایالات متحده و ناتو فعالانه در یک بحران ملی مداخله کردند، و این مداخله فقط از ارتفاع بالا و بنا بر درخواست سایر دولتهای عرب بود. عقب نشینی نیروهای خارجی، تمایل به رقابت برای رهبری را بین عربستان سعودی، ایران، ترکیه و احتمالاً مصر ایجاد کردهاست، دولتهایی که دیدگاه های کاملاً متفاوتی در مورد تعادل منطقهای ایدهآل دارند .
آسیا حتی بی ثباتی بیشتری را نشان میدهد. رقابت فزاینده برای دسترسی به منابع و نفوذ محلی، دولتهای قویتر آسیا، چین، هند و ژاپن، را درگیر انواع مختلفی از کشمکش میکند. دولتهایی مثل اندونزی، کره جنوبی و تایلند به اندازه کافی بزرگ هستند تا در برابر قرار گرفتن در محدوده نفوذ هر کشور دیگری، مقاومت کنند. آسیا احتمالاً نقشش را به عنوان موتور رشد جهانی بهبود خواهد بخشید، اما از کره شمالی تا پاکستان، منطقه دارای تعداد زیادی مسایل اضطراری و امنیتی است و نشان خواهد داد که بزرگتر و پیچیدهتر از آن است که یک کشور یگانه در آن تسلط داشته باشد. با در نظر گرفتن ترکیب خطرها، بیشتر همسایههای چین همزمان با عمیقتر کردن روابط تجاری با پکن در حال قوی کردن روابط امنیتی با واشنگتن هستند، تعادلی ناپایدار در حالتی که ایالات متحده و چین وارد نزاع شوند .
این سناریو بدون همکاری های بین منطقهای امکان پذیر نیست. گروههای کوچکی از قدرتهای مستقر و نوظهور با یکدیگر بر روی موارد مشخصی از منافع مشترک همکاری میکنند. برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی، دولتهایی که اختصاراً BRICS نامیده میشوند، احتمالاً روابط تجاری و سرمایهگذاری را در بعضی زمینهها گسترش میدهند و وزناشان را در موسساتی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی افزایش میدهند. روسیه و چین به استفاده از سازمانهایی مانند سازمان همکاری شانگهای ادامه میدهند تا نفوذ محلیاشان را تقویت کنند و ایالات متحده را از عمیقتر کردن روابط با سایر اعضاء دور نگهدارند. دولتهای در حال توسعه در آمریکای لاتین و آفریقا، به رهبری برزیل و آفریقای جنوبی، روابط سیاسی و تجاری "جنوب-جنوب" را توسعه میدهند. ایالات متحده، اروپا و چین به روابط تجاریای که منجر به ثبات اقتصادی آنها میشوند، ادامه میدهند .
اما با وجود ارائه کالاهای عمومی توسط همسایگان خواستار تسلط بر منطقه، این نظم چهل تکه بینالمللی نشان از آن خواهد داشت که بعضی از مشکلات بینالمللی مربوط به دوران جی-صفر به طور کامل قابل حل شدن نیستند .
جی- زیر صفر
با در نظر گرفتن اشکال مختلف آشفتگی که احتمال میرود توسط خلأ رهبری دوران جی-صفر ایجاد شود، ما باید یک سناریو را برای شرایط غیر قابل پیش بینی در نظر بگیریم، یک سناریویی که تهدیدی برای انواع مختلف نظم چهل تکه جهانی است. چه اتفاقی خواهد افتاد اگر دوران جی-صفر انواعی از مشکلات را ایجاد کند که دولتها را بدنام سازد، اعتبار آنها را فلج کند و شهروندان کشورهای ضربه دیده را به جستجو برای نوع دیگری از حکمرانی هدایت کند؟
چین را در نظر بگیرید، کشوری که در حال حاضر نیاز به اصلاحات جاهطلبانه اجتماعی و اقتصادی بلند مدت دارد. دولت چین این اصلاحات را پیش خواهد برد تنها تا زمانی که دوران جی-صفر یک سیستم با شوکهای غیر منتظره را به بار بیاورد. اگر پکن نتواند ناآرامی اجتماعی ما حصل این شرایط را مدیریت کند؛ اگر نتواند بر جریان حوادث محیط زیستی غلبه کند؛ اگرهزینههای فزاینده نیروی کار در چین شرکتهای بسیاری را مجبور به تغییر مکان عملیاتیاشان از چین به اقتصادهای همسایه کند؛ اگر یک نابسامانی دیگر در بازارهای اروپا و آمریکا باعث بیکاری دهها میلیون چینی شود؛ اگر تنفرعمومی از فساد اینترنت را در چین دربربگیرد؛ اگر تلاشهای دولت برای سرکوب تظاهرات گسترده با مقاومت هماهنگ شده از طریق وسایل مدرن ارتباطی روبرو شود؛ با یک تغییر اساسی در چگونگی حکمرانی در چین روبرو خواهیم شد. نیازی به سقوط دولت یا یک انقلاب برای ایجاد چنین تغییری نیست. اگر مقامات محلی به این باور برسند که میتوانند دستورات پکن را نادیده بگیرند، دولت مرکزی چین آنقدر درگیر چالشهای داخلی میشود که نمیتواند یک نقش مهم بین المللی را بازی کند .
یک سناریوی وحشتناک نیز برای اروپا وجود دارد. اگر بار بدهیها، دولتهای کلیدی اروپایی را از جذب منابع مالی حتی بیشتر از الان محروم کند، آنها هیچ نیروی محرکه مالی برای ایجاد و اجرای سیاستهایشان ندارند. در نتیجه مقامهای محلی شروع به غصب اختیارات آنها میکنند که منجر به تقسیم قدرت در داخل دولتهایی مانند ایتالیا و فرانسه میشود. این تکه تکه شدن حتی توسط ظهور دوباره جنبشهای جدایی طلب در بریتانیا، بلژیک و اسپانیا بدتر خواهد شد .
چه اتفاقی خواهد افتاد اگر این روند به مناطقی برسد که مرزهای آنها به صورت تاریخی توسط بیگانگان کشیده شده است؟ دولتهای محلی در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی از کوزووو به عنوان یک مثال برای دولتهای محلی کوچک طایفهای برای اعلام استقلال نام میبرند. مستعمرات سابق اروپایی در آفریقا که شامل دولتهای بزرگ با منابع غنی مانند نیجریه و جمهوری دموکراتیک کنگو هستند؛ با اصرارهای زیاد در داخل به عنوان دولتهای محلی روبرو هستند که بر کنترل بیشتر ثروت طبیعی قابل استحصال در داخل قلمروهایشان اصرار میورزند .
امروزه، روسیه یک دولت قوی مرکزی دارد، اما به میزان زیادی به یک مرد به نام ولادیمیر پوتین برای مشروعیتش وابسته است. روسیه دربرگیرنده یک هفتم از سطح خشکی کره زمین، 89 منطقه، 170 گروه نژادی و تعداد زیادی اقلیت های زبانی است. به عبارت دیگر، روسیه همیشه در معرض خطر تقسیم شدن قرار دارد. تاریخ امپراطوری روسیه و شوروی تماما درباره تغییر مرزهاست. اگر قیمت نفت و گاز روسیه کاهش یابد قبل از آنکه دولت روسیه و تجار آن بتوانند اقتصاد کشور را به شکل بهتری تغییر بدهند، دولت روسیه آن قدر با تهدیدات داخلی زیادی روبرو خواهد شد که توان تسلط بر همسایگانش را نخواهد داشت .
در نتیجه، اگر دوران بی رهبری جی-صفر در سیاستهای بینالمللی منجر به مشکلات جهانی شود که به هزاران مشکلات ناگهانی منطقه ای و محلی سرایت کند، تعداد بسیاری از کشورهای مهم دنیا می توانند به سمت بی دولتی حرکت کنند، یا غیر قابل مدیریت میشوند. این امر تضمین خواهد کرد که تعادل جهانی قدرت، هر چه که باشد، قویترین دولتهای دنیا را به طور کامل درگیر مدیریت بحرانهای داخلی اشان خواهد کرد .
این سناریو را جی-زیرصفر مینامیم، که براساس آن رهبری ضعیف و یک تقسیم قدرت در کشورهای منحصر به فرد منجر به شرایط جی-صفر در داخل بعضی از بزرگترین اقتصادهای دنیا میشود. در هر حال، همانقدر که بعضی از مردم دوست دارند که از دولت متنفر باشند، این سناریو (به مراتب) بدترین سناریو در بین سناریوهای بالا است.
*یان برمر، استاد علوم سیاسی در دانشگاه کلمبیا و مدیر موسسه اوراسیا است که یکی از مهمترین موسسات مشاوره و ارزیابی ریسک های سیاسی در دنیاست. تخصص وی، سیاست خارجی آمریکا، کشورهای در حال گذار و ریسک های سیاسی است. از وی تابحال کتابهای متعددی چاپ شده است. وی مبدع "منحنی جی" در علوم سیاسی است.
توضیحات مترجم:
**لحظه لمن: صندوق برادران لمن برادرز یک موسسه مالی جهانی و چهارمین بانک سرمایهگذاری در آمریکا بود. این موسسه در سپتامبر 2008 اعلام ورشکستگی کرد که باعث یک ترس جهانی شد. پس از آن واژه "لحظه لمن" به معنای زمان مصیبت مالی به کار میرود.