سوسوی چراغ امید در کارگاه روشندلان
کارگران نابینای کارگاه فرچه بافی در تبریز با تنها 300 هزار تومان حقوق ماهیانه، به سختی اما با قناعت و عزت نفس چرخ زندگی را می چرخانند
گیریم چشمهایشان آفتاب را نبیند، اما وجودشان چه؟ گذرت که به اینجا بیفتد، خودت به صرافت میافتی که آفتاب زندگی هر روز در این کارگاه قدیمی طلوع میکند و خانه این روشندلان را گرم و روشن میکند؛ جایی در میانه خیابان فلسطین تبریز، یک کارگاه فرچهبافی جا خوش کرده است که تک تک کارگرانش را روشندلان تبریزی تشکیل میدهند. سالهاست صدای کار و تکاپوشان از میان دیوارهای خشتی این خانه قدیمی به گوش میرسد و آنی نیست که سرک بکشی و نتوانی ردپای عشق را از پشت پنجرههای غبار گرفتهاش ببینی. کارگاهی که با همت مجمع دیرپای «خیرین تبریز» تأسیس شده. این کارگاه برای کمک به روشندلانی راه افتاده است که عارشان میآید دست کمک به سوی احدی دراز کنند. مردانی که تنها و تنها میخواهند روی پای خودشان بایستند. امروز 22 روشندل در این کارگاه مشغول به کار هستند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران ، عباس افتخاری که سالهاست مسئولیت کارگاه فرچه بافی را برعهده دارد، درباره دنیای زیبای روشندلانی که در این کارگاه کار میکنند و غیرتی که برای تأمین زندگیشان به خرج میدهند، میگوید: «دیدن زندگی مستمندانی که با وجود همه سختیها صورتشان را با سیلی سرخ نگه میداشتند بازاریان تبریز را بر آن داشت تا با تشکیل مجمعی آستین همت را برای رسیدگی به وضعیت زندگی خانوادههای بیبضاعت در تبریز بالا بزنند. سرمایههایی هر چند اندک، جمعآوری شد و بسیاری از این خانوادهها تحت پوشش قرار گرفتند. ساخت بیمارستان زنان و چند درمانگاه و کارگاه از کارهایی بود که توسط این مجمع خیریه انجام شد و با گذشت بیش از 60 سال هنوز این مجمع خیریه به فعالیتهای خود در زمینه رسیدگی به معلولان و خانوادههای بیبضاعت ادامه میدهد.»
به گفته افتخاری مجمع خیرین تبریز 63 سال پیش(1332) و با همدلی و همکاری مرحوم آیتالله اشرفی اصفهانی (از علمای محترم تبریز) پا گرفت. فعالیت این مجمع خیریه در کنار خیریههای قوی و قدیمی دیگری که در تبریز به طور جدی حضور دارند، باعث شده این شهر تقریباً از تکدی و تکدیگری مبرا باشد.چه زیباست در شهری قدم بگذاری که قدم به قدم دستهایی از سر نیاز به سوی تو دراز نمیشوند.
کارگاه روشندلان تبریز که سالهاست خانه امید شماری از نابینایان است، توسط اعضای این مجمع و با هدف کمک به نابینایان شهر تأسیس شد. روزی که این کارگاه تأسیس شد من در بازار تبریز فروشنده بودم. از طریق یکی از دوستان به من پیشنهاد مسئولیت این کارگاه را دادند. این فرصتی بود که به آرزویم رنگ واقعیت بدهم. از کودکی علاقه داشتم در کارهای خیر مشارکت داشته باشم. 2 ساله بودم که پدرم را از دست دادم و مادر جای خالی او را برایم پر کرد. همیشه به من تأکید میکرد در خیابان به افرادی که نیازمند یا پیر و سالخورده هستند کمک کنم. تربیت در دامن چنین مادری مرا در مسیری قرار داد که همیشه دست کسانی را که نیاز داشتند بگیرم. بلافاصله این پیشنهاد را پذیرفتم و از همان روز نخست مشغول به کار شدم.
زندگی عزتمندانه با قوت لایموت
او که پنجاه و چند بهار را پشت سرگذاشته، برکت زندگیاش را مدیون خدمت به روشندلانی میداند که دنیا را زیباتر از همه ما میبینند: نابینایی در جهان جزو معلولیتهای با شدت بالاست و شخصی که از دیدن محروم است 90 درصد معلولیت دارد. بسیاری از کسانی که از داشتن بینایی محروم هستند کنج عزلت نشسته و خانه نشین میشوند. دنیا برای بسیاری از آنها تاریک و سیاه میشود و با وجود آنکه از این وضعیت و شرایطی که در آن قرار دارند راضی نیستند اما به دلیل کمبود مکان مناسبی برای فعالیت آنها ترجیح میدهند در خانه بمانند. کارگاه روشندلان با هدف جدا کردن نابینایان از خانه نشینی و تشویق آنها به حضور در جامعه و کسب درآمد از راه کار کردن تأسیس شد.کارگاه فرچه بافی با هدف امید بخشیدن به نابینایان در سال 75 تأسیس شد و روزهای اول چند نابینا مشغول به کار شدند. دقت و تلاش آنها برای ارائه بهترین کار چیزی بود که کمتر در میان انسانهایی که از سلامت بینایی برخوردارند دیده بودم. با 4 نابینا کار را شروع کردیم. هر روز صبح با موی طبیعی که از کارخانه چرم خریداری و در اختیار آنها قرار میدهیم با 2 متر موی طبیعی جاروهای فرچهای 50 سانتیمتری میبافند. کار که جلو رفت آنها دوستان خودشان را که نابینا بودند به این کارگاه آوردند. گرچه ابتدا این کارگاه آموزشی بود اما کم کم خانه امید آنها شد و امروز 22 روشندل تبریزی در کنار هم در این کارگاه مشغول کار هستند و ماهانه 300 هزار تومان حقوق حمایتی میگیرند.
عباس افتخاری ادامه داد: هر کدام از این جاروهای فرچهای را به مبلغ 8 هزار تومان در بازار میفروشیم اما متأسفانه مدتی است به دلیل واردات جاروهای پلاستیکی از ترکیه فروش جاروهای ما کاهش پیدا کرده است و نگرانیم اگر با همین روند پیش برود، بازار این جاروها به کلی برچیده و در این کارگاه تخته شود. نمی دانم چه کاری می شود کرد اما نباید اجازه داد چنین اتفاقی بیفتد. بهترین خاطراتی که بااین روشندلان داشتم در دو سفری بود که همراه آنها به مشهد رفتم. یکی از خیران تبریز هزینه سفرآنها به مشهد را تأمین کرد و همراه آنها به زیارت امام رضا(ع) رفتیم. این نخستین سفر شماری از آنها به مشهد بود. آنها با چشم دل حرم امام رضا(ع) را طواف کردند و ساعتها با این امام رئوف درد دل کردند. سال 87 بعد از چهار سال دوندگی موفق شدم همه آنها را تحت پوشش بیمه تأمین اجتماعی قرار دهم تا کمتر نگران آیندهشان باشند. در میان آنها از مرد 70 ساله تا جوان 30 ساله کار میکنند و هیچگاه از وضعیت کاری یا زندگیشان نمینالند. پولی که آنها از کار در این کارگاه بهدست میآوردند برکت زندگیشان است و هر روز صبح با لبخند از سرویس پیاده شده و کار را آغاز میکنند. آنها با این پول کم زندگیشان را اداره میکنند و هیچگاه لب به شکایت باز نمیکنند. اگر افراد خیر برای کمک به این روشندلان که به جای دست دراز کردن به سوی مردم با غیرت دست به زانو گرفته و کار میکنند قدم پاپیش بگذارنند میتوانیم حقوق آنها را افزایش بدهیم تا هیچگاه شاهد گم شدن خندههای آنها در پیچ و خم سخت زندگی نباشیم.
دنیای ما تاریک نیست
زمان معانی یکی از روشندلانی است که از 19 سالگی در این کارگاه مشغول به کار شده است. 37 بهار را پشت سر گذاشته و امروز در کنار همسر و سه فرزندش تنها آرزویش سفر به کربلااست. میگوید: تک فرزند خانواده هستم و وقتی به دنیا آمدم چشمانم بر اثر آب مروارید نابینا شد. در کودکی آرزو داشتم چهره مادرم را ببینم و با همه وجود زیباییهایی را که در اطرافم بود حس کنم. وقتی بزرگتر شدم پذیرفتم که خواست خدا بوده و من باید با این تقدیر کنار بیایم. دوران تحصیل را تا سوم راهنمایی در مدرسه استثنایی سپری کردم ولی بعد از آن گوشه نشین بودم و کمتر دوست داشتم بیرون از خانه بروم. غرورم اجازه نمیداد از کسی چیزی بخواهم و دوست داشتم روی پای خودم باشم. وقتی از طریق بهزیستی با کارگاه فرچه بافی آشنا شدم احساس کردم مسیر زندگیام تغییر کرده است. هر روز صبح با سرویس به این کارگاه میآیم و مشغول ساخت جاروهای فرچهای میشویم. همه کسانی که در اینجا کار میکنند در یک چیز مشترک هستند و آن هم نداشتن بینایی است .
اما همه مانند برادر در کنار هم کار میکنیم و هیچ زمان تلف شدهای نداریم و بجز زمان ناهار و نماز همیشه سرگرم کار هستیم. وی درباره اداره زندگی با حقوق 300 هزار تومان گفت: دنیا برای ما تاریک نیست و ما زیباییهایی را میبینیم که انسان با چشم بینا نمیتواند ببیند. هیچگاه در زندگی دستم را جلوی کسی دراز نکردم و تا زمانی که توان داشته باشم کار میکنم. سال 87 ازدواج کردم. همسرم بینا است و در این 8 سال زندگی مشترک صاحب سه فرزند شدهایم که بزرگترین آنها کلاس دوم ابتدایی است. با حقوق 300 هزار تومانی زندگی را اداره میکنیم. گرچه بسیار سخت و مشکل اما با قناعت کردن زندگی میکنیم و همیشه خدا را بابت نعمتهایش شکر میگوییم و معتقدیم که خدا روزی رسان است. تنها آرزویم سفر به کربلااست و امیدوارم تا زنده هستم به این آرزویم برسم.